آشکار شدن تحریفات تاریخ نویسان

تاریخ هر کشوری به عنوان هویت آن کشور محسوب میشود و چنانچه دارای تمدن و فرهنگی درست و غنی باشد دارای افتخاریست برای آن مردم.و اگر کشوری مورد تجاوز و تهاجم فرهنگی فرار گرفت برای حفظ فرهنگ و تمدن سابق خود همواره میکوشد.که آنرا هویت اصیل یا اصلالت می نامند.
تاریخ مضاف بر اینکه سرمشق گرفتن باشد تاریخ مهمترین اصلش بار روانی یست که میتواند به مردم آن کشور دهد اهمیت دارد. ما نباید فکر کنیم که فقط امروزه تاریخ اهدافی سیاسی اقتصادی و اجتماعی دارد.تاریخ همواره دارای اهمیت بوده و کشورها نیز سعی نمودند تا با تحریف و دروغ ها کشور خود یا کشور های دیگر را موفق یا سرخورده کنند تا اهداف خود را به پیش ببرند. اما نوع دیگری نیز داریم که افرادی هستند که برای حفظ ایده لوژی خود در کشور خود " آگاهانه و ناآگاهانه" از گفتن واقعیات تاریخ سرباز میزنند و یا سکوت میکنند و یا به دروغ تاریخ را بازگو میکنند همین باعث شده تا دروغ هایی با همین هدف ساخته و پرداخته شود و تا به امروز چنان رشته های محکمی شدند که اگر بخواهیم حقیقت اصلی را بازگو کنیم افراد عادی با سخره گرفتن خود را در تله دروغگویان قرار میدهند.از جمله آنها حمله اسکندر و حمله تازیان.
به نوشته روایات ایرانی از ابتدا تا انقراض سلسله کیانیان را در زیر نشان میدهیم:
{کیومرث / هوشنگ/ تهمورث / جمشید / ضحاک / فریدون / (ایرج و سلم و تور) / منوچهر / زو / کیقباد / کیکاووس / کیخسرو / لهراسپ / ویشتاسپ (همزمان با ظهور زرتشت)/بهمن/ همای / دارا / دارای کوچک}

بهمن: (نام بهمن در اوستا نیامده و این نخستین باریست که ریشه روایات ما از اوستا جدا میشود.) در اکثر تواریخ. اردشیر دراز دست را با بهمن یکی دانسته اند و این تحریفی است که با بصیرت و زیرکی تمام انجام گرفته و چگونگی آن در بخش های آینده خواهد آمد.

دارای کوچک: برخی پنداشتند که دارا پس از خود چند پسر به نام اشک پور دارا / بنودارا / اردشیر و یک دختر به نام روشنک داشت.
اشک: به نظرم شاید هماهنگی با اشکانیان داشته و یا اگر هم نداشته باشد به قول آقای انوش راوید: اشکندر یا اسکندر اشکانی باشد نه اسکند مقدونی.(این توضیح مختصر را به این دلیل آوردم که برای شما در ادامه بحث این گفته هم جای تفکر جدی داشته باشد.)
سلسله کیانیان را چه کسی منقرض کرد؟
کورش یا اسکندر؟
تحریفات و داستانسرایی غربیان و رمزگشایی آن از طریق تقویم تاریخ – نجومی زرتشت

انقراض سلسله کیانیان
پس از 14سال که از آغاز سلطنت دارای دوم گذشت حکومت او منقرض گردید و دوران حکومت کیانیان خاتمه یافت. در اینجا ارتباط تاریخی دوران کیانیان از هم گسسته شده و به صورت نامشخص در آمده است. چون سده هاست که برای مشوش ساختن تاریخ این سلسله از هیچگونه تلاش و کوششی فرو گذار نکردند و در نتیجه تمام روایات مربوط به سلسله کیانیان به صورت آشفته و نامعلومی درآمده و در این راستا چنان رشته های دروغ با هم تنیده شده و چهارچوب اکاذیب استحکام یافته که متن هر روایتی با دسته ای از دروغ پردازی های دیگر همراه است لذا هر نظریه ای جهت روشن ساختن تاریخ کیانیان و یا چگونگی پیدایش گاهشماری در ایران باستان ابراز شود مستلزم بحث و استدالی بس طولانی است که می بایست سابقه ذهنی آن از پیش فراهم شده باشد.
روایت فوق حاوی نکاتی است که تاریخ کیانیان و در نتیجه گاه شمارهای ایران و دوران حیات زرتشت را در زیر پرده ای از ابهام و تاریکی پنهان داشته .چنانچه بوریحان بیرونی نیز به برخی از آن موضوعات اشاره نموده است.به منظور رفع پیچیدگی از معضلات فوق بعد از اینکه ریشه روایات از اوستا جدا میشود پژوهشهای انجام گرفته بر پایه متون آثار باقیه بوریحان داده میشود زیرا عظیم ترین کتب تاریخی-نجومی بوده. البته در چندین سده از آفت تحریف و تصحیف در امان نمانده و به میزان گسترده ای حذف یا اضافه شده اما آنچه از محتویات کتاب اصلی باقی است همچون مشعلی فروزان میتواند راه گشا جهت دستیابی به واقعیات گذشته های دور قرار گیرد مثل موضوع زیر: زرتشت موسس دین ایرانیان چنین پنداشته که پیدایش عالم تا زمان ظهور او سه هزار سال است که مکبوس بر چهار یک هاست زیرا خود او سال ها را حساب کرده و نقصانی را که از جهت چهار یک ها لازم می آید تصحیح کرده و فاصله زمانی او تا تاریخ اسکند 258 سال است. پس آنچه از آغاز جهان تا زمان اسکندر گذشته 3258 سال می باشد ولی چون از آغاز پادشاهی کیومرث که به عقیده ایرانیان نخستین کسی است که تمدن را به ایرانیان آموخت. تا زمان اسکندر مدت پادشاهی هریک از شاهان را باتوجه به اینکه سلطنت ایرانیان از دودمان او هیچگاه منقطع نگشته حساب کنیم 3354 سال خواهد شد.از این رو تفصیل این واقعه با آنچه گفتیم تطبیق نمی نماید.
روایت فوق حاوی نکاتی است که تاریخ کیانیان و در نتیجه گاه شمارهای ایران و دوران حیات اشو زرتشت را در زیر پرده ای از ابهام و تاریکی پنهان داشته.چنانکه بوریحان نیز به برخی از آن موضوعات اشاره نموده است.بمنظور رفع پیچیدگی از معظلات فوق در زیر هر یک از موارد آمده در روایت بالا توضیح داده خواهد شد.
حساسترین قسمت از تاریخ باستانی ایران که با دروغ پردازی و نیرنگ به تحریف و گمراهی کشیده شده چگونگی انقراض سلسله کیانی و کشته شدن دارای دوم آخرین پادشاه آن سلسله است.چون در نوشته های تاریخ نویسان آمده که اسکندر سلسله کیانیان را منقرض کرده که این اشتباه بوده بلکه به دست کورش سر دودمان شاهنشان هخامنشی منقرض گردیده که چگونگی آن به صورت زیر است:
کورش در ابتدا پادشاه انزان بود و...پس از تسخیر آسیای صغییر کورش به نواحی شرقی ایران شتافت و بین سالهای 546 و 530ق.م در آن نواحی به جنگ مشغول بود.او از طرف شمال تا رود سیحون پیشرفت کرد و شهری به نام خود در کنار آن بنا کرد که آنرا به یونانی سیروپلیس می گفتند و از طرف مشرق و جنوب تا رود سند تاخت و ایالات پارت(خراسان)و زرنگ (سیستان) و هوارزم در باختر و سند و گندار و ثته گوش و هر خواتیش را ضمیمه دولت خود کرد...بعد از تسخیر بابل در سال 537ق م روی داد و بدین ترتیب سرزمین های شرقی و غربی فلات ایران در زیر یک درفش(پرچم) قرار گرفت.
بیگانگان کیفیت محاربات کورش در شرق را به صورت مجهول و نامعلومی در آورده اند همین قدر گفته اند که وی در بیت سال های 546 تا 530 نواحی شرقی ایران را از جمله خوارزم را ضمیمه دولت خود کرد ولی ارتباطات تاریخی و محاسبات ادواری که از این پس خواهد آمد به گونه ای مسلم و غیر قابل تردید نشان خواهند داد که کورش یک سال قبل از فتح بابل یعنی در سال 538ق م دولت کیانیان را در خوارزم منقرض ساخته و به دوران فرمانروایی آن سلسله خاتمه داده است. در آن تاریخ آخرین پادشاه کیانی دارای دوم پسر دارای بزرگ بود و 14سال از دوران سلطنت او می گذشت تا اینکه حکومت او به دست کورش پادشاه انزان مضمحل شد.
روایاتی از عدم کامیابی کورش در جنگ با اقوام مستقر در سرزمین های شرقی ایران در تواریخ آمده این روایات در ماخذ یونانی قبل اسکندر ظاهر نیست و در دوران های بعد از آن جهت ساخته شده تا برخی از وقایع آن زمان پوشیده بماند و فتوحات کورش در برابر افسانه های جهانگشایی دروغین اسکندر مقدونی کوچک و بی مقدار جلوه کند.
توضیح اینکه هدف یونانیان از تحریف این بوده که چون از سلطه ایران بر کشور خود ناراحت بوده اند از این طریق بتوانند انتقام خود را از ایران بگیرند.(به گفته تحقیقات آقای انوش راوید که اسکندر یا اشکندر ایرانی بوده و با توضیح بالا میتوان متوجه شد که بعد سلسله هخامنشیان همان اشکانیان روی کار آمدند و یونانیان از اسکندر استفاده ابزاری کردند)
شمارا به خواندن ادامه بحث جلب میکنیم:
موقعیت زمانی سقوط حکومت کیانی همچون حلقه مفقوده ایست که می تواند دو رشته زنجیره ای از تسلسل تاریخی ادوار گسسته ایران را بهم متصل سازد.ولی با آن همه اهمیتی که این حادثه باستانی در شناخت چگونگی ادوار تاریخی دارد.سده هاست که واقعیات به گونه ای دیگر تغییر ماهیت داده و زمان حادثه از صفحات تاریخ حک و ناپدید شده است.تحریف در چگونگی اضمحلال سلسله کیانیان ناهنجارترین گره کوری است که به منظور هایی خاص بر ارتباط تاریخی جهان کهن زده اند و ما در بخش های آینده از انگیزه ای که سبب پیدایش این کژ راهی شده و شیوه هایی که در تصحیف آن بکار رفته اند آگاهی خواهیم یافت.