دوست عزیز، به سایت علمی نخبگان جوان خوش آمدید

مشاهده این پیام به این معنی است که شما در سایت عضو نیستید، لطفا در صورت تمایل جهت عضویت در سایت علمی نخبگان جوان اینجا کلیک کنید.

توجه داشته باشید، در صورتی که عضو سایت نباشید نمی توانید از تمامی امکانات و خدمات سایت استفاده کنید.
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 5 , از مجموع 5

موضوع: هوی روزگار..

  1. #1
    همکار تالار بیماریها
    نوشته ها
    1,534
    ارسال تشکر
    8,328
    دریافت تشکر: 9,716
    قدرت امتیاز دهی
    64605
    Array
    sr hesabi's: جدید38

    Ok هوی روزگار..

    سلام

    خب از اسم تایپک معلومه که تاپیک طنز هست
    دیدیم تو هی روزگار یکمی غم تزریق کردیم ،اینجا یکمی شادی تزریق کنیم ،خنثی شه
    سعی میکنم عموما نوشته ها کپی نباشه
    ولی خب اگه نوشته طنز خوب باشه ،چرا کپی نکنم همه بخونید بخندید
    پس اینجا صرفا خنده مجازه

    شاعر در وصف این لحظه میگه :

    شب از نیمه گذشت
    فکری امد و بر ذهنم نشست
    ناگهان دیدم کیبورد به دست
    خود را مشغول تایپ با دو دست
    میزدم اسپیس هایی با دو شصت

    چندی گذشت و امد پدید
    تاپیکی که عینش رو هیچکس ندید
    جار زنید و به هرکس بگید
    این تاپیک هوی روزگار است ای رفیق
    مینوسم این را و باشد امید
    که در دلتان سرزنده باشد لبخند و امید

    من بگردم به دورت ای رفیق
    جان من پست ها گزارش ندید

    شاید ....


  2. #2
    کاربر اخراج شده
    رشته تحصیلی
    مهندسی عمران
    نوشته ها
    0
    ارسال تشکر
    11,136
    دریافت تشکر: 25,270
    قدرت امتیاز دهی
    0
    Array
    M@hdi42's: لبخند

    پیش فرض پاسخ : هوی روزگار..

    سلام بر امیر دشمن شکن
    خوش تاپیک و خوشگلِ همچو پلنگ
    می شِکند قند با قند شکن
    میزند تاپیک مشت مشت چنگ چنگ

    (قافیه های بی ربط رو حال کردی؟ )

    من تو کار شعر سپیدم (در حال یادگیری) سپیدِ طنز هم کمی سخته بنابر این برات فانتزی مینویسم

    یکی از فانتزی هام اینه که رفاقت منو امیر رو به هم بزنن و امیر خیلی از دست من ناراحت و دلگیر باشه در حالی که فقط یه توطئه باشه....

    بعد امیر بیمار بشه (دور از جونش) بعد من حق رفاقت رو به جا بیارم و خونه خودمو بفروشم که هزینه هاشو بدم. امیر بعد 15 روز به هوش بیاد و کسی از اونایی که رفاقتمونو به هم زدن دو برش نبینه و دکتر ها هم بهش بگن کی تا همین الان بالای سرت بوده.....

    امیر در این لحظه همه چیو میفهمه و اشک تو چشاش جاری میشه...

    سراغمو که میگیره میبینه مدت هاست از اون مکان رفتم. عذاب وجدان داره قلب امیر رو به درد میاره ....

    هوی روزگار....

    بعد 20 سال...

    اتوبوس دم خیابون توقف میکنه ... پاهای یک نفر رو از پشت نشون میده که از اتوبوس پیاده میشه.... با یه چمدون مستطیلی قدیمی.... پالتوی خاکی و یک کلاه امریکایی لبه دار....

    یعنی ممکنه؟ ممکنه خودش باشه؟....

    امیر از اینور خیابون می دوه به سمت مهدی .... مهدی هم چمدون رو میندازه زمین و کلاهشو برمیداره و دوان دوان و کشان کشان میره سمتش ... در این حین صدای شلیک یه تیر میاد....

    فضا مبهمه.... یعنی چه اتفاقی افتاده؟

    رنگ قرمزی پیراهن سفید مهدی رو در بر میگیره .... اره... یک تیر تو قلب مهدی فرود اومده و امیر خودشو سریع رو پیکر کم جون مهدی میرسونه... داداش تو نباید تنهام بزاری

    داداش تو وقت رفتنت نبود .... تو تازه اومده بودی....

    و مهدی چشماش رو میبنده و با یه لبخند ملیح از دنیا میره





    شرمنده امیر این قرار بود طنز باشه اما خودت بهتر در جریانی حادثه خبر نمیکنه
    ویرایش توسط M@hdi42 : 5th July 2014 در ساعت 10:39 AM


  3. #3
    همکار تالار بیماریها
    نوشته ها
    1,534
    ارسال تشکر
    8,328
    دریافت تشکر: 9,716
    قدرت امتیاز دهی
    64605
    Array
    sr hesabi's: جدید38

    پیش فرض پاسخ : هوی روزگار..

    نقل قول نوشته اصلی توسط M@hdi42 نمایش پست ها
    سلام بر امیر دشمن شکن
    خوش تاپیک و خوشگلِ همچو پلنگ
    می شِکند قند با قند شکن
    میزند تاپیک مشت مشت چنگ چنگ

    (قافیه های بی ربط رو حال کردی؟ )

    من تو کار شعر سپیدم (در حال یادگیری) سپیدِ طنز هم کمی سخته بنابر این برات فانتزی مینویسم

    یکی از فانتزی هام اینه که رفاقت منو امیر رو به هم بزنن و امیر خیلی از دست من ناراحت و دلگیر باشه در حالی که فقط یه توطئه باشه....

    بعد امیر بیمار بشه (دور از جونش) بعد من حق رفاقت رو به جا بیارم و خونه خودمو بفروشم که هزینه هاشو بدم. امیر بعد 15 روز به هوش بیاد و کسی از اونایی که رفاقتمونو به هم زدن دو برش نبینه و دکتر ها هم بهش بگن کی تا همین الان بالای سرت بوده.....

    امیر در این لحظه همه چیو میفهمه و اشک تو چشاش جاری میشه...

    سراغمو که میگیره میبینه مدت هاست از اون مکان رفتم. عذاب وجدان داره قلب امیر رو به درد میاره ....

    هوی روزگار....

    بعد 20 سال...

    اتوبوس دم خیابون توقف میکنه ... پاهای یک نفر رو از پشت نشون میده که از اتوبوس پیاده میشه.... با یه چمدون مستطیلی قدیمی.... پالتوی خاکی و یک کلاه امریکایی لبه دار....

    یعنی ممکنه؟ ممکنه خودش باشه؟....

    امیر از اینور خیابون می دوه به سمت مهدی .... مهدی هم چمدون رو میندازه زمین و کلاهشو برمیداره و دوان دوان و کشان کشان میره سمتش ... در این حین صدای شلیک یه تیر میاد....

    فضا مبهمه.... یعنی چه اتفاقی افتاده؟

    رنگ قرمزی پیراهن سفید مهدی رو در بر میگیره .... اره... یک تیر تو قلب مهدی فرود اومده و امیر خودشو سریع رو پیکر کم جون مهدی میرسونه... داداش تو نباید تنهام بزاری

    داداش تو وقت رفتنت نبود .... تو تازه اومده بودی....

    و مهدی چشماش رو میبنده و با یه لبخند ملیح از دنیا میره





    شرمنده امیر این قرار بود طنز باشه اما خودت بهتر در جریانی حادثه خبر نمیکنه
    سلام بر مهدی خان گل
    اقا عاشق فانتزیاتم ،خیلی باحال بود
    مخصوصا آخرش

    حالا با اجازت من یه متن طنز برای شما مینویسم
    امید که بخندی

    تاکسی

    در کنار خیابون ایستاده بودم ،افتاب بی مرام هم قشنگ روی سرم بود
    کم کم داشت دیگه دور سرم هاله نور شکل میگرفت،که یه تاکسی از دور دیدم
    انگاری تو کویرم ،یه قطره اب پیدا کردم،از دور یه ژست شیک گرفتمو ،آماده این بودم که بوق بزنه ،بپرم تو ماشین ،انگار زورو که میپره رو اسبش
    تاکسی نزدیک و نزدیک تر شد ،ذوق کرده بودم
    اومد از جلوم رد شد و هیچ بوقی نزد
    جلوتر از من چندتا خانوم هم ایستاده بودن ،یدفعه دیدم برای اونا بوق زد و ایستاد
    عصبی شدم و رفتم جلو و با کلی عصبانیت گفتم : آقا مستقیم ؟؟
    گفت : نه ،میخواستم بگم میری تو دیوار ،خب راهی جز مستقیم نداری
    بعد دیدم که انگار این تاکسی هم نداره با من سر انصاف و رفت
    اینجا بود که دیدم درخواست حقوق برابر زن و مرد ،بدم نیستا،حداقل تو افتاب نیم پز نمیشیم
    ویرایش توسط sr hesabi : 5th July 2014 در ساعت 12:01 PM
    شاید ....


  4. #4
    همکار تالار شیمی عمومی
    رشته تحصیلی
    ♥♥♥♥
    نوشته ها
    757
    ارسال تشکر
    5,978
    دریافت تشکر: 4,121
    قدرت امتیاز دهی
    9174
    Array
    1=1+1's: جدید40

    پیش فرض پاسخ : هوی روزگار..

    بازار طنز چقد کساده
    هوی روزگار

  5. 3 کاربر از پست مفید 1=1+1 سپاس کرده اند .


  6. #5
    کاربر جدید
    رشته تحصیلی
    انشالله پزشکی
    نوشته ها
    22
    ارسال تشکر
    28
    دریافت تشکر: 93
    قدرت امتیاز دهی
    0
    Array
    Spring_Girl's: جدید151

    پیش فرض پاسخ : هوی روزگار..

    من میخوام روزگار زودتر از خودش داغون کنم تا نتونه منو داغون کنه
    شمشیر من کجاس
    Cold as ice And more bitter than a December
    Winter night That’s how I treated you



  7. 3 کاربر از پست مفید Spring_Girl سپاس کرده اند .


اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. خوراکی های مقوی برای روزه داران
    توسط Sa.n در انجمن خانه و خانه داری
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: 14th July 2013, 01:52 PM
  2. پاسخ ها: 3
    آخرين نوشته: 3rd May 2013, 11:47 AM
  3. کندوی عسل،الگوی طرح موزه
    توسط وحید 0319 در انجمن معماری منظر
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: 24th August 2012, 01:01 PM
  4. آموزشی: بوی بد دهان روزه دار
    توسط poune در انجمن بیماریهای گوش و حلق و بينی
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: 3rd August 2011, 11:14 AM
  5. پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: 22nd July 2011, 12:25 AM

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •