من زدم ادکلنمو به خاطر اینکه نمیتونم خودمو کنترل کنم
من ترکوندم
یک چشم چرون رو
به خاطر اینکه من زیبا هستم و هر کاری بخوام میکنم
من خوشحال کردمیک معلول روبه خاطر اینکه زیر شلواریم قرمز و پاره است
everything is calm
من خوش حال کردم یک معلول رو به خاطر اینکه عمم لنگش کوتاست
توانا ترین مترجم کسی است که سکوت دیگران را ترجمه کند شاید سکوتی تلخ گویای دوست داشتنی شیرین باشد.
من فشردم کریستین رونالدو رو به خاطر اینکه من یک پرنده هستم
من راضی کردم یک مسافر رو به خاطر اینکه من به موسیقی علاقه مند می باشم
سعی کن تنها کسی را که در تنهایی ات راه می دهی خدا باشد؛و سعی کن تنهایی ات آنقدر بزرگ باشد که خدا در آن جای گیرد ...
بی مزه بود
من لیس زدم یک بی خانمان رو به خاطر اینکه نمی تونم خودمو کنترل کنم
اصلا خنده نداشت
من شارژ کردم یک ته تغاری رو به خاطر اینکه من زیبا هستم و هر کاری بخوام میکنم
فقط خداست " که خداست
من دوست داشتم یک نینجا رو بخاطر اینکه نمی تونم خودمو کنترل کنم
مشکل فرصتیست تا چیزی مسی در وجودت را به طلای ناب تبدیل کنی .
من سوار کردم یه سی پی یوی دوهسته ای رو به خاطر اینکه نمیتونم خودمو کنترل کنم!
زندگی شاید آن لبخندی ست ، که دریغ اش کردیم . . .
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)
علاقه مندی ها (Bookmarks)