دوست عزیز، به سایت علمی نخبگان جوان خوش آمدید

مشاهده این پیام به این معنی است که شما در سایت عضو نیستید، لطفا در صورت تمایل جهت عضویت در سایت علمی نخبگان جوان اینجا کلیک کنید.

توجه داشته باشید، در صورتی که عضو سایت نباشید نمی توانید از تمامی امکانات و خدمات سایت استفاده کنید.
صفحه 2 از 6 نخستنخست 123456 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 11 تا 20 , از مجموع 60

موضوع: تفکراتي از جنس نور

  1. #11
    دوست آشنا
    نوشته ها
    379
    ارسال تشکر
    1,164
    دریافت تشکر: 1,712
    قدرت امتیاز دهی
    874
    Array

    پیش فرض پاسخ : تفکراتي از جنس نور

    کاش مي شد نتيجه کار خوبمون را سريع مي ديديم!
    مثل کسي که چيزي مي فروشد و به محض فروش سودش را از خريدار مي گيرد!
    مثل کارمندي که حقوقش سر ماه در حسابش مي آيد!
    مثل کارگر روز مزدي که آخر روز نقدا" پول زحمتش را مي گيرد.

    يک کار خوب مي کرديم، يک موجودي از حسابمون مي گرفتيم، مي ديديم يک مبلغي به پاس کار خوب به اون واريز شده!
    يک کار بهتر مي کرديم، يک مبلغ بيشتري واريز مي شد!
    يک فداکاري بزرگ، و بعد .... واريز يک مبلغ هنگفت!
    .
    .
    اون وقت صبح تا شب حرس کار خوب مي زديم!
    بدو بدو فلان جا يک کار خوب مي شود کرد.....
    بدو بدو فلان کار خوب است که فقط يک نفر مي تواند انجام دهد .... اولي انجام دهد به دومي نمي رسد! بدو که اولين نفر باشي!
    .
    .
    .
    راستي مگر ما ايمان نداريم؟
    آيا غير از اين است که به واسطه هر کار خوب پاداشي داريم؟ فقط موجودي حساب کار خوبمان را فعلا" به ما نمي دهند!
    پس چرا لذت نمي بريم؟ چرا حرس نمي زنيم؟ حتما" بايد موجودي بگيريم؟
    .
    .
    آره مثل اينکه من و امثال من خيلي ايمان نداريم ......
    خوش به حال اونها که به اين درجه از ايمان رسيده اند،
    ما رو هم دعا کنيد.
    [SIGPIC][/SIGPIC]

  2. 9 کاربر از پست مفید علي پارسا سپاس کرده اند .


  3. #12
    دوست آشنا
    رشته تحصیلی
    مهنسی هوافضا
    نوشته ها
    301
    ارسال تشکر
    868
    دریافت تشکر: 1,091
    قدرت امتیاز دهی
    390
    Array

    پیش فرض پاسخ : تفکراتي از جنس نور

    نقل قول نوشته اصلی توسط علي پارسا نمایش پست ها
    کاش مي شد نتيجه کار خوبمون را سريع مي ديديم!
    مثل کسي که چيزي مي فروشد و به محض فروش سودش را از خريدار مي گيرد!
    مثل کارمندي که حقوقش سر ماه در حسابش مي آيد!
    مثل کارگر روز مزدي که آخر روز نقدا" پول زحمتش را مي گيرد.

    يک کار خوب مي کرديم، يک موجودي از حسابمون مي گرفتيم، مي ديديم يک مبلغي به پاس کار خوب به اون واريز شده!
    يک کار بهتر مي کرديم، يک مبلغ بيشتري واريز مي شد!
    يک فداکاري بزرگ، و بعد .... واريز يک مبلغ هنگفت!
    .
    .
    اون وقت صبح تا شب حرس کار خوب مي زديم!
    بدو بدو فلان جا يک کار خوب مي شود کرد.....
    بدو بدو فلان کار خوب است که فقط يک نفر مي تواند انجام دهد .... اولي انجام دهد به دومي نمي رسد! بدو که اولين نفر باشي!
    .
    .
    .
    راستي مگر ما ايمان نداريم؟
    آيا غير از اين است که به واسطه هر کار خوب پاداشي داريم؟ فقط موجودي حساب کار خوبمان را فعلا" به ما نمي دهند!
    پس چرا لذت نمي بريم؟ چرا حرس نمي زنيم؟ حتما" بايد موجودي بگيريم؟
    .
    .
    آره مثل اينکه من و امثال من خيلي ايمان نداريم ......
    خوش به حال اونها که به اين درجه از ايمان رسيده اند،
    ما رو هم دعا کنيد.
    میدونید اقای پارسا چیه من قبلا وقتی یه کاری انجام میدادم اصلا تو ذهنم این نبود که برای رضای خداست میگفتم چون ادم هستیم باید به هم کمک کنیم بعدها فهمیدم که باید برای رضای خدا انجام بدیم البته این برام فهمش خیلی سخته وقتی به کسی کمک میکنی و طرف حتی درک این رو نداره که بدونه تو وظیفت نیست و داری در حقش لطف میکنی ادم اذیت میشه شاید بگید این حرف را نباید بزنم چون به خاطره خدا باید انجام بدیم ولی بعضی وقتا از این ادما دلت میگیره چرا اینطورین؟من احتیاجی به تشکر ندارم ولی باید انسانها یاد بگیرن فرق بین وظیفه و محبت چیه من خودم بارها از اینکه به دیگران کمک کردم خودم رو سرزنش میکنم ولی به خودم میگم اشکال داره فراموش کن ادم باید روح خیلی بزرگی داشته رفتار ادمها رو تحمل کنه ادمهایی که فکر میکنند تو ادم ساده ای هستی فکر میکنند نمیفهمی فکر میکنند از روی سادگی این کارها رو اجام میدی و وقتی میخوای حقت رو بگیری به ادم میگن تو اب زیر کاهی سخته تحمل این ادمها و این حرفا

  4. 6 کاربر از پست مفید میترا پوررحیم سپاس کرده اند .


  5. #13
    دوست آشنا
    نوشته ها
    379
    ارسال تشکر
    1,164
    دریافت تشکر: 1,712
    قدرت امتیاز دهی
    874
    Array

    پیش فرض پاسخ : تفکراتي از جنس نور

    اگر هر روز که از خواب پا مي شديم جيب هامون پر پول بود برايمان عادي مي شد! فکر مي کرديم حق ما است! اصلا" فکر مي کرديم دنيا اينطور ساخته شده!
    بعد يک روز که پا مي شديم و مي ديديم پول در جيبمان نيست ناراحت مي شديم! ....فکر مي کرديم مگر من چه گناهي کرده ام که اينطور شده! اين چه عدالتي است؟
    .
    .
    حالا من مي گويم بياييم اينطور فکر کنيم:
    هر روز که پا مي شويم سالم هستيم، ..... اگر يک روز مريض شويم ........الي آخر ..... (يعني در اين تفکر جاي پول را با سلامتي عوض کرده ام)
    راستي کي گفته ما هر روز بايد سلامت پاشيم از خواب؟ لابد مي گوييد دنيا اينطور ساخته شده؟
    اگر مثل پول در آوردن مجبور بوديم صبح تا شب کار کنيم و بعد شب به موجب زحماتي که در روز مي کشيديم چند ساعت سلامتي به دست مي آورديم .....اون وقت چي؟
    گرفتيد منظورم چيه؟
    راستي هيچ فکر کرده ايد ارزشمند ترين چيزها چيزهايي است که به راحتي و وفور در اختيار همه هست!!!؟
    سلامتي .... آب ..... نور خورشيد .... و .... و بعد ما اصلا" قدرشان را نمي دانيم......
    [SIGPIC][/SIGPIC]

  6. 9 کاربر از پست مفید علي پارسا سپاس کرده اند .


  7. #14
    دوست آشنا
    نوشته ها
    379
    ارسال تشکر
    1,164
    دریافت تشکر: 1,712
    قدرت امتیاز دهی
    874
    Array

    پیش فرض پاسخ : تفکراتي از جنس نور

    مي گفت: در انتخاب دوست ظاهر افراد اصل نيست بلکه باطن افراد مهم است.
    گفتم:
    بله، درست مي گي، فقط يک نکته اين وسط وجود دارد. مثلا" اگر بخواهي يک ماشين بخري اصل وضعيت موتوري و فرمان و ترمز و .... است و ظاهرش در درجه دوم اهميت است.
    ولي هميشه وقتي مي خواهيم يک ماشين بخريم اول مي بينيم ظاهرش سالم است يا نه و بعد اگر سالم بود نگاه مي کنيم ببينيم وضعيت موتوري اش خوب است يا نه!
    نه اينکه دست رو يک ماشين با ظاهر درب و داغون بگذاريم و تحقيق کنيم بلکه موتورش خوب باشد!
    [SIGPIC][/SIGPIC]

  8. 8 کاربر از پست مفید علي پارسا سپاس کرده اند .


  9. #15
    دوست آشنا
    نوشته ها
    379
    ارسال تشکر
    1,164
    دریافت تشکر: 1,712
    قدرت امتیاز دهی
    874
    Array

    پیش فرض پاسخ : تفکراتي از جنس نور

    زماني که کوچيک بودم به معلم هايم اعتماد داشتم، اگر مي گفتند موقع جمع بستن اعداد اگر از ده بيشتر شد بايد "ده بر يک" بالاي عدد دهگان بگذاري قبول مي کردم. نمي دانستم چرا بايد "ده بر يک" بگذارم ولي حرفش را قبول مي کردم....... سريع چيزها را به ما ياد مي دادند و من هم قبول مي کردم و سريع پيشرفت مي کردم ..... اون موقع نپرسيدم چرا "ده بر يک" بايد گذاشت ولي حالا خودم فهميده ام.
    اما ..... اما از اون موقع که فکر کردم خودم عقل کل هستم! و بايد دليل همه چيزي را بهم توضيح دهند و بفهمم ديگر پيشرفتم کند شد.....
    با خودم فکر مي کنم اگر موقع کوچيکي هم همين جور سوال مي کردم (مثلا" مي گفتم تا دليل "ده بر يک" گذاشتن را نگوييد قبول نمي کنم) البته همه را به من توضيح مي دادند ولي پيشرفتم کند مي شد! شايد الان تازه کلاس سوم دبستان بودم!
    اگر الآن هم يک معلم خوب داشته باشم و بهش اعتماد کنم ..... لازم نيست همه چيز را منطقا" بفهمم تا بدان عمل کنم! عمل مي کنم و سريع جلو مي روم ..... بعد خودم دليلش را خواهم فهميد.
    مثل کوهنوردي که با اوج گرفتن سمت قله به همه مسير طي شده قبلي اشراف پيدا مي کند من هم به دليل اعمال با اوج گرفتن اشراف پيدا مي کنم.
    نمي دانم تونستم منظورم را برسانم يا نه!


    نفس نمرود است و عقل و جان خليل
    روح در عینست و نفس اندر دلیل
    [SIGPIC][/SIGPIC]

  10. 8 کاربر از پست مفید علي پارسا سپاس کرده اند .


  11. #16
    دوست آشنا
    رشته تحصیلی
    مهنسی هوافضا
    نوشته ها
    301
    ارسال تشکر
    868
    دریافت تشکر: 1,091
    قدرت امتیاز دهی
    390
    Array

    پیش فرض پاسخ : تفکراتي از جنس نور

    نقل قول نوشته اصلی توسط علي پارسا نمایش پست ها
    زماني که کوچيک بودم به معلم هايم اعتماد داشتم، اگر مي گفتند موقع جمع بستن اعداد اگر از ده بيشتر شد بايد "ده بر يک" بالاي عدد دهگان بگذاري قبول مي کردم. نمي دانستم چرا بايد "ده بر يک" بگذارم ولي حرفش را قبول مي کردم....... سريع چيزها را به ما ياد مي دادند و من هم قبول مي کردم و سريع پيشرفت مي کردم ..... اون موقع نپرسيدم چرا "ده بر يک" بايد گذاشت ولي حالا خودم فهميده ام.
    اما ..... اما از اون موقع که فکر کردم خودم عقل کل هستم! و بايد دليل همه چيزي را بهم توضيح دهند و بفهمم ديگر پيشرفتم کند شد.....
    با خودم فکر مي کنم اگر موقع کوچيکي هم همين جور سوال مي کردم (مثلا" مي گفتم تا دليل "ده بر يک" گذاشتن را نگوييد قبول نمي کنم) البته همه را به من توضيح مي دادند ولي پيشرفتم کند مي شد! شايد الان تازه کلاس سوم دبستان بودم!
    اگر الآن هم يک معلم خوب داشته باشم و بهش اعتماد کنم ..... لازم نيست همه چيز را منطقا" بفهمم تا بدان عمل کنم! عمل مي کنم و سريع جلو مي روم ..... بعد خودم دليلش را خواهم فهميد.
    مثل کوهنوردي که با اوج گرفتن سمت قله به همه مسير طي شده قبلي اشراف پيدا مي کند من هم به دليل اعمال با اوج گرفتن اشراف پيدا مي کنم.
    نمي دانم تونستم منظورم را برسانم يا نه!


    نفس نمرود است و عقل و جان خليل
    روح در عینست و نفس اندر دلیل
    سلام اقای پارسا این بحثتون رو با یه سوال ادامه میدم.از شخصی شنیدم که میگفت
    :به نظر شما بهتره اول خدا رو بشناسیم یا پیامبران یا امامان ؟من پیش خودم جوابی دادم دیدم ولی جواب این شخص با جواب من فرق داشت ایشون گفتند اول باید حضرت محمد رو قبول کنی به امین بودنش به صداقت حرفهایش به پاکی او ایمان بیاوری بدانی اگر میگوید این قران از سمت خداست با یقین بگویی بله از ان خداس یعنی با چشم بسته قبول کنی که قران از ان خداست قبول کنی که خدا گفته نماز بخوانی در زمان پیامبر خدا اول در میان مردم اعتبار حضرت محمد را بالا برد به گونه ای که به ایشون لقب محمد امین دادن تمام قبایل ایشون رو قبول داشتن به نظر من حرفهاشون درسته اول بیبایییم و پیامبرمون رو بشناسیم شاید شما نظر دیگه ای داشته باشید خوشحال میشم بشنوم

  12. 5 کاربر از پست مفید میترا پوررحیم سپاس کرده اند .


  13. #17
    دوست آشنا
    نوشته ها
    379
    ارسال تشکر
    1,164
    دریافت تشکر: 1,712
    قدرت امتیاز دهی
    874
    Array

    پیش فرض پاسخ : تفکراتي از جنس نور

    نقل قول نوشته اصلی توسط میترا پوررحیم نمایش پست ها
    سلام اقای پارسا این بحثتون رو با یه سوال ادامه میدم.از شخصی شنیدم که میگفت
    :به نظر شما بهتره اول خدا رو بشناسیم یا پیامبران یا امامان ؟من پیش خودم جوابی دادم دیدم ولی جواب این شخص با جواب من فرق داشت ایشون گفتند اول باید حضرت محمد رو قبول کنی به امین بودنش به صداقت حرفهایش به پاکی او ایمان بیاوری بدانی اگر میگوید این قران از سمت خداست با یقین بگویی بله از ان خداس یعنی با چشم بسته قبول کنی که قران از ان خداست قبول کنی که خدا گفته نماز بخوانی در زمان پیامبر خدا اول در میان مردم اعتبار حضرت محمد را بالا برد به گونه ای که به ایشون لقب محمد امین دادن تمام قبایل ایشون رو قبول داشتن به نظر من حرفهاشون درسته اول بیبایییم و پیامبرمون رو بشناسیم شاید شما نظر دیگه ای داشته باشید خوشحال میشم بشنوم
    نه، البته منظورم به اين نحو که شما بيان کرده ايد نبود.
    اين گونه بيان ها خوراک مجادله افرادي است که از دين (يا بهتر بگويم از بعضي به اصطلاح دينداران) دل خوشي ندارند!
    آنها خواهند گفت: من مي گويم دين و خدا و درستي آنها را به من ثابت کن بعد تو مي گي اول پيامبر ما را دربست قبول کن!!!! تا بقيه چيزها برايت ثابت شود!!! فکر کرده اي با هالو طرفي؟
    رساندن منظورم يک مقدار شايد سخت باشد، در خط آخر نوشته ام هم گفته بودم!
    براي روشن تر بيان کردن آن بايد يک مثالي چيزي پيدا کنم ....متاسفانه الآن چيزي به ذهنم نمي رسد.
    شايد بعدا" چيزي به ذهنم خطور کند!
    فعلا" فقط اين ضرب المثل يادم مي آيد که يه هوا به موضوع ربط دارد:

    عاقل به کنار آب تا پل مي جُست - ديوانه پا برهنه از آب گذشت!

    [SIGPIC][/SIGPIC]

  14. 6 کاربر از پست مفید علي پارسا سپاس کرده اند .


  15. #18
    دوست آشنا
    رشته تحصیلی
    مهنسی هوافضا
    نوشته ها
    301
    ارسال تشکر
    868
    دریافت تشکر: 1,091
    قدرت امتیاز دهی
    390
    Array

    پیش فرض پاسخ : تفکراتي از جنس نور

    نقل قول نوشته اصلی توسط علي پارسا نمایش پست ها
    نه، البته منظورم به اين نحو که شما بيان کرده ايد نبود.
    اين گونه بيان ها خوراک مجادله افرادي است که از دين (يا بهتر بگويم از بعضي به اصطلاح دينداران) دل خوشي ندارند!
    آنها خواهند گفت: من مي گويم دين و خدا و درستي آنها را به من ثابت کن بعد تو مي گي اول پيامبر ما را دربست قبول کن!!!! تا بقيه چيزها برايت ثابت شود!!! فکر کرده اي با هالو طرفي؟
    رساندن منظورم يک مقدار شايد سخت باشد، در خط آخر نوشته ام هم گفته بودم!
    براي روشن تر بيان کردن آن بايد يک مثالي چيزي پيدا کنم ....متاسفانه الآن چيزي به ذهنم نمي رسد.
    شايد بعدا" چيزي به ذهنم خطور کند!
    فعلا" فقط اين ضرب المثل يادم مي آيد که يه هوا به موضوع ربط دارد:

    عاقل به کنار آب تا پل مي جُست - ديوانه پا برهنه از آب گذشت!

    من درست متوجه حرفتون نشدم ولی معنی شعرتون رو تقریبا میفهمم.در بحث خداشناسی و دین گاهی وقتها عقل جواب نمیده گاهی وقتها باید خدا رو درک کنی مثلا در مجالسی که در محرم هست یه حسی هست که در هیچ زمان دیگه ای این حس و حال رو نداریم باید در معبود فرو بری ودیگه خودت رو نبینی.در کتاب ادبیات دبیرستان قصه شمع و پروانه رو شاید دیده باشید گروهی پروانه میخواستن برن و راز شمع رو درک کنند چند تا پروانه رفتند و برگشتند استادشون بهشون میگه شما راز شمع رو درک نکردید پروانه اخری رفت و دیگه برنگشت استاد به همه گفت این پروانه معنی حقیقی شمع رو درک کرده چون خودش رو در شمع غرق کرده به نظر من شناخت خدا وقتی کامل میشه که مثل اون پروانه دیگه بری و خودت رو نبینی ولی سخته خیلی نیاز به تفکر داره به نظر من خدا رو هم با عقل هم با دل باید حس کرد ممنون البته دوست دارم نظرتون رو در مورد نوشته هام بنویسید تا مطلع بشم هر روز یه چیز جدید رو میفهمم

  16. 4 کاربر از پست مفید میترا پوررحیم سپاس کرده اند .


  17. #19
    دوست آشنا
    نوشته ها
    379
    ارسال تشکر
    1,164
    دریافت تشکر: 1,712
    قدرت امتیاز دهی
    874
    Array

    پیش فرض پاسخ : تفکراتي از جنس نور

    نقل قول نوشته اصلی توسط میترا پوررحیم نمایش پست ها
    من درست متوجه حرفتون نشدم ولی معنی شعرتون رو تقریبا میفهمم.در بحث خداشناسی و دین گاهی وقتها عقل جواب نمیده گاهی وقتها باید خدا رو درک کنی مثلا در مجالسی که در محرم هست یه حسی هست که در هیچ زمان دیگه ای این حس و حال رو نداریم باید در معبود فرو بری ودیگه خودت رو نبینی.در کتاب ادبیات دبیرستان قصه شمع و پروانه رو شاید دیده باشید گروهی پروانه میخواستن برن و راز شمع رو درک کنند چند تا پروانه رفتند و برگشتند استادشون بهشون میگه شما راز شمع رو درک نکردید پروانه اخری رفت و دیگه برنگشت استاد به همه گفت این پروانه معنی حقیقی شمع رو درک کرده چون خودش رو در شمع غرق کرده به نظر من شناخت خدا وقتی کامل میشه که مثل اون پروانه دیگه بری و خودت رو نبینی ولی سخته خیلی نیاز به تفکر داره به نظر من خدا رو هم با عقل هم با دل باید حس کرد ممنون البته دوست دارم نظرتون رو در مورد نوشته هام بنویسید تا مطلع بشم هر روز یه چیز جدید رو میفهمم
    داستان جالبي بود، نشنيده بودم، ياد کتاب منطق الطير عطار نيشابوري افتادم
    آنجا دقيقا" همين معنا را بيان مي کند، گروهي از مرغان براي ديدار سيمرغ (که استعاره از کمال مطلق است) عزم سفر مي کنند، در بين راه به دليل مشکلات يکي يکي از طي مسير منصرف مي گردند.
    تا بالاخره سي عدد از مرغان باقي مي مانند، و دست آخر مي فهمند که سيمرغي که دنبالش بودند در اصل خودشان (يعني خود آن سي مرغ) هستند، به تعبيري دارد بيان مي کند که سالک راه حقيقت دست آخر در هنگام رسيدن به مقصد در آن غرق مي شود (البته من خيلي مسلط نيستم ولي فکر کنم در اصطلاح عرفا به اين مقام: "فناي الي الله" بگويند، يعني غرق شدن در ذات اقدس اهديت، يعني براي خودت جداي از پروردگار منيتي قائل نباشي)
    آنجا براي طي اين طريق هفت مرحله (وادي) بيان مي کند: طلب - عشق - معرفت - استغني - توحيد - حيرت - فنا
    واقعا" ادبيات ما سرشار از مطالبي است که پاسخ همه مشکلات بشر را در خود دارد، ببينيد چقدر زيبا همان داستاني که شما اشاره کرديد را بيان مي کند:
    گفت ما را هفت وادی در ره است
    چون گذشتی هفت وادی، درگه است
    (يعني چون از اين هفت وادي گذشتي به درگاه اصلي مي رسي)
    وا نیامد در جهان زین راه کس
    نیست از فرسنگ آن آگاه کس
    چون نیامد بازکس زین راه دور
    چون دهندت آگهی ای نا صبور ؟!
    چون شدند آنجایگه گم سر به سر
    کی خبر بازت دهد از بی‌خبر ؟!
    هست وادی طلب آغاز کار
    وادی عشق است از آن پس، بی‌کنار
    پس سیم وادیست آن معرفت
    پس چهارم وادی استغنی صفت
    هست پنجم وادی توحید پاک
    پس ششم وادی حیرت صعب ناک
    هفتمین وادی فقرست و فنا

    بعد از این روی روش نبود ترا (يعني بعد از آن ديگر دسته بندي امور تحت عنوان وادي فلان و وادي بيسار بي معني است)
    درکشش افتی، روش گم گرددت
    گر بود یک قطره قلزم گرددت
    ویرایش توسط علي پارسا : 10th October 2014 در ساعت 10:24 AM
    [SIGPIC][/SIGPIC]

  18. 3 کاربر از پست مفید علي پارسا سپاس کرده اند .


  19. #20
    دوست آشنا
    رشته تحصیلی
    مهنسی هوافضا
    نوشته ها
    301
    ارسال تشکر
    868
    دریافت تشکر: 1,091
    قدرت امتیاز دهی
    390
    Array

    پیش فرض پاسخ : تفکراتي از جنس نور

    نقل قول نوشته اصلی توسط علي پارسا نمایش پست ها
    داستان جالبي بود، نشنيده بودم، ياد کتاب منطق الطير عطار نيشابوري افتادم
    آنجا دقيقا" همين معنا را بيان مي کند، گروهي از مرغان براي ديدار سيمرغ (که استعاره از کمال مطلق است) عزم سفر مي کنند، در بين راه به دليل مشکلات يکي يکي از طي مسير منصرف مي گردند.
    تا بالاخره سي عدد از مرغان باقي مي مانند، و دست آخر مي فهمند که سيمرغي که دنبالش بودند در اصل خودشان (يعني خود آن سي مرغ) هستند، به تعبيري دارد بيان مي کند که سالک راه حقيقت دست آخر در هنگام رسيدن به مقصد در آن غرق مي شود (البته من خيلي مسلط نيستم ولي فکر کنم در اصطلاح عرفا به اين مقام: "فناي الي الله" بگويند، يعني غرق شدن در ذات اقدس اهديت، يعني براي خودت جداي از پروردگار منيتي قائل نباشي)
    آنجا براي طي اين طريق هفت مرحله (وادي) بيان مي کند: طلب - عشق - معرفت - استغني - توحيد - حيرت - فنا
    واقعا" ادبيات ما سرشار از مطالبي است که پاسخ همه مشکلات بشر را در خود دارد، ببينيد چقدر زيبا همان داستاني که شما اشاره کرديد را بيان مي کند:
    گفت ما را هفت وادی در ره است
    چون گذشتی هفت وادی، درگه است
    (يعني چون از اين هفت وادي گذشتي به درگاه اصلي مي رسي)
    وا نیامد در جهان زین راه کس
    نیست از فرسنگ آن آگاه کس
    چون نیامد بازکس زین راه دور
    چون دهندت آگهی ای نا صبور ؟!
    چون شدند آنجایگه گم سر به سر
    کی خبر بازت دهد از بی‌خبر ؟!
    هست وادی طلب آغاز کار
    وادی عشق است از آن پس، بی‌کنار
    پس سیم وادیست آن معرفت
    پس چهارم وادی استغنی صفت
    هست پنجم وادی توحید پاک
    پس ششم وادی حیرت صعب ناک
    هفتمین وادی فقرست و فنا

    بعد از این روی روش نبود ترا (يعني بعد از آن ديگر دسته بندي امور تحت عنوان وادي فلان و وادي بيسار بي معني است)
    درکشش افتی، روش گم گرددت
    گر بود یک قطره قلزم گرددت
    خیلی قشنگ بود من فکر کنم تو راه اول موندم شش تا راه دیگه مونده

  20. 5 کاربر از پست مفید میترا پوررحیم سپاس کرده اند .


صفحه 2 از 6 نخستنخست 123456 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: 27th August 2012, 01:32 PM
  2. پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: 5th January 2010, 07:43 PM
  3. پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: 5th January 2010, 07:40 PM
  4. پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: 13th August 2009, 11:08 AM
  5. پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: 15th September 2008, 02:55 PM

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •