دوست عزیز، به سایت علمی نخبگان جوان خوش آمدید

مشاهده این پیام به این معنی است که شما در سایت عضو نیستید، لطفا در صورت تمایل جهت عضویت در سایت علمی نخبگان جوان اینجا کلیک کنید.

توجه داشته باشید، در صورتی که عضو سایت نباشید نمی توانید از تمامی امکانات و خدمات سایت استفاده کنید.
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 2 , از مجموع 2

موضوع: رئاليسم افلاطونى

  1. #1
    کاربر جدید
    رشته تحصیلی
    علوم انسانی
    نوشته ها
    40
    ارسال تشکر
    194
    دریافت تشکر: 95
    قدرت امتیاز دهی
    76
    Array
    zarinaz's: جدید92

    Question رئاليسم افلاطونى

    درود دوستان عزيز.عبارت رئاليسم افلاطونى باعث کنجکاوى من شده. امامتاسفانه جايى چيزى دراين رابطه پيدانکردم. به نظرم رسيداينجابتونم به پاسخ مناسبى برسم. لطفا راهنمايى کنيد.سپاس
    اتلاف وقت،گرانبهاترین خرج هاست....

  2. 3 کاربر از پست مفید zarinaz سپاس کرده اند .


  3. #2
    کاربر جدید
    رشته تحصیلی
    علوم انسانی
    نوشته ها
    40
    ارسال تشکر
    194
    دریافت تشکر: 95
    قدرت امتیاز دهی
    76
    Array
    zarinaz's: جدید92

    پیش فرض پاسخ : رئاليسم افلاطونى

    سلام سلام سلام سلام
    متاسفانه هموزدررابطه بارئاليسم افلاطونى به نتيجه اى نرسيدم اما مقاله اى درمورد اگزيستانسياليسم ورئاليسم خوندم که فکرميکنم واسه تازه واردهاى فلسفه مثل خودم مفيدوجالب باشه!!!!

    پیوند همیشگی پاسخ یکم . رئالیسم (realism) ؛ لغتى فرانسوى است که از ریشه (real) به معناى «واقعى» اخذ شده است. واژه‏هاى نظیر حقیقت گرایى، واقعیت گرایى، واقع‏بینى، حقیقت‏پرستى، واقع گرایى معادل این اصطلاح در فارسى به شمار مى‏روند. این اصطلاح که بیشتر در مقابل ایدئالیسم (idealdsm) - به معناى تصویرگرایى، معناگرایى و آرمانگرایى - استعمال مى‏شود از نظر مفهوم دچار پیچیدگى، ابهام و اشتراک معنایى بوده و در حوزه‏هاى متعددى نظیر، سیاست، فلسفه، اخلاق، هنر و ادبیات و مباحث زیبایى شناختى، کاربرد دارد. از این رو در هر حوزه، معنایى خاص خود را مى‏طلبد، اما شاید بتوان در یک تعریف کلى و تا حدى متناسب باحوزه‏هاى مختلف، چنین گفت: «رئالیسم عبارت است از وضع و حالتى که در آن به امورى که داخل در متن واقع، و خارج از ذهن انگاشته مى‏شود، اهتمام ویژه داده مى‏شود». V}(فرهنگ واژه‏ها، عبدالرسول بیات، مؤسسه اندیشه و فرهنگ دینى، 1381، ص 290){V جهت آشنایى بیشتر به بررسى کارکرد این اصطلاح در برخى حوزه‏ها مى‏پردازیم: T} الف. رئالیسم در سیاست:{T در عرصه سیاسى و اجتماعى رئالیسم کاربرد خاصى و محدودى از واقعیت را در بر دارد. رئالیسم در این عرصه به معناى ارزیابى و عمل همراه با واقع بینى واستفاده از امکانات موجود در جهت حکومت و کسب قدرت و منافع بیشتر است. در این نگرش بر خلاف ایدئالیسم که سیاست را هنر خوب حکومت کردن و بر محور اصول اخلاق و متعالی انسانى مى‏داند، حکومت کردن به هر شکل ممکن تجویز مى‏شود. و یک انسان معقول سیاسى را یک عمل‏گرا (pragmatist)ى تمام عیار مى‏داند. متأسفانه در جهان سیاست، که بیشتر، نگرشهاى مادى و سکولار حاکم است، پیرو توصیه‏هاى نیکولو ماکیاولى - به عنوان یک رئالیست افراطى - بیشتر سیاست مداران و دولتمردان، بر طبق این اصول و اندیشه‏هاى واقع گرایانه‏اش مى‏کند. اما از دیدگاه مکاتب الهى، هر چند توجه به واقعیات اصلى مهم بوده، اما به هیچ وجه کافى و تعیین کننده خط و مشى و رفتار سیاسى نمى‏تواند باشد، زیرا رئالیسم مبتنى بر عقلانیت سکولار و ابزارى، توانایى شناخت تمامى واقعیات این جهان، و ابعاد وجودى انسان و مصالح واقعى آن را نداشته، و تنها این مهم از عهده وحى الهى و خداوند متعال که به همه ابعاد وجودى انسان و نیز کمالى او و رابطه انسان با جهان و مصالح واقعى او علم کامل دارد، ساخته است. از این رو حکومت دینى، آموزه‏هاى اصیل دینى را در مرتبه‏اى بالاتر از قدرت و سیاست دانسته و ضمن توجه به واقعیات موجود و شرایط محیطى و منافع ملى و... آرمان‏گرایى واقع‏بینانه را ملاک عمل خود قرار مى‏دهد. T} ب. رئالیسم در فلسفه:{T مفهوم رایج اصطلاح رئالیسم فلسفه این است که: «هستى اشیاء، مستقل از شناخت و ادراک و ذهن اشخاص است.» اساساً چه ما به عنوان فاعل شناسا (سوژه) به شناخت اشیاء اقدام کنیم و چه اقدام نکنیم - و اساساً چه چیزى به نام ذهن و فاعل شناسند وجود داشته باشد، یا نه - جهان خارج بر سر جاى خود وجود واقعى عینى دارد. در مقابل این تفکر، ایدئالیسم قراردارد و به معناى تحویل تمام واقعیت به اندیشه وصور ذهنى یا به عبارتى به فاعل شناساست. V}(ر.ک: همان، ص 293-290){V فلسفه اسلامى از بعضى جهات در رده فلسفه‏هاى رئالیستى جاى مى‏گیرد V}(اصول فلسفه و روش رئالیسم، علامه محمد حسین طباطبایى، انتشارات صدرا){V و از جهت مقدم کردن حقیقت غیر مادى بر ماده، به یک معنا از فلسفه‏هاى ایدئالیستى محسوب مى‏شود. V}(فرهنگ واژه‏ها، همان، ص 56){V T} ج. رئالیسم در هنر و ادبیات:{T به موجب آن طبیعت و سایر مظاهر طبیعى باید با تمام زشتى‏ها و زیبایى هایش در هر اثر هنرى نمودار گردد. به طور کلى پیروان این مکتب معتقدند که هنر بیان مستقیم واقعیات و تجربه و تحلیل علل آن مى‏باشد. این روش، دخالت، عواطف و احساس را در خلق اثر نهى مى‏کند و در مقابل «رمانتیسم» که بر تخیلات و احساسات استوار است، قرار مى‏گیرد. رئالیسم بر خلاف رومانتیسم، مکتبى است «اوبژکتیو» ، و نویسنده رئالیست هنگام آفریدن اثر بیشتر تماشاگر است و افکار و احساسات خود را در جریان داستان ظاهر نمى‏سازد. V}(لغت‏نامه دهخدا){V. از پیشوایان بزرگ این سبک در ادبیات باید در فرانسه «بالزاک» را نام برد که در نیمه دوم قرن نوزدهم م. با نوشتن «کمدى انسانى» پیشواى مسلم نویسندگان رئالیست به شمار آمد. V}(مکتب‏هاى ادبى، رضا سید حسینى، صص 119-137 و شاهکار نثر فصیح فارسى، سعید نفیسى){V. منتسل، دگا، تولستوى و... از دیگر افراد شاخص این مکتب هستند. در ادب پارسى شیوه‏هایى به نام سبک خراسانى و عراقى و...، نظیر این روش، محسوب مى‏گردند. سور رئالیسم (msilaerruS) نهضتی هنری است که در قرن بیستم پدید آمد. این جریان می کوشد مطاوی »خفایای ذهن « (dmiM suoicnocbuS) را از طریق دیدن امور و وقایع در خواب نمایش دهد. اولین سور رئالیست ها شعرای فرانسوی و نماد گرایانی (stsylobmyS) بودند که در پی بیان افکار خارج از چارچوب های عقلانی سازی anoitoR (noitazil) و ارزش های سنتی هنر بودند . rdA . fxO ... .msilaerruS . L

    T}دوم . اگزیستانیالیسم:{T از واژه Exist به معنى وجود مشتق است. از منظر این مکتب، در جهان هستى براى همه موجودات، ماهیتى در نظر گرفته شده است جز انسان. خدا طبیعت وجود انسان را ساخته است اما عظمت وزیبایى‏ها وخوبى‏ها و... بالاخره همه هویت انسان، ساخته خودش مى‏باشد. انسان عبارت است از صفاتى که ما باید بسازیم. بنابراین وجدان مشترک انسانى که همه آدم‏ها در آن شریک‏اند موهوم است و فقط وجود در همه مشترک است. در اخلاق، ملاکى نیست. ما ملاک را بعد ازعمل مى‏سازیم. هر کس هر عملى را مشروط بر این که در آن حسن نیت داشته باشد، انجام دهد؛ در این صورت عملى اخلاقى انجام داده است. بالاخره از نگاه سارتر، مؤسس این مکتب، انسان در طبیعت وانهاده است. ناامید از عنایت خدا، نا امید از این که طبیعت سرنوشت او رابسازد، حتى ناامید از انسان!
    در ادامه جهت بررسی بیشتر این موضوع به مقایسه نظریه ملا صدرا با فلسفه اگزیستانسیالیسم می پردازیم :
    نظریه صدرا در باب وجود، شباهتهاى چشمگیرى با جنبش فلسفى نوین اروپا، اگزیستانسیالیسم ( existentialism) دارد. اما قبل از مبادرت به کشف قرابت میان این دو فلسفه، بیان مقدمه اى کوتاه درباره اگزیستانسیالیسم، بطور کلى، ضرورى بنظر مى رسد; لذا قصد دارم قبل از بررسى تطبیقى آراء صدرا و اگزیستانسیالیسم، به آن مقدمه بپردازم.
    فرانک تیلى(1) سرآغاز اگزیستانسیالیسم را به این امر نسبت مى دهد که سورن کى یر کگور (Soren kierkeggard)
    پس از مدت مدیدى گمنامى، مورد توجه متفکران قرار گرفت. تأثیر عمیق این توجه در فلسفه آلمان، درست قبل از جنگ جهانى اول آغاز شد. در خلال دو جنگ جهانى، این تأثیر بسرعت گسترش یافت و از مرزهاى آلمان فراتر رفت و فلسفه اگزیستانسیالیسم را در فرانسه و امریکاى لاتین و ایالات متحده پدید آورد.
    از نظر پل فولکیه، نخست از واژه اگزیستانس (( existence ، واژه اگزیستانسیال (exsitentia) مشتق گردیده و سپس پسوند «ایسم» به آن افزوده شده است. اگزیستانسیالیسم فلسفه اى است که بر تقدم وجود تأکید مى کند. در اینجا، این سؤال مطرح مى شود که وجود بر چه چیزى تقدم دارد، و پاسخ آن این است که بر ماهیت. پرسش دیگر این است که وجود داشتن به چه معنى است؟ پاسخ به این پرسش دشوار است; زیرا وجود، صفت نیست، بلکه واقعیت تمام صفات است. وجود را نه بطور مطلق و فى نفسه، بلکه در موجودت مى توان یافت. بنابر تعریف سنتى، آنچه واقعى است، و نه صرفاً ممکن، موجود است. از نظر اگزیستانسیالیستهاى جدید، وجود، عرض نیست، بلکه فعل است ـ انتقال بالفعل از امکان به واقعیت. بتعبیر گایدو دو راجیرو (Guido de Ruggiero ) ، تمام اگزیستانسیالیستها وجود را همچون ظهور مى دانند; یعنى پدید آمدن وجود.(2)
    در سالهاى اخیر، واژه اگزیستانسیالیسم در آثار ژان پل سارتر Jean Paul Sartre) ) شهرت خاصى کسب کرده است. بظاهر، عموم مردم چنین تصور مى کنند که اگزیستانسیالیسم همان نیهیلیسم (nihilism) خاص سارتر است، در حالیکه اگزیستانسیالیسم، در آغاز، گونه اى تفکر دینى و خدا باورانه بود. بنابرین مى توان اگزیستانسیالیستها را به دو گروه تقسیم کرد:
    الف) اگزیستانسیالیستهاى خدا باور theistic) ) ;
    ب) اگزیستانسیالیستهاى ملحد. ( atheistic)
    هر چند اگزیستانسیالیسم فلسفه اى است که تعریف آن بسیار دشوار است، در عین حال، مى توان برخى ویژگیهاى عمومى این نحوه تفکر را توصیف کرد. این ویژگیها بقرار ذیل است.
    الف) اگزیستانسیالیسم واکنشى است در مقابلِ تمامِ اشکالِ عقلگرایى که مى پندارند واقعیت را مى توان اوّلا یا منحصراً از طریق تفکر نظرى عقلانى درک کرد. بتعبیر دیوید، اى.روبرت، (David E Roberts) اگزیستانسیالیسم ردّ مؤکد این فرضیه است که شایسته ترین راه رسیدن به حقیقت، تشکیل نظام منطقى است.(3)
    ب) اگزیستانسیالیسم میان حقیقت شخصى(( subjective truth و حقیقت عینى(( objective truth تمایز دقیقى قائل مى شود و حقیقت شخصى را مقدم بر حقیقت عینى مى داند. ممکن است از واژه «شخصى» سوء برداشت شود. این واژه در زبانِ روزمره، بمعنى مغرضانه، متعصبانه و ناموثق است، در حالیکه وقتى اگزیستانسیالیست آن را بکار مى برد، معناى بسیار متفاوتى در نظر دارد. او منکر این نیست که انسانها مى توانند با علم، عقل مشترک و منطق، به حقیقت عینى دست یابند، اما تأکید مى کند که در مورد امور نهایىِ مربوط به جستجوى حقیقت نهایى، کل وجود انسان، و نه فقط عقل او، در کار است. احساس و اراده انسان باید برانگیخته و بکار گمارده شود تا او بتواند با آن حقیقت، زندگى کند. اختلاف اساسى میان دو چیز است: یکى شناخت حقیقت، بروشى نظرى و بیطرفانه، و دیگرى میل به حقیقت، بطریقى کاملا شخصى. ج) اگزیستانسیالیسم تقدم وجود بر ماهیت را تصدیق مى کند. ماهیت، چیستى شىء است. مقصود ما از این سخن بیان آن ویژگیهایى است که میان تمام افراد یک نوع واحد، مشترک است. این ویژگیها ماهیت کلى است. وقتى ماهیت را بدون قید بکار مى بریم، مرادمان ماهیّت کلى است و این ماهیّت، بکمک تعریف، معین مى شود. ماهیت حاکى از وجود مصادیقى بالفعل نیست که ماهیت در آنها تحقق یافته باشد، اما در عین حال، بمعنى لا وجود محض هم نیست. ماهیت، ذاتاً، ممکن است. این امکان، بواسطه وجود، به واقعیت تبدیل مى شود. در جمله «من انسان هستم»، «من هستم» وجود را ثابت مى کند و «انسان» حاکى از ماهیت است. در فلسفه اروپایى، تا قرن نوزدهم، بر تقدم و اولویت ماهیت تأکید مى شد. اگزیستانسیالیسم جدید واکنش در مقابل این نظر است و با قول به تقدم وجود بر ماهیت آغاز مى شود.
    این قاعده فلسفى اساسى اگزیستانسیالیسم جدید که در بالا ذکر شد، نظر مهم صدرا نیز هست. صدرا با قول به تقدم وجود بر ماهیت، بنحوى بر اگزیستانسیالیسم جدید پیشى مى گیرد. وى در دوران جوانى، به مکتبى گرایش داشت که در آن، واقعیت موجود، حاصل از ماهیت آن دانسته مى شد; بعبارت دیگر، وجود چون بر موجودات گوناگون اطلاق مى شود، صرفاً، امرى اعتبارى و ذهنى است و ماهیت، واقعى است. اما بعداً، ملاصدرا مدافع اصالت وجود شد، هر چند این تحوّل از طریق استدلال یا تأمل ذهنى حاصل نشد. ملاصدرا در کتاب مشاعر، این تحوّل را چنین وصف مى کند:
    در روزهاى نخست، من طرفدار سرسخت نظریه اصالت ماهیت بودم، تا اینکه خداوند مرا هدایت کرد و برهان خویش را بر من ظاهر ساخت. ناگهان چشمان روحانیم باز شد و توانستم ببینم که حقیقت، عکس آن چیزى است که فلاسفه، عموماً، به آن معتقدند. ستایش مخصوص خداوندى است که بنور فهم، مرا از ظلمات وهم (اصالت ماهیت) خارج کرد و مرا بر نظرى که در دنیا و آخرت ثابت خواهد بود، ثابت قدم کرد. (مشاعر، ویراسته کربن، ص 35 از متن عربى. ترجمه انگلیسى از ایزوتسو، «مفهوم و واقعیت وجود»، ص 104).
    در این عبارات، صدرا «تغییر عقیده» خود را توصیف مى کند، اما تقریباً در تمام بحثهاى خود درباره اصول کلى حکمت متعالیه، همه ادله سهروردى و دیگران را در اثبات اصالت ماهیت رد، و براهین بسیارى در اثبات اصالت وجود، اقامه مى کند.
    تغییر عقیده صدرا، اگر چه تجربه دینى نیست، یقیناً، تجربه اى وجودى است. وى، از این حیث، ما را به یاد اگزیستانسیالیستهایى مى اندازد که نه از طریق تأمل عقلى، بلکه از راه تجربه وجودى، به تجربه اى رسیده اند که واقعیت یا وجود را بر آنها آشکار ساخته است.
    اگزیستانسیالیستها به تفکر نظرى در باب وجود، بطور کلى، یعنى در باب ذات یا مفهوم وجود نمى پردازند. از نظر کى یر کگور، این امر متضمن تناقض است و او از همین طریق، اصل مشهور دکارت «من فکر مى کنم، پس هستم» را مورد انتقاد قرار مى دهد. خلاصه، اگزیستانسیالیسم جدید، بتعبیر گابریل مارسل، به «وحدت غیر قابل انفکاک وجود (existence ) و موجود» (existence) مى پردازد.
    صدرا معتقد است که وجود را نمى توان تعریف کرد. وجود اساسیترین و بدیهیترین واقعیات و نیز مفاهیم است. وجود اصلیترینِ همه مفاهیم است که بکمک آن، سایر مفاهیم را مى فهمیم و واقعیت وجود، بیواسطه ترین و اصلیترین تجربه از واقعیت است; تجربه اى که مبناى شناخت ما از جهان خارج است. آگاهى انسان از وجود، بیواسطه و شهودى است و با هیچ تحلیل ذهنى، قابل حصول نیست. وجود محض، نه بصورت شىء خارجى مادى در مى آید تا بتوان آن را ادراک کرد، و نه به مفهومى متناهى در ذهن تبدیل مى شود تا بتوان آن را منطقاً تعریف کرد. البته این درک شهودى بیواسطه از وجود، بعداً، ممکن است به درکى مفهومى تبدیل شود. شناختِ عمیقِ واقعیتِ وجود، بر خلافِ مفهومِ ذهنىِ وجود (ببیان اگزیستانسیالیسم جدید، ذات وجود) مشکلترین امر است; زیرا نیازمند آمادگى روحى خاصى است که همه مردم از آن برخوردار نیستند. اما اگر کسى بسیار اهل تأمل باشد، از راز عمیق وجود آگاه خواهد شد.
    اگزیستانسیالیسم واکنشى است در مقابلِ فلسفه رسمىِ اروپایى که اساساً، از زمان افلاطون تا هگل، اصالت ماهیتى بود. صدرا نیز سالها پیش از اگزیستانسیالیسم جدید، با دفاع از اصالت وجود، انقلابى در جهان فلسفه اسلامى پدید آورد. نسبت میان وجود و ماهیت براى فلاسفه مدرسى لاتین و نیز براى مشائیان مسلمان، بحث داغى بود و ریشه آن به فارابى و ابن سینا باز مى گردد; لذا در آن دوره، مابعدالطبیعه، اصالت ماهیتى است. ببیان سید حسین نصر، «صدرا بود که با نظریه اصالت وجودِ خود، قالب ارسطویى فلسفه اسلامى متقدم را تغییر داد».(4)
    فلسفه اگزیستانسیالیسم معتقد است که ما نمى توانیم چیزى را که قابل تجزیه و ترکیب نیست، درک کنیم. از سوى دیگر، موجود را نمى توان تجزیه و آن را به یک مفهوم تبدیل کرد; زیرا موجود یگانه است; بنابرین، شناخت نظرى کافى نیست. صدرا نیز مى گوید: ذهن که فقط ماهیات و مفاهیم کلى را در مى یابد، هرگز نمى تواند وجود را که تنها واقعیت است، به تصرف خود در آورد. میان ماهیت و وجود، اختلافى اساسى است .ماهیت، فى نفسه، وجود ندارد، بلکه صرفاً، در ذهن، از صورتهایى جزئى یا مراتب وجود انتزاع مى شود; لذا پدیدارى ذهنى است.اما ذهن قادر نیست واقعیت عینى وجود را به تصرف خود در آورد. او مى کوشد با انتزاع، مفهومى ذهنى بسازد; مفهومى که لزوماً، ذات حقیقى وجود را نشان نمى دهد.
    بعبارت دیگر، صدرا مانند اگزیستانسیالیستهاى جدید، معتقد است که آنچه وجود دارد، منحصراً، جزئى است; بنابرین، آن را مى توان از طریق مفاهیم، قیاس و ساختار ذهنى، شناخت; زیرا اینها مفاهیم کلى هستند و وجود یگانه و جزئى.(5)
    اگزیستانسیالیستهاى جدید با صدرا در این امر موافقند که وجود صفت نیست، بلکه واقعیت تمام صفات است. بر طبق تلقى سنتى، آنچه واقعى است و نه صرفاً ممکن، وجود دارد. این تلقى موجب این تصور مى شود که وجود عارض بر موجود است، اما هم صدرا و هم اگزیستانسیالیستهاى جدید با نظریه مذکور مخالفند و معتقدند که وجود نه عارض بر موجود، بلکه فعل موجود است که عبارت است از انتقال واقعى از امکان به واقعیت. نصر مى گوید: صدرا مابعدالطبیعه حقیقى را به سطح فعل موجود ارتقا داد، همان فرمان رازآلود نورانى که باعث شد اشیاء، اقیانوس نیستى را ترک گویند و از موهبت وجود بر خوردار شوند.(6) بعبارت دیگر، از نظر صدرا، مابعدالطبیعه نه با اشیائى که وجود دارد، یعنى موجودات، بلکه با خود فعل وجود سرو کار دارد، «همان پرتوى که از خود وجود محض بسوى نیستى افکنده مى شود».
    گاهى اوقات اگزیستانسیالیسم واکنشى در مقابل عقلگرایى دانسته مى شود; مثلا گفته مى شود تجربه کى یر کگور، اثبات امور غیر معقول و بیواسطه از قبیل وجود، ایمان و شخصیت است، در مقابل ارزشهاى کلى عقل که آنچه را فردى و جزئى است، ملغا مى سازد; بعبارت دیگر، تجربه وى در مقابل عقلگرایى هگلى است. گایدو راجیرو خاطرنشان مى کند:
    اگزیستانس بسبب عقل گریزى و حرکتش بسوى امر متعالى، اعتراض پر جوش و خروش در مقابلِ مفهومِ انتزاعىِ مذهبِ اصالت معنى idealism) ) است. درهر دوره، درمقابل آن مذهب، واکنشى باعنوان عقل ستیزى، فردگرایى واگزیستانس وجود داشته است.(7)
    این نظریه با بررسى مختصر نگرش اگزیستانسیالیستى درباره عقل، بیشتر تقویت مى شود; مثلا پاسکال عقل را در مقابل دل قرار مى دهد. واضح است که پاسکال آن دو را کاملا ضد یکدیگر تلقى نمى کند; زیرا تأکید مى کند که با طلب جدى مى توان به هر دو نوع حقیقت دست یافت. بدیهى است که برهان عقلى باید فارغ از هر گونه جهتگیرى عاطفى باشد. اما او نیز معتقد است که ثمرات دل در قطب مخالف امورى قرار دارد که بطور اتفاقى، به آنها اعتقاد داریم. قبل از آنکه شخص بتواند چنین حقایقى را دریابد، باید خداوند کل طبیعت او را تغییر داده باشد. ایمان و عقل به دو قلمرو مختلف تعلق دارند و لازم نیست با یکدیگر تعارض داشته باشند. در واقع، هر دوى آنها اجتناب ناپذیرند. عقل اصولى را بکار مى برد که اساساً، در همه انسانها یکسان است، اما شخص فقط با ایمان مى تواند به آنچه در او یگانه است، نایل شود. پاسکال مى گوید: حس، عقل و ایمان، هر کدام متعلقات خاص خود و درجه تعیین خاص خود را دارد (نامه هاى ایالتى provincial letters).
    کى یر کگور که پدر اگزیستانسیالیسم جدید دانسته مى شود، فلسفه اى عقل ستیز عرضه مى کند. او منکر ارزش تفکر عینىِ علمى و منطقى نیست; بعبارت دیگر، او فایده عملى ریاضیات، علم طبیعى، تاریخ و تفکر مابعدالطبیعى را نفى نمى کند، اما متعرض کسانى است که مدعیند تمام داستان همین است; یعنى تفکر عینى یا عقلگرایى، همه چیز را در بر مى گیرد.
    خلاصه اینکه هر فیلسوف اگزیستانسیالیستى، بروش خاص خود، نارضایتى عقل و عقلگرایى را بیان کرده است. در اینجا، این سؤال مطرح مى شود که دیدگاه صدرا درباره عقل چیست؟
    صدرا پیوسته مى گوید که طبیعت وجود و یگانگى آن را فقط مى توان تجربه کرد. همانگونه که پیش از این خاطر نشان کردیم، «تغییر عقیده» صدرا مبتنى بر تجربه است; تجربه اى که به او یقین شهودى بخشید، صدرا معتقد است که وقتى سعى کنید وجود را در قالب مفهوم درآورید، دیگر از وجود بودن باز مى ماند و به ماهیت تبدیل مى شود. محتواىِ عقلىِ آن تجربه باید در متن زندگى قرار گیرد تا بطور کامل درک شود. اگر فقط همچون قضایاى عقلى پذیرفته شوند، ویژگى خود را بعنوان حقیقت از دست مى دهند. صدرا تأکید مى کند که وقتى چیزى با ادراک مستقیم یا شهود شناخته شود، نمى توان آن را با استدلال منطقى محض ردّ کرد.
    بنابرین، از نظر صدرا، ساختار ذهن بشرى بگونه اى است که فقط مفاهیم را درک مى کند. مفاهیم چیزى جز تصورات کلى یا ماهیات نیست. آن قوه ذهنى که مفاهیم را صورتبندى مى کند، عقل است. صدرا تصدیق مى کند که ذهن فقط مى تواند ماهیات را درک کند و نه وجود را که واقعیت عینى خارج از ذهن است. این حاکى از آن است که عقل نمى تواند وجود را دریابد; زیرا عقل فقط مى تواند مفاهیم عقلى و تصورات حسى و ماهیات را بتصرف خود در آورد. اما وجود نه تصورى حسى است و نه مفهومى عقلى. وجود واقعیتى عینى است. بنابرین، صدرا نیز مانند اگزیستانسیالیستهاى جدید، بنحوى، از عقلگرایى اظهار ناخشنودى مى کند و محدودیتهاى عقل را یادآورى مى شود. بظاهر، او نیز مانند آنان تصدیق مى کند که عقل نمى تواند حقیقت نهایى، یعنى واقعیت وجود را که یگانه و جزئى است، درک کند. عقل مى تواند آنچه را کلى و ذهنى است، بتصرف خود در آورد. صدرا، مانند اگزیستانسیالیستها، تأکید مى کند که قضایاى عقلى و براهین منطقى باندازه تجربه زنده حقیقت، نتیجه بخش نیست; بعبارت دیگر، نتایج بدست آمده مبتنى بر تجربه است.
    برغم تشابهاتِ یادشده میان صدرا و اگزیستانسالیستهاى جدید، اختلافات بسیارى میان فلسفه هاى آنها وجود دارد. در اینباره باید نکات زیر را بخاطر داشته باشیم:
    1. اگزیستانسیالیسم جدید، در اساس، انسان محور است. پرسش اساسى اگزیستانسیالیسم جدید این است که وقتى انسان موضوع بحث است، کدام اصل مقدم است: وجود یا ماهیت. پاسخ آنها این است که درباره انسان، وجود بر ماهیت مقدم است. وجود داشتن به چه معنى است؟ در نظر آنها وجود، عرض نیست.
    وجود، انتقال از امکان به فعلیت است، اما براى وجود یافتن، عبور از حالتى به حالت دیگر کافى نیست. وجود حقیقى مقتضى اختیار است. در نتیجه، براى اگزیستانسیالیسم جدید، وجود، ویژگى ممتاز انسان است. وجود، تعالى دائم است; یعنى فرا روى از وضعى که شخص در آن است. ماهیت ما عبارت از این است که ما برمى گزینیم چه شخصى باشیم. بنابرین، ماهیت مؤخر از وجود است; زیرا باید وجود داشته باشیم تا بتوانیم انتخاب کنیم. همه اگزیستانسیالیستهاى جدید، با اندکى تفاوت، قائل به این نظرند. البته تنها در مورد انسان، وجود مقدم بر ماهیت است; چرا که در جهان تجربه ما، تنها اوست که مختار است. همه موجودات دیگر مجبورند، فقط در مورد انسان است که صرفاً پس از انتخاب او مى توان دانست چه چیزى برگزیده است. این بحث نشان مى دهد که اگزیستانسیالیسم جدید، در اساس، انسانمحور است; یعنى نقطه آغاز و محور آن انسان است; انسانى که تنها، او اختیار دارد و بر اساس این دیدگاه، تنها اوست که آزاد و مختار است.
    پیشتر خاطرنشان کردیم که صدرا نیز اگزیستانسیالیست است; به این معنى که او نیز به اصالت وجود معتقد است. اما سؤال این است که آیا فلسفه او نیز مانند اگزیستانسیالیسم جدید، انسانمحور است؟ بعقیده من، فلسفه صدرا انسانمحور نیست. تردیدى نیست که صدرا در مابعدالطبیعه خود، در اساس، با وجود (محض Being) سر و کار دارد. اما او از ذات فراوجودى( supra – ontological) مبدأ اعلا و شأن و مرتبه بدون حدّ و مرز او آگاه است. بحث او در باب مطلق، از آنجهت که کاملا نامتعین و داراى وجوه فرا وجودى است، نشان مى دهد که آموزه او، حتى وقتى از وجودشناسى استفاده مى کند، به وجودشناسى محدود نمى شود. صدرا در آغاز مابعدالطبیعه خود، به مبدأ اعلا توجه مى کند که برتر از هر حد و مرزى است; سپس، به وجود ]محضدر باب موجودات ویراسته محمدرضا مظفر، تهران، 1378 هجرى[ نقل مى کند. این بند، مؤید این نتیجه گیرى است که صدرا بانداره فلاسفه اگزیستانسیالیست جدید، عقل ستیز نیست. از نظر وى، هیچ تضادى میان عقل و شهود وجود ندارد.
    4. در اگزیستانسیالیسم جدید، دیدگاهها و واکنشهاى منفى بسیارى درباره کشف وجود دیده مى شود; مثلاً پاسکال Pascal) ) مى گوید: «من از اینکه خود را در اینجا مى یابم و نه در آنجا، برخود مى لرزم و متحیر مى شوم». سارتر در کتاب تهوع نشان مى دهد که چگونه روکنتین Roquentin) ) که تا کنون اشیاء را، بدقت، ملاحظه، و از آنها، بدرستى، استفاده مى کرد، وجود آنها را کشف کرد و سپس تشخیص داد که شىء فى نفسه که در خارج از ذهن است، هیچگونه دلیلى ندارد و وجودِ آن به انزجار منجر مى شود. اما صدرا، در مورد کشف وجود، دیدگاه متفاوت و محصّلترى نشان مى دهد. از نظر او، وجود، راز و تجلى فعل الهى وجودِ محض و اثر و نشانه آن است; یعنى تجلىِ همان امرِ نورمانند مرموزى که موجب مى شود اشیاء، اقیانوس عدم را ترک گویند و از موهبتِ وجود بهره مند شوند.

    نتیجه
    سید حسین نصر(17) تصدیق مى کند که
    انسان باید در تطبیق وجودشناسى ملاصدرا و اگزیستانسیالیسم جدید، بسیار احتیاط کند، برغم اینکه در بعضى نکات، شباهتهاى ظاهرى میان آنها وجود دارد. مابعدالطبیعه صدرا مبتنى بر شهودِ باطنىِ وجود کلى، قبل از هر گونه انعقاد جهانى آن است; شهودى که فقط از طریق سنّت و طرق معنوى موجود در آن ممکن مى شود. اگزیستانسیالیسمِ غربى نمى تواند چیزى جز تصویرِ مضحک مابعدالطبیعه سنتى باشد; زیرا نمایندگان برجسته آن، از جمله سارتر و حتى هایدگر کاملا، از آن طرق معنوى که آن شهود را ممکن مى سازند، بریده اند... بنابرین، اشتباه گرفتن آن دو با یکدیگر وحشتناکترین خطاست.
    برغم هشدار نصر، من در این مقاله، تفکر صدرا را با اگزیستانسیالیسمِ غرب مقایسه کرده ام. دلایل این مقایسه بقرار ذیل است:
    1. نظریه اساسى فلسفى اگزیستانسیالیسم غربى و فلسفه صدرا یکى است، و آن، تقدم وجود بر ماهیت است.
    2. همانطور که قبلا خاطر نشان کردم، ظاهراً، «نصر» از این واقعیت صرفنظر مى کند که هر چند سارتر و هایدگر نمایندگان اگزیستانسیالیسم الحادیند، در میانِ اگزیستانسیالیستها، متفکران خدا باورى مانند مارسل، (Marcel) و بردیائف ( Berdaeyve ) نیز وجود دارند.
    3. بنظر مى رسد نصر متأثر از این اندیشه است که فقط یک نوع اگزیستانسیالیسم وجود دارد. در واقع، مشهور است که بتعداد فلاسفه اگزیستانسیالیست، مکتب اگزیستانسیالیسم وجود دارد; فلاسفه اى که هر یک، فلسفه اگزیستانس خاص خود را عرضه مى کند. اگر چنین باشد، مى توان ادعا کرد که صدرا فیلسوفى اگزیستانسیالیست است; زیرا او به اصالت وجود در مقابل ماهیت قائل است و اگزیستانسیالیسمِ خاصِ خود را عرضه مى کند که از بسیارى جهات (که قبلا ذکر شد)، با اگزیستانسیالیسم جدید یا غربى تفاوت دارد.
    در عین حال،باید بخاطر داشت که قالب تفکرصدرا، افلاطونى ـ ارسطویىواسلامى ـ یونانى است; بنابرین،اصطلاحات مورداستفاده ایشان، اصطلاحات فلسفى اسلامىو یونانى است.
    هر چند اگزیستانسیالیسم غربى، جنبش فکرى جدیدى است، همانطور که گایدو راجیرو مى گوید، حتى در عصر باستان، متفکران از مسئله وجود و ماهیت آگاه بودند. فصل اول کتاب وجود و زمان هایدگر نیز مؤید این نظر است. من تا اندازه اى با نظر راجیرو و هایدگر موافقم، اما آنها چون اروپایى هستند، مرادشان از متفکران عصر باستان، متفکران یونانى است. بنظر من، متفکران یونانى، بهیچوجه، از این مسئله آگاه نبودند، اما افلاطون با طرحِ نظریه مُثُل، این مسئله را مطرح ساخت. بر طبق این نظریه، مُثُل ماهیاتند و ماهیات واقعى هستند. موجودات، صرفاً، رو گرفت ضعیفى از ماهیات یا مُثُلند. متفکران مسلمان مسئله ماهیت و وجود را، بروشنى، صورتبندى کردند. ابن سینا در وجودشناسىِ خود، با ایجاد تمایز دقیق میان ماهیت و وجود، این دوگانگى را مطرح مى کند. از آن پس هر چند آن موضوع بر تفکرِ اسلامى حاکم است، جریان عمده تفکر اسلامى اصالت ماهیتى باقى مى ماند تا اینکه صدرا در برابر این جریان عمده، واکنش نشان مى دهد و دیدگاه دیگرى عرضه مى کند. درست مانند اگزیستانسیالیسم غربى (که واکنشى در مقابلِ فلسفه هگلى است)، مابعدالطبیعه صدرا نیز واکنشى در مقابل اصالت ماهیت در فلسفه اسلامى است.
    خلاصه، شاید صدرا، اگزیستانسیالیست بمفهوم جدید غربى آن نباشد، اما از اینجهت که نظریه اصالت وجود را مطرح کرده است، او نیز اگزیستانسیالیست است و مانند تمام اگزیستانسیالیستها، اگزیستانسیالیسمِ خاص خود را عرضه مى کند. صدرا تا آنجا که به مبانى فلسفى مربوط مى شود، بنحوى، پیشتازِ اگزیستانسیالیسم جدید غربى است. در واقع، او بر اساس این صورتبندى وجودى، نظام فکرى منسجم، سازگار و قابل فهمى ساخته است.
    بدون شک، صدرا با اگزیستانسیالیستهاى جدید غربى اختلافات بسیارى دارد (که در این مقاله، درباره بعضى از آنها بحث کردیم)، اما اختلاف اساسى او با اگزیستانسیالیسم غربى که تاکنون متذکر آن نشده ایم، این است که وى در بابِ ماهیت، نظریه اى دارد که بر طبق آن، ماهیت، هر چند مانند وجود، از واقعیت کامل برخوردار نیست، به یک معنى، واقعى است. اینکه مقصود وى از این واقعیت چیست، ما را به بخش دوم از فلسفه او، یعنى نظریه وى در باب ماهیات، رهنمون مى سازد که درباره این جنبه از تفکر صدرا، در زمانى دیگر و در مقاله اى دیگر، بحث خواهم کرد.

    پى نوشتها:

    1. Thily, Frank, A History of Philosophy, revised by Ledger Wood; 1958, printed in India; p 578.
    2. Ruggiero, G.D; Existentialism.
    3. Roberts, David, E; Existentialism and Religions Belief, New York Oxford University press, 1959.
    4. Nasr, Hossain; Sadr-al Din Shirazi and His Transcendent Theosophy, Institute for Humanities and Cultural Studies, Tehran, 1997, p.112.
    5. Sadrâ; Asfâr I, l, p. 37, lines 16-19.
    6. Nasr, Hossain; op.cit. p. 101.
    7. Ruggiero, G.d; Existentialism, p. 44.
    8. Sadrâ,``Al Asfâr, Asfâr-e-Arbâ, Udru Trans. By Mânazar Hussain Gilani, 1941, Osmania University, Hyderabad, Daccan; p. 406.
    9. Ibid; p. 406.
    10. Ibid; p. 408.
    11. Ibid, p. 409.
    12. Ibid; p. 421.
    13. Ibid; Part I, Vol. II, p. 1422.
    14. Ibid; Part X, Vol. II, p. 1725.
    15. Ibid; Part X, Vol. II, p. 1726.
    16. Ibid; Part I, Vol. II, p. 1422.
    17. Fazal-ur-Rehman; The Philosophy of Mulla Sadrâ, State University of New York Press, Albany, 1975, p. 6.
    18. Nasr, Hossain, op.cit. p. 118.
    http://www.mullasadra.org/new_site/p...i/A.Seyyed.htm
    J}در مورد اگزیستانسیالیسم مى‏توانید به کتاب‏هاى زیر مراجعه فرمایید:
    1- نظرى به چهره اگزیستانسیالیسم محمد شیرازى ناشر : اعلمى
    2- فلسفه على شریعتمدارى ناشر : قائم
    3- کلیات فلسفه مجتبوى ناشر :حکمت
    4- ضابطه‏هاى منطقى در بررسى مکتب‏ها محمد على سادات ناشر : سازمان تبلیغات
    5- بشر بر سر دو راهى محمد قطب ناشر : دارالعلم
    6- تفسیرهاى زندگى ویل دورانت ناشر : نیلوفر
    7- بررسى و نقد افکار راسل محمد تقى جعفرى ناشر : امیر کبیر
    8- چهار مقاله از چهار دانشمند جمعى از نویسندگان ناشر : میثم
    9- کارنامه برتراند راسل دور وارد ناشر : ابن سینا
    10- طرح‏هایى در انقلاب فرهنگى محمد تقى جعفرى ناشر : پیشوا
    11- جهان بینى علمى برتراند راسل ناشر : آگاه
    12- صد ساعت مصاحبه با راسل جرالد کالور ناشر : عطائى
    13- برگزیده افکار راسل رابرت . ا
    14- شرح حال برتراند راسل برتراند راسل
    15- فلسفه معاصر فرد ریک ناشر : زوار{J

    برگرفته از پرسمان
    اتلاف وقت،گرانبهاترین خرج هاست....

  4. کاربرانی که از پست مفید zarinaz سپاس کرده اند.


اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: 16th January 2013, 06:48 PM
  2. الكليسم
    توسط غزل آشنا در انجمن روانپزشکی
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: 4th March 2012, 11:52 AM
  3. مهندس بازرگان، نوانديشي و ليبراليسم
    توسط Majid_GC در انجمن مقالات مذهبی
    پاسخ ها: 7
    آخرين نوشته: 29th August 2011, 01:26 AM
  4. مقاله: مدرنيسم و پست مدرنيسم در سازمانها
    توسط MR_Jentelman در انجمن مجموعه مدیریت اجرایی
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: 18th January 2011, 03:21 PM
  5. تفاضل دو بردار در مقايسه با اندازه آن دو بردار
    توسط ریپورتر در انجمن ریاضیات عمومی
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: 9th October 2009, 10:44 AM

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •