دوست عزیز، به سایت علمی نخبگان جوان خوش آمدید

مشاهده این پیام به این معنی است که شما در سایت عضو نیستید، لطفا در صورت تمایل جهت عضویت در سایت علمی نخبگان جوان اینجا کلیک کنید.

توجه داشته باشید، در صورتی که عضو سایت نباشید نمی توانید از تمامی امکانات و خدمات سایت استفاده کنید.
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 1 , از مجموع 1

موضوع: شهدا زنده اند یعنی چی؟

  1. #1
    کاربر اخراج شده
    رشته تحصیلی
    مهندسی عمران
    نوشته ها
    0
    ارسال تشکر
    11,136
    دریافت تشکر: 25,270
    قدرت امتیاز دهی
    0
    Array
    M@hdi42's: لبخند

    smilee1 شهدا زنده اند یعنی چی؟

    شهدا زنده اند یعنی چی؟



    سحر یکی از روزهای ماه مبارک رمضان، مدام به این فکرمیکردم که آیا شهدا به ما نگاه میکنند؟ اصلاً این که میگوید شهدا زندهاند یعنی چی؟

    علت مشغله ی فکرم این بود که نگران مصطفی بودم. مصطفی درس میخواند و چشمهایش به شدّت ضعیف بودند. با خودم میگفتم با این وضع اگر نتواند درسش را خوب بخواند، مردم میگویند این هم از پسر شهید... درس نخواند و...



    همین مسئله فکرم را به خود مشغول کرده بود که آیا شهدا به خانوادههایشان نظر میکنند یا نه؟

    بعد از نماز صبح، خوابیدم. خواب دیدم یکی از آشناهایمان که فرزندش از دنیا رفته، خواست او را به بهشت زهرا برسانم که برود به مزار فرزندش. قبول کردم. سوئیچ ماشین را برداشتم و او را به طرف گلزار شهدا بردم. نرسیده به قبور شهدا، دیدم کاروانی از خانمها آمدهاند آنجا نشستهاند و دارند صبحانه میخوردند. از راه دور بشقابهای پنیر را جلویشان میدیدم. رو به خانمی که توی ماشین بود، گفتم: زود پیاده شو؛ من باید قبل از اینکه این خانمها متوجه حضورم شوند، از اینجا بروم.



    اگر اینها من را بشناسند، قطعاً میخواهند که بروم در جمعشان و برایشان صحبت کنم. همین که آمدم دور بزنم و برگردم، متوجه شدم یک نفر از بین جمعیتِ خانمها بلند شد و گفت: حاج خانم! بیا. شناختندت.
    گفتم: ببخشید. من میروم و دوباره برمیگردم. در تصور خودم میخواستم به خانه برگردم تا لباس رسمی بپوشم و دوباره بروم به گلزار شهدا. بین راه نگاهی به لباسم انداختم و دیدم لباس مناسبی به تن دارم.
    به طرف گلزار شهدا برگشتم. در راه برگشت، نرسیده به گلزار شهدا، دیدم اطراف کوچهی منتهی به گلزار شهدا را سراسر گل لاله گذاشتهاند. چند طبقه از گل لالهی زرد و قرمز و سفید. با خودم گفتم از بین این گلها که نمیشود با ماشین عبور کرد.
    ماشین را یک گوشه پارک کردم و پیاده به سمت گلزار شهدا راه افتادم. ناگهان متوجه شدم خانمهایی که تا چند لحظه قبل توی گلزار شهدا نشسته بودند، آمدهاند به صورت منظم دو طرف کوچه نشستهاند. من هم بالای آن جلسه نشستم. همسر یکی از شهدا را که میشناختم، آمد کنارم نشست. داشتم با او احوالپرسی میکردم که متوجه شدم یک نفر دیگر کنارم نشست و دستش را گذاشت روی شانهام.
    همین که به دست نگاه کردم، متوجه شدم دست یک مرد است. از همسر شهید پرسیدم: این دست چه کسی است که روی شانهی من است؟ گفت: نمیدانم.
    سرم را به طرف صاحبِ دست برگرداندم. لباس فرم سپاه پوشیده بود. همین که لباس سپاه را دیدم، از ذهنم گذشت که نکند حاج یونس باشد. به صورتش نگاه کردم؛ حاج یونس بود.
    فریاد کشیدم و با گریه گفتم: یونس کجا بودی؟ خیلی دلمان برایت تنگ شده. چرا نمیآیی؟ چرا نمیآیی بهمان سر بزنی؟ همین طور که فریاد میزدم و با حاج یونس حرف میزدم، پرسید: مگر شما مشهد نبودید؟ گفتم: بله، چه طور؟
    دوباره پرسید: ماه شعبان مشهد بودید؟
    گفتم: بله.
    گفت: من همه جا همراهت بودم.
    این را که گفت، دوباره شروع کردم به گریه کردن. گفتم تو اگر همه جا همراه ما بودی، چرا خودت را به ما نشان ندادی؟
    گفت من سه دفعه شخصاً آمدم پیشتان. اگر مصطفی و فاطمه و تو را صدا میزدم، شما از من میپرسیدید که از کجا میشناسمتان. به همین خاطر اسمتان را صدا نزدم. اما سه دفعه شخصاً آمدم پیشتان. از موقعی که از اینجا حرکت کردید، تا موقعی که دوباره به خانه برگشتید، من همراهتان بودم... مگر تهران نبودید؟ مگر نرفتید قم؟
    این را که گفت، شروع کردم به فریاد زدن و از خواب بیدار شدم.
    دفعات قبل، هر وقت حاجی را توی خواب دیده بودم، فقط چند کلمه حرف زده بود. این اولین باری بود که اینقدر طولانی با من صحبت میکرد.



    پ.ن: راوی این خاطره سرکار خانم، همسر محترم شهید حاج یونس زنگیآبادی هستند و این مطلب با اخذ اجازه از خودشان منتشر میشود.

    پ.ن: برخی قسمتهای کتاب ظهور علی موذنی به تناسخ میماند، که در فرهنگ اسلام مطرود است. در عجبم از مروّجین این نوشتههای سخیف.

    پ.ن: فرق قائلیم بین ظهور و حضور؛ بین تناسخ و جاودانی. از ظهور علی موذنی، تا حضور اینگونهی حاج یونس، یک دنیا فرق است.


    منبع: وبگاه جامع دفاع مقدس ساجد
    http://www.sajed.ir/detail/93810

  2. 2 کاربر از پست مفید M@hdi42 سپاس کرده اند .


اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. مامان ،خدا یعنی چی؟ یعنی کی؟!
    توسط zoh_reh در انجمن روانشناسی یادگیری
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: 2nd January 2014, 12:12 AM
  2. بحث: تنبلی یعنی چی؟
    توسط بلدرچین در انجمن تالار گفتگوی آزاد
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: 10th September 2012, 11:23 PM
  3. اینا یعنی چی؟
    توسط "مهدی" در انجمن مطالب متفرقه نظامی
    پاسخ ها: 21
    آخرين نوشته: 31st May 2012, 01:01 AM
  4. تای چی یعنی چی؟
    توسط S.A.H.A.N.D در انجمن ورزشهای رزمی
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: 6th August 2011, 03:53 PM
  5. دختر بودن یعنی چی؟!!
    توسط pooriarezai7 در انجمن خواندنی ها و دیدنی ها
    پاسخ ها: 7
    آخرين نوشته: 11th April 2010, 10:08 PM

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •