دوست عزیز، به سایت علمی نخبگان جوان خوش آمدید

مشاهده این پیام به این معنی است که شما در سایت عضو نیستید، لطفا در صورت تمایل جهت عضویت در سایت علمی نخبگان جوان اینجا کلیک کنید.

توجه داشته باشید، در صورتی که عضو سایت نباشید نمی توانید از تمامی امکانات و خدمات سایت استفاده کنید.
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 8 , از مجموع 8

موضوع: دين و سياست

  1. #1
    کاربر فعال سایت
    رشته تحصیلی
    کلام,فقه,اصول,
    نوشته ها
    4,108
    ارسال تشکر
    27,914
    دریافت تشکر: 19,740
    قدرت امتیاز دهی
    0
    Array
    kamanabroo's: جدید150

    Arrow دين و سياست

    رابطه دین و سیاست





    سیاست‏ داراى معانى متعددى است ،در اینجا،سیاست ‏به معناى حکومت و اداره امور جامعه است. در تعالیم اسلام از ارتباط دین و سیاست سخن رانده شده است ولی عده ای از عدم ارتباط دین با سیاست سخن گفته اند، آنها که‌در جدایى دین و دنیا سخن گفته‏اند، استدلال خود را بر آن بنا نهاده‏اند که: ‏یک دسته از امور، مربوط به آخرت و ماوراء طبیعت و دسته دیگر مربوط به دنیا مى‏باشدو دین تنها در امور دسته اول، مانند پرستش ، توکل، دعا، توسل، و حداکثر ازدواج و دفن‏ و عزادارى و مانند آن سخن گفته‏است و امور دیگر مانند خوراک و پوشاک و روابط‏اجتماعى و حکومتو سیاست، که بدون دیندارى نیز مى‏گذرد، مربوط به دنیاست لذا دین از آنهاسخن نگفته است و امر آن را به دست‏ خود انسان سپرده است.


    • عده ای گفته اند: جریان کلى جدا انگارى دین و دنیا، به جدایى روزافزون دین از سایر نهادهاى‏اجتماعى مى‏انجامد، نهادهایى مانند همچون‏حقوق، سیاست، اقتصاد، آموزش که پایه‏هاى اصلى ترتیبات زندگى اجتماعى راتشکیل مى‏داده‏اند،افرادی چون بازرگان، مسائل دین را به آنچه از دسترس دانش بشرى خارج است ، اختصاص می دهند.بازرگان ، معتقد است سیاست، در دسترس دانش است ‏یعنى انسان مى‏تواند بدون دین،زندگى خود را سیاست کند لذا دین نباید از آن سخن بگوید و اگر هم گفته باشد ، طفیلى است و امر آن به دست انسان و دانش اوست.اما واقعیت چیز دیگرى است، حیات و سعادت اخروى انسان در گرو چگونه زیستن‏او در این دنیاست. از دیدگاه اسلام، زندگى اخروى هر فرد توسط خود او و در این دنیاساخته مى‏شود.



    • قرآن، ارتباط تنگاتنگ و ناگسستنى دنیا و آخرت را، گاه در قالب «چهره انسان درآخرت‏»، گاه «تجسم اعمال‏» و گاه در بیان «عینیت پاداش و کیفر اخروى با اعمال‏دنیا»، بیان فرموده است. هر رفتارى که از انسان در این دنیا سر زند، در زندگى اخروى‏او مؤثر است و سعادت اخروى آدمى در گرو تصمیمات وى در همین دنیاست. از این رونمى‏توان عملى را یافت که تنها جنبه دنیوى داشته و در حیات آخرت موثر نباشد، و یاعملى که تنها جنبه اخروى داشته و در زندگى دنیا بى‏تاثیر باشد. از طرفى واضح است که‏رفتار، عادات و فرهنگ زندگى افراد جامعه تا چه حد متاثر از نوع و اهداف حکومت‏است.



    • تاثیر حکومت ‏بر فرهنگ زندگى مردم، حتى بیش از نقش تربیت ‏خانوادگى است تاجایى که گفته‏اند «الناس على دین ملوکهم‏»، مردم به دین و روش حاکمشان‏اند و «الناس ‏بامرائهم اشبه منهم بآبائهم‏»، مردم به فرمانروایانشان شبیه‏ترند تا به پدرانشان‏.

    بنابراین اسلام که عبارت است از آنچه از جانب خداوند توسط نبى اکرمصلی‌الله‌علیه‌وآله‌ وسلمبراى هدایت‏بشر فرستاده شده است و براى شناخت آن باید به قرآن،سنت و عقل مراجعه کرد و قرآن که اعجازش سند رسالت و آیاتش بى‏کم‏و کاست، وحىالهى است، مهمترین مرجع براى شناخت اسلام است،درامر سیاست دخالت دارد.و مراد ، این است که حوزه فعالیتهاى حکومتی ، ازقبیل نحوه تشکیل حکومت، اختیار قانون گذاری و تصمیم‏گیریهاى حکومتی، چگونگى‏مشارکت مردم در اداره جامعه، اختصاص اموال حکومتی و ارتباط با دول و ملل بیگانه ومسائلى از این دست که از آن، به حقوق اساسى‏ نیز تعبیر مى‏شود، جزء تعالیم اسلام‏است.

    لذا مراد از عدم دخالت اسلام در سیاست‏ ، این خواهد بود که تصمیم‏گیرى‏در این حوزه از فعالیت انسان، به خود او واگذار شده تا درباره این مسائل، تصمیم‏گیرى وعمل نماید و دین، در این مقوله، نظر یا حکم خاصى ندارد. اگر حکومت و سیاست را خارج ازحوزه اسلام بدانیم، نخواهیم توانست‏ حکومتی را به اسلام نسبت دهیم و آن راحکومت اسلامى بنامیم گرچه آن حکومت،در جامعه مسلمین و توسط آنان اداره‏شود. حکومت و سیاست اسلامى، آن است ‏که از متن اسلام به دست آمده باشد. واصلاح و سامان امور جامعه‏، مقدمه‏اى براى هدف برتر اسلام، یعنى‏خداشناسى و خداپرستی است امااین بدان‏معنا نیست که‏آن را مغفول‏گذارده است.
    منابع

    1- بحارالانوار، علامه مجلسى، ج 78، ص 46، روایت 57، باب 16
    2- مهدى بازرگان، جزوه آخرت و خدا هدف بعثت انبیا، ص 11
    3- محمد تقى مصباح، دروس فلسفه اخلاق، ص 195.
    4- مرز بین دین‏وسیاست، سخنرانى مهدى بازرگان در دومین کنگره انجمنهاى‏اسلامى‏ایران
    5- فصلنامه کتاب نقد شماره 23
    6- پایگاههای اسلامی اینترنت، نسخه 3
    roshd.ir
    ویرایش توسط kamanabroo : 14th November 2009 در ساعت 10:41 PM

  2. 4 کاربر از پست مفید kamanabroo سپاس کرده اند .


  3. #2
    کاربر فعال سایت
    رشته تحصیلی
    کلام,فقه,اصول,
    نوشته ها
    4,108
    ارسال تشکر
    27,914
    دریافت تشکر: 19,740
    قدرت امتیاز دهی
    0
    Array
    kamanabroo's: جدید150

    پیش فرض پیشینه تاریخی بحث جدایی دین از سیاست

    پیشینه تاریخی بحث جدایی دین از سیاست



    سکولاریسم رویکرد خاصى است که بر اثر تحولات اقتصادى, فرهنگى, اجتماعى مغرب زمین پس از رنسانس به وجود آمد از مهمترین نتایج این پدیده, شکل گیرى نظریه جدایى دین از سیاست است. جان مایه اندیشه سکولارها تاکید بر امورى است که منتهى به انکار شدید مرجعیت دین در امور اجتماعى و سیاسى مى شود و تلقى خاص و ویژه اى از دین و کارکرد آن عرضه مى دارد .

    در اروپاى قرون وسطا زمینهاى فراوانى به طور موقوفات تحت نظارت رجال دین و روحانیان و راهبان کلیسا و صومعه ها اداره مى شده و زمینهایى را که چنین نبوده زمینهاى تحت نظارت سکولارها مى نامیدند، کم کم در برخى موارد از این واژه بوى دشمنی با دین به مشام مى رسید، به عنوان مثال در فرانسه تعلیم دین, اختصاص به کلیسا داشت و دولت عهده دار تعلیم عمومى بود که اغلب به ریاضیات و طبیعیات محدود می شد.

    لذا تعالیم لائیکى در برابر تعالیم دینی قرار گرفت. به تدریج این تفکر رواج پیدا کرد که نه تنها بخشی از تعالیم خارج از نفوذ دین و رجال دین است بلکه اساساً برخى از جنبه هاى حیات بشرى از دین خارج است و بدین ترتیب سکولاریزم و مذهب لائیک شکل گرفت که حیات عمومى را خارج ازسلطه دین و رجال آن مى خواست.

    استاد علامه محمد تقی جعفری راجع به نوسانات کلیسا و حکومت بیان می کند که:

    • در دائره المعارف بریتانیکا آمده : موضوع مورد منازعه اینست که در نهاد قانونی حکومت وکلیسا در جامعه واحد در میان افراد واحد، هر دو مدعی وفاداری و تبعیت مردم بودند. از لحاظ تئوری مطابق آیه 21 باب 22 انجیل متی باید قائده مال قیصر را به قیصر ادا کنید و مال خدا را به خدا ادا می شد ، اما در عمل قلمرو ادعای حاکمیت قدرت دنیوی و روحانی تصادم پیدا می کرد.


    در جوامع اولیه این تفکیک بین وجوه دینی و دنیوی حیات اجتماعی به نحوی که امروز رایج است ، عملا غیر ممکن بوده است. در تمدنهای اولیه همه جا ، پادشاه و یا حاکم نماینده خدا محسوب می شد.تا زمان قبول دین مسیحیت توسط امپراطور روم ، شخص امپراطور عنوان بالاترین مرجع دینی را هم داشت و دین ولایات کشور را کنترل می کرد ، و بلکه خود ، موضوع پرستش و چون خدایی در روی زمین بود.


    • به هر حال مفهوم حکومت و کلیسا به عنوان دو هویت جداگانه ، از وقتی مطرح شد که خط تمایزی بین جامعه سکولار بشری از یک طرف و جامعه یا جوامع دینی در داخل یک هستی سیاسی ، از طرف دیگر کشیده شد. بنابر این صحیح نیست که بگوییم تمایز بین حکومت و دین توسط مسیحیت به وجود آمده است ، بلکه جریان با دین یهود آغاز شده است ، چرا که با سقوط اورشلیم در سال 586 میلادی دیگر یهودیان هرگز از یک جامعه سیاسی مستقل برخوردار نبودند، لذا مجبور بودند راجع به عضویت در جامعه دینی خود و شهروندی سکولار خویش به عنوان دو امر جداگانه بیندیشند.


    پس از پایان تعقیب و شنجه مسیحیان ، توسط امپراطور کنستانتین کبیر در قرن چهارم میلادی ، مسیحیان با این پرسش اساسی روبرو شدند که رابطه کلیسا با حکومت سیاسی امپراطوری چه باید باشد؟

    از زمان تئودوسیوس اول کبیر در پایان قرن چهارم مسیحیت به تنها دین امپراطوری روم تبدیل شد و شرک و یا بدعتهای درون مسیحیت طرد شدند.از اینجا مرحله ای شروع شد که کلیسا وحکومت به صورت دو جانبه یک جامعه واحد مسیحی تلقی می شدند. در این دوران کلیسا نوعی نظارت معنوی وقدرت سیاسی روی کلیه شهروندان واز جامعه رهبران وفرمانروایان سیاسی جامعه داشت.در بخش غربی مسیحیت تا قرن یازدهم ، اوضاع چندان متفاوت نبود ، هر چند که پاپ که مدعی اقتدار معنوی روی همه قلمرو مسیحیت بود ،از احساس قدرتی برخوردار بود که هرگز اسقفهای اعظم قسطنطنیه آن را بدست نیاورده بودند.

    در فاصله بین قرن یازدهم تا سیزدهم میلادی تئوری تضاد و منازعه بین پادشاهان و پاپها چه به صورت علنی و یا ضمنی ، که قدرت کشیشی طبیعتا مافوق قدرت سکولار بود و در آخرین مرحله می توانست آن را کنترل کند، هرگز حتی توسط خود روحانیون مسیحی جنبه یک اعتقاد عمومی نداشت ، بلکه تنها تأثیر عظیمی برخوردار بود و در ریشه منازعات بین پاپ و امپراطوری مقدس روم که در آن زمان این منازعات بسیار رواج داشت ، قرار داشت.


    • شاید از لحاظ تئوری نظری رادیکال ترین نظریات را در زمینه جدای قلمرو دین ازسیاست مارتین لوتر ارائه کرده است .وی نطریه ای تحت عنوان دوپادشاهی ارائه داده است.




      • تعلیم وی در این زمینه را می شود عملا به یک سخن موجز تلخیص نمود: « انجیل خدا باید در قلمرو کلیسا و قانون شریعت وی در قلمرو جامعه حکومت کند، اگر بخواهیم کلیسا را توسط قانون مذهبی ویا جامعه را توسط انجیل اداره کنیم، مردم مجبور خواهند بود تا قانون و مقررات را به قلمرو لطف و فیض الاهی و از آن طرف هم احساسات و عواطف را به قلم و عدالت اجتماعی بیاورند که در نتیجه خداوند را از تخت سلطنت خویش محروم ساخته و شیطان را به جای او بنشانند هر چند که در عمل عقاید اصلاحی لوتر در جهت حفظ روابط و پیوندهای خویش با نظم اجتماعی حاکم شده و به صورت دین رسمی در مناطقی که اکثریت داشت مثل آلمان و کشورهای اسکاندیناوی در آمد.




    • ما در تاریخ گذشته سیاسی و مذهبی شرق غیر اسلامی وغرب معنای سکولاریسم را تا حدودی واضع تر و مشخصتر از معنای تئوکراسی می بینیم زیرا مفهوم حذف مذهب از زندگی دنیوی و سیاست و علم خیلی روشنتر از تئو کراسی( حکومت خدا ) در جامعه می باشد. زیرا عدم دخالت مذهب در زندگی سیاسی و اجتماعی دنیوی و استناد مدیریت و توجیه زندگی فردی و جمعی به خود انسان ، یک مفهوم واضحی است که درک آن با مشکلی مواجه نمی گردد. در صورتیکه مفهوم حاکمیت خداوندی در جامعه به جهت احتمال معانی متنوع در آن ، ابهام انگیز می باشد.



    • ایشان وقایع سه گانه ای را که زمینه ساز تفکرات سکولاریستی گردید بدین گونه تبیین می نماید:




      • واقعه اول عبارت بود از مشاجره بین دستگاه پاپ و سلطنت فرانسه ، در سالهای 1269 تا 1303 که در نتیجه ،آ ن فرضیه امپریالیسم پاپ که در قانون شرع گنجانده شده بود به حد کمال رسید ، مسأله مخالفت با امپریالیسم پاپ در پایان همین واقعه به تدریج شکل گرفت و درنتیجه این فکر پیدا شد که باید قدرت روحانی را محصور و محدود نمود و از این فکر این نتیجه بدست آمد : طرح مسأله استقلال کلیه سلطنت ها به عنوان جامعه های مستقل سیاسی.لذا تخم اصل ملیت ( ناسیونالیسم ) و حق مالکیت و استقلال ملل که در قرن 18 و 19 رشد کرد، در این زمان کاشته شد.





      • واقعه دوم عبارت است از مشاجره بین ژان بیست و دوم و لوی باویر که در حدود بیست و پنج سال بعد به وقوع پیوست و در این مشاجره مخالفت با استقلال پاپ شکل گرفت.که تیجه آن عبارت بود از : مخالفت بر ضد استقلال پاپ ، بسط فرضیه بی نیازی جامعه مدنی. لذا در خلال جریان این مشاجره ، فرضیه محدودیت قدرت روحانی و منحصر نمودن وظائف آن ، به امور دنیای دیگر تکامل یافت در حالیکه کلیسا همچنان به عنوان یک موسسه اجتماعی باقی ماند.





      • واقعه سوم عبارت بود از مشاجره ای که اولین مرتبه در درون کلیسا و در میان روحانیان در گرفت.این اولین مرتبه بود در تاریخ مسیحیت ، که رعایا و تابعین یک قدرت حاکمه مطلقه به عنوان انجام اصلاحات ، سعی نمودند محدودیتهای مشروطیت و حکومت نمایندگی را به زور به آقای خود بقبولانند.



    این مشاجره بعدها منجر به ایجاد گفتگو و مشاجره در میان زمامداران دنیوی و رعایای ایشان گردید. یعنی رعایای زمامداران سیاسی را نیز بیدار کرده به فکر انداخت که قدرت زمامداران را به وسیله دو عنصر مشروطیت و حکومت نمایندگی محدود نمایند.
    منبع


    • علامه محمد تقی جعفری ، ترجمه و تفسیر نهج البلاغه ، جلد 25 ،ص 64 - 60

    daneshnameh.roshd.ir

  4. 4 کاربر از پست مفید kamanabroo سپاس کرده اند .


  5. #3
    کاربر فعال سایت
    رشته تحصیلی
    کلام,فقه,اصول,
    نوشته ها
    4,108
    ارسال تشکر
    27,914
    دریافت تشکر: 19,740
    قدرت امتیاز دهی
    0
    Array
    kamanabroo's: جدید150

    پیش فرض سیاست ما عین دیانت ما یا دیانت ما عین سیاست ما؟

    سیاست ما عین دیانت ما یا دیانت ما عین سیاست ما؟
    دین در عرصه ی سیاست یا سیاست در عرصه ی دین؟ آیا دین تحت حاکمیت و سیطره سیاست قرار می گیرد یا سیاست خط مشی و خطوط پیشروی خود را بر اساس تعالیم دینی تعیین می کند؟ کدام درست است؟ آنچه هست کدام است؟ آیا سیاست به تنهایی پایگاه و جایگاهی دارد که بدون دین به مرز فساد و آلودگی نیفتد و به قعر انحطاط سقوط نکند؟ به راستی نسبت بین دین و سیاست، چگونه نسبتی است؟ نسبتی از نوع وابستگی، یا بیگانه از سر ناهمگونی؟ این سؤالاتی است که نشست دین و سیاست در دانشکده حقوق و علوم سیاسی واحد تهران مرکز با طرح آن آغاز شد. سؤالاتی از نسبت دین و سیاست با حضور استادان شهریار زرشناس و سید حسین سیف زاده.
    دکتر سیف زاده در این نشست با تأکید بر اینکه یک سکولاریست نیست، بلکه یک معلم سیاسی است با تفکری دینی، که به سیاست به عنوان یک امر سکولاریستی نگاه می کند، گفت: «به عنوان کسی که تأمل فلسفی نسبت به رابطه ی دین و سیاست دارم، فکر می کنم سه مکتب در این خصوص وجود دارد؛ اول دیدگاه سنتی هاست که به آن نقد دارم، چرا که این دیدگاه، دیدگاهی سلسله مراتبی است که حتی در کتابهایی که راجع به افلاطون و تأثیرش از ایران است، در مورد آن نوشته شده، ولی آنچه اقبال و یا علامه طباطبائی در مفهوم شاهنشاهی و فرّ و شکوه شاهی در ایران گفته اند، در دستان پرصلابت افلاطون، تبدیل به اشراق شده است. دیدگاه دوم، دید سکولاریستی و غربی است که تصور دیگری از خداوند دارند. اگر سنتی ها به نام خدا بر مردم حکومت می کردند، سکولاریستها خدا را به عنوان خدای بازنشسته فرض می کردند و تصور غربی نیز اجازه ی چنین تفکری را به آنها می داد که امر قیصر را به قیصر و امر دین را به کلیسا بسپار. در نهایت دیدگاه سوم، دیدگاه نیچه است که در ایران نیز به وجود آمده و گروهی به آن انتقاد دارند. این دیدگاه، نگرش شرق در مقابل غرب و یا نگرش ضد غربی است و مفهوم آریا مهر نیز از همین دیدگاه شکل گرفت. بعد از انقلاب نیز این نگرش، خود را وارد گفتمان سیاسی کرد و در تأسیس دولت قبل و بعد از انقلاب تأثیر گذاشت.»
    تأسیس دولت بوی شرک می دهد
    سیف زاده با بیان اینکه در این سه دیدگاه فقط دنیاست که قدسیت دارد، ادامه داد: «نگرش من این است که تکوینات و تشریعات هر دو مخلوق خدا هستند، آنچنانکه تکوینات با عقل و تشریعات با روح و شهود منطبق است و اما در مورد تلفیق این دو، تکوینات اوّلیت و تشریعات اولویت دارد. امر سیاسی نیز در حوزه تکوینات قرار می گیرد، چون در سراسر قرآن کریم و داستانهای اسلام هیچ جا سخنی از دولت به میان نیامده و ما معتقدیم ذات اقدس الهی بر همه چیز اشراف دارد. بنابراین دیدگاه دولت فقط برای امنیت انسان است، پس اگر چنین عنوان کنیم که دولت ایجاد می کنیم تا حکم خدا را اجرا کنیم، از آن بوی شرک خواهد آمد. به این معنی که ذات اقدس الهی احتیاجی به اجرای حکم خود توسط بشر ندارد.
    در اینجا تفکر من با نیچه به تفاوت می رسد. در حالی که نیچه جهان را عرصه قدرت می داند، ما آن را عرصه خدا می دانیم و خود را درون خدایی بی نهایت تصور می کنیم.»
    دولت دون مرتبه تر از آن است که بتواند در امر سیاست دخالت کند
    او ادامه داد: «در تفکر دینی تنزیه و تشریع داریم، ذهن انسان کرانمند است و بی نهایت را درک نمی کند، تشریحاً به درک خداوند می رسد، در حالی که "الله اکبر" یک درک تنزیهی است، لذا اگر کسی بخواهد حکم خداوند را پیاده کند، یعنی خداوند نیاز به دولتی دارد، و این در حالی است که حکم و قضای الهی محقق است، پس این نیاز ماست و امر سیاسی و دولت یک امر سکولار برای امنیت و قدرت انسانی است. اما فرهنگ، دین و اعتقاد ما، مقدم بر جسم ماست. دولت دون مرتبه تر از آن است که بتواند در امر سیاست دخالت کند، اما همانطور که امنیت ما را تأمین می کند باید به جای اجرای حکم دینی، حافظ آن باشد.
    این دید در مفهوم شهادت نیز مطرح است. برای شهادت دو دید وجود دارد، یک دید فردی که امامت است و یک دید جمعی که ولایت است. در مورد ولایت چهار دیدگاه فقهی وجود دارد که فکر می کنم باید با دیدگاه فلسفی و عرفانی تلفیق شود و آنچه به عنوان فقه می شناسیم نیز مدنی و گسترده تر باشد نه اینکه محصور به معاملات، غذا و... شود. به دنبال این چهار دیدگاه، من ولایت را امر سلطه و صرفاً مربوط به حکومت نمی دانم، بلکه آن را از وکالت نیز بالاتر می دانم. بدین معنی که در وکالت می توان از طرف فرد تصمیم گرفت، ولی در ولایت باید تصمیم بر اساس منفعت او باشد. در وکالت عقلانیت مطرح است، اما در ولایت، عقلانیت در سایه ی دین است.»
    سیف زاده در توضیح دین و چیستی آن اظهار داشت: «در مورد دین، دو نگرش وجود دارد. در یکی دین را به صورت عادت می شناسند که برخی فقها نیز به آن معتقدند و من با آن مخالفم و دسته دیگر که متأسفانه برخی از صوفیان و عرفای ما نیز جزء آن ها هستند، دین را اشراق، اشراق را نور و نور را انور اقدس با سلسله مراتب طلا و نقره و مس می شناسند، در حالی که مفهوم دین، مفهوم نور نیست چون نور بسیط است اما دین امری مجرد است، یعنی با شهود می توان به آن رسید. بنابراین متأسفانه از دید افلاطون، دین تبدیل به اشراق شده است. از سوی دیگر شهود با جهاد و خلوص و کمالات، سلسله مراتبی از پایین به بالا دارد، اما اشراق از بالا به پایین سیر می کند.» او در نهایت دولت را امری تکوینی دانست نه تشریعی، که به علت قداست تشریع، تقدم منطقی با تشریع است، و یادآور شد حاکمیت انسانی در درون حاکمیت خداوند است نه در مقابل آن.
    پیوند دین و سیاست پیشینه ای به قدمت تاریخ دارد
    و اما استاد زرشناس برای توضیح نسبت بین دین و سیاست، از تاریخ و اندیشه شرق باستان شروع کرد و اینچنین گفت: «مشرق زمین گهواره ی تمدن جهان است. این گفته ی "ویل دورانت" در کتاب "تاریخ تمدن" اوست که تعبیر درستی هست. البته منظور او شرق جغرافیایی است، اما مقصود من از تاریخ شرقی که می خواهم در آن به نسبت بین دین و سیاست برسم، شرق جغرافیایی نیست، شرق و غرب سیاسی بدان مفهوم که در سالهای 1935 تا1991 به نام جنگ سرد مطرح بود نیز نیست، بلکه منظور من شرق و غرب فرهنگی و تاریخی است. از شرق دو دوره اساسی با عنوان شرق توحیدی و شرق اسطوره ای می شناسیم. از شرق توحیدی که آغاز حیات بشر است اطلاعاتی اندک آن هم به واسطه قرآن و سایر نسخ دینی داریم، اما اطلاعات مکتوب و تاریخی از شرق اسطوره ای کمابیش برایمان به جا مانده که نمونه آن را در چین، هند و بین النهرین تعریف می کند. بهتر است از بین النهرین، سومر و بابل که دین و سیاست در آنها کاملاً پیوند خورده بودند شروع کنیم، البته در آن زمان دین به معنای واقعی وجود نداشت، بلکه یک آیین اسطوره ای بود، اما به هر حال با سیاست پیوند داشت. سیاست بر مبنای اسطوره و اندیشه های اسطوره ای سامان می گرفت و اندیشه اسطوره ای جانشین ناخلف دین شده بود. با این پیشینه، تأثیر پذیری سیاست از دین امر جدیدی نیست، بلکه اتفاقاً بسیار هم دیرینه است.
    2000 سال بعد از میلاد، تحولات بزرگی در آسیای کبیر و یونان اتفاق می افتد که دو پیامد به دنبال دارد؛ اول اینکه بشر برای اولین بار تصور می کند بدون هدایت آسمانی می تواند زندگی را اداره کند و نوعی عقل جدا از وحی سیطره پیدا می کند که این عقل منقطع از وحی، سرآغاز نوعی سکولاریسم است. پیامد دوم تعریفی متفاوت از سیاست دارد. این خدای جدید، نه خدای اسطوره ای است نه خدای شرق و توحیدی. حتی خدایی که در اندیشه ی افلاطون نیز می بینیم بر خلاف تصور علاقمندان، خدای توحیدی نیست. به دنبال این مفاهیم و تعریف تغییر یافته، هدف بشر از زندگی و مفهوم سعادت نیز متفاوت می شود و به تبع تغییر در مفهوم سعادت، سیاست نیز دستخوش تغییر و تعریفی جدید می شود. در یونان سیاست امری برای تدوین و چرخاندن امور یعنی امری شبیه تعبیری که دکتر سیف زاده داشتند، می شود. تفکر یونانی یک تفکر عالم محور است که مدل سیاست و دولت و انسانی که مطرح می کند نیز عالم محور است. در اندیشه یونانی رابطه ی دیرینه دین و سیاست سست می شود. در این دوره ی جدید، شرق همچنان حیات اسطوره ای خود را ادامه می دهد و سیاست همچنان بر مبنای اسطوره است. مگر در برخی موارد که اسلام ظهور کرد و سیاست ذیل دین قرار گرفت.»
    سیاست هیچ گاه قائم به ذات خود نبوده است
    زرشناس با یادآوری اینکه سیاست قائم به ذات خود نیست، بلکه همیشه از چیز دیگری الهام می گیرد ادامه داد: «در قرون وسطی تلقی دیگری از نسبت دین و سیاست وجود داشت. با یقین می گویم که قرون وسطی عصر سیطره دین بر سیاست نبوده است، با این حال بارقه هایی از اندیشه های دینی در آن پیداست. در عصر جدید- از قرون 14 و 15- اتفاق تازه ای می افتد که در واقع سرآغاز عصر نوین در تاریخ بشر است، با این ویژگی خاص که در آن نه تئوس فلسفی، نه کاسموس و نه اسطوره ها، بلکه انسان اصالت می یابد. انسانی که با غرائز و نیازهای طبیعی تعریف می شود و نه تنها مبدأ، بلکه غایت تمام است. به طوری که دکارت خدا را ذیل صوفی انسانی می داند و در اندیشه کانت خداوند تابعی از نفس بشری است. از این دوره به بعد، اشکال مختلف اومانیسم ظهور می کند، مفهوم سکولاریسم تعریف می شود و با ماکیاولی تعریف تازه ای از سیاست، انسان و قدرت به میدان می آید.
    سکولاریسم جدایی دین از سیاست نیست، بلکه قطب زدایی از عالم و همه امور است. در واقع نادیده گرفتن ساحت قدسی، نوعی سکولاریسم است. به دنبال این مفاهیم و تعاریف در دنیای مدرن سیاست با قدرت تعریف می شود. در حالی که سیاست در اندیشه های دینی به معنای ارتقا، تربیت و تهذیب انسان هاست.»
    زرشناس با تأکید بر اینکه سیاست هیچ گاه قائم به ذات خودش نیست و احتیاج به دین دارد، از سیف زاده توضیحی برای برابری تأسیس دولت و شرک خواست. سیف زاده در پاسخ اظهار کرد: «منظور من این است که اگر بخواهیم دولت تأسیس کنیم تا حکم خدا را اجرا کنیم، "الله صمد" را زیر سؤال برده ایم. حکم خدا و قضای الهی مستقر است لذا دولت را برای اجرای حکم خدا تأسیس نمی کنیم، بلکه برای اداره ی جامعه نیازمند حکومتیم. این حکومت نیازمند قانون است و هر دولتی در ساحتی و عالمی رخ می دهد، لذا دولت اسلامی نیز نیازمند قانون و ساحت خود است. پس برای زیستن و اداره زندگی، اتکا به احکام الهی می کنیم و آن را مبنا قرار می دهیم. درباره اینکه اندیشه ی راهنمای ما در این حکومت چیست، من هم معتقدم که دین راهنمای دین است. اما در مورد ولایت معتقدم ولایت مؤمنان با ولایت فقها که بر پایه دین است تفاوت دارد. ولایت فقها دیدگاه مصباح است، یعنی جمهوریت ذیل اسلام است که آن را قبول ندارم، ولی دیدگاه امام خمینی تلفیق این دو است، آنچنانکه دو سوم آراء نمایندگان مجلس می تواند نظر شورای نگهبان را ابطال کند.» وی ادامه داد: «ولایت را یک سیستم و بحث توحیدی می بینم. اگر دولت فقط ولایت فقیه، آن هم ناشی از قدرت باشد، آن را قبول ندارم. ولایت فقیه به معنای سلطنت را نیز قبول ندارم. ولایت بر امامت تقدم دارد، اما برای نیل به ولایت باید ابتدا به امامت برسیم.»
    سیف زاده با اشاره به اینکه غربی ها فرهنگی متمدن و دنیا مدار دارند، اما فرهنگ ما وابسته به اخلاق معنوی است، افزود: «دولت باید در فضای دینی ساخته شود نه اینکه مافوق آن باشد، لذا من دیانت را بر سیاست مشمولیت می دهم و سیاست را ذیل دیانت می بینم.»
    زرشناس نیز اندیشه اسلامی را تماماً مبتنی بر مفهوم دولت و سیاست دانست و با بیان اینکه ضرورت طرح امامت این است که امام بخشهایی از دین را که به اجمال گفته شده تفسیر کند و تفصیل دهد، گفت: «پیامبر هر گاه فرصتی پیدا می کرد، دولت تشکیل می داد. اسلام آمیخته و تنیده با سیاست است و این آمیختگی هیچ جای تردیدی ندارد.»

  6. 4 کاربر از پست مفید kamanabroo سپاس کرده اند .


  7. #4
    کاربر فعال سایت
    رشته تحصیلی
    کلام,فقه,اصول,
    نوشته ها
    4,108
    ارسال تشکر
    27,914
    دریافت تشکر: 19,740
    قدرت امتیاز دهی
    0
    Array
    kamanabroo's: جدید150

    پیش فرض نظریه جدایی دین از سیاست یعنی چه ؟چه کسی برای اولین بار آن را طرح کرده است و چرا؟

    نظریه جدایی دین از سیاست یعنی چه ؟چه کسی برای اولین بار آن را طرح کرده است و چرا؟



    نظریه جدایی دین از سیاست (Secularism) گرایش و تفکری است که طرفدار و مروج حذف یا بی اعتنایی و به حاشیه راندن نقش دین در ساحت های مختلف حیات انسانی، از قبیل سیاست، حکومت، علم، اخلاق و ... است. بر اساس این نظریه، بشر در سایه خرد و دانش تجربی خود همانگونه که توانسته است در شناخت طبیعت کامیاب شود، می تواند قوانین مربوط به فرهنگ، سیاست، قضاوت، اقتصاد، داد و ستد و آداب و معاشرت و بالاخره هر آنچه که به شؤون مادی و معنوی حیات او مربوط می شود را - نیز - در سایه خرد و دانش خود بشناسد و بسازد و از این پس دیگر به دخالت دین در اداره زندگی اش نیازی نخواهد داشت.فرهنگ آکسفورد سکولاریسم را این گونه تعریف می کند: «اعتقاد به این که قوانین، آموزش و پرورش و ... باید بر واقعیات علم مبتنی باشد نه مذهب».خاستگاه اصلی اندیشه جدایی دین از سیاست غرب است. در قرون وسطی و پس از آن عواملی دست به دست هم داد تا این اندیشه را بر فرهنگ غرب حاکم ساخت.از یک سو مسیحیت تحریف شده با مفاهیمی نارسا و غیر معقول، در کنار حاکمیت استبداد و اختناق رجال کلیسا؛ و از سوی دیگر تعارض عقل و علم با آموزه‏های انجیل باعث شد تعارضی آشکار میان دین و تجدد در گیرد. تعارضی که سرانجام به تفکیک دو حوزه علم و دین انجامید و در نتیجه دین از صحنه همه حوزه‏هایی که علم در آن سخن میگوید کنار رفت.در جهان اسلام اندیشه جدایی دین از سیاست از سوی سه قشر مطرح شده است: نخست از سوی حاکمان جوری که در صدر اسلام میخواستند جریان خلافت را به سلطنت تبدیل کنند مثلاً وقتی معاویه در سال چهل هجری به خلافت رسید به عراق آمد و چنین گفت: «من با شما بر سر نماز و روزه نمیجنگیدم بلکه میخواستم بر شما حکومت کنم و به مقصود خود رسیدم»، (ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج 4، ص 160).پس از او حکومت در جامعه اسلامی از جنبه دینی خارج و به سلطنت تبدیل شد. سلاطین جور در هر دوره‏ای برای مبارزه با علمای دین، همواره سیاست را جدای از دین و شأن علما را بالاتر از دخالت در سیاست معرفی میکردند، (صحیفه نور / ج 83، ص 217: درباره سخن رضا شاه به آیت الله کاشانی).گروه دوم استعمارگران خارجی بودند. بزرگترین ضربه‏هایی که استعمار از ممالک اسلامی دیدند از سوی تعالیم دینی و علمای دین رهبری میشد لذا فرهنگی که همواره از سوی استعمارگران برای ممالک اسلامی نسخه و ترویج میشد فرهنگ جدایی دین از سیاست بود، (ر.ک: محمد سروش، دین و دولت در اندیشه اسلامی، صص 120 ـ 126).قشر سوم: جریان روشنفکری بیمار بود که از سوی تحصیل کرده‏های غرب آغاز شده بود و سعی در تطبیق همان جریان جدایی دین از سیاست در فضای غرب بر حوزه اسلام کردند غافل از این که: اسلام غیر از مسیحیت است.ثانیا: آنچه به نام مسیحیت در غرب قرون وسطی بود مسیحیت ناب نبود.ثالثا: علمای اسلام نه تنها هرگز حاکمیت استبداد و اختناق نداشتند و هرگز با علم سر ستیز نداشتند که هر دوره که قدرت به دست علمای اسلام بوده است دوره شکوفایی و رشد علم شناخته شده است.به طور کلی در پاسخ به طرفداران اندیشه جدایی دین از سیاست استدلالهای مفصل و متینی بیان شده است که پرداختن به تمامی آنها از حوصله نامه خارج بوده لذا ما بصورت کلی به بیان دو شیوه مهم برای مقابله با طرفداران این اندیشه میپردازیم که عبارتند از:1. ارجاع به گزاره‏ها، متون و منابع اسلامی2. سیره و روش پیامبر اکرم(ص) و امامان معصوم(ع) در دین اسلام با توجه به حجم عظیمی از احکام اجتماعی و اهداف سیاسی دینی، میتوان هدفگیریهای اصلی این دین مقدس را شناخت. حضرت امام(ره) در این باره میفرمایند: «اسلام دین سیاست است با تمام شئونی که سیاست دارد ـ این نکته برای هر کسی که کمترین تدبری در احکام حکومتی، سیاسی، اجتماعی و اقتصادی اسلام بکند آشکار میگردد. پس هر که را گمان بر او برود که دین از سیاست جداست، نه دین را شناخته و نه سیاست را.»، (صحیفه نور، ج 1، ص 6).با مروری کوتاه بر قوانین اسلامی و آیات قرآن روشن میگردد که اسلام دینی است جامع و همه سونگر که تمام ابعاد زندگی انسان (فردی، اجتماعی، دنیوی، اخروی، مادی و معنوی) را در نظر گرفته و همان گونه که مردم را به عبادت و یکتا پرستی دعوت نموده و دستورات اخلاقی و مربوط به خودسازی فردی را دارد احکام و دستوراتی در مورد مسائل حکومتی، سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، قضایی و مربوط به اداره صحیح جامعه روابط بین‏المللی، حقوقی و... داراست و مقررات قضایی، حقوقی، روابط اجتماعی، مسائلاقتصادی، تربیتی و ... دارد و بدیهی است که اجرا و پیاده کردن چنین احکام و دستوراتی بدون قدرت اجرایی امکان پذیر نیست و حکومت دینی به معنای صحیح آن حکومتی است که جامعه را بر اساس قوانین الهی اداره کند و زمینه‏های رشد و استعدادها و امکان رسیدن انسانها به کمال و ایجاد جامعه‏ای برین صالح و شایسته را برای مردم آماده کند و با فسادهای اخلاقی اجتماعی و ... مبارزه کند.قرآن کریم در وصف مردان الهی فرموده : «الذین ان مکناهم فی الارض اقاموا الصلاة و اتوا الزکاة و امروا بالمعروف و نهوا عن المنکر و لله عاقبه الامور»، (حج، آیه 41) سیره و روش رسول اکرم(ص) نشان دهنده این است که دین از سیاست جدا نیست وخود آن ضمن تشکیل حکومت مسؤولیت اجرایی و قضایی آن را بر عهده داشت. امیرالمومنین علی(ع) نیز حکومتی بر اساس عدل و اجرای دستوراتالهی بنا نهاد و حکومت کوتاه‏مدت امام حسن(ع)، قیام خونین امام حسین(ع) و مشروع ندانستن حکومت‏های وقت از سوی دیگر امامان(ع) همه بیان کننده این واقعیت هستند که تشکیل حکومت از ضروریات دین اسلام است و آیات فراوانی در این زمینه وجود دارد؛ از جمله:1- «لقد ارسلنا رسلنا بالبینات و انزلنا معهم الکتاب والمیزان لیقوم الناس بالقسط و انزلنا الحدید فیه بأس شدید و منافع للناس؛ به راستی که پیامبران را با پدیده‏های روشن‏گر فرستادیم و همراه آنان کتاب و میزان نازل کردیم، تا مردم به دادگری برخزیند و آهن را که در آن نیروی سخت و سودهای فراوانبرای مردم است پدید آوردیم»، (حدید، آیه 25).2- «یا ایها اللذین آمنوا کونوا قوّامین لله شهداء بالقسط؛ ای مؤمنان برای خدا برخیزید و به عدل و شهادت دهید»، (مائده، آیه 8).3- «ولقد بعثنا فی کل امة رسولاً ان اعبدوا الله واجتنبوا الطاغوت؛ و به راستی در هر امتی پیامبری فرستادیم که خداوند را بندگی کنید و از بندگی طاغوت دوری جویید»، (نحل، آیه 36).4- «و ما لکم لاتقاتلون فی سبیل الله والمستضعفین من الرجال والنساء والولدان الذین یقولون ربنا اخرجنا من هذه القریة الظالم اهلها واجعل لنا من لدنک ولیّا واجعل لنا من لدنک نصیرا؛ چیست شما را که در راه خدا و ضعیف شدگان جامعه، از مردان، زنان و کودکان کارزار نمیکنید؟! آنان که میگویند: پروردگارا! ما را از این قریه (جامعه) بیرون بر و رها ساز که اهلش ستمکار است و قرار ده برای ما از جانب خودت سرپرست و یاوری و قرار ده از نزد خودت یاری کننده‏ای»، (نساء، آیه 75).5- «اطیعوا الله واطیعوا الرسول و اولی الامر منکم؛ اطاعت کنید از خدا و پیامبر و صاحبان فرمان از خودتان»، (نساء، آیه 59).و آیات متعدد بسیاری که در آنها سخن از کتاب، میزان، آهن و منافع آن، شهادت به قسط و داد، دوری از طاغوت، جنگ در راه خدا و مستضعفان، نجات محرومان، هجرت در راه خدا و.. از مقوله‏های اجتماعی است که در کتاب الهی آن فرمان داده شده است.البته شرح و تفسیر هر کدام ازاین آیات و چگونگی اثبات ضرورت تشکیل حکومت به وسیله پیامبران ور هبران الهی، نیازمند ارائه مباحث طولانی است که در حوصله یک نامه نمیگنجد.در اینجا تنها به مهمترین مبانی اندیشه‏های سیاسی مربوط به تشکیل حکومت و ارتباط دین و سیاست اشاره میشود:1- اثبات حاکمیت ولایت و سرپرستی همه‏جانبه مادی و معنوی، دنیوی و اخروی برای خدا، رسول و اولیای خاص او، (مائده، آیه 55 - یوسف، آیه 40 - مائده، آیه 42 و 43).2- اثبات امامت و رهبری سیاسی - اجتماعی برای پیامبر(ص)، امام(ع) و منصوبین از ناحیه آنان، (نساء، آیه 58 و 59 - مائده، آیه 67).3- اثبات حکومت و خلافت در زمین برای برخی از پیامبران گذشته مانند حضرت داود(ع) و سلیمان(ع)، (ص، آیات 20 و 26 - نمل آیات 26 و 27 - نساء، آیه 54).4- قرآن، داوری و فصل خصومت در میان مردم را از وظایف پیامبران الهی معرفی میکند، نساء، آیات 58 و 65 - مائده، آیه 42 - انبیاء، آیه 78 - انعام، آیه 89).5- دعوت به کار شورایی و جمعی کردن، (شوری، آیه 38 - آل عمران، آیه 159).6- مبارزه با فساد و تباهی، ظلم‏زدایی و عدل‏گستری جزو وظایف اصلی اهل ایمان است، (بقره، آیه 279 - هود، آیه 113 - نساء، آیه 58 - نحل، آیه 90 - ص، آیه 28 - حج، آیه 41).7- احترام به حقوق انسان‏ها و کرامت‏بخشی به انسان از اصول سیاست ادیان الهی است، (اسراء، آیه 70 - آل عمران، آیه 19 - نساء، آیه 32).8- امر به جهاد و مبارزه با طاغوت‏ها، مستکبران و ستمگران و نیز تهیه امکانات دفاعی، (بقره، آیه 218 - تحریم، آیه 9 - نساء، آیه 75 - انفال، آیه 60 - اعراف، آیه 56).9- عزت و آقایی را مخصوص خدا واهل ایمان دانستن و نفی هرگونه سلطه‏پذیری و ذلت، (منافقون، آیه 8 - محمد، آیه 35 - هود، آیه 113 - آل عمران، آیه 146 و 149).10- تبیین و تعیین حقوق متقابل والی و مردم، (نهج‏البلاغه، خطبه 216، ص 335 و 336).11- اثبات سلطنت و حکومت برای برخی از حاکمان صالح و عادل، مانند طالوت و ذوالقرنین، (بقره، آیه 246 و 247 - کهف، آیات 83 - 98).12- اختصاص دادن حقوق مهم و کلان مالی به ولی امر مسلمین و حکومت اسلامی جهت مصرف در مصالح جامعه، (اصول کافی، باب صلة الامام و باب الفیء والانفال و تفسیر الخمس).از آنچه گذشت روشن میشود که جدایی دین از سیاست در مورد اسلام به هیچ وجه صادق نیست و بخش عظیمی از معارف و آموزه‏های اسلامی شامل مسائل سیاسی و اجتماعی است.به تعبیر حضرت امام در میان حدود 57، 58 کتاب فقهی، تنها 7،8 تای آنها مربوط به مسائل عبادی صرف است و بقیه آنها در حوزه مسایل سیاسی، اجتماعی، قضایی و مناسبات اساسی است.در خاتمه برای آشنایی شما با چگونگی استدلال در مقابل طرفداران اندیشه تفکیک، به صورت مختصر به نقد یک دلیل مهم از طرفداران این اندیشه میپردازیم:علی عبدالرزاق که یکی از طرفداران نظریه تفکیک است با تمسک به آیاتی از قرآن، مانند: «قل لست علیکم بوکیل»، (انعام، آیه 66). «ان علیک الا البلاغ»، (شوری، آیه 48). ادعا میکند که قرآن وظایفی فراتر از مسئولیت دینی را از دوش پیامبر(ص) برداشته است، (علی عبدالرزاق، الاسلام و اصول الحکم، ص 171). مهندس بازرگان نیز از آیات قرآن چنین برداشتی دارند، (مجله کیان، شماره 28، ص 51) در پاسخ باید گفت که این برداشت از قرآن ناشی از نگرش سطحی به آن کتاب مقدس است. این آیات وظیفه پیغمبر(ص) در زمینه رسالت و انذار را به صورت حقیقی حصر نمیکنند تا با مقامات ومناصب دیگر پیامبر اکرم(ص) منافات داشته باشد. این کلام به قرینه آیات دیگر که مقام قضاوت و حکومت را برای آن حضرت اثبات کرده فهمیده میشود. آیاتی که به طور مشخص به این امر پرداخته، زیاد است. به جهت رعایت اختصار تنها به یک آیه اشاره میکنیم: «النبی اولی بالمؤمنین من انفسهم»، (احزاب، آیه 6). این آیه وجود مبارک پیامبر(ص) را در موارد تصرف در امور مؤمنان سزاوارتر دانسته است. به طور قطع این اولویت در تصرف، چیزی افزون بر مقام نبوت آن حضرت است. از امام باقر(ع) روایت شده که آن حضرت در تفسیر آیه مذکور فرمود: این آیه درباره امارت و حکومت نازل شده است، (مجمع‏البحرین، ص 92). در آیاتی از قرآن، پیامبران موظف به اقامه قسط در جامعه شده‏اند «و لقد ارسلنا رسلنا بالبینات و انزلنا معهم الکتاب و المیزان لیقوم الناس بالقسط»، (سوره حدید، آیه 25). آیا میتوان بدون اصلاح جامعه و در دست گرفتن تشکیلات حکومتی عدالت را تحقق بخشید؟ همچنین خدای سبحان در یکی از آیات قرآن کریم، هدف از ارسال پیامبران را چنین بیان میکند: «کان الناس امة واحده فبعث الله النبیین مبشرین و منذرین وانزل معهم الکتاب بالحق لیحکم بین الناس فیما اختلفوا فیه»، (بقره، آیه 213). در این آیه مسأله رفع اختلاف میان مردم، به عنوان هدف بعثت پیامبران مطرح شده است. اگر اختلاف میان انسان‏ها، امری طبیعی و قطعی است و رفع اختلافها، امری ضروری برای ایجاد نظم در جامعه بشری و دوری از هرج و مرج میباشد، موعظه و نصیحت و مسأله‏گویی صرف، نمیتواند مشکل اجتماعی را حل کند. ازاین‏رو هیچ پیامبر صاحب شریعتی، نیامده است، مگر آن که علاوه بر بشارت و انذار مردمان مسأله حاکمیت را نیز مطرح نموده است. خدای سبحان در این آیه نمیفرماید پیامبران به وسیله تعلیم و یا بشارت و انذار، اختلاف جامعه را رفع میکنند؛ بلکه میفرماید به وسیله «حکم» اختلافات را برمیدارند؛ زیرا حل اختلافات، بدون حکم و حکومت - که دارای ضمانت اجرایی است - امکان‏پذیر نمیباشد. بنابراین هر مکتبی که پیام‏آور شریعتی برای بشر باشد، به یقین، احکام فردی و اجتماعی را با خود آورده است و این احکام، در صورتی مفید و کارساز خواهد بود که به اجرا درآیند، و اجرای قانون واحکام الهی نیز، ضرورتا نیازمند حکومتی است که ضامن آن باشد. در غیر این صورت یا اساسا احکام دینی به اجرا درنمیآید و یا اگر اجرای آنها به دست همگان باشد هرج و مرج پیش میآید.صرفِ وجود قانون، توان تأثیر در جامعه را ندارد مگر این که شخصی توانا و مرتبط با غیب، مسؤول تعلیم، حفظ و اجرای آن باشد.سؤال: اگر رهبری سیاسی و تشکیل حکومت بخشی از وظایف نبوت است چرا برخی از پیامبران الهی حکومت نداشته‏اند؟پاسخ: چند احتمال در اینجا مطرح است:یکم: تشکیل حکومت ممکن است در شرایطی خاص برای پیامبری مقدور نباشد؛ مانند رسول اکرم(ص) که در چند سال اول رسالت خود، از اعمال مقام حکومت معذور بودند.دوم: ممکن است در عصر پیامبری بزرگ - که مسؤولیت زمامداری جامعه بر عهده او است - برخی دیگر از انبیاء الهی زیرمجموعه رسالت او باشند و آنان تنها سمت تبلیغ احکام دین را داشته و حق تشکیل حکومت جدا و مستقل را نداشته باشند؛ مانند حضرت لوط(ع) که نبوت او زیر مجموعه نبوت ابراهیم خلیل(ع) بود. قرآن میفرماید: «فآمن له لوط»، (عنکبوت، آیه 26) و این هیچ محذوری را به همراه ندارد؛ زیرا نبوت چنین اشخاصی، شعاعی از نبوت گسترده همان پیامبر بزرگ است که زمامدار منطقه رسالت خود میباشد و قرآن مجید صراحتا منصوب بودن حضرت ابراهیم(ع) از سوی خدا برای امامت و رهبری جامعه را بیان کرده است: «انی جاعلک للناس اماما»، (بقره، آیه 124). بنابراین هیچ نبوتی بدون حکومت نیست؛ خواه به نحو استقلال باشد و خواه به نحو وابسته؛ زیرا در مثال یاد شده، حضرت لوط(ع) تحت حکومت ابراهیم(ع)، زندگی سیاسی و اجتماعی خود و دیگران را در محیط مخصوص خویش اداره میکرد. ازاین‏رو، حضور پیامبران در صحنه سیاست و اجتماع و زمامداری آنان، به صورت موجبه جزئیه در قرآن کریم آمده است: «و کاین من نبیّ قاتل معه ربّیون کثیر»، (آل عمران، آیه 146).حال چنانچه درباره حضرت نوح و عیسی(ع) و برخی دیگر از پیامبران الهی به صراحت مطلبی در باب حکومت و سیاست در قرآن کریم نیامده باشد، این عدم تصریح، دلیل بر نبودن حکومت نیست؛ بلکه از قبیل «و رسلاً لم نقصصهم علیک»، (نساء، آیه 164) است؛ یعنی، همان گونه که برخی از انبیای الهی در تاریخ بشر بوده‏آند و نامی از آنان در قرآن نیامده است، تمامی ویژگیهای پیامبران نام برده شده نیز در قرآن نیز ذکر نشده است. بنابراین هم تشکیل حکومت از سوی پیامبران الهی، امری ضروری بوده و هم آنان با توجه به فراهم بودن شرایط و امکانات و تواناییها به آن اقدام نموده‏اند و علاوه بر دلالت آیات متعدد قرآن، سیره پیامبر اکرم(ص) در تشکیل حکومت و... نیز گواه خوبی است که چنین برداشتی از برخی از آیات قرآن به هیچ وجه صحیح نمیباشد.برای آگاهی بیشتر ر.ک:1- امام خمینی و حکومت اسلامی، شماره 1، مبانی کلامی، کنگره امام خمینی و اندیشه حکومت اسلامی2- کاظم قاضیزاده، اندیشه‏های فقهی - سیاسی امام خمینی3- امام خمینی، ولایت فقیه4- آیت‏الله‏جوادی آملی، ولایت فقیه5- آیت‏الله‏مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ج 26- محمد جواد نوروزی، نظام سیاسی اسلام7- نبیالله ابراهیم‏زاده آملی، حاکمیت دینی8- علی ذوعلم، مبانی قرآنی ولایت فقیه9- عبدالله نصری، انتظار بشر از دین، ص 30710- حسن قدردان قراملکی، سکولاریسم در اسلام و مسیحیت




    www.porsojoo.com

  8. 4 کاربر از پست مفید kamanabroo سپاس کرده اند .


  9. #5
    کاربر فعال سایت
    رشته تحصیلی
    کلام,فقه,اصول,
    نوشته ها
    4,108
    ارسال تشکر
    27,914
    دریافت تشکر: 19,740
    قدرت امتیاز دهی
    0
    Array
    kamanabroo's: جدید150

    پیش فرض دين و سياست 1

    دین و سیاست 1


    منابع مقاله:
    مبانی اندیشه سیاسی در اسلام، عمید زنجانی، عباسعلی ؛

    دین را می توان به مجموعه به هم پیوسته ای از باورها و اندیشه های برگرفته از وحی الهی در رابطه با جهان، انسان، جامعه و جهان پس از مرگ تعریف کرد که هدف آن، هدایت انسان به سوی روش بهتر زیستن و کاملتر شدن است.
    این تعریف منطبق با تفسیری است که در برخی از روایات و کتابهای کلامی در مورد ایمان آمده است: (اعتقاد بالجنان عمل بالارکان و اقرار باللسان) که تعاریف جامعه شناسانه از دین که برخی جامعه شناسان ارائه داده اند نیز می تواند در راستای این تعریف جامع باشد .
    جامعه شناسانی چون: نیل اسملسر (1) و فلورانس کلاکون (2) و فرد استرادیت بک (3) دین را از مقوله جهت گیری ارزشی دانسته اند و آن را عبارت از اصول پیچیده و در عین حال کاملا منظم و مرتب شده ای شمرده اند که به جریان سیال اعمال و اندیشه های انسانی در ارتباط با حل مسائل مشترک انسانی، نظم و جهت می دهد. با این توضیح که جهت گیری ارزشی در دین به صورت چارچوبهای مافوق طبیعی و مقدس ترسیم می شود و در اندیشه هایی چون اومانیزم به شکلی فاقد قداست ارائه می گردد.
    دو فصل عمده دین؛ یعنی عقاید و جهان بینی، مقررات و احکام و اخلاق و سیر تکامل انسان است.
    قرآن بصراحت، شریعت را جزء جدا نشدنی دین در همه آیینهای آسمانی می شمارد (4) و اعتقاد مجرد را در صورتی که همراه با عمل به احکام و مقررات وحی نباشد هر چند که درست باشد دینداری تلقی نمی کند. (5) شاخص همیشگی و ماهوی دین، اندیشه ای نظام یافته در زمینه جهان بینی و شریعت است و هدف غایی آن چیزی جز رشد و تعالی انسان در زندگی این دنیا و فرجام آن نیست.
    بی شک، بخشی از انسان، زندگی جمعی اوست و بخشی از جامعه نیز سیاست و حکومت است. دین با چنین تعریف و شاخص و هدفی چگونه می تواند از این بخش مهم از زندگی انسان غافل باشد و مدعی هدایت وی به سرنوشتی بهتر در دنیا و آخرت باشد؟ همه کسانی که به نحوی به تعریف دین پرداخته اند، به این حقیقت اذعان نموده اند که هدف دین، سامان بخشیدن به زندگی انسان است.
    ب تعریف سیاست

    گرچه ارائه تعریفی جامع و مانع از سیاست همچون همزادش دین دشوار و در حقیقت سهل و ممتنع است، اما همان گونه که در جای دیگر از این نوشتار آورده ایم، سیاست به معنی مدیریت کلان دولت و راهبرد امور عمومی در جهت مصلحت جمعی و انتخاب روشهای بهتر در اداره شئون کشور، یا علم اداره یک جامعه متشکل، و یا هنر مشیت امور مردم در رابطه با دولت، همواره در ارتباط با بخشی از زندگی انسان مطرح است و چون به عمل انسان مربوط می شود، ناگزیر با دین که متکفل بیان شیوه های زیستن است، تماس پیدا می کند؛ و از این رو یا در تضاد با آن و یا هم سوی آن عمل می کند. در هر دو حال، دین به سیاست نظر دارد و سیاست نیز به نوبه خود در قلمرو دین عمل می کند.
    اکنون با توجه به مفهوم دین و سیاست، بخوبی می توان دریافت که قضیه منطقی «دین از سیاست جدا نیست» از مصادیق روشن قاعده منطقی و فلسفی «قضایا قیاساتها معها» می باشد. (6)
    ج ماهیت رابطه دین و سیاست در اسلام

    صرف نظر از تلازم مفهومی دو مقوله دین و سیاست، اصولا توجه به سه بخش اصولی تعالی اسلام : ایدئولوژی، شریعت و اخلاق، خود مبین این رابطه عمیق، اصولی و جدایی ناپذیر میان آن دو است و با توجه به محتوا و مسائل ماهوی دین و سیاست، جایی برای تردید باقی نمی ماند که در اسلام رابطه دین و سیاست یک رابطه منطقی و ماهوی است و این دو، لازم و ملزوم یکدیگرند و جدایی ناپذیر، و به عبارت دیگر این رابطه به عنوان یک اصل و یک مبنای کلی و زیربنایی در تفکر اسلامی غیر قابل انکار می باشد.
    صورت مسئله و ماهیت این رابطه منطقی را می توان به صورتها و شیوه های مختلف طرح کرد :
    .1 در عرصه سیاست و قلمرو دین مشترکاتی وجود دارد که این دو را در هدف و یک سلسله مسائل مهم زندگی اجتماعی، به هم مربوط می سازد. ولی در عین حال، هرکدام از آن دو، ممیزات و ویژگیهای اختصاصی خود را دارند و به همین دلیل در شرایط خاص ناگزیر از یکدیگر جدا می شوند . مثلا در شرایط فساد دولت و اقتدار سیاسی حاکم که راه هر نوع اصلاح و دگرگونی بسته می شود، دین راه انزوا پیش می گیرد و پیروانش را به کناره گیری از ورطه سیاست فرا می خواند، چنانکه سیاست و سیاستمداران نیز در شرایط استبداد دینی و فساد اقتدار دینداران، ممکن است که دین را از صحنه خارج کنند، گرچه خود دیندار هم باشند.
    به همین دلیل جمعی در بررسی اندیشه های سیاسی اسلام، رابطه دین و سیاست را در حد همان مرز مشترک دو مقوله پذیرا هستند و التزام به این رابطه را به صورت مشروط می پذیرند و جدایی نسبی را اجتناب ناپذیر می دانند.
    به نظر می رسد که این گونه برداشت از ارتباط دین و سیاست، از آنجا ناشی می شود که اینان دین و سیاست را به مفهوم عینی آن دو لحاظ کرده اند، که در این صورت می توان فرض کرد که یکی از آن دو یا هردو از مسیر و هدف خود، خارج و دچار تباهی شود. در حالی که پیش فرض آن است که در صورت مسئله، دین و سیاست به مفهوم درست آن دو تفسیر شود که در این صورت فرض جدایی، امکان پذیر نخواهد بود.
    .2 بخش عظیمی از مسائل دین در قلمرو عملکرد سیاسی، است در حالی که متقابلا در عرصه سیاست نیز بسیاری از مسائل، مربوط به قلمروهای دینی است. به عبارت دیگر، چه از بعد نظری و چه از بعد اجرایی، هر کدام از آن دو ناگزیر به قلمرو دیگری کشیده می شود و بدین جهت سیاست، دین را می طلبد و دین نیز سیاست را.
    در این برداشت نیز می توان مناقشه کرد. چه قلمرو دین با جامعیتی که دارد، همواره همه عرصه های سیاست را فرا می گیرد و هیچ نظر یا عمل سیاسی نیست که دین در آن نظر یا عملی را عرضه نکند، حتی در مواردی که نص شرعی وجود ندارد (یعنی در قلمرو مباحات که دین در آنجا الزامی ندارد) دین، انسان را مکلف به عمل به مقتضای عقل نموده است و می توان گفت که این موارد نیز از قلمرو دین جدا نیست.
    .3 برخی نیز رابطه دین و سیاست را این گونه تفسیر می کنند که در یک جامعه دینی خواه ناخواه همه چیز و از آن جمله سیاست نیز دینی می شود، و این نوع تلازم یک امر طبیعی و نوعی جبر است. هنگامی که مردم در یک جامعه سیاسی دیندار هستند، سیاست هم دینی می شود و این خصیصه، مدام که مردم ملتزم به دیانتند، اجتناب ناپذیر است، و برای جدا کردن سیاست از دین، باید ابتدا مردم را از دین جدا نمود، و آن گاه که جامعه بی دین شد، سیاست هم غیر دینی می شود.
    بی گمان چنین تفسیری از رابطه دین و سیاست، به معنی ارتباط ماهوی میان آن دو نمی تواند باشد و این رابطه بیشتر به راه و رسم دینداری جامعه، بستگی خواهد داشت تا مقتضای خود دین، به طوری که اگر فرض کنیم که جامعه دیندار نخواست دین را در سیاست دخالت دهد، سیاست در این صورت غیر دینی خواهد شد. همچنین اگر چنین فرضی امکان پذیر باشد که جامعه بی دین بخواهد به دین عمل کند، سیاست دینی خواهد بود. به تعبیر روشنتر با چنین تفسیری، در حقیقت، این دین و سیاست نیست که متلازمند، بلکه این اراده مردم است که جهت سیاست را تعیین می کند .
    برای توجیه این نظر و تفسیر باید نکته ای را بر آن افزود که اگر میان دین و سیاست تلازم ماهوی وجود نداشت و دین، سیاست را به دنبال نمی کشید، هرگز دیندار بر آن نمی شد که سیاستش دینی باشد. اگر دینداری جامعه، سیاست را دینی می کند، به خاطر آن است که دین چنین اقتضایی را دارد و دیندار و جامعه دینی از آن گریزی ندارد.
    مبحث چهارم: اهداف سیاسی دین و رسالت انبیا

