دوست عزیز، به سایت علمی نخبگان جوان خوش آمدید

مشاهده این پیام به این معنی است که شما در سایت عضو نیستید، لطفا در صورت تمایل جهت عضویت در سایت علمی نخبگان جوان اینجا کلیک کنید.

توجه داشته باشید، در صورتی که عضو سایت نباشید نمی توانید از تمامی امکانات و خدمات سایت استفاده کنید.
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 6 , از مجموع 6

موضوع: داستانک 1

  1. #1
    همکار تالار حسابداری
    رشته تحصیلی
    حسابداری
    نوشته ها
    119
    ارسال تشکر
    0
    دریافت تشکر: 432
    قدرت امتیاز دهی
    30
    Array

    پیش فرض داستانک 1

    آن زن تنها می گفت : بزرگترین اشتباه زندگیم آن بود که از روی ترحم ، با همسرم به دیدار دختر جوانی که هیچ نداشت می رفتم و به او صدقه می دادم . امروز او همسر ، شوهرم گشته و من آوره خیابان های شهر ...

  2. 2 کاربر از پست مفید DariushMarshal سپاس کرده اند .


  3. #2
    همکار تالار حسابداری
    رشته تحصیلی
    حسابداری
    نوشته ها
    119
    ارسال تشکر
    0
    دریافت تشکر: 432
    قدرت امتیاز دهی
    30
    Array

    پیش فرض داستانک 2

    در یک روز زیبای بهاری به ییلاق رفته بودیم در آنجا مردی را دیدیم که آهسته با خرش به ما نزدیک می شد . هنگامی که مرد به ما رسید دیدیم خرش یک گوش ندارد . شگفت زده شدیم و به او گفتیم چرا خر شما یک گوش است ؟
    مرد روستایی با قاطعیت گفت : خرم حرف گوش نمی کرد یک گوشش را بریدم تا آدم شود !

  4. 3 کاربر از پست مفید DariushMarshal سپاس کرده اند .


  5. #3
    همکار تالار حسابداری
    رشته تحصیلی
    حسابداری
    نوشته ها
    119
    ارسال تشکر
    0
    دریافت تشکر: 432
    قدرت امتیاز دهی
    30
    Array

    پیش فرض داستانک 3

    مرد زاهدی که در کوهستان زندگی می کرد ،
    کنار چشمه ای نشست تا آبی بنوشد و خستگی در کند .
    سنگ زیبایی درون چشمه دید .
    آن را برداشت و در خورجینش گذاشت و به راهش ادامه داد .

    در راه به مسافری برخورد کرد که از شدت گرسنگی با حالت ضعف افتاده بود .

    کنار او نشست و از داخل خورجینش نانی بیرون آورد و به او داد .

    مرد گرسنه هنگام خوردن نان ،

    چشمش به سنگ گران بهای درون خورجین افتاد . نگاهی به زاهد کرد و گفت :
    « آیا آن سنگ را به من می دهی ؟ »
    زاهد بی درنگ سنگ را درآورد و به او داد .

    مسافر از خوشحالی در پوست خود نمی گنجید .

    او می دانست که این سنگ آنقدر قیمتی است که با فروش آن می تواند تا آخر عمر در
    رفاه زندگی کند ، بنابراین سنگ را برداشت و با عجله به طرف شهر حرکت کرد .

    چند روز بعد ، همان مسافر نزد زاهد آمد و گفت :

    « من خیلی فکر کردم ، تو با این که می دانستی این سنگ چه قدر ارزش دارد ،
    خیلی راحت آن را به من هدیه کردی . »
    بعد دست در جیبش برد و سنگ را در آورد و گفت :
    « من این سنگ را به تو برمی گردانم ولی در عوض چیز گران بهاتری از تو می خواهم .
    به من یاد بده که چگونه می توانم مثل تو باشم ؟ »

  6. 3 کاربر از پست مفید DariushMarshal سپاس کرده اند .


  7. #4
    همکار تالار حسابداری
    رشته تحصیلی
    حسابداری
    نوشته ها
    119
    ارسال تشکر
    0
    دریافت تشکر: 432
    قدرت امتیاز دهی
    30
    Array

    پیش فرض داستانک 4

    توی مبل فرو رفته بودم و به یکی از مجلات مُدی که زنم همیشه
    می خرد نگاه می کردم. چه مانکن هائی، چقدر زیبا، چقدر شکیل و تمنا برانگیز.
    زنم داشت به گلدان شمعدانی که همیشه گوشه اتاق است
    ور می رفت و شاخه های اضافی را می گرفت و برگ های
    خشک شده را جدا می کرد. از دیدن اندام گرد و قلنبه اش لبخندی گوشه لبم پیدا شد ،
    از مقایسه او با دخترهای توی مجله خنده ام گرفته بود...
    زنم آنچنان سریع برگشت و نگاهم کرد که فرصت نکردم
    لبخندم را جمع و جور کنم. گلدان شمعدانی را برداشت و روبروی من ایستاد و گفت:
    نگاه کن! این گل ها هیچ شکل رزهای تازه ای نیستند که دیروز خریده ام.
    من عاشق عطر و بوی رز هستم. جوان، نورسته،
    خوشبو و با طراوت. گل های شمعدانی هرگز به زیبائی و شادابی آنها نیستند،
    اما می دانی تفاوتشان چیست؟ بعد،
    بدون این که منتظر پاسخم باشد اشاره ای به خاک گلدان کرد و گفت:
    اینجا! تفاوت اینجاست. در ریشه هائی که توی خاک اند.
    رزها دو روزی به اتاق صفا می دهند و بعد پژمرده می شوند،
    ولی این شمعدانی ها، ریشه در خاک دارند و به این زودی ها از بین نمی روند.
    سعی می کنند همیشه صفابخش اتاقمان باشند.
    چرخی زد و روی یک صندلی راحتی نشست و کتاب مورد علاقه اش را به دست گرفت.
    کنارش رفتم و گونه اش را بوسیدم.
    این لذت بخش ترین بوسه ای بود که بر گونه یک گل شمعدانی زدم.
    قدر گل شمعدانی های خودتون رو بدونید..

  8. 4 کاربر از پست مفید DariushMarshal سپاس کرده اند .


  9. #5
    یار همراه
    رشته تحصیلی
    حقوق
    نوشته ها
    1,931
    ارسال تشکر
    7,109
    دریافت تشکر: 7,523
    قدرت امتیاز دهی
    1519
    Array
    بلدرچین's: جدید39

    پیش فرض پاسخ : داستانک 1

    سلام داستان های خودتون هست؟
    اولیش داستانک هست ولی سه تای بقیه داستانک نیستن...داستان کوتاه یا کوتاه کوتاه هستن...

    کانال ایده داستان را در تلگرام دنبال کنید... ideh_dastan@


  10. کاربرانی که از پست مفید بلدرچین سپاس کرده اند.


  11. #6
    همکار تالار حسابداری
    رشته تحصیلی
    حسابداری
    نوشته ها
    119
    ارسال تشکر
    0
    دریافت تشکر: 432
    قدرت امتیاز دهی
    30
    Array

    پیش فرض پاسخ : داستانک 1

    نقل قول نوشته اصلی توسط بلدرچین نمایش پست ها
    سلام داستان های خودتون هست؟
    اولیش داستانک هست ولی سه تای بقیه داستانک نیستن...داستان کوتاه یا کوتاه کوتاه هستن...
    سلام. نه ،اینا داستانهای من نیستن. خودم داستان طنز مینویسم...روی حساب اینکه به پیام کوتاه میگن پیامک، منم به داستانهای کوتاه گفتم داستانک

  12. کاربرانی که از پست مفید DariushMarshal سپاس کرده اند.


اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. خبر: پیشنهاد تقسیم استان سیستان و بلوچستان به سه استان مجزا
    توسط saamaaneh در انجمن سیاست داخلی
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: 18th February 2014, 10:52 AM
  2. پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: 16th February 2014, 12:50 AM
  3. پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: 14th March 2010, 05:01 PM
  4. پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: 27th November 2008, 04:24 PM

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •