94/06/14 ساعت به وقت اذان ظهر و دلتنگی دیدار اول...
یاد دلتنگی هایت به خیر...
هنوز هم دلم تو را صدا میزند.
دوستت دارم
بزرگی روحت را میان دستانت پنهان کن که بزرگ بودن میان مردم کوچک سخت است......
- - - به روز رسانی شده - - -
پنجشنبه 94/07/16 ساعت20:25بعد از گذر از یک تصمیم برای محل زندگی و البته حل شدن به امید خداو همراهی برادر
دلم برات تنگ شده عزیزم...
دوستت دارم
شب جمعـــه
بــدون تـو چه سخت است
گـره از کار بسته وا نمودن
بیا اقــا که تنها با نگاهت
سـر و سامان بگیرد کار دنیا
* أللّهــــــمَّ
عَجِّــــل لِــوَلیِّکَــــ الفَـــــرَج *
..هر کجایی، شعر باران را بخوان/ ساده باش و باز هم کودک بمان..
سه شنبه ای دیگر 94/08/05 ساعت 19:10
یه نگاه به گذشته و معادلات سخت زندگی و آنچه با فکر و دست وتوان من حل نمیشود وکمک تو را میخواهم
هستی...اما بی نام و نشان
میبینی ...اما ساکت وصبور
امادست میگیری خیلی زیبا و آرامبخش
دستم همچنان به سوی تو روانه است...
دوستت دارم
از عشق تو گفتیم و نمک گیر شدیم
تا ساحل چشمان تو تکثیر شدیم
گفتند غروب جمعه خواهی آمد
آنقدر نیامدی که ما پیر شدیم
..هر کجایی، شعر باران را بخوان/ ساده باش و باز هم کودک بمان..
94/08/24 یکشنبه دوروز بعد از تکرار اتفاقات ناشی از تفکرات ناهمگون....
دستی همچنان به سوی شما روانه است به نشانه ی یاری طلبیدن
دوستت دارم درسکوت و خلوتم که ادامه دارشده این روزها ...
خدایا! به ما بیاموز که معرفی خود به عنوان "دکتر فلانی" در پشت تلفن کار خوبی نیست!
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)
علاقه مندی ها (Bookmarks)