    در تاریخ اندیشه های سیاسی، فرازی برجسته و فصلی روشن در رابطه با اندیشه سیاسی انبیا به چشم می خورد که از عوامل مهم و سرنوشت ساز تاریخ سیاسی جهان محسوب می شود. چنانکه در تاریخ نظامهای سیاسی جهان نیز فراز مربوط به نظامهای سیاسی مبتنی بر مکتب انبیا و دین، جایی برای تأمل و بررسی دارد. گرچه نویسندگان تاریخ اندیشه های سیاسی در غرب، سعی کرده اند که علم سیاست و اندیشه های سیاسی را از اندیشه های ادیان پالایش کنند و بدین لحاظ در تاریخ، دست به یک جداسازی خیانت بار زده اند که هرگز نه بلحاظ دین و نه به لحاظ علم، قابل گذشت نیست.
    در تاریخ اندیشه های سیاسی، همواره از هومر، سقراط، افلاطون، ارسطو، سیسرون، تا قرن پنجم میلادی و بعد از اگوستین تا قرن بیستم سخن گفته می شود. ولی همان گونه که پیشتر گفته شد در هیچ کجای این تاریخ گسترده سیاسی، فصلی به عنوان اندیشه های سیاسی ادیان و انبیا دیده نمی شود و علی رغم نقش تاریخ سازی که تفکر دینی انبیا داشته است، نه در تاریخ نظامهای سیاسی و نه در تاریخ اندیشه های سیاسی، نامی از آنان برده نشده است.
    عملکرد حضرت موسی (ع) به عنوان نجات بخش قومی تحت شکنجه، حتی جدای از اندیشه و عملکرد یک نبی و یک پیامبر و یک فرستاده خدا، خود یک عمل سیاسی بوده است و پشتوانه آن حرکت عظیم، بی شک یک اندیشه سیاسی و یک مکتب عمیق بوده است که در تاریخ اندیشه سیاسی غرب، هرگز از آن نامی برده نشده است.
    حضرت ابراهیم (ع) بنیانگذار بزرگ مکتب توحید در سیاست، بیست قرن قبل از میلاد مسیح با ایجاد بنیادی نیرومند و مکتبی بس عمیق در سیاست، با جریان و قدرت سیاسی حاکم زمان خود درگیر شد و در تاریخ اندیشه های سیاسی جهان ورقهای نورانی و حرکت زایی را به وجود آورد او نه تنها بر اساس آن بر قدرت حاکم زمانش فایق آمد و ملتش را نجات بخشید، بلکه راه مبارزه توحیدی را به ملتها آموخت و راه نجات را فرا روی آنها گشود.
    حضرت موسی (ع) پیامبر مبارز و نستوه، بیش از دوازده قرن، قبل از میلاد مسیح، یک بار دیگر مبارزه با یکی از قدرتمندترین حاکمان تاریخ را آغاز نمود و جریان و اندیشه سیاسی حاکم را سرنگون کرد و ملتش را بر اساس اصول سیاسی مبتنی بر توحید رهبری کرد و به پیروزی رساند و یک بار دیگر اندیشه سیاسی توحیدی را برای تبیین پیروزیها و شکستها ترسیم کرد .
    پیامبران بعد از حضرت موسی (ع) تا ظهور حضرت عیسی (ع) راه او را دنبال کردند و اندیشه سیاسی مبتنی بر مکتب توحیدی او، قرنها راهنمای عمل سیاسی گشت و پس از ظهور حضرت عیسی (ع) نیز این مبارزه اصولی و خستگی ناپذیر تا به بالای دار رفتن این رهبر نستوه الهی ادامه یافت. این توالی تاریخی سنت الهی تا بعثت پیامبر اسلام (ص) و سپس تا به امروز در طول این تاریخ ممتد، بزرگترین حوادث سیاسی تاریخ را بوجود آورد و اندیشه سیاسی تابناکی را رقم زد.
    اما آن هنگام که قلم تاریخنگاری به دست غرب می افتد، تنها به آنچه که مربوط به اوست، آن هم در بعد مادی تاریخ بسنده می کند و تاریخ سیاسی انبیا و تاریخ اندیشه های توحیدی را از صحنه های تاریخ سیاسی و تاریخ علم می زداید و تفکر سکولاریزم را که چند صباحی بیش نیست که در غرب پا گرفته است، به همه زمانها و قرنهای گذشته تسری می دهد و همه آثار با شکوه این بعد از تاریخ انسانها و اندیشه های ناشی از آن را به فراموشی می سپارد.
    در تاریخ اندیشه سیاسی غرب بلکه در تاریخ علوم به طور عام، از تاریخ انبیا صحبتی به میان نیامده است. منظور از تاریخ اندیشه سیاسی غرب، حوزه فکری غرب است، نه جغرافیای مکانی غرب. تکنولوژی، حاصل زحمات مردمان و جمعیت جغرافیای مکانی غرب نیست، بلکه حاصل اندیشه بشریت در کل تاریخ است: «علم میراث مشترک بشریت است» .
    امروز نامی از افریقا در تاریخ برده نمی شود، ولی آن به این دلیل نیست که هیچ نقشی هم نداشته باشد. علم نه ملی است نه جغرافیایی. زیرا تمامی زحمات و تلاش بشر در تمامی مناطق جغرافیایی علم را تکامل می بخشد. بنابراین، علم تابع جغرافیا و ملیت و قومیت نمی تواند باشد. تکامل علم، حلقه های متصل به هم است. علم با تمامی این حلقه ها ارتباط تفکیک ناپذیر دارد.
    منظور از اهداف سیاسی انبیا، هدفهای از پیش تعیین شده ای است که پیامبران بر اساس وحی الهی برای رسیدن به آن اهداف، تمامی توان خویش را به کار گرفتند و در این راه از هیچ گونه تلاش و ایثار و فداکاری فرو گذار ننمودند. این اهداف در حقیقت، مبین اندیشه های ادیان بزرگ و مطرح در تاریخ است که عامل تحولات وسیع در تاریخ بوده اند و مبانی فکری و عملکردشان در تاریخ تمدن و فرهنگ جهان، نقش مؤثری داشته است و تاریخ ساز بوده است .
    بررسی اهداف سیاسی انبیا، در تجزیه و تحلیل مبانی اندیشه سیاسی اسلام، می تواند از مهمترین مباحث باشد و همچنین در تبیین رابطه دین و سیاست نیز نتیجه ساز تلقی گردد.
    ادیان الهی عمدتا دارای سه هدف مهم بوده اند:
    اول: اقامه قسط و حق و هدایت جوامع بشری به سمت عدالت.
    دوم: دعوت به سوی حق و ایجاد ارتباط سازنده میان انسان و خدا.
    سوم: پیشرفت در مسیر تکامل.
    «لقد ارسلنا رسلنا بالبینات و انزلنا معهم الکتاب و المیزان لیقوم الناس بالقسط.» (7)
    «هر آینه پیامبرانمان را با حجتهای روشن فرستادیم و با ایشان کتاب و ترازو فرو فرستادیم تا مردم به داد و انصاف برخیزند.»
    هر یک از این سه هدف والای دین و انبیا، ارتباط تنگاتنگ با مسائل سیاست دارد و بدون یک اندیشه سیاسی منسجم و سازمان یافته و فلسفه سیاسی روشن قابل تحقق نمی باشد. این سؤال همواره در رابطه با اهداف انبیا مطرح می شود که اگر هدف تمام انبیا و اولیای خدا، اقامه قسط و ایجاد عدالت در جامعه است، بنابراین چگونه ممکن است که تفکر و عملکرد انبیا جدای از سیاست باشد؟
    بی شک اقامه قسط و عدل، قانون می طلبد و قانون نیز به نوبه خود، بدون نظام حقوقی روشن شکل نمی گیرد و بدون یک نظام سیاسی اجرا نمی شود؛ و نیز بدون یک اندیشه سیاسی، دولت و نظام سیاسی تحقق نمی یابد و بدون این سلسله مراتب، دستیابی به حق و قسط امکان پذیر نمی شود.
    بارزترین بخش تعالیم انبیا، شریعت است که مبین یک نظام حقوقی مشخص و متمایز می باشد . یک نظام حقوقی، از یک سو زمینه ساز مجموعه قوانین و مقررات حاکم و از سوی دیگر خواهان یک قدرت سیاسی و حکومتی است که ضمانت اجرای آن قوانین را بر عهده بگیرد.
    هدف دوم رسالت انبیا، دعوت بشر به سوی خدا و هدایت معنوی انسانها و فراهم کردن راه و زمینه رشد و تعالی انسانهاست، که جز در چارچوب یک عمل سیاسی و یک حکومت بشری امکان پذیر نیست. اولین کار حضرت ابراهیم (ع) دعوت مردم به سوی خداست و اولین برخوردش با نمرود است که سدی آهنین در مقابل او قرار داده است و اولین اقدامش، یک مبارزه همه جانبه با این برخورد است. اساس این مبارزه، یک تفکر سیاسی است. دعوت، نیاز به برنامه ریزی و تشکل دارد. هر نوع تشکل و شکل دادن و برنامه ریزی، یک عمل سیاسی است. هدایت به معنای راهبری، به مفهوم رساندن جمعی به یک ایدئولوژی و اهداف از پیش تعیین شده است، که دقیقا یک اصطلاح سیاسی است. بنابراین هدایت انبیا؛ یعنی رهبری، یک عمل سیاسی است.
    هدف سوم ادیان، آزاد سازی انسان از قیودی است که او را از تکامل باز می دارد و راههای رسیدن به قرب الهی را به روی او می بندد که چنین هدفی نمی تواند مجرد از یک عمل و جریان و مبارزه ممتد سیاسی برای نیل به آزادی در ابعاد مختلف فردی، اجتماعی و بین المللی باشد .
    آزادی در منطق دین عبودیت خدا و رستن از عبودیت غیر خدا است:
    «و لقد بعثنا فی کل امة رسولا أن اعبدوا الله و اجتنبوا الطاغوت فمنهم من هدی الله و منهم من حقت علیه الضلالة» . (8)
    «بتحقیق در میان هر امتی رسولی از میانشان برانگیختیم تا (مردم را بخواند به اینکه) پروردگار را بپرستند و از پرستش طاغوت بپرهیزند. از میان این مردمان کسانی هستند که ره یافتند و به هدایت رسیدند، و از میان اینها بعضی هستند که به ضلالت و گمراهی کشانده شدند.»
    عبودیت در مفهوم دینی، چیزی نیست جز به معنای آزادی مطلق از همه عوامل غیر خدا و رهایی از همه موانع رشد و تکامل، و نیز آزادی از بند اسارت تمایلات نفسانی و غیر عقلانی. بی شک آزادی با این مفهوم گسترده، از یک بینش عمیق فلسفی و سیاسی برخوردار است که پیوند دین و سیاست را دو چندان می نمایاند.
    تعالیم دین در زمینه موضعگیری انسان در برابر خدا و شیطان، در حقیقت، ترسیم کننده خط آزادی یا اسارت انسان است که از یک سو:
    «من یطع الرسول فقد اطاع الله» (9)
    «کسی که اطاعت رسول را کند، بتحقیق پروردگار را اطاعت کرده است.»
    و از سوی دیگر هرگونه تبعیت و قبول حاکمیت غیر خدایی حرکتی است شیطانی:
    «و قالوا ربنا انا اطعنا سادتنا و کبرائنا فأضلونا السبیلا» (10)
    «و می گویند: پروردگارا بدرستی که ما از بزرگان و رهبران خود اطاعت کردیم، پس به گمراهی رسیدیم.»
    در منطق دین وابسته بودن به دنیا و تمایلات غیر خدایی، وابستگی به پایگاه قدرت طاغوت است و فرعونها برای استیلایشان، نیاز به پایگاهی در درون انسانهای در بند دارند و این پایگاه در میان همان نیازها و وابستگیهای مردم دربند و اسیر شهوات است.
    فرعونها خود از درون وابسته به دنیا و دربند عطش قدرتند و به همین دلیل، نابود شدنی هستند. اما از سوی دیگر متکی به پایگاهی پایدارند که جا در درون انسانهای دربند دارد، و به همین دلیل است که می مانند و بر میزان قدرت و سلطه شان نیز می افزایند.
    امروز مهمترین پایگاه قدرت شیطانی امریکا، همان وابستگیهای مهار نشده ملتهای مستضعف به نیازهای مادی و تمایلات پست و زیانبار و رفاه زدگی است. و تنها راه رهایی و تخریب پایگاه استبداد داخلی و استکبار خارجی دستیابی به آزادی به مفهومی است که در هدف دین و رسالت انبیا نهفته است. بی گمان ارائه راه مبارزه با استبداد و استکبار، یک اندیشه سیاسی است، هرچند که نفی استبداد و ضدیت با استکبار، در حقیقت یک خصلت اخلاقی ناشی از خود سازی است و طبعا می تواند یک حرکت اخلاقی تلقی شود، اما این خاصیت ذاتی دین است که مسائل زندگی را از یکدیگر جدا نمی کند و همه را به همدیگر پیوند می زند و از حاصل آن در مسیر تکامل انسان سود می برد.
    از این رو است که بخش قابل توجهی از مسائل و اندیشه های ناب سیاسی اسلام، در لابلای مباحث اخلاقی مطرح شده اند و بیشترین رهبران نهضتها و حرکتهای انقلابی ما در تاریخ اسلام همان عرفا بوده اند.
    علمای اخلاق، ایجاد رعب و ترس در دیگران را از صفات رذیله و در زمره گناهان کبیره یاد کرده اند و به استناد روایات گفته اند: کسی که بی گناهی را بترساند، گناهش در حدی است که به هنگام حشر بر پیشانی وی نوشته می شود: آیس من رحمة الله؛ یعنی «مأیوس از رحمت الهی» . مفاد این حدیث و این گفتار اخلاقی تنها یک مسئله کاملا سیاسی است که اهمیت و موقعیت امنیت را در جامعه به وضوح بیان کرده است.
    پیشوای آزادگان، امام حسین (ع) نیز می فرماید: «اگر معتقد به دین نیستید و بر اساس دین عمل نمی کنید، شیوه آزادگان را داشته باشید» ؛ یعنی اگر دین ندارید، راه آزادگان را بروید؛ یعنی عاقلانه اندیشیدن و آزاد فکر کردن؛ یعنی بر اساس عقل اندیشیدن و حرکت کردن .
    مبحث پنجم: سیاست از دیدگاه دین هدف است یا وسیله

    زمانی در مقابل شعار مارکسیستها که اقتصاد را زیر بنا می نامیدند و مقوله های دیگر را رو بنا، نویسندگان اسلامی بر آن بودند که اقتصاد را از دیدگاه اسلام، امری رو بنایی معرفی نمایند و منظور آنان از رو بنا بودن اقتصاد، آن بود که اصل در اسلام، اندیشه توحیدی است و اندیشه اقتصادی از اندیشه توحیدی نشأت می گیرد. و معنی و مفهوم این اصل آن نبود که از تأثیر اقتصاد به عنوان یک عامل نیرومند اجتماعی که در بیشترین مسائل جامعه، نقش تعیین کننده دارد، چیزی بکاهند.
    مشابه این بحث را می توان در مورد سیاست از دیدگاه اسلام نیز مطرح کرد و آن اینکه آیا سیاست از دیدگاه دین یک وسیله است یا هدف؟ ، اصل است یا فرع؟ ، زیر بناست یا رو بنا؟ یکی از بارزترین نمودهای سیاست، قدرت است؛ آیا قدرت، هدف است یا وسیله؟
    بسیاری از اندیشمندان، معتقدند که در تفکر دینی، قدرت سیاسی تنها یک وسیله برای استقرار حق و اجرای عدالت است. قدرت بدان جهت مطلوب است که در خدمت به خلق به کار آید و گرنه قدرت طلبی خود ضد ارزش است. نهج البلاغه آکنده از تعبیرات مختلفی در این زمینه است که بخشی از آن را در فصل مربوط به اندیشه سیاسی در نهج البلاغه خواهیم خواند.
    برخی از متفکران اسلامی قدرت را هدف دانسته اند و استقرار حاکمیت دین را منوط به تحصیل آن کرده اند و در نتیجه آن را از واجبات دینی شمرده اند. قدرت به عنوان یک صفت الهی و مقدس، از اصول اعتقادی اسلام است و قدرتمند بودن یک ارزش است از این رو مشاهده می کنیم که گاه در روایات، از انسان ضعیف هر چند که مؤمن هم باشد شدیدا انتقاد و نکوهش شده است. (11)
    اما اینکه امام (ع) در نهج البلاغه، یک جا از بی اعتباری دولت و بی ارزشی قدرت، سخن می گوید: «و الله لاسلمنه ما سلمت امور المسلمین» ، و در جای دیگر از تفویض قدرت به معارضان حکومتش؛ یعنی قاسطین، ناکثین و مارقین سخت خودداری می کند و بشدت در مقابل آنها می ایستد، بدان خاطر است که گاه مورد سوء استفاده قرار می گیرد و در جهت منفی به کار گرفته می شود، و روشن است که امکان این نوع سوء استفاده، هرگز دلیل بر منفی بودن ارزش قدرت نیست. چرا که همه ارزشهای والا حتی علم، حیات و دیگر فضایل، در معرض سوء استفاده هستند.
    چنین به نظر می رسد که هر دو سخن قابل توجه اند و از نظر منطق دین، پذیرفته شده می باشند . این مطلب در مورد اقتصاد هم صادق است. بعلاوه حتی بنابر فرض اول نیز می توان گفت که وسیله بودن سیاست از دیدگاه شریعت، چیزی از اهمیت سیاست از دیدگاه دینی نمی کاهد، و چنین نیست که هرچه وسیله تلقی شد، فرع است و کم اعتبار، بلکه این وسیله ها هستند که نخستین اهداف هر امری را تشکیل می دهند.
    بنابراین، سیاست به عنوان یک عنصر اصلی در زندگی، و شأنی همیشه همراه با انسان بوده است و همچنین عمل سیاسی و پالایش صحنه های سیاست، همواره از اهداف مهم دین بوده اند . این اصل را می توان با مطالعه اهداف انبیا، بروشنی به دست آورد.
    پی نوشت ها:
    1. Neil jsmelser
    2. Felorance Kluckhon
    3. Fred stroditbeck
    .4 شرع لکم من الدین ما وصی به نوحا و الذی اوحینا الیک... سوره اعراف آیه 173 خداوند بر شما انسانها از دین، شریعتی که آیین بهتر زیستن را به شما ارائه می دهد مقرر فرمود به آن گونه که به نوح و ...
    .5 «انما المؤمنون الذین آمنوا بالله و رسوله و اذا کانوا معه علی امر جامع لم یذهبوا حتی یستأذنوه» . (سوره نور آیه 62) مومنان راستین آنها هستند که بخدا و رسول او ایمان آورده اند و هر گاه که در کنار پیامبر در رابطه با امر عمومی قرار دارند موقعیتشان را ترک نمی کنند مگر آنکه از پیامبر استجازه نمایند.
    .6 این اصطلاح در جایی به کار برده می شود که توجه و تصور دو موضوع در قبول ملازمه و ارتباط منطقی میان آن دو باشد. مثال ریاضی این قاعده را می توان چنین بیان نمود که: کسی که بدرستی بداند که عدد 10 چه عددی است و نیز عدد 20 را بشناسد، دیگر برای پی بردن به اینکه عدد 10 کوچکتر از عدد 20 است، نیاز به استدلال و توضیح بیشتر ندارد. و قاعده ریاضی کل بزرگتر از جزء است نیز اینچنین است.
    .7 حدید/ .25
    .8 نحل/ .36
    .9 نساء/ .80
    .10 احزاب/ .67
    .11 مانند حدیث نبوی که فرمود: «ان الله لا یحب المؤمن الضعیف. و قیل: من هو المؤمن الضعیف؟ قال: الذی لا یأمر بالمعروف و لا ینهی عن المنکر.»


    /www.hawzah.net

  10. 4 کاربر از پست مفید kamanabroo سپاس کرده اند .


  11. #6
    کاربر جدید
    رشته تحصیلی
    معماري
    نوشته ها
    16
    ارسال تشکر
    19
    دریافت تشکر: 30
    قدرت امتیاز دهی
    0
    Array

    پیش فرض پاسخ : دين و سياست

    واقعا ممنون ديگه نميدونم چي بايد بگم خيلي كامل و عاليه واقا دستتون درد نكنه

  12. 4 کاربر از پست مفید سالار ع سپاس کرده اند .


  13. #7
    کـــــــاربر فــــعال
    رشته تحصیلی
    مکانیک سیالات
    نوشته ها
    11,179
    ارسال تشکر
    13,156
    دریافت تشکر: 21,945
    قدرت امتیاز دهی
    56319
    Array
    ریپورتر's: خوشحال2

    پیش فرض پاسخ : دين و سياست

    سلام
    ممنون آقا مهدی
    واقعا عالی بود من که خیلی بهره بردم

    نا له پنداشت که در سینه ی ما جا تنگ است

    رفت و برگشت سراسیمه که دنیا
    تنگ است

  14. 4 کاربر از پست مفید ریپورتر سپاس کرده اند .


  15. #8
    کاربر فعال سایت
    رشته تحصیلی
    کلام,فقه,اصول,
    نوشته ها
    4,108
    ارسال تشکر
    27,914
    دریافت تشکر: 19,740
    قدرت امتیاز دهی
    0
    Array
    kamanabroo's: جدید150

    پیش فرض پاسخ : دين و سياست

    واقعا ممنون ديگه نميدونم چي بايد بگم خيلي كامل و عاليه واقا دستتون درد نكنه
    سلام
    ممنون آقا مهدی
    واقعا عالی بود من که خیلی بهره بردم
    خواهش مي كنم
    وظيفمونه
    خوشحالم كه تونستم خوشحالتون كنم.

  16. کاربرانی که از پست مفید kamanabroo سپاس کرده اند.


اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. مقاله: سیاست خارجی آقای احمدی نژاد
    توسط Victor007 در انجمن اخبار سیاسی
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: 29th October 2009, 06:26 PM
  2. خبر: نتيجه انتخابات آمريكا هيچ تفاوتي براي ايران ندارد
    توسط diamonds55 در انجمن اخبار سیاسی
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: 4th November 2008, 11:26 PM
  3. خبر: گبرلو: سياست زدگي باعث نابودي سينما مي شود
    توسط diamonds55 در انجمن آرشیو بخش هنر
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: 14th September 2008, 02:45 PM

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •