با این جنایت، بعداز جنگ دل مبارک پیامبر صلى الله علیه و آله را آزرد و آن حضرت و امیرالمؤمنین علیهما السلام و فاطمه زهرا علیها السلام و صفیه عمه پیامبر صلى الله علیه و آله و خواهر حمزه و دیگران گریستند.
بعد از این جنگ ، نیزهند و شوهرش ابوسفیان همچنان در شرک و بت پرستى بسر بردند و پیوسته مشغول نقشه کشى بر ضد پیغمبر عالیقدر اسلام و افکار نورانى او بودند، ولى نقشه ها یکى پس از دیگرى نقش بر آب مى شد و کار مهمى از پیش نمى رفت ...
در سال هشتم هجرى پیغمبر با سپاه انبوهى از مدینه حرکت کرد و به قصد فتح مکه به حوالى آن شهر مقدس رسید. پیش از همه کس ابوسفیان از مشاهده سپاه انبوه و نیرومند اسلام به کلى خود را باخت و از سرنوشت خویش بیمناک شد.
ناچارعباس عموى پیغمبر را واسطه کرد که او را نزد پیغمبر(ص ) ببرد و از وى شفاعت نماید. عباس هم او را پیش پیغمبر برد و بعد از گفتگوى زیاد پیغمبر با شروطى او را مورد عفو قرار داد.
ابوسفیان سپس با شتاب وارد شهر شد و با فریاد گفت : اى اهل مکه ! اینک محمد با سپاهى انبوه و مجهز که غرق در آهن و فولاد هستند فرا مى رسد، بدانید که هر کس سلاح بر زمین نگذارد یا به خانه خود، یا طبق تاءمین محمد به خانه من پناهنده نشود، جانش در معرض خطر است .
در این موقع که جمعیت دور او را گرفته بودند و جریان را از وى مى پرسیدند، هند خود را به ابوسفیان رسانید و ریش او را گرفت و چند سیلى محکم و پیاپى به گوش او نواخت و گفت : اى مردم ! این مرد نگون بخت احمق را بکشید تا از این سخنان نگوید! ولى دیگر دیر شده بود، زیرا همان موقع سپاه اسلام از چند نقطه وارد شهر شدند و اهل مکه را در مقابل عمل انجام یافته قرار دادند. مردم مکه در برابر پیغمبر صلى الله علیه و آله و سلم به زانو درآمدند و بدون هیچگونه مقاومتى تسلیم گردیدند و از پیغمبر تقاضاى عفو کردند. پیغمبر صلى الله علیه و آله و سلم از مشاهده وضع رقت بار آنها که سخت مرعوب شده و دست و پاى خود را گم کرده بودند متاءثر شد، و روى همان شفقت و راءفت ذاتى ، سوابق سوء آنها را نادیده گرفت و همه را مورد عفو قرار داد، و فرمود: شما همه آزاد هستید! اسلحه خود را زمین بگذارید و به هر جا که مى خواهید بروید! که در امان مى باشید.
گفتنی است در جریان «فتح مکه» در سال هشتم هجرت، پیامبر(ص) فرمودند که هر کدام از این ۶ نفر را دیدید، از بین ببرید؛ برخی میگویند که در این جمع ۶ نفره، نفر سوم هند جگرخوارهمسر ابوسفیان و مادر معاویه بود. (25)
البته از جایی که پیامبر اکرم(ص) فرمودند، هر کس وارد خانه خودش شود، در خانه را به روی خود ببندد، در امان خواهد بود، حتی اگر کسی به خانه ابوسفیان برود، در خانه او در امان خواهد بود، این امان شامل هند جگرخوارهم شد.
پیغمبر صلى الله علیه و آله و سلم با همراهى داماد و پسر عموى رشید خود على علیه السلام بتهائى را که مشرکین در خانه خدا و پشت بام آن قرار داده بودند؛ درهم شکست ، و فرو ریخت . آنگاه در محلى نشست تا از مردم مکه براى پذیرش دین حنیف اسلام بیعت بگیرد. مردان دسته دسته آمدند و به پیغمبر صلى الله علیه و آله و سلم دست دادند و ایمان آوردند، و انصراف خود را از اعمال جاهلیت اعلام داشتند. به دستور پیغمبر ظرف آبى گذاشتند، تا هر زنى که مى خواهد ایمان بیاورد، دست خود را در آن فرو برد و بدین گونه با پیغمبر صلى الله علیه و آله و سلم بیعت کند!
هند زن ابوسفیان هم که روزى در شهر مکه نخود هر آشى بود، با همه دشمنى که با پیغمبر اسلام داشت ، در این هنگام که جز تسلیم و اظهار مسلمانى چاره اى نبود؛ ولى بعد از کشتن حمزه ، از طرف پیغمبر صلى الله علیه و آله و سلم خون او و شوهرش مباح شده بود؛ نخست از ترس خود را مخفى ساخت ، سپس به طور ناشناس در صف زنانى که مى خواستند ایمان بیاورند قرار گرفت در حالى که نقاب زده بود و خود را پوشانده بود ، تا او نیز ایمان بیاورد!
هنگامى که پیغمبر صلى الله علیه و آله و سلم زنان را مخاطب ساخت و فرمود: ایمان شما قبول است به شرط این که دزدى نکنید. هند که مى خواست در هر جا نطق کند و رشد و نبوغ خود را به ثبوت رساند؛ در این موقع هم نتوانست آرام بگیرد و در حضور آنهمه زن و مرد گفت : یا رسول الله ! شوهر من ابوسفیان مرد بخیلى است ، من هم پنهانى از مال او بر مى دارم ، آیا حلال است ؟ ابوسفیان در آنجا حاضر بود، وقتى سخن هند را شنید گفت : آنچه تاکنون برداشته اى حلال ولى از این به بعد حرام است !
پیغمبر صلى الله علیه و آله و سلم از گفتگوى آنها خندید وهند را شناخت سپس پرسید: تو هند دخترعتبه هستى ؟ گفت ، آرى ، یا رسول الله ! گذشته ها را فراموش کن و مرا ببخش ، خداوند تو را ببخشاید! پیغمبر مهربان به خاطر پیشرفت دین خداوند و هدایت خلق سوابق او را نادیده گرفت و از تقصیرهاى او درگذشت .
آنگاه مجددا زنان را مخاطب ساخت و فرمود: شرط دیگر اینکه فرزندان خود را نکشید. هند گفت : ما فرزندان خود را در کوچکى پرورش دادیم و شما در بزرگى آنها را در جنگ بدرکشتید!
باز پیغمبر فرمود: شرط دیگر اینست که از این پس مرتکب عمل زنا نشوید. هند که تمام حضار به خوبى او را مى شناختند درین هنگام با کمال پرروئى گفت : یا رسول الله ! مگر زن آزاده ، تن به عمل زنا هم مى دهد،؟
از این گفتگو، حضار که از سوابق او کاملا اطلاع داشتند خندیدند، پیغمبر صلى الله علیه و آله و سلم هم رو به عمر کرد و خندید!! ( 26)
و بدین گونه مراسم ایمان آوردن مردم مکه پایان یافت . ابوسفیان و همسرش از روى ناچارى با همه بى میلى اسلام آوردند، ولى فعالیتهاى آنها که دوش به دوش هم تا سر حد قدرت و امکان ، روز و شب بر ضد پیغمبر صلى الله علیه و آله و سلم و براى محو و نابودى اسلام نقشه مى کشیدند، به همین جا خاتمه نیافت و همچنان ادامه داشت ...
اینکه هند مادر معاویه در امر ترویج دین اسلام و نسبت به شخص پیامبر دشمنیهای شدید نموده است، در بین تمام مورخان اتفاق و اجماع قولی وجود دارد؛ زیرا که سوابق او در تاریخ اسلام بسیار روشن است و رفتارهای ناروای او در حق عموی پیامبر حمزه در جنگ احد مشهور است؛ علاوه بر آنکه اهانتهای زیادی به پیامبر و تازه مسلمانان نموده است
دشمنیهاى دیرین این زن و مرد با پیغمبر خدا، دسیسه بازیهاى فرزند مفسدش معاویه با امیر مؤ منان على علیه السلام ، و جنایتهاى نوه جنایتکار و فرومایه اش یزید پلید، با اولاد پیغمبر و حضرت امام حسین علیه السلام آنچنان آثار شومى براى عالم اسلام به بار آورد که مسیر مسلمانان را براى نیل به هدفهاى تعالیم عالى اسلام ، دگرگون ساخت و آنها را به سرنوشت اسف انگیزى سوق داد که نه تنها جهان اسلام را از جهش بیشتر به سوى معنویت و حقیقت باز داشتند، بلکه روى تاریخ عالم انسانى را سیاه کردند(27)
مورخان نوشتهاند هند در جنگ یرموک که در عصر خلفا در منطقه شام درگرفت به همراه شوهرش ابوسفیان شرکت کرد و جنگجویان را به رسم جاهلیت به مبارزه فراخواند.
هند جگرخوار یکی از زنان منفور تاریخ اسلام است که هر مسلمانی با نام او آشناست وی سختترین دشمنان اسلام بود شاید تاریخ زن عرب، نمونه ای نظیر خودخواهی، سودطلبی، رذالت، بداخلاقی و سایر اوصاف هند دختر عتبه همسر ابوسفیان را به خود ندیده باشد.
در سال 13 هجری قمری در زمان خلافت عمر در روز مرگ ابوقحافه، هند جگرخوار همسر ابوسفیان و مادر معاویه به درکات جحیم شتافت.(28)
لعنت خداوند بر وی باد
به گفته حکیم سنائى در جواب غزالى که لعن یزید را جایز نمى دانست گفته است :
داستان پسر هند مگر نشنیدى ؟
که ازو، و سه کس او، به پیمبر چه رسید
پدر او لب و دندان پیامبر بشکست
پسر او، سر فرزند پیامبر ببرید
او بناحق ، حق داماد پیمبر بستاد
مادر او جگر عمّ پیمبر به مکید
بر چنین قوم تو لعنت نکنى شرمت باد
لَعَنَ اللّهُ یزیداً و عَلى آلِ یزید(29)
برای اطلاعات بیشتر رجوع شود به کتاب هند جگرخوار، نویسنده: مهدی(بهروز) منصوری، ناشر: بخشایش
پینوشتها ومنابع :
1- نگاه کنید به اوائل جلد اول شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید معتزلى دانشمند بزرگ اهل تسنن
2- علامه عسکری، عایشه در اسلام، ج 1، ص 10 و محمد بن عقیل علوی حضرمی، النصایح الکافیه لمن یتولی معاویه.
3- ابن جوزی، تذکرة الخواص، چاپ بیروت، ص 116.
4- ربیع الابرار ۳: ۵۴۹ ـ الاغانى ۹: ۴۹ ـ العقد الفرید ۶: ۸۶ – ۸۸. ابن جوزی، تذکرة الخواص، چاپ بیروت، ص 116
5- رجوع شود به . ابی الفرج اصفهانی، الاغانی، ج 9، چاپ بیروت، ص 53 ـ 50.
6- تتمة المنتهى:قمی ص 47 - 46
7- شرح نهج البلاغه جلد 1 ص 111 بنقل الغدیر جلد 10 ص .170
8- زمخشری، ربیع لابرار، ج 3 باب القربات و لانساب و شرح نهج البلاغه، ج 1، ص 336 و الاغانی، ج 9، ص 49 و 50.
9- النصایح الکافیه تألیف محمد بن عقیل
10- تتمة المنتهى: حاج شیخ عباس قمی ص 47.
11- سوره توبه آیه .12
12- تتمة المنتهى: قمی ص 50 . بحار الانوار: ج 20 ص 549 . حمزه سید الشهداء علیه السلام: ص 28 - 26. منتخب التواریخ: ص 51
13- رجوع شود به ابن سعد ج3، ص8
14- طبری، ج2، ص502)
15- رجوع کنید به تتمة المنتهى قمی، ج1، ص116؛ مفید، ج1، ص83؛ نیز بلاذری، ج4، ص286
16- ابن اسحاق، ص324
17-بلاذری، ج4، ص287
18- رجوع شود به واقدی، ج1، ص285-286.
19- رجوع کنید به ابن هشام، زندگانى محمد(ص) پیامبر اسلام ج2، ص91-92).
20- ابن هشام زندگانى محمد(ص) پیامبر اسلام، ترجمه، رسولى، سید هاشم، ج۲، ص ۱۱۵، انتشارات کتابچى، تهران، چاپ پنجم، ۱۳۷۵ش.
21- ابن سعد، ج3، ص8
22- تتمة المنتهى قمی، ج1، ص392؛ طوسی، ج6، ص441
23- ابن اسحاق، ص335
24- ابن عبدالبر، ج1، ص374
25- رجوع شود به تاریخ اسلام، دکتر آیتی، چاپ ششم، تهران دانشگاه، 78، ص 463.
26- رجوع شود به تتمة المنتهى قمی : ص 43 . بحار الانوارمجلسی : ج 18 ص 17.
27- تاریخ کامل ابن اثیر جلد 2 - ص 103 - 165 - الاصابه ابن حجر عسقلانى جلد 4 - ص 409، سیره ابن هشام و سیره حلبیه و تقریبا همه مآخذ نخستین تاریخ اسلام و سیره رسول اکرم صلى الله علیه و آله .
28- برگرفته از کتاب : داستانهاى ما جلد 1 اثر: على دوانى
29- برگرفته از کتاب : داستانهاى ما جلد 1 اثر: على دوانى
علاقه مندی ها (Bookmarks)