اگر عشق
تنها اگر عشق
طعم خود را دوباره در من منتشر كند
بي بهاري كه تو باشي
حتي لحظه اي ادامه نخواهم داد
مني كه تا دست هايم را به اندوه فروختم
آه عشق من
اكنون مرا با بوسه هايت ترك كن
و با گيسوانت تمامي درها را ببند
براي دستانت
گلي
و براي احساس عاشقانه ات
گندمي خواهم چيد
تنها ، فراموشم مكن
اگر شبي گريان از خواب برخاستم
چرا كه هنوز در روياي كودكي ام غوطه مي خورم
عشق من
در آنجا چيزي جز سايه نيست
جايي كه من و تو
در رويايمان
دستادست هم گام برخواهيم داشت
اكنون بيا با هم آرزو كنيم كه هرگز
نوري برنتابدمان
پابلو نرودا
مترجم : دکتر شاهکار بينش پژوه
- - - به روز رسانی شده - - -
اي عشق
بي آنکه ببينمت
بي آنکه نگاهت را بشناسم
بي آنکه درکت کنم
دوستت مي داشتم
شايد تو را ديده ام پيش از اين
در حالي که ليوان شرابي را بلند مي کردي
شايد تو همان گيتاري بودي که درست نمي نواختمت
دوستت مي داشتم بي آنکه درکت کنم
دوستت مي داشتم بي آنکه هرگز تو را ديده باشم
و ناگهان تو با من ، تنها
در تنگ من
در آنجا بودي
لمست کردم
بر تو دست کشيدم
و در قلمرو تو زيستم
چون آذرخشي بر يکي شعله
که آتش قلمرو توست
اي فرمانرواي من
- - - به روز رسانی شده - - -
به کسي که دوستش داري بگو که چقدر بهش علاقه داري
و چقدر در زندگي براش ارزش قائل هستي
چون زماني که از دستش بدي
مهم نيست که چقدر بلند فرياد بزني
اون ديگر صدايت را نخواهد شنيد.
- - - به روز رسانی شده - - -
تمام اصلهای حقوق بشر را خواندم
و جای یک اصل را خالی یافتم
و اصل دیگری را به آن افزودم
عزیز من
اصل سی و یکم :
هرانسانی حق دارد هر کسی را که میخواهد دوست داشته باشد.
- - - به روز رسانی شده - - -
گاه و بيگاه فرو ميشوي
در چاهِ خاموشيات
در ژرفاي خشم پرغرورت
و چون بازميگردي
نميتواني حتا اندكي
از آنچه در آنجا يافتهاي
با خود بياوري
عشق من ، در چاهِ بستهات
چه مييابي ؟
خزهي دريايي ، مانداب ، صخره ؟
با چشماني بسته چه مي بيني ؟
زخمها و تلخيها را ؟
زيباي من ، در چاهي كه هستي
آنچه را كه در بلنديها برايت كنار گذاشتهام
نخواهي ديد
دستهاي ياس شبنمزده را
بوسهاي ژرفتر از چاهت را
از من وحشت نكن
واژههايم را كه براي آزار تو ميآيند
در مشت بگير و از پنجره رهايشان كن
آنها بازميگردند براي آزار من
بي آنكه تو رهنمونشان شده باشي
آنها سلاح را از لحظهاي درشتخويانه گرفتهاند
كه اينك در سينهام خاموش شدهاست
اگر دهانم سر آزارت دارد
تو لبخند بزن
من چوپاني نيستم نرمخو ، آنگونه كه در افسانه
اما جنگلبانيام
كه زمين را ، باد را و كوه را
با تو قسمت ميكند
دوستم داشته باش ، لبخند بزن
ياريام كن تا خوب باشم
در درون من زخم برخود مزن ، سودي ندارد
با زخمي كه بر من ميزني ، خود را زخمي نكن
ترجمه : احمد پوري
- - - به روز رسانی شده - - -
واقعا دوستت دارم
گرچه شايد گاهي
چنين به نظر نرسد
گاه شايد به نظر رسد
كه عاشق تو نيستم
گاه شايد به نظر رسد
كه حتي دوستت هم ندارم
ولي درست در همين زمان هاست
كه بايد بيش از هميشه
مرا درک كني
چون در همين زمان هاست
كه بيش از هميشه عاشق تو هستم
ولي احساساتم جريحه دار شده است
با اين كه نمي خواهم
مي بينم كه نسبت به تو
سرد و بي تفاوتم
درست در همين زمان هاست كه مي بينم
بيان احساساتم برايم خيلي دشوار مي شود
اغلب كرده تو ، كه احساسات مرا جريحه دار كرده است
بسيار كوچک است
ولي آن گاه كه كسي را دوست داري
آن سان كه من تو را دوست دارم
هر كاهي كوهي مي شود
و پيش از هر چيزي اين به ذهنم مي رسد
كه دوستم نداري
خواهش مي كنم با من صبور باش
مي خواهم با احساساتم
صادق تر باشم
و مي كوشم كه اين چنين حساس نباشم
ولي با اين همه
فكر مي كنم كه بايد كاملا اطمينان داشته باشي
كه هميشه
از همه راه هاي ممكن
عاشق تو هستم
علاقه مندی ها (Bookmarks)