از حرا آیات رحمن و رحیم آمد پدید
با نخستین حرف،قرآن کریم آمد پدید
صوت”اقرا ء باسم ربک” می رسد بر گوش جان
یا که از غار “حرا”خلق عظیم آمد پدید
عید مبعث مبارک
از حرا آیات رحمن و رحیم آمد پدید
با نخستین حرف،قرآن کریم آمد پدید
صوت”اقرا ء باسم ربک” می رسد بر گوش جان
یا که از غار “حرا”خلق عظیم آمد پدید
عید مبعث مبارک
با سلام و عرض خیر مقدم به حضور سبزتان در این انجمن
از شما کاربر عزیز تقاضا داریم لطفا و حتما جهت آشنایی با فضای این انجمن مطالب لینک های زیر رو مطالعه فرمایید
و چنانچه سوال یا درخواستی دارید قبول زحمت فرموده و از طریق پیام خصوصی با روابط عمومیدر میان بگذارید
بعثت امید آفرین رسول اعظم
پیـامبـر اکــرم ، نبـی امجــد
اشـرف الاوصیـاء , خـاتـم الانبیـاء
حبيب اله العالمين، طيب قلوب المومنين
محمـد مصطفـي صلـوات الله عليه واـله
بــرجمیع مسلمـین جهــان مبـارک بـاد
از حرا آیات رحمن و رحیم آمد پدید
با نخستین حرف،قرآن کریم آمد پدید
صوت"اقرا ء باسم ربک" می رسد بر گوش جان
یا که از غار "حرا"خلق عظیم آمد پدید
نغمه "یا ایها المدثر"از جبرئیل بین
یک جهان رحمت به ما از آن کلیم آمد پدید
بانگ توحید است از هرجا طنین افکن به گوش
فانی اصحاب شیطان رجیم آمد پدید
سید امی لقب بر دست قرآن می رسد
یا به گمراهان صراط مستقیم آمد پدید
بعثت پیامبر اكرم (ص) بر پیروان حضرتش تهنیت باد
رسول آفتاب
از فراسوی شهر تاریک مردگان متحرک
از پس خانه های رخوت گرفته تباهی
آن جا که فطرت، در سکوت ابدی دست و پا می زد
و کمی آن سوتر از لانه بومان کور چشم، که بر شانه
سنگی بت های ناتوانی آشیانه کرده بودند،
در سینه کوهی از جنس نور، قلب روشنایی می تپید.
دستان خواهشش همیشه سبز بود و چشمان بیدارش به
یاد خالق، پر آب و چهل بهار سپید را در کوله بار
عمر به دوش می کشید و حلاوت بندگی را بر دل.
و ناگهان ندایی به گوش جانش رسید: بخوان به نام خالق یکتا!
فرشته مهربانی، از جانب آن رب رحیم، رسول آفتابش
خواند و چنین گفت.
بشکن مُهر سکوتت را فرو ریز کاخ های تباهی را
در سرزمین های سرشار از سیاهی!
بیدار کن عدالت به خواب رفته را!
فریاد زن پرواز را در گوش گنگ منیت انسان های خاک گرفته!
تصویر کن، گلبانگ بندگی را بر سر مناره های نور!
بنوشان جرعه های نور را به کام های خشکیده ای
که تنها خاک را مزمزه کردند
برهانشان از کمند نحس شیطان و بر سریر بندگی بنشانشان!
طلوع سپیده را با نور برایشان هجی کن
و سیاهی را تا ابد به سیاهچال نیستی بیانداز!
گرمای حضورت را فاتح زمهریر دل های
غافلشان ساز تا بدانند رحمة للعالمینی!
مطلع الفجر عشق، در دستان گرم تو روئیده
سر انگشتان خشکیده از عصیانشان را سبزی
حیات بخش و جوانه نیایش را با دستانشان آشنا کن!
امین روحشان باش و امانت دار جانشان، تا از گزند
گناه که تنها همنشینش آه است، ایمن شوند.
تو به رسالت دل برانگیخته شدی تا نقش ازلی خداوند
مهربانی را بر صحیفه سینه انسانیت به تصویر کشی؛
آن سان که نوح، ابراهیم، موسی، عیسی و... بودند.
تو مبعوث شدی تا مزرعه ایمان انسانیت را آباد و پر ثمر
کنی و حصار تقوا را گرداگردش برپا بداری.
ملیحه عابدینی
اَشهد اَنّ محمّد رَسول الله ،
اَشهد اَنّ محمّد رَسول الله...
فرشته ها به ملاقات حرا آمده اند و در شکاف کوه نور ، آسمان به پا کرده اند.
روز مبعث است و ردای پیامبری خاتم بر شانه های محمدبن عبدالله ، زیبا می درخشد
و غار مناجات ، دیگر گلستان آیه ها و سوره های رستگاریست...
اَشهد اَنّ محمّد رَسول الله...
جبرئیل آمده است و برای قلب امین ترین بنده زمین ، وحی دارد.
آمده است نشانی عشق را به سنگ پرستان و بت دوستان بدهد و بندگان را به خانه معبود برساند.
رجب است و جبرئیل با بشارت رسالت به صخره عزلت احمد ، نزول کرده است.
مبعث است.
پیام آور پروردگار در ملاقات با بهترین خلق ،
" اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّكَ الَّذِي خَلَقَ " می خواند و آنگاه قله یکتاپرستی پُراز ملکوت می شود...
غار نبوت در محضر آفریدگار است و محمد مصطفی خواندن نمی داند...
و قرائت نمی تواند... اما زبان حق همیشه در پناه عشق جاریست.
پس او می خواند و در چهل سالگی برگزیده عالم و خاتم می گردد.
اَشهد اَنّ محمّد رَسول الله...
بیست وهفتم رجب است.
خورشید وماه به راز و نیازهای بنده عاشق سرزمین مکه گوش سپرده اند.
به نجواهای موحدی که دارد در حرایی کوچک با خدایی بزرگ مناجات می کند.
به سجودها و خاکساری های مردی از قبیله بنی هاشم که
در روزگار خدایی بت ها ، خدای کعبه را می پرستید.
ماه رجب است و خدیجه بر بهترین بودن محمد گواهی می دهد
و نماز می گذارد و رو به آسمان بلندمرتبه ، صلوات می فرستد.
قصه بت های بی جان تمام می شود و جبرئیل قرآن می آورد
و عدل وداد بر قلب های جاهلی عرب روان می گردد.
عیدمبعث است. خالق عاشق ، رسول آخرینش را ارزانی می کند...
حرا قطعه ای از آسمان می شود. دعوت به هدایت و سلوک عبودیت به پا می گردد.
بلال اذان می گوید و پایان فرمانروایی خدایان سنگی و چوبی فرا می رسد.
اَشهد اَنّ محمّد رَسول الله...
براستی که شهادت می دهیم محمد همان فرستاده برگزیده ایست
که مبعوث شده است تا ظلمت زمین را تمام کند و با نور پُرفروغ ایمان و عشق اش ،
دنیا را روحانی و روشن گرداند و در سایه سار ظهورش ،
جزء به جزء کلام تقوا و پرهیزگاری را بیاموزد.
مبعث رسول الله ایست که می آید تا تمام فقیرها را غنی کند
و تمام چشم ها و قلب های خاک خورده را به راه راستین توحید دعوت کند
و دنیا را از سیاهی و نادانی نجات دهد.
رقیه توسلی
قدس آنلاین
هزاران راز را در من نهفتی ولی در گوش من اینگونه گفتی
ز احمد تا احد یک میم فرق است جهانی اندراین یک میم غرق است ..
امروز که بعثت رسول است گردیده لب آشنای قرآن
در غار حرا نشسته احمد نه خوانده الف نه یای قرآن . .
جز با صدای عشق مسلمان نمی شوم
پس لطف کن ، خودت درِ گوشم اذان بده
قرآن بخوان بگو که خدا واحد است و بس
هر که ادلّه خواست علی را نشان بده
آري ، امشب عشق است کز آسمان فرو میریزد
به اهل مکه خبر دهید که از ارتفاع کوه، آبشاری جریان یافته است
که نقطه تلاقیِ خدا با زمین خواهد شد.
مردی از عرب برمی خیزد تا ردای سبز رسالت را از دوش خود، بر شهر یخزده بتها بکشد
تا در پناه آیه ها و سورههای نگاهش، روح منتظر بشر را به اشارتی، آسمانی کند.
به اهل مکه خبر دهید، مردی از بالا میآید تا قطره قطره، دریا را به جان قلبهای سنگی بچشاند
و خبر دهد از روزی که خواب از سر دیوارها خواهد پرید و پرندگان ایمان،
در تمام زمین، نامهرسانِ رسالت او خواهند شد.
ای اهل زمین! بگشایید انحنای بازوانِ خود را تا صراط مستقیم او را در آغوش گیرید!
امروز، شهادت میدهم که نیست خدایی جز او و محمد صلی الله علیه وآله رسول و فرستاده خداست.
شهادت میدهم که سراپرده بهشت را به حرمت دستان امین محمد، بنا کرده اند.
مبعث، سپیده دمی است که خداوند، نامه سی جزئی خود را،
به دست امینترین بندهاش داد، تا دست زمین را به آسمان برساند.
محمد صلی الله علیه وآله ؛ یعنی انقلاب؛ یعنی صبحی که سیاهیِ بلال حبشی، روشنتر از آفتاب،
در بلندای کعبه اذان میگوید و سنگهای تراشیده بتپرستان، در طبیعتِ لال خود فرو میماند.
این صدای جبرئیل است که میگوید:
«اقرأ باسم ربک الذی خلق».
حسن ختام عرش
خواندی؛ نه آن سان که کائنات می خوانند.او را خواندی
با صدایی که طنین هر آوایش، تن زمان را می لرزاند.
او را خواندی؛ جبرییل وار حرا را به سجده درآوردی و پیشانی
بلندت را بر سطرهای عشق ساییدی او را خواندی؛
نه آن سان که ملائک او را می خوانند.
تو زمین و آسمان را ـ به کلامی ـ به همه رساندی و تمام
ابرهای مقدس را به ثانیه های بی باران بخشیدی.
تو از بلندای رستاخیز وجودت، شور و عشق و روشنایی
را فریاد زدی و هم صدا با واژه هایی
روحانی، غزلواره جبرییل را تکرار کردی.
ای زلال محض! ای زمینی آ سمان تبار!
تو آبروی گل های محمدی، تو زیبنده ترین واژه هایی.
نامت، اصالت چندین هزار ساله تاریخ است و نت نگاهت
شور شیواترین سازها.جاری نگاهت حرای عاشقی است
و امتداد انگشتانت،آفتابِ هستی بخش. تو مرد ثانیه هایی؛
بی کران و بی پایان، تو مطلع ناب ترین شعرهای عالمی.
واژه ها شاعر بودنت را کم می آورند. تو حُسن ختام عرشیانی.
تو حُسن مطلع آسمانیانی.
حرای نگاهت، جاری لحظه های مقدس است.
نامت محمد است و کنیه ات ابوالقاسم. تو را آفتاب نامیدند؛
به حق که آفتابی. تو را آسمان نامیدند؛ به حق که آسمانی.
نعلین تو را زمین بوسه گاه است و پیشانی ات، آسمان را
سجده گاه. بر بام کدامین آسمان ایستاده ای؟
تو از ملکوت کلام، ناب ترین واژه ها را در گوش ما
زمزمه کردی و سکوت خسته ثانیه های نبودنت را شکستی.
ای برترین نام!
امروز، روز رقص حراست.
امروز همه آسمانیان به شکرانه برگزیدنت کِل می زنند
و تمام خاکیان، آسمانی شدنت را پای می کوبند.
تو هلهله شادباش زمینی؛ تو بیکرانگی معنا، تو ابدیت
واژه های شعری. حرا، واژه واژه اشک شد و غزلباران اذان جبرییل
را به تماشا نشست. حرا از خویش برآمد و به آسمان شد.
زمین شکافت و خاک های ترک خورده اش، سجدگاهت شد، ای
از تبار نور و روشنی! حرا، قندیل روزهای بی خدا را شکست
و درنور بارانی نجیب، ثانیه های مقدس را سجده کرد.
زمان ایستاد و تو به تلاوت آیه های نور نشستی و خواندی
به اذن پروردگارت؛ همان پروردگاری که تو را به زخمه
زیباترین آواها نواخت و معراج را برایت تفسیر کرد.
امروز روز تکوین آیه های رسالت است. روز تجلّی رحمت الهی.
باران نور، دستان خسته تاریخ را روشن کردو طلیعه
ایمان بر بلندای انسانیت درخشید.
برترین تجلّی خدا در کسوت آفتاب، معراج را زمزمه کرد
و برگزیده شد برای خواندن اولین آیات نور:
«إِقْرَاءَ بِاسْمِ رَبِّکَ الَّذِیَ خَلَقَ...»
ساناز احمدی دوستدار
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)
علاقه مندی ها (Bookmarks)