به نام چاشنی‌بخش زبان‌ها
راستش خودم هم یادم نمی‌آید كه آخرین مطلب از سری را كی فرستاده ام! به خاطر این غیبت طولانی بنده را عفو بفرمایید.
برای اینكه بیشتر شاكی نشوید مستقیم می‌رویم سراغ اصل مطلب.
این بار به سراغ باكس‌آرت بازی ای رفته ایم كه تا چند روز دیگر منتشر می‌شود،‌به اعتقاد بسیاری از همین حالا بهترین بازی سال و همچنین بهترین بازی نسل و حتی بهترین بازی تاریخ است. عنوانی كه به مهم‌ترین انحصاری سونی تبدیل شده:The Last of Us
The Last of Us
جدیدترین بازی‌ استودیوی پرآوازه Naughty Dog كه قرار است در سبك اكشن ماجرایی همراه با مقداری چاشنی Survival Horror و به طور انحصاری برای PS3 در تاریخ 14 ژوئن 2013(24 خرداد 1392) عرضه شود. این بازی افراد بسیاری را به خود جذب كرده و از همین حالا یكی از نامزدهای بهترین بازی سال 2013 به شمار می‌رود.

- اگر مستند “سیاره زمین”(Planet Earth) را دنبال كرده باشید، حتما قسمتی را كه مربوط به یك قارچ بود دیده‌اید. در آن قسمت مورچه قارچ را می‌خورد، قارچ در داخل بدن مورچه رشد كرده و در نهایت مورچه را كشته و از سر مورچه بیرون زده و به رشد خود ادامه می‌دهد! همچنین اگر سریال “دوران كهن”(Primeval) را دنبال كرده باشید، حتما آن قسمتی را كه یك قارچ ماقبل تاریخی از طریق تنفس انسانها را تبدیل به یك موجود دیگر می‌كرد دیده‌اید.
خب، شاید از خود بپرسید كه چرا این ها را نوشته‌ام و چه ربطی به این باكس‌آرت دارد؛ در جواب باید بگویم كه اینها مربوط به آن ماسك آویزان از كوله‌پشتی جوئل است! احتمالا این قارچ می‌تواند از طریق دستگاه تنفسی وارد بدن انسان شده و وی را تبدیل به كلیكر كند. در ابتدای تریلر «خانه امن بیل» هم خود بیل به صورتش ماسك زده كه این ماسك احتمالا برای دفاع در برابر كلیكر هاست و این یعنی اینكه كلیكر ها هم احتمالا توانایی پخش هاگ در هوا را خواند داشت. البته در طول بازی ماسك استفاده دیگری هم دارد؛ زمانی كه می‌خواهید از نارنجك دودزا استفاده كنید.
- یك سلاح در دست جوئل، یك سلاح می‌تواند از شانه‌اش آویزان كند، یك سلاح هم الی دارد. سر جمع می‌توان از سه سلاح استفاده كرد. البته شاید الی بتواند كه سلاح چهارمی هم در دست بگیرد.
بوم نقاشی
طراحان هنری استودیوی Naughty Dog در كار خود هنر و خلاقیت زیادی به خرج می‌دهند و این هنر و خلاقیت‌شان در طراحی باكس‌آرت های بازی‌هایشان هم به وضوح دیده می‌شود.برای مثال شما را به باكس‌آرت های سری بازی های «آنچارتد»(Uncharted) رجوع می‌دهم.

بازی اول ناتان دریك (Nathan Drake) را به عنوان فردی معرفی كرد كه از آن جوان های كله خراب روزگار است و دنبال دردسر و ماجراجویی و كار های خطرناك و گنج است. در نسخه اول او را به عنوان ماجراجو نسبتا تازه‌كار می‌بینیم(لطفا Golden Abyss را فاكتور بگیرید!). این مشخصه ها كاملا در باكس‌آرت نسخه اول موجود است. یك مرد كه از همان نحوه گرفتن سلاح معلوم است كه چه جور آدمی است. رنگ سبز هم كه رنگ غالب تصویر است نمادی از جوانی و تازگی در نظر گرفت(منظور از تازگی در اصل همان تازه‌كار بودن ناتان است.).در باكس‌آرت نسخه دوم ناتان را در حالی مشاهده می‌كنیم كه از یك واگن قطار كه در لبه یك دره قرار دارد آویزان است و زخمی است. اتفاقاتی كه در این نسخه از بازی برای ناتان می‌افتد از او یك انسان پخته و با تجربه می‌سازد. زخمی بودن ناتان در تصویر نشان از این دارد كه در این نسخه او سختی های زیادی برای رسیدن به هدفش خواهد كشید و با گذر از این سختی هاست كه به تكامل می‌رسد. رنگ آبی غالب در تصویر هم به همین موضوع مربوط است. این رنگ نمادی از همین سختی‌ها و موانع سر راه ناتان است و او باید این سختی‌ها را بگذراند. و اما نسخه سوم! بعد از اتفاقات دومین آنچارتد، ناتان را از همیشه با تجربه‌تر و عاقل و پخته‌تر می‌بینیم. در تصویر او را می‌بینیم كه توانسته از حادثه سقوط هواپیما جان سالم به در ببرد. او طوری ایستاده كه انگار نه انگار ممكن بوده كه بمیرد؛ اما او دیگر از مرگ نمی‌ترسد، بلكه با آن می‌جنگد! او دیگر آن جوان گذشته نیست و حالا تجربیات زیادی با خود دارد و این ها باعث می‌شوند كه دیگر هیچ چیز مانع رسیدن او به هدفش نشود. رنگ غالب در تصویر این بار زرد است. رنگ زرد به عنوان نمادی از هوش و ذكاوت نیز به كار برده می‌شود و در تصویر این رنگ به خود عقل و هوش ناتان اشاره می‌كند كه قوی‌تر از قبل شده است.
این جملات را نوشتم تا كمی با سابقه افراد ناتی‌داگ در طراحی باكس‌آرت آشنا شوید. حال دیگر زیاده‌گویی بس است! به سراغ اصل مطلب برویم.
به شخصه اولین چیزی كه در باكس‌آرت توجه من را جلب كرد. نگاه جوئل و الی بود. به نظر شما به چه چیزی می‌نگرند؟ به مكانی كه الی زندگی می‌كرده، به منظره اجسادی كه از مدتها پیش در خیابان باقی مانده‌اند، یا اینكه به صدای ناله های كسی كه گرفتار كلیكرها یا شكارچیان شده گوش می‌دهند؟ هر چیزی كه هست آن دو را خوشحال نمی‌كند. برداشتی كه من از چهره الی و جوئل می‌كنم این است كه الی مقداری غمگین است و جوئل در ته ته دلش كمی افسوس می‌خورد! طوری كه انگار برایش آن منظره عادی است. به شخصه دوست دارم درباره این قسمت از باكس‌آرت بحث صورت بگیرد. امیدوارم شما هم دوست داشته باشید.
نكته جالب دیگری كه می‌توان ذكر كرد به لباس‌های الی و جوئل مربوط می‌شود. رنگ لباس الی قرمز و رنگ لباس جوئل سبز است. رنگ سبز و جوئل اگر نمی‌دانستید بدانید كه مكمل یكدیگرند! دیگر بقیه اش رو خودتان بروید!
آخرین ریزه‌كاری جالبی كه می‌خواهم ذكر كنم مربوط به ساختمان‌هاست. در باكس‌آرت یك خیابان می‌بینیم كه در دو طرف آن ساختمان های بلند سر به فلك كشیده‌اندو الی و جوئل هم راه خود را باید در این خیابان ادامه دهند. در تصویر قاعده پرسپكتیو در ساختمان‌ها لحاظ شده؛ اما به شخصه چیزی بیشتر از یك پرسپكتیو ساده می‌بینم. می‌توانیم ساختمان‌ها را نمادی از مانع‌ها و مشكلات و سختی‌هایی در نظر بگیریم كه پیش پای جوئل و الی هستند؛ و هر چه بیشتر به مقصد نزدیك‌تر می‌شوند این مشكلا بیشتر شده و راه رسیدن به مقصد سخت تر. خورشید پشت ساختمان‌ها را هم می‌توان نمادی از مقصد الی و جوئل در نظر گرفت كه با پشت سر گذاشتن سختی‌ها به آن می‌رسند.
این باكس‌آرت ریزه‌كاری های زیادی دارد و خیلی بیشتر از چیز هایی هستند كه در متن آمده است. به شخصه دوست دارم در قسمت نظرات درباره این باكس‌آرت بحث شود.
از این مطلب به بعد شما می‌توانید در قسمت نظرات به هر یك از باكس‌آرت ها از منظر جذابیت نمره‌ای بین 0 تا 10 بدهید. بهتر است دلایل خود را بگویید.نمراتی كه در نظرات تان خواهید گفت جمع‌آوری شده و آمار حاصل از آن در مطلب بعدی از این سری مطالب آورده خواهد شد.
در ضمن باز هم به خاطر این تاخیر طولانی بنده را عفو كنید. برای جبران هم از این به بعد شما هستید كه باكس‌آرت بعدی را انتخاب خواهید كرد. در بین بازی هایی كه پیش رو خواهد بود، به دلخواه هر كدام از آنها را كه می‌خواهید در قسمت نظرات ذكر كنید. باكس‌آرت بازی هایی كه بیشترین تعداد را داشته باشند در مطالب آینده آورده خواهند شد.
و اما سخن آخر…..
باكس‌آرت آخرین ما هم مانند خود بازی هنرمندانه است و با صبر و حوصله طراحی شده. از نمرات منتشر شده هم می‌توان پیش‌بینی كرد كه با یك شاهكار روبه‌رو خواهیم بود. خیلی ها كه با كراش و آنچارتد زندگی كردند دوست دارند كه با این بازی هم زندگی كنند. خیلی از كسانی كه با موسیقی های گوستاوو سانتااولیا اشك ریخته‌اند دوست دارند در این بازی اشك بریزند؛‌و خیلی ها می‌خواهند مانند جوئل باشند….
«من جوئل هستم.من باید به قولی كه داده‌ام عمل كنم. من باید دختر معصومی را كه تمام عمرش را در یك پناهگاه بوده به مقصد برسانم. جایی كه حق اوست. من باید در این راه از او محافظت كنم و او را برسانم. او را……آخرین نفر از ما را……»