دوست عزیز، به سایت علمی نخبگان جوان خوش آمدید

مشاهده این پیام به این معنی است که شما در سایت عضو نیستید، لطفا در صورت تمایل جهت عضویت در سایت علمی نخبگان جوان اینجا کلیک کنید.

توجه داشته باشید، در صورتی که عضو سایت نباشید نمی توانید از تمامی امکانات و خدمات سایت استفاده کنید.
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 7 , از مجموع 7

موضوع: اشعار ي از فاضل نظري

  1. #1
    کاربر جدید
    رشته تحصیلی
    صنایع شیمییای
    نوشته ها
    18
    ارسال تشکر
    94
    دریافت تشکر: 87
    قدرت امتیاز دهی
    0
    Array
    mahsa22's: فرشته

    پیش فرض اشعار ي از فاضل نظري

    عقل بیهوده سر طرح معما دارد
    بازی عشق مگر شاید و اما دارد؟
    با نسیم سحری دشت پر از لاله شکفت
    سر سربسته چرا این همه رسوا دارد
    در خیال آمدی و آینه ی قلب شکست
    آینه تازه از امروز تماشا دارد
    بس که دلتنگم اگر گریه کنم می گویند:
    قطره ای قصد نشان دادن دریا دارد
    تلخی عمر به شیرینی عشق آکنده است
    چه سر انجام خوشی گردش دنیا دارد
    عشق رازیست که تنها به خدا باید گفت
    چه سخن ها که خدا با من تنها دارد
    فاضل نظری
    از سخن چینان شنیدم آشنایت نیستم
    خاطراتت را بیاور تا بگویم کیستم
    سیلی هم صحبتی از موج خوردن سخت نیست
    صخره ام، هر قدر بی مهری کنی می ایستم
    تا نگویی اشک های شمع از کم طاقتی ست
    در خودم آتش به پا کردم ولی نگریستم
    چون شکست آیینه، حیرت صد برابر می شود
    بی سبب خود را شکستم تا ببینم چیستم
    زندگی در برزخ وصل و جدایی ساده نیست
    کاش قدری پیش از این یا بعد از آن می زیستم
    فاضل نظری
    نه چون اهل خطا بودیم رسوا ساختی ما را
    که از اول برای خاک دنیا ساختی ما را
    ملائک با نگاه یاس بر ما سجده می کردند
    ملائک راست میگفتند اما ساختی ما را
    که باور میکند با اینکه از آغاز می دیدی
    که منکر می شویم آخر خودت را ساختی ما را
    به ظاهر ماهیانی ناگزیر از تنگ تقدیریم
    تو خود بازیچه ی اهل تماشا ساختی ما را
    به جای شکر گاهی صخره ها در گریه می گویند
    چرا سیلی خور امواج دریا ساختی ما را ؟
    دل آزردگانت را به دام آتش افکندی
    به خاکستر نشاندی سوختی تا ساختی ما را!
    فاضل نظری


  2. #2
    دوست آشنا
    رشته تحصیلی
    روانشناسی
    نوشته ها
    1,143
    ارسال تشکر
    1,136
    دریافت تشکر: 4,005
    قدرت امتیاز دهی
    11968
    Array
    محمد نظری گندشمین's: جدید121

    پیش فرض پاسخ : اشعار ي از فاضل نظري

    نقل قول نوشته اصلی توسط mahsa22 نمایش پست ها
    عقل بیهوده سر طرح معما داردبازی عشق مگر شاید و اما دارد؟
    با نسیم سحری دشت پر از لاله شکفت
    سر سربسته چرا این همه رسوا دارد
    در خیال آمدی و آینه ی قلب شکست
    آینه تازه از امروز تماشا دارد
    بس که دلتنگم اگر گریه کنم می گویند:
    قطره ای قصد نشان دادن دریا دارد
    تلخی عمر به شیرینی عشق آکنده است
    چه سر انجام خوشی گردش دنیا دارد
    عشق رازیست که تنها به خدا باید گفت
    چه سخن ها که خدا با من تنها دارد
    فاضل نظری
    از سخن چینان شنیدم آشنایت نیستم
    خاطراتت را بیاور تا بگویم کیستم
    سیلی هم صحبتی از موج خوردن سخت نیست
    صخره ام، هر قدر بی مهری کنی می ایستم
    تا نگویی اشک های شمع از کم طاقتی ست
    در خودم آتش به پا کردم ولی نگریستم
    چون شکست آیینه، حیرت صد برابر می شود
    بی سبب خود را شکستم تا ببینم چیستم
    زندگی در برزخ وصل و جدایی ساده نیست
    کاش قدری پیش از این یا بعد از آن می زیستم
    فاضل نظری
    نه چون اهل خطا بودیم رسوا ساختی ما را
    که از اول برای خاک دنیا ساختی ما را
    ملائک با نگاه یاس بر ما سجده می کردند
    ملائک راست میگفتند اما ساختی ما را
    که باور میکند با اینکه از آغاز می دیدی
    که منکر می شویم آخر خودت را ساختی ما را
    به ظاهر ماهیانی ناگزیر از تنگ تقدیریم
    تو خود بازیچه ی اهل تماشا ساختی ما را
    به جای شکر گاهی صخره ها در گریه می گویند
    چرا سیلی خور امواج دریا ساختی ما را ؟
    دل آزردگانت را به دام آتش افکندی
    به خاکستر نشاندی سوختی تا ساختی ما را!
    فاضل نظری
    اندیشیدن ، نبضِ حیاتِ ذهن ماست

  3. 3 کاربر از پست مفید محمد نظری گندشمین سپاس کرده اند .


  4. #3
    کاربر جدید
    رشته تحصیلی
    کامپیوتر
    نوشته ها
    16
    ارسال تشکر
    35
    دریافت تشکر: 64
    قدرت امتیاز دهی
    0
    Array
    serda's: لبخند

    پیش فرض پاسخ : اشعار ي از فاضل نظري

    غرض رنجیدن ما بود - از دنیا - که حاصل شد
    مکن ای زندگی عمر مرا دیگر تباه اینجا

    برای چرخش این آسیاب کهنه دل سنگ
    به خون خویش می‌غلتند خلقی بی‌گناه اینجا

    نشان خانه خود را در این صحرای سردرگم
    بپرس از کاروان هایی که گم کردند راه اینجا

    اگر شادی سراغ از من بگیرد جای حیرت نیست
    نشان می‌جوید از من تا نیاید اشتباه اینجا

    تو زیبایی و زیبایی در اینجا کم گناهی نیست
    هزاران سنگ خواهد خورد در مرداب ماه اینجا

    فاضل نظری


  5. 4 کاربر از پست مفید serda سپاس کرده اند .


  6. #4
    همکار تالار موبایل
    نوشته ها
    1,025
    ارسال تشکر
    8,185
    دریافت تشکر: 3,427
    قدرت امتیاز دهی
    25841
    Array

    پیش فرض پاسخ : اشعار ي از فاضل نظري

    بغض ِ فروخورده ام ، چگونه نگریم ؟

    غنچۀ پژمرده ام ، چگونه نگریم ؟


    رودم و با گریه دور می شوم از خویش
    از همه آزرده ام ، چگونه نگریم ؟


    مرد مگر گریه می کند ؟ چه بگویم
    طفل ِ زمین خورده ام ، چگونه نگریم ؟

    تنگ پر از اشک و چشم های تماشا
    ماهی دلمرده ام ، چگونه نگریم !

    پرسشم از راز ِ بی وفایی او بود
    حال که پی برده ام ، چگونه نگریم ؟

    فاضل نظری

  7. #5
    همکار تالار موبایل
    نوشته ها
    1,025
    ارسال تشکر
    8,185
    دریافت تشکر: 3,427
    قدرت امتیاز دهی
    25841
    Array

    پیش فرض پاسخ : اشعار ي از فاضل نظري

    سرسبز دل از شاخه بریدم ، تو چه کردی ؟

    افتادم و بر خاک رسیدم ، تو چه کردی ؟


    من شور و شر موج و تو سرسختی ِ ساحل
    روزی که به سوی تو دویدم ، تو چه کردی ؟

    هر کس به تو از شوق فرستاد پیامی

    من قاصد ِ خود بودم و دیدم تو چه کردی

    مغرور ، ولی دست به دامان ِ رقیبان
    رسوا شدم و طعنه شنیدم ، تو چه کردی ؟

    «تنهایی و رسوایی » ، « بی مهری و آزار »
    ای عشق ، ببین من چه کشیدم تو چه کردی !



    از : فاضل نظری

  8. #6
    همکار تالار موبایل
    نوشته ها
    1,025
    ارسال تشکر
    8,185
    دریافت تشکر: 3,427
    قدرت امتیاز دهی
    25841
    Array

    پیش فرض پاسخ : اشعار ي از فاضل نظري


    وضع ما در گردش دنیا چه فرقی می کند
    زندگی یا مرگ، بعد از ما چه فرقی می کند

    ماهیان روی خاک و ماهیان روی آب
    وقت مردن، ساحل و دریا چه فرقی می کند


    سهم ما از خاک وقتی مستطیلی بیش نیست
    جای ما اینجاست یا آنجا چه فرقی می کند؟


    یاد شیرین تو بر من زندگی را تلخ کرد
    تلخ و شیرین جهان اما چه فرقی می کند


    هیچ کس هم صحبت تنهایی یک مرد نیست
    خانه من با خیابان ها چه فرقی می کند


    مثل سنگی زیر آب از خویش می پرسم مدام
    ماه پایین است یا بالا چه فرقی می کند؟


    فرصت امروز هم با وعده فردا گذشت
    بی وفا! امروز با فردا چه فرقی می کند



    فاضل نظری

  9. #7
    همکار تالار موبایل
    نوشته ها
    1,025
    ارسال تشکر
    8,185
    دریافت تشکر: 3,427
    قدرت امتیاز دهی
    25841
    Array

    پیش فرض پاسخ : اشعار ي از فاضل نظري

    آئین عشق بازی دنیا عوض شده است

    یوسف عوض شده است ، زلیخا عوض شده است

    سر همچنان به سجده فرو برده ام ولی
    در عشق سالهاست که فتوا عوض شده است

    خو کن به قایقت که به ساحل نمی رسیم
    خو کن که جای ساحل و دریا عوض شده است


    آن با وفا کبوتر جلدی که پر کشید
    اکنون به خانه آمده اما عوض شده است

    حق داشتی مرا نشناسی ، به هر طریق

    من همچنان همانم و دنیا عوض شده است




    فاضل نظری

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •