دوست عزیز، به سایت علمی نخبگان جوان خوش آمدید

مشاهده این پیام به این معنی است که شما در سایت عضو نیستید، لطفا در صورت تمایل جهت عضویت در سایت علمی نخبگان جوان اینجا کلیک کنید.

توجه داشته باشید، در صورتی که عضو سایت نباشید نمی توانید از تمامی امکانات و خدمات سایت استفاده کنید.
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 1 , از مجموع 1

موضوع: خاطرات دوران سربازی

  1. #1
    كارشناس ارشد تالار مهندسي شيمي
    رشته تحصیلی
    كارشناسي ارشد مهندسي نفت
    نوشته ها
    233
    ارسال تشکر
    13
    دریافت تشکر: 389
    قدرت امتیاز دهی
    173
    Array

    پیش فرض خاطرات دوران سربازی

    خاطرات دوران سربازی

    برای ایجاد تنوع وب لاگ تصمیم گرفتم بخش هایی از خاطرات دوران خدمت سربازی خود را که بنظر اینجانب قابل توجه و دارای نکته های جالبی است درج نماییم . برای شروع یکی از برجسته ترین آنها را از امروز شروع می کنم امیدوارم مورد توجه قرار گیرد . در ضمن چنانچه دوستان زمان خدمت این مطالب را مطالعه نمودند حتما" با من تماس بگیرند تا ضمن تجدید دیدار در بازنگری و کامل نمودن مطالب اینجانبرا یاری دهند . بخش اول : مقدمه به خودتان بیش از هر کس دیگری اعتماد کنید،اول برای خودتان بنویسید ،بعد به این فکر کنید که باید با آن چکار کرد. سعی نکنید از کس دیگری تقلید کنید ، در عوض صدا و سبک خود را بپرورانید . با خودتان روراست باشید . از مواجهه شدن با رد یا بی اعتنایی به اثرتان ترسان نباشید ، تجربیات خود را منتقل کنید و این را بدانید که فقط یکبار در دنیای مادی زندگی می کنید . نام لشگر:58 تکاور ذوالفقار فرمانده لشگر:اسدالله دهقان سرهنگ تمام تیپ:یکم فرمانده تیپ:سرهنگ دوم کامیاب گردان:751 فرمانده گردان:سروان تمام لعل معاون فرمانده گردان:ستوان یکم دلاوری گروهان: دوم نوع وظیفه:دیده بان گروهان منطقه عملیاتی:سومار- نفت شهر بی شک برای هر شخص در طول دوران زندگی خود حوادث گوناگونی روی می دهد که اکثر آنها مربوط به خود شخص می شود،ولی حوادثی هم وجود دارند که نه تنها به شخص بلکه به کشور او نیز مربوط می شود و به نظر اینجانب این خاطرات را باید به هر طریقی که ممکن می باشد به گوش هموطنان خود رساند تا آنها نیز در جریان امور قرار گیرند. برای من نیز این اتفاقات گوناگونی رخ داده که بی شک بیشتر آن در دوران جنگ تحمیلی عراق به ایران (1358) می باشد . ولی یکی از بهترین آنها که مربوط به همه مردم ایران است و قابل ذکر، جریانات حمله آخر غراق پس ازاعلام آتش بس ( پذیرش قطعنامه 598 از سوی ایران) در مورخه 31/4/67 می باشد . چرا که این عملیات در غرب ایران ( نفت شهر- سومار) هنگامی که من خدمت سربازی را در آنجا می گذراندم اتفاق افتاد که ب به همین دلیل تصمیم گرفتم تا آن وقایع از خاطرم محو نشده آنها را بر روی کاغذ بیاورم . قبل از نوشتن شرح حال آن وقایع از مورخ 27/4/67 تا 8/5/67 لازم است ابتدا مختصری از حوادث 5 ماه پیش از آنرا که مربوط به این عملیات می باشد ( به عقیده من ) توضیح دهم . بخش دوم کم کردن فاصله خط مقدم از 3500 متر به 500 متر اگر بخواهم بطور کامل این بخش را توضیح دهم خود یک کتاب 200 صفحه ای می شود ولی برای کوتاه کردن مطلب از ذکر خیلی از وقایع عبور و فقط کلیات را می نویسم : خدمت سربازی من از مورخه 18/9/65 آغاز گردید که پس از دیدن 7 ماه آموزش که چهار ماه و نیم آن در پادگان 01 کادر افسریه تهران و یک ماه در توپخانه گروه 44 در پادگان اصفهان و یک ماه ونیم در سد کرج و علی آباد قم در لشگر 58 تکاور ذوالفقار بود. توسط این لشگر به منطقه عملیاتی سومار- نفت شهر واقع در غرب کشور اعزام گردیدم و بعنوان دیده بان گروهان دوم گردان 751 مشغول به گذراندن دوران خدمت خود گشتم در آن موقع فاصله خط مقدم ما تا نیروهای عراقی سه کیلومتر و نیم و لشگر 58 ذوالفقار در حالت پدافندی بود و اوضاع در آن قسمت تقریباً عادی بود و بجز در گیری های خمپاره ای و گاهی چند گشتی زرهی و شناسایی چیز دیگری نبود تا اینکه حدود بهمن ماه 1366 به کلیه لشگرهای موجود در آن ناحیه اعلام نمودند که باید فاصله خط را کم کنند و به حدود 500 متر برسانند و لشگر ما هم جزء آن بود . بنا براین با مشکلات فراوان و زحمتهای بی دریغ و دلیرانه بچه ها موفق شدیم با زدن خاکریز تا 500 متری دشمن برویم و پس از ایجاد سنگرهای استراحت و دیدگاه ها در آنجا ماندگار شویم البته بدون اغراق گروهانی که من در آن خدمت می کردم ( گروهان 2 ) دارای نیروهای ورزیده و شجاعی بود و در بین گروهانها تقریباً از این نظر سر بود و همچنین گردان ما البته پس از گردان 216 زرهی نیز گردان خوبی بود و از نظر پدافندی کاملاً مسلط و خوب عمل می کرد. خلاصه اینکه خط را از سه و نیم کیلومتر به نیم کیلومتر رساندیم و حتی در جلوی خاکریزمان یک مین گوجه ای هم وجود نداشت چه رسد به مین ضد تانک. ولی پشت سرمان انواع مختلف مینها وجود داشت و بجز جاده ای که بوسیله خاک ریز از دو طرف محافظت می شد و از خط قبلی تا خط جدید کشیدیم(این جاده را بخاطر بسپارید ) بقیه مناطق مین گذاری شده بود (که البته از قبل وجود داشت) در ضمن بعد از خط پدافندی ما نیز تا خود سومار و گیلان غرب که فاصله زیادی بود هیچگونه خط پدافندی دیگر وجود نداشت و فقط گردانها و تیپها و لشگر آنهم به صورت تجمعی نه پدافندی وجود داشت. خوب برمی گردیم به خط جدید گفتم که هیچگونه سیم خاردار و مین در جلوی خاکریز ما وجود نداشت و ما با آن حال مشغول دفاع از مرز کشور بودیم تا اینکه حدود اردیبهشت ماه سال 1367 به گروهان ما و گروهان 1 و 3 دستور جابجایی دادند که ما باید خط را به گردان 744 لشگر خودمان که تا آن موقع گویا در سردشت بوده اند و با خط های پدافندی آشنایی نداشتند تحویل بدهیم و ما نیز حدود 2 کیلومتری مجاور آنها برویم که از لحاظ پدافندی وضعیت بهتری داشت و تپه مانند که در آنها کانال کشی شده بود و فاصله تا خط دشمن حدود یک کیلومترفاصله داشت البته در این جابجایی حوادث زیادی پیش آمد که از ذکر آنها خودداری می کنم فقط برای نمونه به یکی از آنها اشاره می شود پس از تحویل خط به گردان 744 و قبل از تحویل خط جدید برای مدتی در دره هایی پشت خط مقدم مستقر شدیم و چون در آنجا سنگری وجود نداشت و آتش خمپاره ارتش عراق در آن محل صورت می گرفت سریعا"زیر تخته سنگ های آن دره را کنده و بعنوان سنگر از آنها استفاده می کردیم در بین ما سه کرد کردستان (بوکان ) بودند که خیلی زرنگ و کاری و سخت کوش بودند و آنها زیر یک تخته سنگ بزرگ را طوری خالی نمودند که به اندازه یک اتاق 2در 3 متر فضا داشت و از بقیه سنگرها در آن زمان کم نمونه بود در نیمه های شب که گاه گاهی چند خمپاره به اطراف ما اثابت می کرد ناگهان صدای شدید ریزش صخره ها توجه همه را متوجه خود ساخت وقتی که به محل حادثه رسیدیم با عرض تاسف مشاهده نمودیم همان سه کرد که زیر صخره را خالی نموده بودند به این امر توجه نکرده بودند که در واقع سنگر آنها گورشان می شود آنها زیر صخره بزرگ را آنقدر کنده بودند که استحکام آن از بین رفته بود و این امر موجب شده بود که صخره روی آنهابیافتد ، و دونفر از آنها را کاملا" له کرده بود و نفر سوم نیز در زیر آوار محبوس شده بود ولی زنده بود و مرتب فریاد می کشید ، این حالت تا صبح که اجساد پس از برداشتن سنگ ها بوسیله بلدرزر از زیر آوار خارج گردیدند، ادامه داشت و نفر سوم نیز حالت روانی پیدا کرده بود .این واقعه باعث گردید تا زمانی که ما در آنجا مستقر بودیم خطر اثابت ترکش های خمپاره دشمن را بر خوابیدن زیر آن صخره ها ترجیح دهیم به هر حال پس از گذشت چند روز ما به خط جدید منتقل شدیم و درآنجا بود که فرمانده گروهان ما تعویض گردید و ستوان دوم میرزا علی خانی به فرماندهی ما منسوب شد . در ضمن دو دسته از ما در خط مقدم قرار گرفتند و دسته یک به پشتیبانی ما در پشت سرمان قرار داشت،منهم همراه دو تا از بچه ها ی دیگر در دسته 2 یک سنگر استراحت زده و همچنین مناسب ترین دیدگاه را جهت دیده بانی انتخاب کردم و درآنجا مشغول انجام وظیفه گردیدم. این خلاصه ای بود جهت آشنایی با خط خودمان و خط قبلی ما که تحویل گردان نا آشنای 744 دادیم که حمله عراقی ها نیز از این خط آغاز شد . حال شرح کامل عملیات 31/4/67 عراق در منطقه (سومار نفت شهر) خاطرات دوران سربازی

    برای ایجاد تنوع وب لاگ تصمیم گرفتم بخش هایی از خاطرات دوران خدمت سربازی خود را که بنظر اینجانب قابل توجه و دارای نکته های جالبی است درج نماییم . برای شروع یکی از برجسته ترین آنها را از امروز شروع می کنم امیدوارم مورد توجه قرار گیرد . در ضمن چنانچه دوستان زمان خدمت این مطالب را مطالعه نمودند حتما" با من تماس بگیرند تا ضمن تجدید دیدار در بازنگری و کامل نمودن مطالب اینجانب را یاری دهند .
    بخش اول : مقدمه
    به خودتان بیش از هر کس دیگری اعتماد کنید،اول برای خودتان بنویسید ،بعد به این فکر کنید که باید با آن چکار کرد. سعی نکنید از کس دیگری تقلید کنید ، در عوض صدا و سبک خود را بپرورانید . با خودتان روراست باشید . از مواجهه شدن با رد یا بی اعتنایی به اثرتان ترسان نباشید ، تجربیات خود را منتقل کنید و این را بدانید که فقط یکبار در دنیای مادی زندگی می کنید .
    نام لشگر:58 تکاور ذوالفقار
    فرمانده لشگر:اسدالله دهقان سرهنگ تمام
    تیپ:یکم
    فرمانده تیپ:سرهنگ دوم کامیاب
    گردان:751
    فرمانده گردان:سروان تمام لعل
    معاون فرمانده گردان:ستوان یکم دلاوری
    گروهان: دوم
    نوع وظیفه:دیده بان گروهان
    منطقه عملیاتی:سومار- نفت شهر

    بی شک برای هر شخص در طول دوران زندگی خود حوادث گوناگونی روی می دهد که اکثر آنها مربوط به خود شخص می شود،ولی حوادثی هم وجود دارند که نه تنها به شخص بلکه به کشور او نیز مربوط می شود و به نظر اینجانب این خاطرات را باید به هر طریقی که ممکن می باشد به گوش هموطنان خود رساند تا آنها نیز در جریان امور قرار گیرند. برای من نیز این اتفاقات گوناگونی رخ داده که بی شک بیشتر آن در دوران جنگ تحمیلی عراق به ایران (1358) می باشد . ولی یکی از بهترین آنها که مربوط به همه مردم ایران است و قابل ذکر، جریانات حمله آخر غراق پس ازاعلام آتش بس ( پذیرش قطعنامه 598 از سوی ایران) در مورخه 31/4/67 می باشد . چرا که این عملیات در غرب ایران ( نفت شهر- سومار) هنگامی که من خدمت سربازی را در آنجا می گذراندم اتفاق افتاد که ب به همین دلیل تصمیم گرفتم تا آن وقایع از خاطرم محو نشده آنها را بر روی کاغذ بیاورم . قبل از نوشتن شرح حال آن وقایع از مورخ 27/4/67 تا 8/5/67 لازم است ابتدا مختصری از حوادث 5 ماه پیش از آنرا که مربوط به این عملیات می باشد ( به عقیده من ) توضیح دهم .
    بخش دوم
    کم کردن فاصله خط مقدم از 3500 متر به 500 متر
    اگر بخواهم بطور کامل این بخش را توضیح دهم خود یک کتاب 200 صفحه ای می شود ولی برای کوتاه کردن مطلب از ذکر خیلی از وقایع عبور و فقط کلیات را می نویسم :
    خدمت سربازی من از مورخه 18/9/65 آغاز گردید که پس از دیدن 7 ماه آموزش که چهار ماه و نیم آن در پادگان 01 کادر افسریه تهران و یک ماه در توپخانه گروه 44 در پادگان اصفهان و یک ماه ونیم در سد کرج و علی آباد قم در لشگر 58 تکاور ذوالفقار بود. توسط این لشگر به منطقه عملیاتی سومار- نفت شهر واقع در غرب کشور اعزام گردیدم و بعنوان دیده بان گروهان دوم گردان 751 مشغول به گذراندن دوران خدمت خود گشتم در آن موقع فاصله خط مقدم ما تا نیروهای عراقی سه کیلومتر و نیم و لشگر 58 ذوالفقار در حالت پدافندی بود و اوضاع در آن قسمت تقریباً عادی بود و بجز در گیری های خمپاره ای و گاهی چند گشتی زرهی و شناسایی چیز دیگری نبود تا اینکه حدود بهمن ماه 1366 به کلیه لشگرهای موجود در آن ناحیه اعلام نمودند که باید فاصله خط را کم کنند و به حدود 500 متر برسانند و لشگر ما هم جزء آن بود . بنا براین با مشکلات فراوان و زحمتهای بی دریغ و دلیرانه بچه ها موفق شدیم با زدن خاکریز تا 500 متری دشمن برویم و پس از ایجاد سنگرهای استراحت و دیدگاه ها در آنجا ماندگار شویم البته بدون اغراق گروهانی که من در آن خدمت می کردم ( گروهان 2 ) دارای نیروهای ورزیده و شجاعی بود و در بین گروهانها تقریباً از این نظر سر بود و همچنین گردان ما البته پس از گردان 216 زرهی نیز گردان خوبی بود و از نظر پدافندی کاملاً مسلط و خوب عمل می کرد. خلاصه اینکه خط را از سه و نیم کیلومتر به نیم کیلومتر رساندیم و حتی در جلوی خاکریزمان یک مین گوجه ای هم وجود نداشت چه رسد به مین ضد تانک. ولی پشت سرمان انواع مختلف مینها وجود داشت و بجز جاده ای که بوسیله خاک ریز از دو طرف محافظت می شد و از خط قبلی تا خط جدید کشیدیم(این جاده را بخاطر بسپارید ) بقیه مناطق مین گذاری شده بود (که البته از قبل وجود داشت) در ضمن بعد از خط پدافندی ما نیز تا خود سومار و گیلان غرب که فاصله زیادی بود هیچگونه خط پدافندی دیگر وجود نداشت و فقط گردانها و تیپها و لشگر آنهم به صورت تجمعی نه پدافندی وجود داشت. خوب برمی گردیم به خط جدید گفتم که هیچگونه سیم خاردار و مین در جلوی خاکریز ما وجود نداشت و ما با آن حال مشغول دفاع از مرز کشور بودیم تا اینکه حدود اردیبهشت ماه سال 1367 به گروهان ما و گروهان 1 و 3 دستور جابجایی دادند که ما باید خط را به گردان 744 لشگر خودمان که تا آن موقع گویا در سردشت بوده اند و با خط های پدافندی آشنایی نداشتند تحویل بدهیم و ما نیز حدود 2 کیلومتری مجاور آنها برویم که از لحاظ پدافندی وضعیت بهتری داشت و تپه مانند که در آنها کانال کشی شده بود و فاصله تا خط دشمن حدود یک کیلومترفاصله داشت البته در این جابجایی حوادث زیادی پیش آمد که از ذکر آنها خودداری می کنم فقط برای نمونه به یکی از آنها اشاره می شود پس از تحویل خط به گردان 744 و قبل از تحویل خط جدید برای مدتی در دره هایی پشت خط مقدم مستقر شدیم و چون در آنجا سنگری وجود نداشت و آتش خمپاره ارتش عراق در آن محل صورت می گرفت سریعا"زیر تخته سنگ های آن دره را کنده و بعنوان سنگر از آنها استفاده می کردیم در بین ما سه کرد کردستان (بوکان ) بودند که خیلی زرنگ و کاری و سخت کوش بودند و آنها زیر یک تخته سنگ بزرگ را طوری خالی نمودند که به اندازه یک اتاق 2در 3 متر فضا داشت و از بقیه سنگرها در آن زمان کم نمونه بود در نیمه های شب که گاه گاهی چند خمپاره به اطراف ما اثابت می کرد ناگهان صدای شدید ریزش صخره ها توجه همه را متوجه خود ساخت وقتی که به محل حادثه رسیدیم با عرض تاسف مشاهده نمودیم همان سه کرد که زیر صخره را خالی نموده بودند به این امر توجه نکرده بودند که در واقع سنگر آنها گورشان می شود آنها زیر صخره بزرگ را آنقدر کنده بودند که استحکام آن از بین رفته بود و این امر موجب شده بود که صخره روی آنهابیافتد ، و دونفر از آنها را کاملا" له کرده بود و نفر سوم نیز در زیر آوار محبوس شده بود ولی زنده بود و مرتب فریاد می کشید ، این حالت تا صبح که اجساد پس از برداشتن سنگ ها بوسیله بلدرزر از زیر آوار خارج گردیدند، ادامه داشت و نفر سوم نیز حالت روانی پیدا کرده بود .این واقعه باعث گردید تا زمانی که ما در آنجا مستقر بودیم خطر اثابت ترکش های خمپاره دشمن را بر خوابیدن زیر آن صخره ها ترجیح دهیم به هر حال پس از گذشت چند روز ما به خط جدید منتقل شدیم و درآنجا بود که فرمانده گروهان ما تعویض گردید و ستوان دوم میرزا علی خانی به فرماندهی ما منسوب شد . در ضمن دو دسته از ما در خط مقدم قرار گرفتند و دسته یک به پشتیبانی ما در پشت سرمان قرار داشت،منهم همراه دو تا از بچه ها ی دیگر در دسته 2 یک سنگر استراحت زده و همچنین مناسب ترین دیدگاه را جهت دیده بانی انتخاب کردم و درآنجا مشغول انجام وظیفه گردیدم.
    این خلاصه ای بود جهت آشنایی با خط خودمان و خط قبلی ما که تحویل گردان نا آشنای 744 دادیم که حمله عراقی ها نیز از این خط آغاز شد . حال شرح کامل عملیات 31/4/67 عراق در منطقه (سومار – نفت شهر)

  2. کاربرانی که از پست مفید faridbensaeed سپاس کرده اند.


اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. پاسخ ها: 1
    آخرين نوشته: 26th February 2014, 07:52 PM
  2. پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: 17th August 2013, 04:33 PM
  3. دانلود: شبیه سازی کنسول بازی PlaySatation 2 در کامپیوتر توسط Ps2 Emulator Pcsx2 9.2
    توسط Admin در انجمن سایر نرم افزارها
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: 11th December 2009, 09:53 AM
  4. پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: 21st November 2009, 10:49 PM

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •