دوست عزیز، به سایت علمی نخبگان جوان خوش آمدید

مشاهده این پیام به این معنی است که شما در سایت عضو نیستید، لطفا در صورت تمایل جهت عضویت در سایت علمی نخبگان جوان اینجا کلیک کنید.

توجه داشته باشید، در صورتی که عضو سایت نباشید نمی توانید از تمامی امکانات و خدمات سایت استفاده کنید.
صفحه 1 از 4 1234 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 35

موضوع: واژه نامه ریاضیات

  1. #1
    دوست آشنا
    رشته تحصیلی
    برق الکترونیک
    نوشته ها
    935
    ارسال تشکر
    10,457
    دریافت تشکر: 3,396
    قدرت امتیاز دهی
    418
    Array

    پیش فرض واژه نامه ریاضیات

    floor = کف یا براکت یا جز صحیح = Integer Part = Bracket
    ceiling سقف
    d = derive به معنای مشتق = differentiate
    Integrate = Integral انتگرال
    absolute value = قدر مطلق
    GCD = Greatest Common Divisor = بزرگترین مقسوم الیه مشترک = ب م م
    Cartesian = دکارتی
    coefficient = ضریب
    Combination = ترکیبیات
    Complex = مختلط
    Domain= دامنه
    Range = برد
    Expand = بسط
    LCD = Least Common Denominator = کوچکترین مضرب مشترک = ک م م
    Symmetric = دو طرفه
    Vertice = Vertex = راس
    Edge = یال
    Degree = درجه
    Face = وجه
    www.sampadia.com



  2. 5 کاربر از پست مفید Only Math سپاس کرده اند .


  3. #2
    دوست جدید
    رشته تحصیلی
    کارشناس ارشد جبر
    نوشته ها
    197
    ارسال تشکر
    1,089
    دریافت تشکر: 716
    قدرت امتیاز دهی
    29
    Array

    پیش فرض پاسخ : معادل انگلیسی اصطلاحات ریاضی

    با سلام من هم چند اصطلاح که تو ذهنم دارم رو می نویسم امیدوارم به درد شما بخوره
    function = تابع
    continous = پیوسته
    injective , one to one = یک بیک
    differentiable = مشتق پذیر
    integral = انتگرال
    product = ضرب
    plus = جمع
    subtract = منها
    devide = تقسیم
    equal = مساوی
    less than = کمتر از
    less than or equal = کمتر یا مساوی
    if and only if = اگر و تنها اگر (معمولا از iff استفاده می شود)
    set = مجموعه
    subset = زیر مجموعه (از sub بعنوان زیر ساختار استفاده می شود مانند subgroup که به معنای زیر گروه است و...)
    bound = کران
    upper bound = کران بالا
    lower bound = کران پایین
    equivalent = هم ارزی
    partition = افراز
    real number = عدد حقیقی
    natural = طبیعی
    rational = گویا
    irational = اصم
    integer = صحیح
    circule = دایره
    square = مربع
    rectangle = مستطیل
    trianngle = مثلث
    cube = مکعب
    sphere = کره

    دوستان اگر در زمینه ترجمه به مشکلی خوردید می توانید مطرح کنید تا به کمک دوستان مشکل حل بشه
    ویرایش توسط azarbara : 11th November 2010 در ساعت 11:03 AM

  4. 4 کاربر از پست مفید azarbara سپاس کرده اند .


  5. #3
    دوست جدید
    رشته تحصیلی
    کارشناس ارشد جبر
    نوشته ها
    197
    ارسال تشکر
    1,089
    دریافت تشکر: 716
    قدرت امتیاز دهی
    29
    Array

    پیش فرض پاسخ : معادل انگلیسی اصطلاحات ریاضی

    یه دیکشنری ریاضی براتون میذارم امیدوارم استفاده کنید
    این دیکشنری انگلیسی به انگلیسی هستش. و در ضمن یه فایل پی دی افه

  6. 4 کاربر از پست مفید azarbara سپاس کرده اند .


  7. #4
    دوست آشنا
    رشته تحصیلی
    برق الکترونیک
    نوشته ها
    935
    ارسال تشکر
    10,457
    دریافت تشکر: 3,396
    قدرت امتیاز دهی
    418
    Array

    Ok معادل انگلیسی اصطلاحات ریاضی

    Twice Action: عمل دوتایی

    تعریف:
    یک عمل دو تایی روی مجموعه ی ناتهی G عبارت است تابعی چون f از G.G به G به طوری که در آن G.G به شکل { a,b):a,b belongs to G)} تعریف شده باشد.

    -----------------------------------------------------------------------------------------------------------

    Close: بسته

    تعریف:
    مجموعه ی ناتهی G تحت عمل * بسته است هرگاه به ازای هرb,a متعلق به a*b ، G نیزعضوی از G باشد.

    ------------------------------------------------------------------------------------------------------------


    Associative:شرکت پذیر

    تعریف:
    (*,G) شرکت پذیر است هرگاه به ازای هر سه عنصر c,b,a متعلق به G، رابطه ی (a*b)*c=a*(b*c) برقرار باشد.



  8. 2 کاربر از پست مفید Only Math سپاس کرده اند .


  9. #5
    دوست آشنا
    رشته تحصیلی
    برق الکترونیک
    نوشته ها
    935
    ارسال تشکر
    10,457
    دریافت تشکر: 3,396
    قدرت امتیاز دهی
    418
    Array

    پیش فرض پاسخ : واژه نامه ریاضیات

    Commutative:جا به جایی

    تعریف:
    مجموعه ی (*,G) واجد خاصیت جابه جایی است هرگاه برای هر b,a متعلق به G شرط a*b=b*a برقرار باشد.

    -----------------------------------------------------------------------------------------------------------

    Identify Element:عضو خنثی

    تعریف:
    اگر (*,G) تعریف شده باشد،درصورتی که عنصری مانند e در G یافت شود به طوری که به ازای هر a متعلق به G داشته باشیم: a*e=e*a=a، آنگاه e را عضو خنثی G می نامند.

    ------------------------------------------------------------------------------------------------------------

    Inverse Element:عنصر وارون

    تعریف:
    اگر (*,G) تعریف شده باشد و e عضو خنثی G تحت * باشد،برای هر a در G، عنصر 'a را که خود نیز به G تعلق دارد،وارون a نامند هرگاه:
    a*a'=a'*a=e



  10. 2 کاربر از پست مفید Only Math سپاس کرده اند .


  11. #6
    دوست آشنا
    رشته تحصیلی
    برق الکترونیک
    نوشته ها
    935
    ارسال تشکر
    10,457
    دریافت تشکر: 3,396
    قدرت امتیاز دهی
    418
    Array

    پیش فرض پاسخ : واژه نامه ریاضیات

    Group:گروه

    تعریف:
    اگر G یک مجموعه ی ناتهی باشد، دراینصورت (*,G) گروه است هرگاه G تحت * بسته، شرکت پذی، دارای عضو خنثی و همچنین هر عضو G دارای وارون باشد.

    -----------------------------------------------------------------------------------------------------------

    Abelian Group:گروه جا به جایی

    تعریف:
    گروهی که در آن قانون جا به جایی برقرار باشد گروه جا به جایی ( آبلی) نام دارد.

    ------------------------------------------------------------------------------------------------------------

    Subgroup:زیر گروه

    تعریف:
    هر زیر مجموعه ی ناتهی از اعضای گروه که با عمل گروه خود یک گروه باشد، زیرگروه نام دارد.



  12. 2 کاربر از پست مفید Only Math سپاس کرده اند .


  13. #7
    دوست آشنا
    رشته تحصیلی
    برق الکترونیک
    نوشته ها
    935
    ارسال تشکر
    10,457
    دریافت تشکر: 3,396
    قدرت امتیاز دهی
    418
    Array

    پیش فرض پاسخ : واژه نامه ریاضیات

    Center of Group:مرکز گروه

    تعریف:
    مجموعه ی {C(G)={c belongs to G: g*c=c*g ; for all g belongs to G را که گاهی با (Z(G نیز نمایش داده می شود، مرکز گروه نام دارد.

    -----------------------------------------------------------------------------------------------------------

    Cyclic Group:گروه دوری

    تعریف:
    گروه G دوری است هرگاه توسط یک عنصر خودش تولید شود.

    -----------------------------------------------------------------------------------------------------------

    Generator of Group:مولد گروه
    اگر عنصر x متعلق به گروه دوری G بتواند آن را پدید آورد، آنگاه x را مولد G می خوانند.



  14. 2 کاربر از پست مفید Only Math سپاس کرده اند .


  15. #8
    دوست آشنا
    رشته تحصیلی
    برق الکترونیک
    نوشته ها
    935
    ارسال تشکر
    10,457
    دریافت تشکر: 3,396
    قدرت امتیاز دهی
    418
    Array

    پیش فرض پاسخ : واژه نامه ریاضیات

    Order of Group:مرتبه ی گروه

    تعریف:
    تعداد اعضای هر گروه را مرتبه ی آن گروه می نامند.

    -----------------------------------------------------------------------------------------------------------

    Order of Element:مرتبه ی عضو

    تعریف
    مرتبه ی عضو a متعلق به گروه G ،کوچکترین عدد طبیعی است که اگر a به توان آن رسد، با عنصر خنثی گروه برابر باشد.

    -------------------------------------------------------------------------------------------------

    Function:تابع

    تعریف:اگر دو مجموعه ی A و B که عناصرشان اشیاء دلخواهی هستند، به طوری مفروض باشند که به هرعنصر x از A، عنصری از B که آن را با (f(x نشان می دهند، مربوط شده باشد، آنگاه f را یک تابع از A به B گویند.



  16. 2 کاربر از پست مفید Only Math سپاس کرده اند .


  17. #9
    دوست آشنا
    رشته تحصیلی
    برق الکترونیک
    نوشته ها
    935
    ارسال تشکر
    10,457
    دریافت تشکر: 3,396
    قدرت امتیاز دهی
    418
    Array

    پیش فرض پاسخ : واژه نامه ریاضیات

    Range :برد

    تعریف:
    در تعریف تابع، (f(x ها را مقادیر f و مجموعه ی تمام مقادیر f را برد f می خوانند.

    -----------------------------------------------------------------------------------------------------------

    Domain :دامنه

    تعریف:
    در تعریف تابع، مجموعه ی A را دامنه تابع f می نامند.

    ------------------------------------------------------------------------------------------------------------

    Inverse Function :تابع معکوس

    تعریف:
    در تعریف تابع، هرگاه مجموعه E زیر مجموعه ای از B باشد، تابع معکوس E، مجموعه ی تمام xهایی در A است که مقادیرشان در E باشد.



  18. 2 کاربر از پست مفید Only Math سپاس کرده اند .


  19. #10
    دوست آشنا
    رشته تحصیلی
    برق الکترونیک
    نوشته ها
    935
    ارسال تشکر
    10,457
    دریافت تشکر: 3,396
    قدرت امتیاز دهی
    418
    Array

    پیش فرض پاسخ : واژه نامه ریاضیات


    Injective Functoin (one-to-one( :تابع یک به یک

    تعریف:
    در تعریف تابع، هرگاه به ازای هر عنصر دلخواه y در B، تابع معکوس f حداکثر شامل یک عنصر از A باشد، آنگاه f یک نگاشت 1-1 از A به توی B نام دارد.

    -----------------------------------------------------------------------------------------------------------

    Surjective Function :تابع پوشا

    تعریف:
    در تعریف تابع، اگر f(A)=B آنگاه f را یک تابع پوشا گویند.

    ------------------------------------------------------------------------------------------------------------

    Homomorphism :همریختی

    تعریف:
    اگر G و 'G دو گروه باشند، آنگاه نگاشت f از G به 'Gیک همریختی است اگر به ازای هر a و b متعلق G به داشته باشیم: f(ab)=f(a).f(b)



  20. 3 کاربر از پست مفید Only Math سپاس کرده اند .


صفحه 1 از 4 1234 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •