شكست روم از ارتش ايران در بزرگترين نبرد خاور و باختر

در زمان اشکانيان روم کشور قدرتمندی شده‌بود و رومی‌ها بارها با ایرانیان جنگیدند. یکی از شوند(:سبب)هاي این جنگ‌ها علاقه امپراتوران روم به داشتن ارمنستان بود.
بر اثر جنگ‌هاي فراوان، دولت روم فرماندهاني مانند؛ سيپيون، ژول سزار، پمپه، آنتوان و... را براي جنگ و يورش به سرزمين‌هاي ديگر و به ويژه ايران پرورانده بود و اينان ارزش جنگي پياده نظام روم را تا به اندازه‌اي رسانده بودند كه نظم، روحيه نظامي‌گري و رزم‌آزمايي‌شان در دنياي آن روز زبان‌زد شده بود و به هر كجا كه پاي مي‌گذاشتند، پيروز باز مي‌گشتند.
شگفت اين‌كه همين لژيون‌ها و لژيونرهاي ممتاز روم در نخستين برخورد با سواره نظام ايران به گونه‌اي زبون شدند كه به گفته‌ي تاريخ‌نويسان خودشان از آن پس هرگاه خبر لشكركشي به ايران به گوش‌شان مي‌رسيد، پشت سربازان و لژيونرهاي‌ رومي به لرزه مي‌افتاد.
پس از بيرون راندن جانشينان اسکندر گجسته از ايران، و در دوره اشكانيان، در سال 60 پيش از ميلاد، روم توانست بخش‌های غربی سوريه و عراق، تا کناره‌های دريای مديترانه، را از ايرانيان بگيرد و يکی از فرماندهان نظامی خود را به حکومت آن بنشاند. و سی سالی مانده به ميلاد مسيح، «روم»، در پی کشورگشايی‌های جوليوس قيصر، «امپراطوری روم» شد، مجلس سنای روم قدرت‌های فراوان خود را از دست داد و فرماندهان نظامی، به ويژه بر پايه‌ي نژادگرايي «امپراتور روم» توانستند بر بخش بزرگي از اروپا حكومت خود را آغاز كنند.
جنگ‌هاي ايران و روم در دوره‌ي اشكاني مهم‌ترين جنگ‌هاي تاريخ ايران است. نيروي نظامي روم در اين هنگام به اوج خود رسيده و سرداران و لژيون‌هاي جنگ آزموده‌اش سرمست از پيروزي‌هاي «كارتاژ ، اسپانيا و گُل و پُن»، دولت اشكاني را به هيچ مي‌شمردند و پيش خود چنين گمان مي‌بردند كه پس از چيرگي بر آن‌همه ملت‌هاي رشيد و جنگجوي جهان آن روز، گرفتن ايران كار آساني است. «کراسوس» که در آن هنگام فرمانروای سوریه بود، کوشید تا شانس خود را با یورش آوردن به خاور و به مرزهاي ايران بیازماید. او با در اختیار داشتن یک سپاه هفت لژیونی و نیرومند، در سال 54 پیش از میلاد از رود فرات گذشت. پلی را که بر فرات بود ویران کرد زیرا داستان‌هایی از جنگ و گریز سواران پارتی و دليري‌هاي آنان در سپاه روم پیچیده بود و آن‌ها را در ترسي دهشتناك فرو برده‌بود. کراسوس از فرار سربازان‌اش بیم داشت. گرچه او در آغاز پيروزي‌هايي به دست آورده بود (اينان به تاراج روستاها و آبادی‌های بی‌پناه میان‌رودان، مي‌گفتند پيروزي!).
اُرد دوم فرستاده‌ای نزد کراسوس فرستاد تا درباره‌ي این دشمنی از او پرسش كند، ولي او خيره‌سرانه گفت كه پاسخ پارتیان را در سلوکیه خواهد داد. آنگاه فرستاده اُرُد پاسخ گفت: «هرگاه کف دست من مو ديدي سلوکیه را هم خواهی دید.»
در جنگ حران (كارهه) هفت لژيون (لشكر) رومي و فرمانده آنان «كراسوس» نابود شدند. فرمانده نيروهاي ايران در اين جنگ سپهبد «سورنا» بود كه جنگ افزارهاي تازه‌اي به ميدان آورد و تاكتيك‌هايي كه تا آن زمان بي‌سابقه بود به كار بست.
روم سه سال طول كشيد تا براي جنگي ديگري آماده شود. يورش دوم رومي‌ها به ايران در سال 36 پيش از ميلاد با 113 هزار سرباز زبده به فرماندهي ماركوس آنتونيوس (شوهر كلئوپاترا ملكه يوناني تبار مصر) آغاز شد. اين بزرگترين لشكركشي غرب به شرق در طول تاريخ (البته تا سال 1990ميلادي) بوده است. پيش از آغاز جنگ، آخرين درخواست اكتاويوس امپراتور روم كه خواهان پس دادن پرچم هاي سربازان شكست خورده رومي در جنگ حران(شهري نزديك تركيه كنوني)، از سوي مجلس مهستان ايران رد شد.
در جنگ تازه، نيروهاي ايراني به فرماندهي فرهاد چهارم، از تاكتيك يورش‌هاي تند و پي‌درپي سواره نظام سبك اسلحه و كشاندن دشمن به ميدان جنگ ويژه و رها كردن آنان در چنگ دليرمردان ايراني سود بردند و ارتش بزرگ روم را؛ با دادن 24 هزار كشته و هزاران اسير نابود و وادار به فرار ساختند.
تاريخ‌نگاراني كه خود شاهد جنگ ماركوس و فرهاد چهارم بودند، نوشته‌اند: ماركوس كه زير ضربات سواره نظام ايران قرار داشت، پس از آخرين عقب‌نشيني كه به او اجازه داده شد از راه درياي سياه به روم بازگردد، از فشار لژيون‌هاي‌ شكست‌خورده‌اش و با ديدن آشفتگي سربازان خسته و گرسنه رومي، به گريه كردن و اشك ريختن افتاد.
اين جنگ و شكست سنگين رومي‌ها چنان درسي به آنان داد كه درگيري‌ها بر سر ارمنستان، كه پادشاه آن بايد يك شاهزاده ايراني مي‌بود، پايان گرفت و تا 71 سال ميان دو امپراتوري ايران و روم برخورد نظامي چشم‌گيري روي نداد.