دوست عزیز، به سایت علمی نخبگان جوان خوش آمدید

مشاهده این پیام به این معنی است که شما در سایت عضو نیستید، لطفا در صورت تمایل جهت عضویت در سایت علمی نخبگان جوان اینجا کلیک کنید.

توجه داشته باشید، در صورتی که عضو سایت نباشید نمی توانید از تمامی امکانات و خدمات سایت استفاده کنید.
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 10

موضوع: حال اکثر جوان ها این روزها بد است

  1. #1
    کـــــــاربر فــــعال
    رشته تحصیلی
    اقتصاد
    نوشته ها
    8,281
    ارسال تشکر
    21,844
    دریافت تشکر: 45,916
    قدرت امتیاز دهی
    82822
    Array
    Almas Parsi's: جدید94

    Lightbulb حال اکثر جوان ها این روزها بد است

    حال اکثر جوان ها این روزها بد است

    «حالم بد است»، «حوصله ام سر رفته»، «همیشه ناراحتم» و... اینها جملاتی است که بسیاری از جوان های امروز مثل نقل و نبات به کار می برند اما مشکل چیست؟ چرا حال اکثر جوان ها این روزها بد است؟
    اصلا چه حالی را می شود حال بد دانست و چه حالی برای انسان خوب است؟ این مجموعه مطالب به شما کمک می کند تا بر حال و خلق و خوی تان کنترل پیدا کنید و اصلا خودتان را بهتر بشناسید
    همیشه دنبال حال خوب بودن اشتباه است

    همه انسان ها در لحظه های مختلف زندگی دچار احساسات خوشایند و ناخوشایندی می شوند. ریشه این احساسات و عواطف نوع افکار و گفت و گوهای درونی ماست.
    فکر و گفت و گوی درونی ما هم به اینکه به چه موضوعاتی توجه کنیم و چگونه توجه کنیم بستگی دارد.

    هیجانات واقعیت دارند یعنی فیزیولوژی و شیمی بدن را تغییر می دهند اما دائمی و پایدار نیستند، بسته به اینکه نوع توجه و افکارمان عوض می شود حالات و هیجانات مان هم تغییر می کند، اشتباهی که اکثر مردم دارند این است که هیجانات شان را به واقعیت های زندگی ربط می دهند، مثلا می گویند یک موقعیت حال من را بد کرد یا یک جمله حال من را خوش کرد یا آن کار من را دیوانه کرد اما در واقع این اتفاقات نیستند که ما را تحت تاثیر قرار می دهند، بلکه آن چیزی که ما درباره اتفاقات به خودمان می گوییم حال ما را خوش یا ناخوش می کند.
    عموم انسان ها از کودکی یاد گرفته اند که دنبال هیجانات خوشایند باشند و مدام دنبال کسب خوشی هستند و همیشه سعی می کنند از حال بد فرارکنند.
    در کل باید گفت فرار کردن از حال بد طبیعی نیست اما یک هنجار جمعی است. ما آموزش دیده ایم که این کار را انجام بدهیم ولی این رفتاری سالم نیست.




    چرا حال بد لازم است؟


    همه انسان ها باید هیجانات منفی را تجربه کنند و این بد نیست، اصلا بد نیست، هیجانات یکسری علائم هستند، مثل علائم راهنمایی و رانندگی، پارک ممنوع و ایستادن مطلقا ممنوع که ممکن است این علامت برای ما ناخوشایند باشد و مثلا مسیرمان را دورتر کند ولی به شما اطلاعات هم می دهد که اگر اینجا پارک کنید پیامد دارد، هیجانات هم راهنماهای درونی ما هستند.
    آنها به ما می گویند وقتی حال مان بد است باید به واقعیت طور دیگری نگاه کنیم و جنبه های دیگری از آن را ببینیم تا حال مان بهتر شود، نه اینکه کاملا از بین برود، قرار نیست حال بد ما به صفر برسد اما باید متناسب با رویداد ایجاد شده باشد، اگر شما انگشترتان را گم کنید واکنش مناسبش این است که ناراحت شوید، اگر خوشحال شوید عجیب است و هیجان مناسبی نیست. هیجانات جنس شان از انرژی است؛ انرژی که در ما رفتار مناسب آن موقعیت را ایجاد می کند.
    مثلا اگر دوست من در امتحانی موفق شود هیجان مناسب من در این موقعیت این است که خوشحال شوم اما اگر دچار حسادت شوم این هیجان نامناسب است و به من آسیب می رساند.


    چرا جوان های ما حل مسئله را بلد نیستند؟

    شاید بزرگسالان ما هم در حل مسائل زندگی مهارت های لازم را نداشته باشند اما موضوع خیلی شایع این است که اکثر جوان های امروز شکایت دارند که حال شان بد است اما چرا؟
    شاید چون در دوران کودکی غالبا والدین هستند که مسئول ایجاد حال خوب در فرزند خود هستند و عموم والدین به فرزندان شان شیوه لذت بردن ازساده ترین چیزهای زندگی را یاد نداده اند، این کودکان اغلب منفعل بوده اند و طلبکار.
    مادر به آنها می گفته چی شده عزیزم؟ چرا ناراحتی؟
    غصه نخور دیگه، اینو برات می خرم، این مال تو و...، اینگونه کودک طلبکار و طلبکارتر می شود.
    شاید کودک در این وضیعت از امکاناتی که والدین در اختیارش گذاشته است لذت ببرد ولی شاد نیست چون شادی نتیجه چیزی است که از فرد ساطع می شود نه لزوما چیزی که به او داده می شود.
    متاسفانه وقتی همین فرزند که خوب هدایت نشده به نوجوانی می رسد والدینش نمی توانند اکثر نیازهایش را جوابگو باشند، در نتیجه هر زمان مسئله ای برای این نوجوان پیش بیاید به جای حل آن مسئله به دنبال این است که حالش را خوب کند.
    مثلا با چیزی خود را مشغول کند که برای یکی ، دو ساعت یا یکی ، دو روز خوش باشد اما وقتی هوشیار می شود می بیند مشکل هنوز سرجایش است.
    این نوجوان شیوه حل مسئله را بلد نیست. برای همین پناه می برد به امکاناتی که هیجانات کوتاه خوشایند ایجاد می کنند اما پیامد بلندمدتش هیجانات ناخوشایند طولانی است.


    به ما فرار از مسائل را یاد می دهند

    ای کاش وقتی کوچک تر بودیم در زمانی که اتفاق بدی برای مان می افتاد مادر و پدرمان به ما آموزش می دادند که چطور در این حال بد بمانیم و با این حال بد کنار بیاییم یعنی وقتی مسئله ای پیش آمد آن را تحلیل کنیم.
    اکثر والدین چون فرزندان خود را دوست دارند و تحمل ناراحتی آنها را ندارند خیلی سریع آنها را با یک اسباب بازی قشنگ سرگرم می کنند.
    مثلا اگر حیوان خانگی مان را از دست می دادیم فوری یک حیوان دیگر جایگزین می کردند.
    والدین اینجا به ظن خود مسئله را حل می کنند ولی در واقع مسئله حل نمی شود، مسئله از دست دادن کسی یا چیزی است که دوستش داریم.
    والدین جایگزینی برای آن چیزی که از دست می رود پیدا می کنند و به فرزند خود یاد نمی دهند که واقعیت زندگی این است که بعضی اوقات چیزهایی را که خیلی دوست داریم از دست می دهیم و باید یاد بگیریم که ظرفیت روانی مان را برای این روزها درآینده بالا ببریم.
    اینگونه است که اعتیاد پیدا می شود که فقط دنبال حال خوش باشیم.

    حال خوب ارثی است؟

    باید گفت فاکتور ژن در خلق و خو مهم است، حتی در اتاق نوزادان در بیمارستان ها هم بچه های سخت و نرم را می بینیم، نوزادان سخت به هر محرکی پاسخ می دهند و بی قراری می کنند ولی نوزادان نرم این طور نیستند اما فقط ژن تاثیرگذار نیست و اگر خانواده ها بدانند با فرزند سخت شان چگونه رفتار کنند می توانند آن بچه سخت را به یک بچه سازگار و خوشحال تبدیل کنند. اولین الگوی رفتاری همه ما خانواده است.
    ما از اعضای خانواده یاد می گیریم از چه چیزهایی ناراحت شویم و از چه چیزی تاثیر بگیریم و چه عکس العملی نشان بدهیم. الگوی بعدی که خیلی تاثیرگذار است گروه هم سن است؛ الگویی که بیشتر از همه قبولش داریم و رفتارها و هیجانات شان سرمشق ماست.

    بچه هایی که از هیچ عروسکی لذت نمی برند

    من قصه ای دارم که در کلاس هایم می گویم: مادری 2 دختر 10 ساله و 3 ساله دارد، برای دختر بزرگ تر یک عروسک گران قیمت و برای دختر کوچک تر یک عروسک ارزان تر می خرد. دختر بزرگ تر عروسکش را می گیرد اما خوشحال نمی شود اما دختر کوچک تر شاد می شود و شروع می کند به بازی با عروسکش.
    دختر بزرگ تر می گوید چرا خواهرم اینقدر خوشحاله ولی عروسک من خوشحالم نمی کنه؟ به مادرش می گوید من آن یکی عروسک رو می خوام، مادرش می گوید عروسک تو گران تر و قشنگ تره اما دختر اصرار می کند چرا که فکر می کند چیزی در آن یکی عروسک است که در مال خودش نیست.
    مادر عروسک ها را عوض می کند، دختر کوچک تر هیجان زده می شود و با عروسک بهتر بازی می کند ولی دختر بزرگ تر دوباره مشکل پیدا می کند چرا که عروسک جدیدش هم چیز خاصی ندارد. می گوید من هر دو عروسک را می خواهم، مادر بچه کوچک تر را با یک شکلات سرگرم می کند و هر دو عروسک را به دختر بزرگ تر می دهد اما او بازهم با آنها ارتباط برقرار نمی کند... . اینجا مشکل کجاست؟
    خب، والدین برای فرزندان همه چیز می گیرند اما یادشان نمی دهند چطور با آنها ارتباط برقرار کنند اکثر ما رابطه معناداری با وسایل و ابزار نداریم. یک موبایل چند میلیون تومانی می خریم اما 2 روز بعد کلافه می شویم و چیز دیگری می خواهیم چون رابطه برقرار کردن با این وسایل را یاد نگرفته ایم.

    در این داستان دختر بزرگ تر فکر می کند در عروسک خواهرکوچک تر چیز خاصی وجود دارد ولی آن چیز در درون خواهرش است، آن بچه است که به واقعیت روح و معنا می دهد. جوان های ما وقتی به 25سالگی می رسند، نه مسئولیت دارند، نه هدف و نه برنامه.
    درس خواندن مهم ترین کاری است که باید انجام بدهند آن هم به دلیل والدین شان، این هدف خودشان نیست، از دست خودشان هم عصبانی هستند که چرا در خدمت دیگران هستند.
    مشخص است که از والدین شان ناراضی هستند و آنها را مقصر می دانند، شاید هم حق دارند.





    منبع : برترینها



  2. #2
    استعدادهای برتر
    رشته تحصیلی
    تخصص=ایده پردازی +ارزیابی محصول
    نوشته ها
    2,940
    ارسال تشکر
    18,873
    دریافت تشکر: 9,270
    قدرت امتیاز دهی
    11669
    Array
    حسین متقی's: پر حرف

    پیش فرض پاسخ : حال اکثر جوان ها این روزها بد است

    اتفاقا منم این مشکلو دارم
    6ماهی میشه که کلا 80 اوقات احساس خوبی ندارم
    انگار زندگی راضیم نمیکنه با اینکه هرجور حساب میکنم بد نمیگذره
    اما باز حالم بده - حس خوبی ندارم - گرفته ام - میخندم ولی خوشحال نیستم - نمیدونم باید چیکار کنم!
    سردرد و اعصاب خوردی و اینکه خیلی از مسائل دیگه برام مهم نیستن - مهم هستن ولی انگار که مهم نیستن و فقط طبق عادت دارم انجام میدم
    .....
    10 کیلو هم کاهش وزن داشتم تو یکی دوماه اول این 6ماهی که میگم
    تیک هم گرفتم - بعضی اوقات همش پلک میزنم و نمیتونم جلوشو تا 2-3 ثانیه بگیرم!
    برای همین کمتر رانندگی میکنم که اتفاقی نیوفته
    کسی میدونه من چمه و باید به چه دکتری دقیقا مراجعه کنم؟
    مشاور؟ روانپزشک؟روانشناس؟ یا مستقیم خودمو به تیمارستان معرفی کنم؟
    ویرایش توسط حسین متقی : 8th October 2013 در ساعت 12:59 AM

    http://news.iranema.ir/ سامانه هوشمند جمع آوری و انتشار اخبار روز ایران

  3. 11 کاربر از پست مفید حسین متقی سپاس کرده اند .


  4. #3
    کـــــــاربر فــــعال
    رشته تحصیلی
    اقتصاد
    نوشته ها
    8,281
    ارسال تشکر
    21,844
    دریافت تشکر: 45,916
    قدرت امتیاز دهی
    82822
    Array
    Almas Parsi's: جدید94

    پیش فرض پاسخ : حال اکثر جوان ها این روزها بد است

    نقل قول نوشته اصلی توسط حسین متقی نمایش پست ها
    اتفاقا منم این مشکلو دارم
    6ماهی میشه که کلا 80 اوقات احساس خوبی ندارم
    انگار زندگی راضیم نمیکنه با اینکه هرجور حساب میکنم بد نمیگذره
    اما باز حالم بده - حس خوبی ندارم - گرفته ام - میخندم ولی خوشحال نیستم - نمیدونم باید چیکار کنم!
    سردرد و اعصاب خوردی و اینکه خیلی از مسائل دیگه برام مهم نیستن - مهم هستن ولی انگار که مهم نیستن و فقط طبق عادت دارم انجام میدم
    .....
    10 کیلو هم کاهش وزن داشتم تو یکی دوماه اول این 6ماهی که میگم
    تیک هم گرفتم - بعضی اوقات همش پلک میزنم و نمیتونم جلوشو تا 2-3 ثانیه بگیرم!
    برای همین کمتر رانندگی میکنم که اتفاقی نیوفته
    کسی میدونه من چمه و باید به چه دکتری دقیقا مراجعه کنم؟
    مشاور؟ روانپزشک؟روانشناس؟ یا مستقیم خودمو به تیمارستان معرفی کنم؟

    سلام آقای متقی عزیز

    ممنونم از حضورتون در این تاپیک

    این مشکلی که مطرح کردید صرفا مشکل شخص شما نیست

    این حالت در اجتماع فعلی ما حالت اپیدمی پیدا کرده متاسفانه و این شرح حال در روحیات جوونهای هم سن و سال شما شایعتره

    مهمترین و موثر ترین عاملش هم سبک زندگیهای مدرن امروزی و روحیه سیری ناپذیره انسانیه

    ما از بچگیمون یاد گرفتیم همیشه باید برای فرار از مشکلاتمون صورت مساله رو پاک کنیم

    در حالیکه اگر درست این حالت رو مدیریت کنیم در بسیاری موارد قابل حل هست

    اکثر این حالات در زندگی هایی پیش میاد که از رفاه نسبی برخوردارن و بچه ها بصورت فول آپشن از نیازهاشون بهره مند میشن و گویا انگیزه در وجودشون به مرور

    زمان کم رنگ میشه ما بیشتر لحظات زندگیمون رو فقط به دلیل یکسری عادات روزمره داریم سپری میکنیم

    شما و اون دسته از دوستانمون که مدام در حال ایده و ایده پردازی هستید بیش از هر چیز مغزتون و سلول های خاکستری مغزتون رو به حالت پردازش در میارید که

    این حالت باعث ایجاد فشار مضاعف بر روحیات درونی تون میشه و به مرور زمان ایجاد نوساناتی در خلقیات انسان میشه

    همونطور که ما برای خودمون نیاز به تغذیه داریم برای کسب سلامتی هر عضو از اعضای بدن هم نیاز به توجه دارند

    ما هر شب ملزم به مسواک کردن دندانهامون هستیم تا سلامتی دندونهامون رو تضمین کنیم

    ولی آیا هر شب بعد از یک روز پر مشغله که میریم تو رختخواب فکری به حال سلامت مغز و روانمون میکنیم ؟؟

    پس توجه به سلامت روان که مغز بعنوان مرکز فرماندهی بدنه از هر چیزی مهم تره

    البته اعتقاد من در این مرحله و با توصیفاتی که از علائمی که فرمودید به یک روانپزشک مراجعه کنید میتونید با نسخه ساده ای تمرکز و آرامشتون رو بدست

    بیارید و پس از مرتفع شدن این اختلالات کوچیک میتونید با مراجعه به یک روانشناس یا روانکاو در خصوص روحیات و حالات روز مره تون مشورت کنید و راهکارهای

    مفیدی دریافت کنید

    قطعا نتیجه میگیرید و اصلا مشکلتون حاد و پیچیده نیست


    براتون آرزوی موفقیت دارم

  5. 13 کاربر از پست مفید Almas Parsi سپاس کرده اند .


  6. #4
    یار همراه
    نوشته ها
    2,124
    ارسال تشکر
    18,960
    دریافت تشکر: 11,371
    قدرت امتیاز دهی
    23072
    Array

    پیش فرض پاسخ : حال اکثر جوان ها این روزها بد است

    این جمله از همه مهمتر بود :

    درس خواندن مهم ترین کاری است که باید انجام بدهند آن هم به دلیل والدین شان، این هدف خودشان نیست، از دست خودشان هم عصبانی هستند که چرا در خدمت دیگران هستند.

    در ضمن نه تنها به دلیل والدین بلکه به خاطر جامعه چنین محدودیتی بر جوانان چیره شده !!!
    ویرایش توسط "VICTOR" : 8th October 2013 در ساعت 08:30 AM

  7. 9 کاربر از پست مفید "VICTOR" سپاس کرده اند .


  8. #5
    یار همیشگی
    رشته تحصیلی
    مامایی
    نوشته ها
    3,947
    ارسال تشکر
    36,060
    دریافت تشکر: 18,520
    قدرت امتیاز دهی
    28276
    Array
    yas-90's: خواهش

    پیش فرض پاسخ : حال اکثر جوان ها این روزها بد است

    نقل قول نوشته اصلی توسط حسین متقی نمایش پست ها
    اتفاقا منم این مشکلو دارم
    6ماهی میشه که کلا 80 اوقات احساس خوبی ندارم
    انگار زندگی راضیم نمیکنه با اینکه هرجور حساب میکنم بد نمیگذره
    اما باز حالم بده - حس خوبی ندارم - گرفته ام - میخندم ولی خوشحال نیستم - نمیدونم باید چیکار کنم!
    سردرد و اعصاب خوردی و اینکه خیلی از مسائل دیگه برام مهم نیستن - مهم هستن ولی انگار که مهم نیستن و فقط طبق عادت دارم انجام میدم
    .....
    10 کیلو هم کاهش وزن داشتم تو یکی دوماه اول این 6ماهی که میگم
    تیک هم گرفتم - بعضی اوقات همش پلک میزنم و نمیتونم جلوشو تا 2-3 ثانیه بگیرم!
    برای همین کمتر رانندگی میکنم که اتفاقی نیوفته
    کسی میدونه من چمه و باید به چه دکتری دقیقا مراجعه کنم؟
    مشاور؟ روانپزشک؟روانشناس؟ یا مستقیم خودمو به تیمارستان معرفی کنم؟


    سلام دوست گرامی

    من هم هر وقت دچار روزمرگی میشم این احساسات رو دارم یادمه یک سال پیش دیگه این حس اونقدر به اوج رسیده بود که دلم میخواست دیگه دانشگاه هم نرم.....یه تعطیلی به خودتون بدید....مشکل من رو دوستانم هم داشتن وقتی اینجوری میشدیم با هم میرفتیم بیرون و کلا قید همه چیز رو میزدیم در عوض در عرض چند روز میتونستیم این حس دچار شدن به روزمرگی و کسلی رو از خودمون دور کنیم هر چند دوباره برمیگشت ولی ما هم چند وقت یکبار دوباره خودمونو نو میکردیم ...حالا با دوستان یا خانواده فرقی نداره


    نمیدونم تا حالا خودتون با خودتون یه سفر کوتاه داخل شهری رفتید(البته من خودم اینجوری بهش میگم شاید اسمش سفر نباشه)......حالا شما چون آقایی میتونید خارج شهریش رو هم با خیال راحت تنهایی برید ....یه روز خودتون باشید و یه کوله پشتی که یکسری وسیله مورد نیاز همراهتون باشه یک سفر یک روزه به هیچ چیز هم فکر نکنید(البته بدون ماشین).... من تجربه ش رو دارم و خیلی راضی بودم چون بعدش فکرم انگار باز تر شد شما هم شاید خوشتون بیاد و این فقط یه پیشنهاده

    یک مشاوره روانشناسی میتونه بهتون کمک کنه
    طلب كردم ز دانائي يكي پند .......مرا فرمود: با نادان نپيوند

  9. 9 کاربر از پست مفید yas-90 سپاس کرده اند .


  10. #6
    استعداد برتر سایت
    رشته تحصیلی
    معماری
    نوشته ها
    2,014
    ارسال تشکر
    10,146
    دریافت تشکر: 10,426
    قدرت امتیاز دهی
    25391
    Array
    SaSaMc2's: جدید25

    پیش فرض پاسخ : حال اکثر جوان ها این روزها بد است

    نقل قول نوشته اصلی توسط حسین متقی نمایش پست ها
    اتفاقا منم این مشکلو دارم
    6ماهی میشه که کلا 80 اوقات احساس خوبی ندارم
    انگار زندگی راضیم نمیکنه با اینکه هرجور حساب میکنم بد نمیگذره
    اما باز حالم بده - حس خوبی ندارم - گرفته ام - میخندم ولی خوشحال نیستم - نمیدونم باید چیکار کنم!
    سردرد و اعصاب خوردی و اینکه خیلی از مسائل دیگه برام مهم نیستن - مهم هستن ولی انگار که مهم نیستن و فقط طبق عادت دارم انجام میدم
    .....
    10 کیلو هم کاهش وزن داشتم تو یکی دوماه اول این 6ماهی که میگم
    تیک هم گرفتم - بعضی اوقات همش پلک میزنم و نمیتونم جلوشو تا 2-3 ثانیه بگیرم!
    برای همین کمتر رانندگی میکنم که اتفاقی نیوفته
    کسی میدونه من چمه و باید به چه دکتری دقیقا مراجعه کنم؟
    مشاور؟ روانپزشک؟روانشناس؟ یا مستقیم خودمو به تیمارستان معرفی کنم؟
    سلام عزيزم...

    چرا بيخود روي خودت عيب ميذاري...

    تو در سلامت كامل به سر ميبري...

    تو در حال دگرديسي معيار هستي...

    اين اتفاق مهميه در زندگي هر كسي...

    براي يه سري ها روي نميده و براي يه سري ها هم خيلي ديرتر از تو روي ميده...

    تمام مفاهيم زندگي در هر دوره و اقليم و فرهنگ و شرايط زندگي، شكل منحصر به لحظه اي داره...



    يكي مثل تو كه كنجكاو و باهوش و با استعداد و خلاق و پرتلاش هست...

    يكم كارش سخت تر ميشه توي دگرديسي ها معياري...

    چون بدون دليل پذيراي مفهومي بودن برات قابل قبول نيست...

    در حقيقت داره تعاريفت از زندگي عوض ميشه...

    براي مديريتش هم نبايد روي تعريف صحيح تمركز كني...

    بايد به تعريفي برسي كه به كسي آسيب نميزنه و به تو كمك ميكنه كه خوشبخت تر باشي...

    حتي اگر اون تعريف مربوط به لايه سوم باشه و با حقيقت لايه اول و نزديك به هسته، يكي نباشه...


  11. 11 کاربر از پست مفید SaSaMc2 سپاس کرده اند .


  12. #7
    استعدادهای برتر
    رشته تحصیلی
    تخصص=ایده پردازی +ارزیابی محصول
    نوشته ها
    2,940
    ارسال تشکر
    18,873
    دریافت تشکر: 9,270
    قدرت امتیاز دهی
    11669
    Array
    حسین متقی's: پر حرف

    پیش فرض پاسخ : حال اکثر جوان ها این روزها بد است

    نقل قول نوشته اصلی توسط SaSaMc2 نمایش پست ها
    سلام عزيزم...

    چرا بيخود روي خودت عيب ميذاري...

    تو در سلامت كامل به سر ميبري...

    تو در حال دگرديسي معيار هستي...

    اين اتفاق مهميه در زندگي هر كسي...

    براي يه سري ها روي نميده و براي يه سري ها هم خيلي ديرتر از تو روي ميده...

    تمام مفاهيم زندگي در هر دوره و اقليم و فرهنگ و شرايط زندگي، شكل منحصر به لحظه اي داره...



    يكي مثل تو كه كنجكاو و باهوش و با استعداد و خلاق و پرتلاش هست...

    يكم كارش سخت تر ميشه توي دگرديسي ها معياري...

    چون بدون دليل پذيراي مفهومي بودن برات قابل قبول نيست...

    در حقيقت داره تعاريفت از زندگي عوض ميشه...

    براي مديريتش هم نبايد روي تعريف صحيح تمركز كني...

    بايد به تعريفي برسي كه به كسي آسيب نميزنه و به تو كمك ميكنه كه خوشبخت تر باشي...

    حتي اگر اون تعريف مربوط به لايه سوم باشه و با حقيقت لايه اول و نزديك به هسته، يكي نباشه...

    درسته - اما خب این خیلی برام سخته
    الان نمیدونم چیکار کنم
    دارم علایقم رو از دست میدم - انگیزم رو از دست میدم
    تقریبا کارایی که بهشون علاقه دارم هیچ مزیت اقتصادی ای برام ندارند
    خیلی کم-شانسی و با زوووووور
    انگار محیط اطرافم خیلی متفاوته با چیزی که لازم دارم
    دارم به این نتیجه میرسم که خودمو باید خییلی تغییر بدم
    ولی میدونم این تغییر اصلا مثبت نیست
    و برای همین برای تغییر هم خیلی تمایلی ندارم
    نمیدونم - موندم چیکار کنم - دنبال یه راه جدیدم ولی پیدا نمیکنم - دارم نا امید میشم
    بی تجربه هستم - خیلی بی تجربه و اطلاعاتم خیلی کمه - فکر میکنم خیلی کمکاری کردم که اینطوری شده

    http://news.iranema.ir/ سامانه هوشمند جمع آوری و انتشار اخبار روز ایران

  13. 10 کاربر از پست مفید حسین متقی سپاس کرده اند .


  14. #8
    یار همیشگی
    رشته تحصیلی
    مامایی
    نوشته ها
    3,947
    ارسال تشکر
    36,060
    دریافت تشکر: 18,520
    قدرت امتیاز دهی
    28276
    Array
    yas-90's: خواهش

    پیش فرض پاسخ : حال اکثر جوان ها این روزها بد است

    نقل قول نوشته اصلی توسط SaSaMc2 نمایش پست ها





    سلام دوست گرامی

    حرفاتون رو قبلا شنیده بودم...از استادم.....یادمه یه بار که داشتیم به استاد میگفتیم که یکدفعه خیلی تغییر رو حس میکنیم و بعضی باورا و رفتارامون انگار عوض شدن و بعضی چیزایی که قبلا برامون جذابیت داشت الان نداره بهمون گفت یه دوره ای آدم دچار دگردیسی میشه، شاید این دوره برای شما نزدیکه.... الان که شما گفتید یاد حرف استادمون افتادم .....اما من همیشه همه حس و حالام رو به روزمرگی ربط میدم حتی اونموقع که استاد از دگردیسی حرف میزد

    همون مسیر از پیله تا پروانه شدن
    طلب كردم ز دانائي يكي پند .......مرا فرمود: با نادان نپيوند

  15. 6 کاربر از پست مفید yas-90 سپاس کرده اند .


  16. #9
    همکار تالار شیمی عمومی
    رشته تحصیلی
    ♥♥♥♥
    نوشته ها
    757
    ارسال تشکر
    5,978
    دریافت تشکر: 4,121
    قدرت امتیاز دهی
    9174
    Array
    1=1+1's: جدید40

    پیش فرض پاسخ : حال اکثر جوان ها این روزها بد است

    چه جالب . میشه راجب دگردیسی بیشتر توضیح بدید ؟

  17. 3 کاربر از پست مفید 1=1+1 سپاس کرده اند .


  18. #10
    استعداد برتر سایت
    رشته تحصیلی
    معماری
    نوشته ها
    2,014
    ارسال تشکر
    10,146
    دریافت تشکر: 10,426
    قدرت امتیاز دهی
    25391
    Array
    SaSaMc2's: جدید25

    پیش فرض پاسخ : حال اکثر جوان ها این روزها بد است

    نقل قول نوشته اصلی توسط حسین متقی نمایش پست ها
    درسته - اما خب این خیلی برام سخته
    الان نمیدونم چیکار کنم
    دارم علایقم رو از دست میدم - انگیزم رو از دست میدم
    تقریبا کارایی که بهشون علاقه دارم هیچ مزیت اقتصادی ای برام ندارند
    خیلی کم-شانسی و با زوووووور
    انگار محیط اطرافم خیلی متفاوته با چیزی که لازم دارم
    دارم به این نتیجه میرسم که خودمو باید خییلی تغییر بدم
    ولی میدونم این تغییر اصلا مثبت نیست
    و برای همین برای تغییر هم خیلی تمایلی ندارم
    نمیدونم - موندم چیکار کنم - دنبال یه راه جدیدم ولی پیدا نمیکنم - دارم نا امید میشم
    بی تجربه هستم - خیلی بی تجربه و اطلاعاتم خیلی کمه - فکر میکنم خیلی کمکاری کردم که اینطوری شده
    سلام...

    یه روز همه ی آرزوی ما بغله مادرمون هست...

    یه روز همه ی علاقه ی ما رفتن به شهر بازی هست...

    یه روز همه ی امید ما گیر کردن دبیر ریاضی در ترافیک هست...

    یه روز همه ی خوشبختی ما توی ژل موهامون خلاصه میشه...

    یه روزم توی تاب موهاش...

    اگر صد بار برگردیم به عقب باز هم تمام و تمام و تمام و کمال، همون مسیر رو خواهیم رفت...

    نگران بودن مورد مهم و خوبیه، اما تا 33% و بیشتر از این میشه ضرر...

    بی خیال بودنم اخلاق خوبیه ولی تا سی و سه درصد...

    همه چیز 1 سومش خوبه و بیشتر بهش پرداختن باعث اجحاف در حق خودمون میشه...

    حق متعادل بودن...

    ـــــ

    ما همیشه ممکنه در تایم های آینده برای خودمون و برنامه هایی داشته باشیم و قول هایی بدیم...

    و به واقعیت نرسیدنشون دلیل بر بدقولی نیست یا کوتاهی نیست...

    تو سرمایه گذاری میکنی از عمرت و میندازی تو دجله...

    همیشه داشته ها و خواسته ها باید در توانایی و بر شرایط در نظر گرفته بشن...

    مثل کار فعلی من که الان بر اساس جبر هست...

    جبر زمان همون تفاوت علایق و خواسته های تو با پیرامونت هست...

    اقتصاد چقدر از زندگیت هست؟

    از کجا فهمیدی این تغییرات به نفعت نیست؟

    انسان زنده توانایی ناامید شدن نداره...

    همه ی ما نسبت به فردامون بی تجربه تر هستیم...

    این وجه مشترک هست که با 6.5 میلیاد انسان دیگه داری...

    چند روز میرم گرگان تا خون تک تک زبون بسته ها رو بریزیم...

    برگشتم حتما یه جا میبینمت...

    نقل قول نوشته اصلی توسط yas-90 نمایش پست ها
    سلام دوست گرامی

    حرفاتون رو قبلا شنیده بودم...از استادم.....یادمه یه بار که داشتیم به استاد میگفتیم که یکدفعه خیلی تغییر رو حس میکنیم و بعضی باورا و رفتارامون انگار عوض شدن و بعضی چیزایی که قبلا برامون جذابیت داشت الان نداره بهمون گفت یه دوره ای آدم دچار دگردیسی میشه، شاید این دوره برای شما نزدیکه.... الان که شما گفتید یاد حرف استادمون افتادم .....اما من همیشه همه حس و حالام رو به روزمرگی ربط میدم حتی اونموقع که استاد از دگردیسی حرف میزد

    همون مسیر از پیله تا پروانه شدن
    سلام دوست گرامی...

    این یه روند طبیعی هست...

    یه وقت کاربرد کتاب افزایش دانش است و یه وقت جایی برای خشک کردن پروانه ها...

    روزمرگی هم که سوزوندن برگ برگش برای یخ نزدن بین ازدحام مردم بی روح و خنک...

    کسالت از زمانی شروع میشه که فکر میکنیم الک هامون رو آویختیم...

    متاسفانه برای خانمها ظاهرا بنا بر فرهنگ ما قضیه کمی سخت تر به نظر میرسه...

    ولی در حقیقت بعد پروانه شدن تازه اول راه پروازه...


    نقل قول نوشته اصلی توسط 1=1+1 نمایش پست ها
    چه جالب . میشه راجب دگردیسی بیشتر توضیح بدید ؟
    سلام....

    منظور از دگردیسی معیار، تغییر روحیات و علایق در مقاطع مختلف سنی و شرایط مختلف انسانهاست...

    همانطور که شما به اندازه ی گذشته وابسته به عروسک های کودکیتون نیستید...

    همه چیز همیشه دارای تعاریف مختلفی هست...

    یعنی هر اتفاقی دارای لایه های مختلفی از تعریف است که ممکنه همه ی اونها همیشه درست باشن ولی همه ی اونها همیشه صلاح نیستند...

    همون اصل منطبق سازی زمان به زمانه...

    یکی ازدواج میکنه که نثلش منقرض نشه...

    یکی ازدواج میکنه که سنت دینش رو رعایت کنه...

    یکی ازدواج میکنه که نیازهاش برطرف بشه...

    یکی ازدواج میکنه که خونواده اش ازش راضی باشن...

    یکی ازدواج میکنه تا کلفت داشته باشه...

    یکی ازدواج میکنه تا تکیه گاه داشته باشه...

    یکی ازدواج میکنه از دست خونه واده اش در بره...

    یکی ازدواج میکنه تا محبت از پنجره به خونه اش بیاد...

    متاسفانه اکثر تعاریف ما چه تجربی چه علمی و چه فولکلوریک داری نقص هستند...

    و نحوه ی دگردیسی معیاری ما رو دچار اختلال و اشتباه میکنند...

    درس عبادت ورزش...

    فکر میکنید 10 سال بعد هم همین نظر رو داشته باشید؟

    اگر تعاریف بهتری از هر مقوله پیدا کنید حتما دگردیسی شما هم معقول و بهتر خواهد بود...

    و اگر هم تعاریف رو به رای تعبیر کنید و یا بدون کنکاش بپذیرید مثل من دگردیسی خوبی نخواهید داشت...

    البته همه چیز میتواند متفاوت روی دهد...

    و هیچ کدام از حرف های من منبع مرجع و سند مشخصی ندارد...

    به همین خاطر چه شما برای عروسک کودکی خود لالایی بخوانید چه نخوانید...

    من هنوز همه ی آرزویم بغله مادرم هست...


  19. 7 کاربر از پست مفید SaSaMc2 سپاس کرده اند .


اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. آیا ممکن است ورزش موجب افزایش وزن شود؟!
    توسط Outta_Breathe1020 در انجمن ورزش و تناسب اندام
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: 30th September 2012, 07:36 AM
  2. بهداد سليمي وساير وزنه برداران دست به وزنه شدند
    توسط داداشی در انجمن اخبار ورزشی
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: 2nd August 2012, 11:40 PM
  3. پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: 23rd December 2011, 02:01 PM
  4. پاسخ ها: 1
    آخرين نوشته: 28th August 2011, 03:05 PM
  5. پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: 8th November 2009, 11:55 PM

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •