دوست عزیز، به سایت علمی نخبگان جوان خوش آمدید

مشاهده این پیام به این معنی است که شما در سایت عضو نیستید، لطفا در صورت تمایل جهت عضویت در سایت علمی نخبگان جوان اینجا کلیک کنید.

توجه داشته باشید، در صورتی که عضو سایت نباشید نمی توانید از تمامی امکانات و خدمات سایت استفاده کنید.
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 1 , از مجموع 1

موضوع: آیا درباره ی گذشته ی خود با خواستگار و نامزدمان صحبت کنیم؟ ( داستان واقعی )

  1. #1
    کاربر جدید
    رشته تحصیلی
    روانشناسی
    نوشته ها
    33
    ارسال تشکر
    12
    دریافت تشکر: 94
    قدرت امتیاز دهی
    2814
    Array
    negar1372's: لبخند

    پیش فرض آیا درباره ی گذشته ی خود با خواستگار و نامزدمان صحبت کنیم؟ ( داستان واقعی )

    19سالمه. از 14 سالگی با یکی رابطه داشتم که خیلی بیش از حد دوسش داشتم.بعد از اون دوستیای زیادی به شکلهای گوناگون داشتم. تا چند ماه پیش برام یه خواستگار اومد. وقتی اومد من خیلی تغییر کردم.. دور همه دوستیا رو خط کشیدم. خطمو عوض کردم.اخلاقمو اصلاح کردم.چندماه گذشته بود از خاستگاری.همدیگرو میخواستیم و عاشق هم شده بودیم.اما عشق من کور نبود.قبل از اون خاستگارای زیادی داشتم اما هیچکدوم به دلم ننشست. من واقعا از اینکه یه مرد کامل بود ازش خوشم میومد.هربار که میگذشت گذشته منو بیشتر میدونست.خودم یه چیزایی بهش گفته بودم. اما اینم گفتم که من میخوام یه زندگی جدید بسازم.
    بهم میگفت من نمیتونم خودمو راضی به این ازدواج کنم .چون ممکنه بعدها تو اذیت بشی. چون ممنکه خدای نکرده ماباهم دعوامون شد ومن گذشتتو به رخت بکشم.تو دعوا حلوا که خیر نمیکنن.تو میتونی تحمل کنی؟؟؟ من همیشه با اشک میگفتم اره.میتونم.اونم قبول کرد.
    اما نمیدونم چیشد.چند ماه بعد بهم گفت بیا کارت دارم. فرصت نشد برم. خودش اومد خونمون. یه بهونه اورد که ما نمیتونیم با هم ازدواج کنیم... خیلی گریه کردم اونم گریه میکرد.... بلاخره قبول کردم حرفاشو...
    وقتی میخواست بره بهم گفت گریه نکن.نذار بیشتر از این شرمنده خودتو خانوادت بشم. در ضمن تو قول داده بودی هیجوقت چشماتو خیس نکنی( عاشق چشمام بود) .
    خوب میدونستم چون نمیتونست قبول کنه با من ازدواج کنه اینکارو کرد. وقتی داشت با مادرم صحبت میکرد که حلالش کنه اشک تو چشاش حلقه شده بود.اما من بهش لبخند اشاره میکردم.
    بعضی وقتا بخاطر همین موضوع حالم از خودم به هم میخوره.چرا زندگی خودمو دستی دستی خراب کردم؟ چرا خودمو به پسرای هوسبازی که دوهزار نمیارزیدن فروختم؟؟ چرا نفسمو باختم ؟؟ وقتی این سوالا و نفرتی که نسبت به خودم دارم سرغم میاد به خودم میگم خاک برسر بی لیاقتت!! پدر ومادر به این خوبی.همه جوره دوستت دارن!! اخه تو چه مرضی داشتی که اینجوری شدی؟؟؟
    اما دیگه من پاکم. توبه کردم. احساس میکنم روزی برمیگرده...
    اما با اینکه خیلی دوسش داشتم نمیخوام برگرده.چون ....!!!!


    برام دعا کنین .دعا کنین که هیچوقت به مسیری که توش خواب بودم برنگردم. دعاکنین که زندگی داشته باشم که لایق یک انسانه........

    سلام!
    1. حرفی که ایشون به شما زده خیلی حرف به جا و زیبایی بوده : «من نمیتونم خودمو راضی به این ازدواج کنم .چون ممکنه بعدها تو اذیت بشی. چون ممنکه خدای نکرده ماباهم دعوامون شد ومن گذشتتو به رخت بکشم.تو دعوا حلوا که خیر نمیکنن.تو میتونی تحمل کنی؟؟؟ »
    گفته ی ایشون کاملا درسته. با شناختی که اون آقا از شما پیدا کرده بر این نظر شده که شما فرد قابل اطمینانی شاید نباشید. این گمان با گفته های گذشته شما کاملاً مطابقت داره و بهتره اینطوری بیان کنیم که شما با تشریح گذشته خودتون به ایشون این فکر رو القا کردید که «ای آقایی که میخای منو بگیری! بدون من قابل اعتماد نیستم و گذشتم خرابه» در واقع خود شما به ایشون گفتید...
    2. در جلسات خواستگاری که نباید هر چیزی را گفت.
    کسی هم که خواستگاری می رود با توجه داشته باشد که هر چیزی را سوال نکند. گذشته شما مربوبط به زندگی شخصی شما در زمان تجرد شماست نه مربوط به زندگی زناشویی آینده ی شما.
    پرسیدن این گونه سوالات و همچنین گفتن اینگونه رویدادهای گذشته در زمان تجرد هیچ فایده ای ندارد و البته باید بدونید که موجب بدبینی و سوء ظن و القا این که «من قابل اعتماد نیستم» می شود. توجه داشته باشید
    و اما شاید پرسیده شود که باید زن و شوهر از هم خبر داشته باشند و در زندگی صادق باشند و این با صداقت در زندگی همخوانی ندارد. باید گفت بله؛ باید در زندگی زناشویی صداقت باشد و یکی از ارکان زندگی موفق صداقت است اما یادمان نرود که زمان تجرد و دوران قبل از تاهل که جزء زناشویی نمی شود. هر کسی گناهانی در دوران گذشته دارد، همه جیز را باید به خاستگار گفت؟ نه!
    بله! یک زمان هست که فرد بیماری خاصی دارد و یا مشکل روحی اساسی در گذشته داشته که بهبود نیافته و همچنان ادامه دارد، این گونه مشکلات حتما باید ذکر شود. چون مشکلی است که به زندگی زناشویی مربوط است.

    نکته آخر این که کمی فکر کنید. در زندگی با اون شخص دنبال چه هستید؟ حتما می گوید خوشبختی، هر کسی در زندگی دنبال خوشبختی و سعادت و آرامش است.
    بله. هدف هم همین است. اما واقعا با ازدواج با اون فرد به خوشبختی و آرامش می رسید؟ باید بگویم نه!!
    چرا؟ به گفته ی خودش کمی فکر کنید« ممکنه بعد با هم دعوا کنیم و من گذشته تو رو به رخت بکشم » این یعنی چی؟ فکر نمی کنید بعد ها ایشون به شما سوء ظن داشته باشند و نتیجه زندگی شما بشه بدبختی؟
    بهتره به ازداج با این فرد فکر نکنید و بدونید به گفته خودش راضی به ازدواج نیست. خودتون رو تحمیل نکنید. قضیه دعوا و به رو کشیدن و ... هم به یاد داشته باشید.


    و نکته خیلی مهم این که به یک مشاور متدین و خوب مراجعه نمایید.

  2. 4 کاربر از پست مفید negar1372 سپاس کرده اند .


اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. پاسخ ها: 1
    آخرين نوشته: 11th May 2013, 05:08 PM
  2. تصویر رایج در دستشویی دبیرستانهای دخترانه !(کاملا واقعی)
    توسط "golbarg" در انجمن سرگرمي(طنز، بازي فكري، ...)
    پاسخ ها: 1
    آخرين نوشته: 3rd May 2013, 12:38 PM
  3. داستان: دستهای دعا کننده(داستان واقعی)
    توسط Mr.Engineer در انجمن داستان های کوتاه
    پاسخ ها: 1
    آخرين نوشته: 13th July 2011, 07:58 PM
  4. همه فرهنگ ها مخالف گسترش سلاح های کشتار جمعی هستند
    توسط پارمیدا72 در انجمن اخبار سیاسی
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: 28th June 2010, 02:31 PM
  5. پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: 15th February 2010, 01:34 PM

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •