دوست عزیز، به سایت علمی نخبگان جوان خوش آمدید

مشاهده این پیام به این معنی است که شما در سایت عضو نیستید، لطفا در صورت تمایل جهت عضویت در سایت علمی نخبگان جوان اینجا کلیک کنید.

توجه داشته باشید، در صورتی که عضو سایت نباشید نمی توانید از تمامی امکانات و خدمات سایت استفاده کنید.
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 4 , از مجموع 4

موضوع: شهر، حافظه، خاطره و تبليغات

  1. #1
    کاربر اخراج شده
    رشته تحصیلی
    مهندسی عمران
    نوشته ها
    0
    ارسال تشکر
    11,136
    دریافت تشکر: 25,270
    قدرت امتیاز دهی
    0
    Array
    M@hdi42's: لبخند

    smilee1 شهر، حافظه، خاطره و تبليغات

    شهر، حافظه، خاطره و تبليغات

    چکیده:

    شهر مكان اصلي دگرگونيها و دگرديسي رفتارها و هنجارهاي اجتماعي است ، شهر مكان حضور و تبلور سليقه‌هاي زودگذر يا ديرپاي جامعه شهري است . شهر جائي است كه رفتارها و سليقه‌هاي اجتماعي در فضاهاي شهري تجسم مي‌يابد و در بناهاي پيراموني آنها تجسد و كالبد مي‌گيرد . شهر مكاني الگوئي براي كانونهاي زيستي پيرامون خود در مقياس منطقه‌اي و گاه ملي مي‌شود . الگوئي كه علي‌الاصول خود را نوپرداز ( modrnisé) و منطبق با سليقه روز (à la mode ) مي‌نماياند .


    در شهر است كه حافظه جمعي شهروندان ، سليقه‌هاي امروزي را با آنچه متعلق به ديروز است درهم مي‌آميزد ، گاه در تقابل باهم و گاه در تــعامل حـافظـه جمعي شهر رفتارهاي منطبق بر " سليقه روز" گذشته را ، كه در گوشه و كنج‌هاي فضاي شهري تجسم و تجسد يافته‌اند ، به خاطر مي‌آورد و شهروند امروز با سليقه‌هايي متفاوت را با آنها آشنا مي‌كند ، آشنائي كه گاه شهروند را با هجر و غم زيبائي از دست رفته گذشته روبرو مي‌كند و گاه به او خصلتي تهاجمي و نقادانه مي‌دهد .


    شهر مكان تبلور خاطره‌هاي شهري است كه بنابر واقعه‌ها و حادثه‌ها برهم انباشت شده‌اند و بنابر واقعه يا حادثه‌اي تازه ، سلسله زنجير تداعي معاني آغاز مي‌شود و شهروند را به دور دست‌ها مي‌كشاند و يا به تعبيري گذشته را به حال مي‌آورد . گذشته‌اي مملو از سليقه‌هاي روزگاران گذشته سليقه‌هائي نشأت گرفته گاه از نوپردازي از بالا و گاه با دگرگوني سليقه‌هاي شهري ازپائين . خاطره‌هاي شهري مملو از سليقه‌هائي كه روزگاري به روز بودند و امروز خاكستر كهنگي بر آنها نشسته است .


    سلـيقه‌هاي شهــري علــي‌الاصول مهر و نشان روزگار حال را برخود دارد و به‌خصوص در روزگاران نو ، جهت دادن به سليقه‌هاي شهري امري قطعي براي دولت‌ها و مردمان گشته است . در روزگاران نو ، عنصر نوپاي تبليغات نقشي تعيين كننده و سهمگين در سمت و سو دادن به سليقه‌هاي شهري را برعهده گرفته است . تبليغات شهري به عنوان پيام‌هائي روشن ، سليقه‌ها ، رفتارها و هنجارهاي شهري را شكل مي‌‌دهند ، خواه اين پيام‌ها سياسي باشد يا اجتماعي، فرهنگي يا اقتصادي ، هنري يا عاميانه ، به خواص نظر كند يا به عوام . هر آنچه بر در و ديوار شهر نقش مي‌بندد پيامي را ارسال مي‌دارد و سليقه‌اي را طرح مي‌كند و خودآگاه يا ناخودآگاه بر رفتارها و هنجارها موثر مي‌افتد ، و از سر عمد يا از سر سهو خاطره ساز مي‌گردد و در حافظه شهر مي‌نشيند .

    منبع: سازمان زیباسازی شهر تهران



  2. کاربرانی که از پست مفید M@hdi42 سپاس کرده اند.


  3. #2
    کاربر اخراج شده
    رشته تحصیلی
    مهندسی عمران
    نوشته ها
    0
    ارسال تشکر
    11,136
    دریافت تشکر: 25,270
    قدرت امتیاز دهی
    0
    Array
    M@hdi42's: لبخند

    پیش فرض پاسخ : شهر، حافظه، خاطره و تبليغات

    حافظه و خاطره


    شهر مملو از خاطره است ، خاطره‌هائی که در پس در و ديوارهای شهر ، در پشت پيام‌های تصويری يا کلامی نقش شده بر اين و ديوار و آن ديوار ، بر روی اين پرده يا ديوارکی ديگر نهفته هستند . گاه اين پيام‌ها در پيروی از روزگار نقش می‌بندد و ارسال می‌شود ، کوتاه زمانی در خاطره می‌نشيند ، آنگاه از ياد می‌رود تا جای خود را به نقشی ديگر و پيامی برآمده از سليقه ديگر روزگار دهد و گاه نقش، روزگاری طولانی برجای می‌ماند تا پيامی خود را از خلال روزگاران به نسل‌ها و دیگر نسل‌ها برساند ، اين پيام و آن نقش از اين پس در حافظه شهر می‌نشيند تا هر بار روايتی تازه از نقش تاريخی را بازکند و حکايتی تازه را آغاز .


    نقشی تاريخی بر ديوار يا ديوارکی در شهر ، علاوه بر روايت جديد می‌تواند از تجسد و تجسم يافتن عقيده‌ای در يک زمان و رنگ باختن آن در ديگر زمان حکايت کند . عقيده ای مسلط در برهه‌ای از زمان که در ورای سليقه روزگاران خود حرکت می‌کند ، گاه رنگ و بوی سياسی – عقيدتی‌ای را می‌گيرد که می‌خواهد تا هنوز سلطه خود را اعلام دارد و می‌کوشدکه نقش رنگ باخته خود را هر روز پررنگ‌تر جلوه دهد, ولی در مقابل سليقه روزگار نو عقب می‌نشيد ، هنوز نيم‌نگاهی به فضای پيرامونی دارد ولی رفتارها و هنجارهای مردمان اين روزگار ، آنی نيست که آن نقش پيام آور آن بوده است .


    آنچه روزگاری سخت و استوار می‌نمود و مقدس , امروزه در پس ديگر نقوش پنهان می‌شود ، گاه می‌شود از لابلای ديگر نقوش نگاهی از او را بازيافت ، به دوران ديگر رفت ، حافظه شهر را کاويد ، خاطره را از نو زنده کرد ولی حضور پررنگ ديگر نقوش نمی‌گذارد که خاطره به روز گردد و رنگ و بوی اين روزگاران را به خود گيرد . پيامی مقدس , در پس ديگر پيام‌ها پنهان می‌شود و پنهان می‌ماند ، حتی نمی‌توان پيام نوشته شده بر نقش را بازخواند ، آن پيام در پس تبليغ برای پيامهای روز گم می‌شود ، همانگونه که رفتارها و هنجارهای عصر آن پيام که تا هنوز در فضای شهری باقی مانده‌اند و رخساره می‌نمايند ، نيز قديمی و دور از مناسبات امروزين تلقی می‌شود. خاطره تنها به گذشته رجوع می‌کند و حافظه نيز در تاريخ باقی مي‌ماند .


    تصويری از روزگارهای سخت بر ديوارهای شهر ، پيامی تازه را ارسال نمی‌‌کند ، نقشی بر ديوار گشته‌است و بس و شايد اگر نبود هنوز تلاشی برای به روز نگهداشتن آن تصوير ، رنگ و روی خود را نيز از دست داده بود . چشم‌های کنجکاوی ديگر او را نمی‌نگرند ، دلها مشتاقی ديگر هوای او را در سر ندارند . گو اينکه با رنگهای خود اعلام حضور کند و لی به خاطر نمی‌ماند، در حافظه امروز اين شهر جای نمي‌گيرد ، تنها اشارتی می‌کند به روزگاران دور .


    از پس ديوارهای قديمی شهر آرام آرام برج‌های جديد سر بر می‌کشند و برج مخابرات نيز به عنوان نماد شهر امروز زمينه را از آن خود می‌کند و در اين ميان بر ديوارهای قديمی نقشی تصوير می‌شود که می‌خواهد تنها تصوير باشد بی هيچ پيامی ، هيچ يادی از آن در خاطره نمی‌نشيند ، هيچ جائی در حافظه شهر نمی‌يابد ، تصويری که تلاش دارد رفتار و هنجارهای سنتی را در قالبی از نوپردازی طرح کند ، نه اين ارزش می‌يابد نه آن ، هر دو محکوم به فراموشی می‌شوند ، شهر مدرن و نو پرداز حکايت خود را در پس زمينه بيان می‌کند .
    پيامها در هم می‌آميزند و نقوش نيز . درکنار و يا درجلوی نقشی که مي‌خواهد مبانی عقيدتی داشته باشد و رفتاری و هنجاری را سبب شود ، پرده نقاشی ديگری آويخته می‌شود که حکايت از ديگر رفتارها و هنجارها دارد بی هيچ مناسبتی با آنی که در پس آن قرار دارد و يا آنی که در کنارش در پی ارسال پيامی ديگر است, نگاه در پذيرش اين يا آن و ديگری يا ديگری سرگردان می‌ماند ، انبوهی پيامها يعنی بی پيامی ، هيچ چيزی در ذهن نمی‌نشيند که خاطره شود .


    آشفتگی پيامها ، سرگردانی نگاهها را همراه دارد ، به کدامين می‌توان اشاره کرد ، کدامين را می‌توان به خاطر سپرد، کدامين را می‌شود باور داشت و به کدامين می‌توان دل بست ، چيزی نمي‌ماند که دوستش داشت و در دل نگاهش داشت . همه چيز طرح می‌شود برای آنکه ديده نشود و به ياد نماند . پيام‎‌ها و نشان‌های تاريخی در اين آشفتگی ، مفهوم نمادين و نشانه‎‌ای خود را از دست می‌برند ، شهر آرام آرام حافظه خود را از دست می‌دهد ، بی خاطره می‌شود و ديگر چيزی را به ياد نمي‌آورد .


    تابش خورشيد و تف گرما در سالهای طولانی نقش‌ها را می‌زدايد و با آن خاطره‌های شهر را پاک می‌کند ، حافظه به همان اندازه بی‌رنگ شدن رنگ‌ها رنگ می‌بازد ، نشان‌ها و تصاوير جديد ، نمادی را بيان نمی‌کنند ، جائی را متمايز نمی‌سازند ، مکانی را شاخص نمی‌کنند ، کسی به آنها توجهی ندارد ، پس چگونه می‌توانند خود را به عنوان عناصر يادمانی شهر طرح کنند ؟ نه تنها خود يادمان نمی‌شوند ، بلکه مفهوم يادمان را نيز خدشه دار می‌کنند . بی نشانگی مهر خود را بر شهر می‌زند ، شهر بی نشان همراه با شهر بی‌خاطره می‌شود و گاه می‌ماند تصويری و اعلانی که هنوز می‌خواهد خاطره‌ای را سبب سازد باشد و يادی باشد از آنچه روزگارانی مقدس بود .

  4. کاربرانی که از پست مفید M@hdi42 سپاس کرده اند.


  5. #3
    کاربر اخراج شده
    رشته تحصیلی
    مهندسی عمران
    نوشته ها
    0
    ارسال تشکر
    11,136
    دریافت تشکر: 25,270
    قدرت امتیاز دهی
    0
    Array
    M@hdi42's: لبخند

    پیش فرض پاسخ : شهر، حافظه، خاطره و تبليغات

    کلام و پيام


    تصويری که هنوز مي‌خواهد پيامی عقيدتی را بيان کند ، جای خود را در شهر نمی‌يابد ، ره به جاده می‌برد و بزرگ‌راه . تلاش می‌کند در کناره آنها ، خاطره ساز شود ، فارغ از آنکه پيشاپيش به سرعت ماشين‌هائی که از کنارش می‌گذرند , از خاطره مردمان می‌رود و در ذهن شهر نمی‌نشيند ، مکانی که برای استقرار تصویر و پيام انتخاب شده عاری از نشانه‌های شهری ، عاری از عناصر نشانه‌ای است ، پيام و کلام در بی‌نشانی پيرامون خود ، بی‌نشان می‌شوند . به عنصری تبليغی تبديل می‌شوند که قرار است زود ديده شوند و زودتر از آن فراموش شوند ، به همان سرعتی که پيام‌های نوپردازانه و سليقه‌های زودگذر اين روزگار به بازار می‌آيند و چند روزی باعث گرمی بازار هستند و سپس فراموش می‌شوند تا جای خود را به محصول ديگری دهند با سليقه‌های زودگذر ديگر .


    تبليغ برای زندگی پر زرق و برق و گذرای امروز سايه خود را برآنچه که مي‌خواهد پيامی از ديروز باشد می‌افکند و اين آخرين را به نقشی تبديل می‌کند بی‌گذشته و بی هيچ نشانه‌‌ای از فرهنگ روزگار خود . نقش کنونی و پيامی که همراه دارد می‌آيد که برود ، می‌آيد که نماند ، می‌آيد بی‌هيچ کلامی و پيامی ، می‌آيد که بگويد اين تصوير روزگاری بود و ديگر هیچ . می‌آيد که علی‌رغم بزرگی تصویر در هیاهوی ساختمانهای پس زمينه‌اش گم شود و جز برای اولین بار ، نگاهی خاص را به خود معطوف ندارد . تصوير هنوز می‌خواهد باری فرهنگی داشته باشد ، غافل از آنکه بستر اجتماعی آن فرهنگ ، آرام آرام از جامعه رخت بربسته يا می‌بندد .


    تصوير گاه در بزرگی حيرت انگيز ، تبديل به تابلوئی ساده می‌شود برای عنوان خيابانی يا کوچه‌ای ، ديگر هيچ کس او را نمی‌نگرد ، حتی در کناره‌اش يا جوارش فضائی وجود ندارد که چون روزگاران پيشين يا روزگار نو در ديگرکشورها و مکانها،جائی شود برای ايستادن يا نشستن ، قرار گذاشتن ، ديده شدن و نظاره کردن اين یا آن. تصویر آمده است که نماند و به خاطره تبديل نگردد ، در ذهن ننشيند و در حافظه جمعی شهر نقش نبندد ، حتی نمی‌تواند به نشانه‌ای نه در مقیاس شهری , که در مقياس پيرامون کوچک خود تبديل شود .علامتها و نشانهای کوچکتر از آن که در در جلو یا در کنارش قرار داده شده‌اند ، نقش راهنمائی روشنتری دارند تا تصويری که روزگاری می‌خواسته حامل پيام فرهنگی باشد , يادی از دوران دفاع و ارزش‌های آن را در دلها زنده نگاه دارد . در کنار ديگر پرده‌ها و پيام‌ها ، آن نيز پرده‌ای می‌گردد برای برداشته شدن و باقی نماندن . لحظه‌ای گذرا پيامی را می‌رساند که ديگر در خاطره جای نمي‌گيرد . آميختگی پيام‌های فرهنگی و اجتماعی با پيام‌های بازرگانی و تجاری , اولی را تا حد دومين تنزل می‌دهد و ارزش آن را فرو می‌کاهد . اگر دومين پيام ها برآنند که محصولی را عرضه دارند و بازاری را طرح کنند ، اولين پيامهای خود را تا حد گفت و گوهای سرگذر و بی ‍‌حاصل طرح می‌کنند ، به خصوص زمانی که تلاش می‌کنند ، بيان خود را در تجديد کامل هنری – صرفنظر از چگونگی اين هنر – ارائه کنند . بايد آنها را از نزديک ديد ، ايستاد و تعمق کرد تا پيام را دريافت . حال آنکه عموماً در کناره خيابان و به ديرک چراغی آويخته شده‌اند که مردمان با سرعت از کنار آن می‌‍‌گذرند .


    ودر آنجا که مردمان امکان ايستادن و نظاره کردن دارند پشت به آنها کرده است و هيچ رابطه‌ای با آنان برقرا ر نمی‌کند . اينگونه پيامها که بر ديرک‌ها آويزان می‌شوند ، آويخته شده‌اند که برداشته شوند و بنابراين نمی‌توانند در حافظه شهر جا يابند و نشانه‌ای گردند برای هميشه شهر .


    پيامی که نمی تواند خود به نشانه تبديل شود , چاره ای جز آن ندارد که خود را به ديگر پیام‌هائی حوالت دهد که از قبل در ذهن مردمان نشسته است و بر زبان آنها جاری می‌شود ، طرفه این که این بار نيز اين پيام نيست که حامل اشارتی است به موضوعی فرهنگی ، بلکه پیام کهن است که نقش خود را بر ذهن مردمان زده است و هيچ گاه چون نشانه ای شهری طرح نشده است و بدان سبب آن نشانه ذهنی است که به یاد می‌آيد نه اين پرده آویخته به دیوار .


    کار بست ویژگیهای بصری که در حد تابلوئی کوچک و هنری می تواند خیال انگیز و زیبا باشد ، در مقیاس پرده ای آویخته شده به دیرک حتی قابل خواندن و بازخوانی نیست ، تاملی بسیار می‌خواهد تا پیام آن را دریافت ، حال آنکه در کناره بزرگراه یا خیابانی سریع‌السیر ، این تامل و درک ممکن نیست ، جز پرده و رنگ در تاثیری آنی چیزی در ذهن نمی‌ماند ، حتی کنجکاوی پیادگان را برنمی‌انگیزد ، چون در مقیاس آنها طراحی نشده است و نگاه آنان را به خود معطوف نمی‌کند و آن را وادرا به ایستادن نمی کند ، به گونه‌ای قرار گرفته است که نمی تواند مکان را تعریف کند و مکثی را ایجاد نماید . و از آن سبب که با زندگی روزمره مردمان نیز سرو کاری ندارد و تنها بر آن است که در جامعه‌ای سوداگر ، امر اخلاق را پیش‌برد ، درحد موعظه نیز موثر نمی‌افتد . در زمینه ای که می خواهد زندگی نوپرداز( مدرنیزه ) امروزین را تبلیغ کند ، پیامی اخلاقی نمی تواند چاره ساز شود . همه جای شهر پر از این پرده‌ها و پیام‌هاست که کثرت آنها نیز از تاثیر آنها می‌کاهد و تا حد دیده نشدن آنها را به پیش می‌راند ، کثرت و تکرار به جای تاثیر گذاری اجتماعی – فرهنگی ، به بی تاثیری و تکراری بودن می‌انجامد . افزونی پیام به بی پیامی میل می کند .


    و باز در کنار هم قرار گرفتن پیامهای اخلاقی و در کنار پیامهای بازرگانی که می‌خواهد زنگی نوپرداز را به یادآورد سبب می‌گردد که آنچه به ذهن بنشیند و اگر بنشیند همان پیامهای بازرگانی باشد که دل مشغولی مردمان امروزی را نشانه رفته است . رهگذرانی با رفتارها و هنجارهای امروزین به آرامی و بی توجه از کنار پیامها و پرده‌ها می‌گذرند و بیش از هر چیز خود و دیگری را می نگرند ، گاه با نگاهی ، گاه با لبخندی و گاه با کلامی . بی‌تردید اگر استقرار پیامها و پرده‌ها مکان را تعریف می‌کرد آنگاه این هنجارها و رفتارهای شهری , آن مکان را خاطره ساز می‌نمود و هر پیامی دیگری که آن مکان آویخته می‌شد برای مدتی طولانی در ذهن رهگذرانی که در آنجا یکدیگر را نگریسته بودند , می‌نشست .


    هر آنچه که بعنوان پیام و نشانه طرح می‌شود و در ذهنیت خود قرار بر ماندن و پایائی ندارد ، نمی‌تواند خاطره ساز شود و در خاطره جمعی شهرها جای گیرد .


    انبوهی از سرمایه و تلاش صرف شده و می‌شود تا نشانه‌ای شهری ساخته شود و پیامی در شهر منعکس گردد ولی نوع استقرار , بی مکانی و بی زمانی آنها ، خط بطلان بر آنچه اندیشیده‌ شده می‌کشد ، تلاشها به عبث می‌روند و سرمایه‌ای که می‌توانست مفید باشد به یغما رفته است .


    پرده‌های ساخته شده حتی به زیبائی بدنه‌های شهری نه تنها کمکی نمی‌کنند که بر زشتی آنها می‌افزایند ، پرده‌های برروی هم قرار گرفته ، چهره‌ای مغشوش و آشفته از شهر را در ذهن می‌نشاند که بجای تشفی خاطر ، اغتشاش ذهنی را به دنبال دارند , هیچگاه آشفتگی و اغتشاش بصری نمی‌تواند در ذهن زیبا پسند آدمی جای گیرد,خاطره باقی مانده ازآن همیشه با تلخی همراه‌است و سعی می شود به یادآورده شود .


    .پرده‌هائی بی‌ربط با مضامینی بی‌ربط‌تر از آنها بر پل‌های شهر آویخته می‌شوند که بجای آسودگی خاطر برای عبور کنندگان این پلها ، فضائی تاریک و گمشده را ایجاد می کند ، تا آنجا که عابران بر آن می شوند که حتی به قیمت از دست دادن جان از این راهروهای تاریک عبور نکنند ، هم پیام آویخته بر پل زشت است ، هم پل ساخته شده از آن زشت‌تر ، چگونگی خواسته می‌شود که زشتی و بیهودگی خاطره شود و در ذهن بنشیند . پرده بر پرده آویخته می شود و پیام بر پیام قرار می‌گیرد ، آثاری از پیام قبلی از زیر پیام امروز رخساره می‌نماید ، زشتی چهره شهر را دو چندان می‌کند . نفس آدمی از زشتی گریزان است .

  6. کاربرانی که از پست مفید M@hdi42 سپاس کرده اند.


  7. #4
    کاربر اخراج شده
    رشته تحصیلی
    مهندسی عمران
    نوشته ها
    0
    ارسال تشکر
    11,136
    دریافت تشکر: 25,270
    قدرت امتیاز دهی
    0
    Array
    M@hdi42's: لبخند

    پیش فرض پاسخ : شهر، حافظه، خاطره و تبليغات

    علامت و نشانه


    صفحاتی که قرار است بر آنها پرده ای آویخته شود و پیامی بر آنها نقش بندد ، دیرک‌ها و ستون‌هائی که قرار است حامل این صفحات باشند ، علی‌الاصول و در روزگاران نو و دیگر کشورها توانسته اند به خلق مکان و نشانه شهری منجر شوند و به زیبائی منظر شهری مدد رسانند ولی آنچه در تفکر سوداگرانه در شهر تهران رخ داده است ، حیرت انگیز است , بدان سبب که در ذهن طراح و سازنده و سفارش دهنده هیچگاه مفهوم مکان طرح شده است , هیچکدام آنان به مکانی که قرار این نشانه ها در آنها قرار گیرند تاملی نکرده‌اند و شاید هیچگاه این به ذهن خطور نکرده است که آنچه ساخته می‌شود خود می‌تواند پیامی باشد برای معرفی مکان شهری ، تقویت یا ایجاد آن .


    سرمایه ای فراوان به خرج رفته است تا دیرک‌ها و صفحاتی را بر پا دارند که توجه کسی را جلب نمی‌کنند ، مکانی با ویژگیهای خاص را نمی‌سازند تا آدمی و رهگذران در آن جای , نقش و نشان خود را بر مکان زنند و پیامهای ارسالی از آن را به خوبی دریافت کنند , سرمایه‌ای بیهوده خرج شده است تا فضائی بیهوده‌تر را بوجود آورد , بیهودگی در بیهودگی . چگونه می توان از ذهن شهر خواست تا بیهوده را در خود جای دهد بر هر نشانه‌‎ای که بیهودگی را نشانگر است ساعتی قرار گرفته است که می خواهد نشانه از زمانه‌ای باشد که وقت در آن اهمیتی فراوان دارد و همه آنها در جای قرار گرفته اند که نه عابر پیاده آنها را می بیند و نه کسانیکه سوار بر اتومبیل‌های تندرو هستند به آنها توجهی ندارند . و آنجا که نیز قرار است دیده شوند ، محصولی را تبلیغ می کند که نشانه‌ای است از زندگی مصرفی روزگاران نو, که قرار است هر آنچه امروز تولید می شود فردا چون بیهوده ای به دور انداخته شود .


    زشتی معماری شهری ، بی انسجامی آن ، غیر بومی بودن آن و مصرفی بودن آن همگی با دیرکی و صفحه ای بیهوده تر تکمیل می‌گردند ، زشتی زشتی را تکمیل می کند و بر آشفتگی و بی قراری ذهن می افزاید . همه چیز ساخته شده که ویران گردد و پا برجا باقی نماند ، در این تخریب دائمی چگونه می توان به نشانه ، خاطره ، نماد و حافظه جمعی شهر اندیشید ؟ و چگونه می توان از شهری با حافظه تاریخی یاد کرد ؟ شهر بی حافظه انسان بی حافظه را ماند ، سرگردان و بهت زده . دیرک و صفحه ای که به خودی خود می توانست، نوعی زیبائی را یادآور شود ، در استقرار خود در متن شهر گم می‎شود و بر زشتی محیط پیرامونی فرد عابر می افزاید و هر آنچه افزوده می شود نیز سعی در زشت‌تر نشان دادن فضای شهری دارد .


    پرده از پی پرده و صفحه از پی صفحه در دیوار شهر را در خود گرفته اند ، ذهن عابر آنچنان از پیام های پی در پی آکنده می گردد که در نهایت حاوی هیچ پیامی نمی‌شود و هیچ ذهنی را به خود جلب نمی‌کند . دیوارهای شهر می مانند آغشته و پوشیده از نقاشی‌های بیهوده که نه توجهی را جلب می کنند و نه زیبائی را طرح.


    دگرگونی و دگردیسی


    شهر چون همیشه روزگار خود ، پوست می اندازد ، چهره عوض می کند ، خود را به روز می سازد ، نشانه ای می شود از زمانه خود و از هنجارها و رفتارهای اجتماعی – اقتصادی ، فرهنگی و سیاسی دوران خود . شهر بیان کالبدی ، فضائی خواستهای مردمانی است که در آن می‌زنید . شهر نشانه‌ای روشن از اقتصاد شهری زمانه خود است و از فرهنگ شهری که آن اقتصاد را سبب ساز شده است و خود را از آن تاثیر یافته است . شهر بازتاب دگرگونیهای زمانه ماست که در بسیاری موارد دگردیسی آن را نیز را رقم زده‌اند .


    آنچه بر در و دیوار شهر نیز نقش می‌بندد هم حاکی از همین رفتارها و هنجارهاست و هم حاکی از دگرگونی آنهاست و یا حتی تشویق به دگرگونی آنها . آنچه بر در و دیوار شهر نقش می بندد ، مشوق سلیقه این زمانه است ، سلیقه ای که گاه از سوی شهروند طلب می شود و گاه می‌خواهد سلیقه شهروند را جهت دهد و هدایت کند . پیام‌های آویخته شده در شهر,در عمل شهری را به شهرنشان می دهند که قرار است آن شود ، دگرگونیهائی را طرح می‌کند که میل به دگردیسی شهر دارند . شهر می خواهد خود را در مقیاسی جهانی طرح کند ، با همه نشانه‌های آن ، از فرودگاه گرفته تا جاده های سریع‌السیر درون شهری و برج مخابرات .


    شهری مملو از ساختمانهای بلند و فضاهای باز و گسترده , بی اعتنا به اقلیم و بوم ، به فرهنگ مردمان و سرزمین . شهری که خود را با پرده های نمایشی و سینمائی بزرگ معرفی می کند که هر لحظه در آن پیامی ظاهر می شود و تصویری می آید که نوعی دیگر از زندگی را تبلیغ کند . شهری که قرار است همه چیز در آن نشانه ای باشد از جهان مصرف گرا و سوداگر امروز ، هر آنچه بر در و دیوار شهر نقش می بندد حاکی از زندگی دیگرگونه‌ای است .


    از اسباب و اثاثیه خانه گرفته تا شکل و شمایل شهر تا هنجارها و رفتارهای مردمان . مردمانی که ناخودآگاه و به گونه‌ای بس زیرکانه در تحولی برون از نفس قرار گرفته‌اند ، تحولی که سر در دگردیسی رفتارها و هنجارهای آنان دارد , که این شاید علی‌رغم خواست آنان نیز باشد ، ولی آنان را گزیر و گریزی از آن نیست .منظر شهری در حال تکمیل دگردیسی خود است و هیچ خاطره آشنائی را به ذهن متبادر نمی‌سازد . منظری است جهان وطن که در هر جائی می‌توان یافتش و سراغی از آن گرفت . منظری که در پی جهان وطنی شدن میل به بی وطنی دارد . و این درحالی است که مردمانی که خود در حال دگرگونی ارزشهایشان می‌بینند ، هنوز باورها و سنت‌های خودشان را دارند و هنوز در هیاهو و آشفته بازار حاصل از دگرگونیهای پیاپی ، رفتارها و هنجارهای آشنای خود را پی می‌گیرند و هنوز چون روزگاران گذشته نه چندان دور خود , همان رفتارهائی را با فضای شهری و خیابان و جاده‌هایش نشان می دهند که در تعارض کامل با عملکرد این فضا و آن خیابانهاست . به ظاهر همه چیز در حال نو شدن است و همه پیامهائی که بر شهر آویخته شده یا از آن صادر می‌شوند خبر از این دگرگونیها می دهد . حال آنکه در بطن شهر رفتارها و هنجارهای اجتماعی – فرهنگی کهن نوع دیگر از زندگی را پی می‌گیرد . شهر دچار دوگانگی و دوبن مایه‌گی گشته است و چهره هائی متفاوت از خود را در لحظه های برهم افتاده, نشان می دهد .


    اطلاعات و پیامهائی که از شهر می رسد ، دگرگونی زندگی شهری را می خواهد و شاید نیز دگردیسی آن را . در این دگردیسی و در بسیاری مواقع چهره زشت از شهر رخ می‌نماید که با نازل‌ترین سلیقه ها شهر آراسته شده است . تنها نبودن در شهر ، نه با فضای شهری ، مکانهای جمعی و عرصه‌های عمومی آن که با تلفن همراه و دیگر ابزارهای ارتباطی نو تعریف می شود که در متن آن نیز تصویری از شهری داده می شود که هیچ مناسبتی با شهر آشنای این سرزمین ندارد . عبور از دنیای شهر به دنیای شهر تخیلی( دیزنی لند ) در حال انجام است . کج سلیقگی ها و بی‌سلیقگی‌ها حکایت از نزول رفتارهای زیبا شناسانه مردمانی دارد که روزگارانی نه چندان دور ، سلیقه ها و رفتارهائی درخور داشتند .در شهر بی رنگ ، رنگ در نازلترین شکل خود کاربست یافته است . هیچ عنصری از شهر , از اسباب اثاثیه شهری تا فضای آن نیست که به درستی و با سلیقه برجای خود نشسته باشد و مردمان بی توجه به همه این موارد با زشتی خو گرفته‌اند و بی توجه به آن خود نیز به زشتی گرائیده‌اند و در میانه این هیاهو , دیدن شهروندی که خود را آراسته به سلیقه روزگاران نو و استفاده از ابزار نو ، سخت دیدنی می‌گردد ، او که خود را به همه چیزهای نو آراسته است ، بی‌آنکه بداند نمادی می‌گردد برای زشتی‌ها و بدسلیقگی‌های شهر . در میانه زشتی‌های فضای شهری پیرامون خود گام بر می‌دارد و عبور می‌کند بی آنکه بداند خود عنصری از این زشتی است .


    در و دیوار ، جوی آب و کفسازی پیاده رو ، صندلی و علائم شهری و ... و عابران و ایستادگان کدام یک می‌خواهند نشانه‌ای از زیبائی باشند ؟ معماری شهری ، ایستگاه اتوبوس ، فضای میدان ، این کنج یا آن گوشه شهری کدامیک می‌خواهند نشانه‌ای باشد از این دگردیسی و دگرگونی ؟

    سلیقه ، رفتار ، هنجار و شهر


    در همه جای شهر تبلیغ برای زیستن در برج‌های بلند دیده می شود ، سلیقه مردمان برای زیستن در خانه ای از خود , به داشتن آپارتمانی در طبقه‌ای هرچه بالاتر , درحال دگرگونی است ، شهروند نه در مقیاس خود و از ارتفاعی معمولی که از بالا به شهر می نگرد . زیستن در برج یعنی "مدرن بودن " و این تجدد طلبی در حال ویران کردن شهر از بیخ و بن است و بدیهی است که در برج زیستن ملزومات دیگری برای زیستن می‌خواهد ، ملزوماتی که هر لحظه نوعی جدیدتر از آن عرضه می‌شود و " مدرن بودن " یعنی دور انداختن هر آنچه که مطابق سلیقه امروز نیست ، شهر نیز در حال دور انداختن ملزوماتی است که همین دیروز کارآمد بود و هنوز هست ولی مطابق سلیقه زندگی سوداگر و مصرفی امروز نیست .
    " زندگی بر فراز بلندترین برج مسکونی و در دل ابرها " آرزوی شهروند امروزین می‌گردد و در همه جا تبلیغ می‌گردد ، چه باک که این زندگی در میانه هیاهوی بزگراههای درون شهری باشد که این برج مسکونی را در برگرفته‌اند ، چه باک که این زندگی بیشترین هزینه ها را هم به ساکن و هم به شهر تحمیل کند ، مهم در " مدرن بودن " است ، که از در و دیوار شهر تبلغ می شود . و این " آرزو" با " باور یک رویای" دیگر که بنحوی گسترده در صفحه‌ای عظیم در شهر تبلیغ می گردد همراه می شود ، داشتن اتومبیلی که ضمانتی 5 ساله دارد . شهر سلیقه‌های خود را یکی پس از دیگری اعلام می کند شهروندی که در آپارتمانی از آن برج نشسته است و رویای او با داشتن اتومبیلی با پنج سال ضمانت به تحقق پیوسته است – دیگر نمی‌تواند از وسایلی در خانه خود استفاده کند که از قبل می‌داشته است ، لازم است آنها را نیز طبق سلیقه ای که بر در و دیوار شهر نقش بسته است ، عوض کند و خانه خود را با آنها بیاراید . او دیگر نمی تواند با ابزار ارتباطی که همین سال پیش خریداری کرده بود احساس " مدرن بودن " داشته باشد ، لازم است قبلی‌ها را به دور اندازد . شهر در همه جای خود این پیام را بدو می رساند. همه چیز باید دگرگون شود و تعویض گردد . حتی رفتارها و هنجارهای مرزی .


    طبق آنچه بردر و دیوار شهر نقش بسته است , در همه جا باید با " ویروس ها " مقابله کرد و برای هر ویروسی ضد ویروسی وجود دارد ، شاید هنوز آنچه از روزگاران کهن باقیمانده باشد دارای ویروس باشد ، کدامین ضد ویروس را باید برای آن تدارک دید ؟ همه چیز را باید نو کرد تا " ویروسی " باقی نماند . شهر نیز باید نو شود ، رفتارها و هنجارها باید با سلیقه زمانه همراه شود ، دیگر نمی توان در شهری زیست که هنوز نوسازی آن تکمیل نشده باشد ، شهر هم در ابعاد خود چنین پیام‌هائی را صادر می کند . دیواره های ممتدی از شهر این گونه تجدد طلبی را تیلبغ می کنند ، دیواره هائی در کناره جاده های سریع السیر درون شهری که بر فراز آنها برج ها یکی پس از دیگری سر از خاک بر آورده‌اند . برج‌‍‌هائی که قرار است همه آرزوها و غرایز سرکوب شده فرد شهروند را برآورده سازند .


    واژه‌ها نیز دگرگون می شوند تا معنای تجدد طلبی تکمیل گردد ، همانگونه که لباسها و ظاهرها آدمیان نیز به گونه ای تغییر می یابند که نشانه‌ای بارز از تجدد طلبی باشند . همه چیز از بن در حال فروپاشی و ساخت مجدد است و پیامهائی که از پرده‌ها آویخته شده در شهر به گوش می‌رسد و دیده می‌شود مشوق این فروپاشی و ساخت مجدد هستند .


    طرفه اینکه این پیامها عمدتاً در مکانهائی از شهر دیده می شوند ، که دوباره باید شاهد این تخریب و نوسازی دائمی باشند . مکانها و بافتهائی که روزگاری کهن نامیده می شدند و تاریخی ، روزگاری دیگر فرسوده خوانده شدند و بیهوده و امروز آسیب پذیر نام گرفته اند . پیام شهر به این مکانها دگرگونی از بیخ و بن است و انقطاع با آنچه که بوده است و تا هنوز هست .


    سخن پایانی


    در دور دست ها منارهای مسجد مدرن شهری در مقیاس و ابعادی حیرت اگیز در نگاه شهروندانی که به سرعت از جاده‌های درون شهری می‌گذرند می‌نشیند و در زمینه نزدیک پرده ای بزرگ واژه‌ای را بیان می دارد که گرچه پیام از روزنامه‌ای دارد ولی در واقع امر مفهوم شهر در همه ابعاد آن را تعریف می کند " سرمایه " . سرمایه‌ای که در گردش سوداگرانه خود همه چیز را سمت و سو داده است و می دهد و شهر و شهروند بی آنکه خود بخواهند دردام آن گرفتار آمده اند ، دامی که با پیامهائی وسوسه انگیز , شهر و شهروند را به درون خود می کشد و چهره ای تجدد طلب و روز آمد از خود و از آنها را تصویر می کند ، چهره‌ای که با نگاهی وسوسه‌انگیز گاه آشکار و گاه پنهان خود را پس همه پیامهای شهری پنهان کرده است . شهر و شهروند پیامهای ارسالی را درک می کنند و سعی دارند خود را با آنها وفق دهند . پیامهائی که سراسر حاکی از زندگی مصرفی و جهان شمولی هستند که فقط و فقط به دور ریختن چیزهای مفید و کارا ، خواه یک چیز کوچک باشد خواه یک شهر . شهر و شهروند در تضادی فلسفی گیر افتاده‌اند و به ناچار تن به تحولی برون از نفس داده‌اند ، دوبن مایگی، هم این و هم آن بودن شهر و شهروند را به تقابلی دائمی واداشته است . راه برون رفت نیز از دل پیام ها می گذرد و بن مایه ای که آنها را در بر می‌گیرد . باید به یاد داشت که پیام خاطره ساز است و در حافظه می نشیند .



  8. کاربرانی که از پست مفید M@hdi42 سپاس کرده اند.


اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. تبليغات جالب
    توسط ! (l- l l \-/ \/\/ در انجمن سرگرمي(طنز، بازي فكري، ...)
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: 18th September 2013, 05:49 PM
  2. عنوان مقاله : راهبردهاي تبليغات در اعلان
    توسط وحید 0319 در انجمن کارشناسی ارشد معماری
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: 2nd April 2013, 11:45 PM
  3. نگاهي به بازار تبليغات اينترنتي در ايران
    توسط Geek در انجمن مباحث فناوری اطلاعات
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: 4th August 2011, 02:37 AM
  4. ترفند: حذف تبليغات هاي مزاحم در ياهو! مسنجر
    توسط آبجی در انجمن ترفند های وب و اینترنت
    پاسخ ها: 1
    آخرين نوشته: 6th February 2010, 12:03 AM
  5. مقاله: سر نخ گمشده تبليغات
    توسط MR_Jentelman در انجمن مجموعه مدیریت اجرایی
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: 16th July 2009, 11:17 AM

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •