مي گفت كاري به خط و خط بازي ها نداشته باشيد، ببينيد امام چه مي گويد، مسير امام كدام است.



اگر قبول داريد امام ولي فقيه هستند كه مسلماً هستند، پس ما بايد با او باشيم؛



هرچه گفت بپذيريم، هركه را انتخاب كرد قبول كنيم.






به گزارش ساجد، اين پايگاه اطلاع رساني در ادامه انتشار ويژه نامه «پلاك» به مرور خاطرات همرزم شهيد خرازي و بيانات حضرت آيت الله خامنه اي در ارتباط با اين سردار شهيد پرداخته است.




* هرچه داريم از بركت امام است






آشنايي من با شهيد خرازي از سال 58 است؛ يعني درست بعد از پيروزي انقلاب و شروع كار كميته هاي دفاع شهري در رابطه با انتظامات شهر و دستگيري افراد ضدانقلاب بود و اين آشنايي همچنان دوام يافت و در اكثر عمليات رزمندگان اسلام با ايشان ارتباط نزديك داشتم.





در رابطه با خصوصيات شهيد خرازي به گوشه اي از روحيات سياسي و اجتماعي او اشاره مي كنم:



بارها با ايشان درباره مسئولين شهر و استان اصفهان صحبت كردم چون او اهل اصفهان بود و اصولاً لشگر امام حسين(ع) از اصفهان است.



او مي گفت كاري به خط و خط بازي ها نداشته باشيد، ببينيد امام چه مي گويد، مسير امام كدام است.



اگر قبول داريد امام ولي فقيه هستند كه مسلماً هستند، پس ما بايد با او باشيم؛ هرچه گفت بپذيريم، هركه را انتخاب كرد قبول كنيم.



اگر نماينده اي را براي منطقه اي برگزيد، مطيع نماينده او باشيم.



اگر كسي مسئوليتي دارد از بركت خون شهدا دارد از وجود نازنين امام دارد.



ما درباره سياست بايد به او اقتدا كنيم.





او به راستي داراي تقواي سياسي بود با وجودي كه فرمانده سپاه و لشگر بود و امكانات فراوان در دست او بود، اما درست مثل يك بسيجي ساده زندگي مي كرد. بارها مي گفت:



من يك پاسدار هستم.



بايد طوري زندگي كنم كه اگر فردا اين پست و مقام را از من گرفتند، وضع زندگي ام با ديروز كه صاحب مقام و عنوان بودم تفاوت نكند.




* خاطره اي از سردار حاج هاشمي، برگرفته از كتاب «سيماي سرداران شهيد اسلام»






آن روز كه جوانان ما چه در قالب بسيج، چه در قالب سپاه يا ديگر نيروهاي مسلح، وارد ميدان شدند و فداكارانه جنگيدند، براي اكثرشان اهميت مسأله معلوم بود؛ مي فهميدند از چه و مقابل چه كسي دفاع مي كنند.



آنهايي كه كنار نشستند و تماشا كردند، اين جاي قضيه را كم داشتند و اهميت موضوع برايشان معلوم نبود.



مسأله، فقط شكستن مرز و تصرف قسمتي از خاك نبود. اولا مسأله عزت و شرف و شخصيت و هويت آبروي يك ملت مطرح بود؛ ملتي كه حرف نويي به ميان آورده است و همه مستكبران جهان دست به دست هم داده اند تا آن حرف نو را در دهان او خفه كنند و نگذارند بيرون بيايد.



ثانيا مسأله اسلام در ميان بود. اگر ما در جنگ تحميلي شكست خورده بوديم و دشمن ما به هدف هاي خود رسيده بود، اسلام در هيچ نقطه دنيا از خجالت نمي توانست سر بلند كند و طرفداران اسلام، ديگر آن جان و نفس و روحيه را نداشتند تا بتوانند با داعيه اسلام، مطالبه اي را در فضاي دنيا مطرح كنند. ايراني كه پرچم اسلام را بر دوش گرفته بود و دنبال يك مسلمان والا، يك عالم دين و يك زاهد پارساي تارك دنيا - كه همه، اين خصوصيات را در امام بزرگوار ما قبول داشتند - راه افتاده بود؛ اگر در آن قضيه، شكست مي خورد - جوانان ما، جبهه ما و ايران ما شكست مي خوردند - امروز صدها هزار نفر در كشورهاي دوردست اسلامي در خيابانها راه نمي افتادند تا صريح و علني و علي رغم حكومتهاي خودشان، به نفع يك كشور مسلمان - مستضعفان افغانستان - فرياد بزنند.





اين جرأت، اين اعتماد به نفس اسلامي، اين كه ملت مسلماني براي خود اين حق را داشته باشد كه در قضاياي ملتهاي مسلمان و قضاياي اسلام فرياد بزند، در زير سايه هيبت و عظمت و شكوه سربرافراشته ايران اسلامي پديد آمد.



اين گردن برافراشته را جوانان ما به وجود آوردند؛ مي فهميدند چه كار مي كنند؛ لذا سختيها براي آنها هموار بود.



شهيد خرازي به رفقايش گفته بود: "من اهميت نمي دهم درباره ما چه مي گويند؛ من مي خواهم دل ولايت را راضي كنم. " او مي دانست كه آن دل آگاه و بصير، فقط به ايران، به جماران، به تهران و به مجموعه يك ملت نمي انديشد؛ به دنياي اسلام مي انديشد و در وراي دنياي اسلام، به بشريت.




بيانات در ديدار خانواده هاي شهدا و جانبازان استان اصفهان 1380.8.9


گردان 283 سوار زرهی ل92