تو نیكی می كن و در دجله انداز
كه ایزد در بیابانت دهد باز
تو نیكی می كن و در دجله انداز
كه ایزد در بیابانت دهد باز
..هر کجایی، شعر باران را بخوان/ ساده باش و باز هم کودک بمان..
ز کار هر که یک مشکل گشایی / به خود صد مشکل آسان کرده باشی
یارب از ابر هدایت برسان بارانی
پیشتر زانکه چو گردی زمیان برخیزم
ویرایش توسط tavous34 : 8th December 2014 در ساعت 12:18 AM
ماجرای دل خون گشته نگویم با کس
زانکه جز تیغ غمت نیست کسی دمسازم
ما در ره عشق تو اسیران بلاییم /کس نیست چنین عاشق بیچاره که ماییم
من که ملول گشتمی از نفس فرشتگان
قال و مقال عالمی میکشم از برای تو
وگر مراد تو اینست بی مرادی من / تفاوتی نکند چون مراد یار نیست
ترک عاشق کش من مست برو رفت امروز
تا دگر خون که از دیده روان خواهد بود
در خواب دوش پیری در کوی عشق دیدم
با دست اشارتم کرد ک عزم سوی ما کن
در آستانه مهر قلم ها گوش تیز می کنند تا در دفتر انتظار اینگونه دیکته کنند ، ابری نیست ، ماه پشت ابر نیست ، او آمد ، او در باران آمد ...
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)
علاقه مندی ها (Bookmarks)