دوست عزیز، به سایت علمی نخبگان جوان خوش آمدید

مشاهده این پیام به این معنی است که شما در سایت عضو نیستید، لطفا در صورت تمایل جهت عضویت در سایت علمی نخبگان جوان اینجا کلیک کنید.

توجه داشته باشید، در صورتی که عضو سایت نباشید نمی توانید از تمامی امکانات و خدمات سایت استفاده کنید.
صفحه 2 از 16 نخستنخست 123456789101112 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 11 تا 20 , از مجموع 160

موضوع: چكامه ها؛ هوشنگ ابتهاج (ه . الف . سايه )

  1. #11
    یار همیشگی
    رشته تحصیلی
    مکانیک - طراحی جامدات
    نوشته ها
    3,892
    ارسال تشکر
    3,247
    دریافت تشکر: 14,584
    قدرت امتیاز دهی
    29855
    Array

    پیش فرض پاسخ : چكامه ها؛ هوشنگ ابتهاج (ه . الف . سايه )

    ناله ای بر هجران

    گل می رود از بستان بلبل ز چه خاموشی
    وقت است که دل زین غم بخراشی و بخروشی

    ای مرغ بنال ای مرغ آمد گه نالیدن
    گل می سپرد ما را دیگر به فراموشی

    آه ای دل ناخرسند در حسرت یک لبخند
    خون جگرم تا چند می نوشی و می نوشی

    می سوزم و می خندم، خشنودم و خرسندم
    تا سوختم چون شمع می خواهی و می کوشی

    تو آبی و من آتش وصل تو نمی خواهم
    این سوختنم خوش تر از سردی و خاموشی
    آشوبم آرامشم تویی
    به هر ترانه ای سر می کشم تویی
    بیا که بی تو من غم دو صد خزانم

  2. 2 کاربر از پست مفید م.محسن سپاس کرده اند .


  3. #12
    یار همیشگی
    رشته تحصیلی
    مکانیک - طراحی جامدات
    نوشته ها
    3,892
    ارسال تشکر
    3,247
    دریافت تشکر: 14,584
    قدرت امتیاز دهی
    29855
    Array

    پیش فرض پاسخ : چكامه ها؛ هوشنگ ابتهاج (ه . الف . سايه )

    خاکستر

    چون خواب ناز بود که باز از سرم گذشت
    نامهربان من که به ناز از برم گذشت

    چون ابر نوبهار بگریم درین چمن
    از حسرت گلی که ز چشم ترم گذشت

    منظور من که منظره افروز عالمی ست
    چون برق خنده ای زد و از منظرم گذشت

    آخر به عزم پرسش پروانه شمع بزم
    آمد ولی چو باد به خاکسترم گذشت

    دریای لطف بودی و من مانده با سراب
    دل آنگهت شناخت که آب از سرم گذشت

    منت کش خیال توام کز سر کرم
    همخوابه ی شبم شد و بر بسترم گذشت

    جان پرورست لطف تو ای اشک ژاله، لیک
    دیر آمدی و کار گل پرپرم گذشت

    خوناب درد گشت و ز چشمم فرو چکید
    هر آرزو که از دل خوش باورم گذشت

    صد چشمه اشک غم شد و صد باغ لاله داغ
    هر دم که خاطرات تو از خاطرم گذشت

    خوش سایه روشنی است تماشای یار را
    این دود آه و شعله که بر دفترم گذشت
    آشوبم آرامشم تویی
    به هر ترانه ای سر می کشم تویی
    بیا که بی تو من غم دو صد خزانم

  4. 3 کاربر از پست مفید م.محسن سپاس کرده اند .


  5. #13
    یار همیشگی
    رشته تحصیلی
    مکانیک - طراحی جامدات
    نوشته ها
    3,892
    ارسال تشکر
    3,247
    دریافت تشکر: 14,584
    قدرت امتیاز دهی
    29855
    Array

    پیش فرض پاسخ : چكامه ها؛ هوشنگ ابتهاج (ه . الف . سايه )

    مرغ پریده

    هنوز چشم مرادم رخ تو سیر ندیده
    هوا گرفتی و رفتی ز کف چو مرغ پریده

    تو را به روی زمین دیدم و شکفتم و گفتم
    که این فرشته برای من از بهشت رسیده

    بیا که چشم و چراغم تو بودی از همه عالم
    خدای را به کجا رفتی ای فروغ دو دیده

    هزار بار گذشتی به ناز و هیچ نگفتی
    که چونی ای به سر راه انتظار کشیده

    چه خواهی از سر من ای سیاهی شب هجران
    سپید کردی چشمم در انتظار سپیده

    به دست کوته من دامن تو کی رسد ای گل
    که پای خسته ی من عمری از پی تو دویده

    ترانه ی غزل دلکشم مگر نشنفتی
    که رام من نشدی آخر ای غزال رمیده

    خموش سایه که شعر تو را دگر نپسندم
    که دوش گوش دلم شعر شهریار شنیده
    آشوبم آرامشم تویی
    به هر ترانه ای سر می کشم تویی
    بیا که بی تو من غم دو صد خزانم

  6. 2 کاربر از پست مفید م.محسن سپاس کرده اند .


  7. #14
    یار همیشگی
    رشته تحصیلی
    مکانیک - طراحی جامدات
    نوشته ها
    3,892
    ارسال تشکر
    3,247
    دریافت تشکر: 14,584
    قدرت امتیاز دهی
    29855
    Array

    پیش فرض پاسخ : چكامه ها؛ هوشنگ ابتهاج (ه . الف . سايه )

    اشک ندامت

    ای فرستاده سلامم به سلامت باشی
    غمم آن نیست که قادر به غرامت باشی

    گل که دل زنده کند بوی وفایی دارد
    تو مگر صاحب اعجاز و کرامت باشی

    خانه ی دل نه چنان ریخته از هم که در او
    سر فرود آری و مایل به اقامت باشی

    دگرم وعده ی دیدار وفایی نکند
    مگر ای وعده، به دیدار قیامت باشی

    شبنم آویخت به گلبرگ که ای دامن چاک
    سزدت گر همه با اشک ندامت باشی

    می کنم بخت بد خویش شریک گنهت
    تا نه تنها تو سزاوار ملامت باشی

    ای که هرگز نکند سایه فراموش تو را
    یاد کردی به سلامم به سلامت باشی
    ویرایش توسط م.محسن : 4th September 2013 در ساعت 10:02 PM
    آشوبم آرامشم تویی
    به هر ترانه ای سر می کشم تویی
    بیا که بی تو من غم دو صد خزانم

  8. 2 کاربر از پست مفید م.محسن سپاس کرده اند .


  9. #15
    یار همیشگی
    رشته تحصیلی
    مکانیک - طراحی جامدات
    نوشته ها
    3,892
    ارسال تشکر
    3,247
    دریافت تشکر: 14,584
    قدرت امتیاز دهی
    29855
    Array

    پیش فرض پاسخ : چكامه ها؛ هوشنگ ابتهاج (ه . الف . سايه )

    خنده ی غم آلود

    چون باد می روی و به خاکم فکنده ای
    آری برو که خانه ز بنیاد کنده ای

    حس و هنر به هیچ، ز عشق بهشتی ام
    شرمی نیامدت که ز چشمم فکنده ا ی؟

    اشکم دود به دامن و چون شمع صبحدم
    مرگم به لب نهاده غم آلود خنده ای

    بخت از منت گرفت و دلم آن چنان گریست
    کز دست کودکی بربایی پرنده ای

    بگذشتی و ز خرمن دل شعله سرکشید
    آنگه شناختم که تو برق جهنده ای

    بی او چه بر تو می گذرد سایه ای شگفت
    جانت ز دست رفت و تو بی چاره زنده ای
    آشوبم آرامشم تویی
    به هر ترانه ای سر می کشم تویی
    بیا که بی تو من غم دو صد خزانم

  10. 2 کاربر از پست مفید م.محسن سپاس کرده اند .


  11. #16
    یار همیشگی
    رشته تحصیلی
    مکانیک - طراحی جامدات
    نوشته ها
    3,892
    ارسال تشکر
    3,247
    دریافت تشکر: 14,584
    قدرت امتیاز دهی
    29855
    Array

    پیش فرض پاسخ : چكامه ها؛ هوشنگ ابتهاج (ه . الف . سايه )

    فسانه ی شهر

    صبا به لرزش تن سیم تار را مانی
    به بوی نافه سر زلف یار را مانی

    به گوش یار رسان شرح بی قراری دل
    به زلف او که دل بی قرار را مانی

    در انتظار سحر چون من ای فلک همه چشم
    بمان که مردم چشم انتظار را مانی

    سری به سخره ی زانوی غم بزن ای اشک
    که در سکوت شبم آبشار را مانی

    به پای شمع مه از اشک اختران ای چرخ
    کنار عاشق شب زنده دار را مانی

    ز سیل اشک من ای خواب من ندیده هنوز
    چه بستری تو که دریا کنار را مانی

    گذشتی ای مه ناسازگار زودگذر
    که روزهای خوش روزگار را مانی

    مناز این همه ای مدعی به صحبت یار
    که پیش آن گل نورسته خار را مانی

    امان نمی دهی ای سوز غم به ساز دلم
    بیا که گریه ی بی اختیار را مانی

    غزال من تو به افسون فسانه در همه شهر
    ترانه ی غزل شهریار را مانی

    نوید نامه ات ای سرو سایه پرور من
    بگو بیا که نسیم بهار را مانی

    آشوبم آرامشم تویی
    به هر ترانه ای سر می کشم تویی
    بیا که بی تو من غم دو صد خزانم

  12. 4 کاربر از پست مفید م.محسن سپاس کرده اند .


  13. #17
    یار همیشگی
    رشته تحصیلی
    مکانیک - طراحی جامدات
    نوشته ها
    3,892
    ارسال تشکر
    3,247
    دریافت تشکر: 14,584
    قدرت امتیاز دهی
    29855
    Array

    پیش فرض پاسخ : چكامه ها؛ هوشنگ ابتهاج (ه . الف . سايه )

    پیام پرستو

    بیا که بار دگر گل به بار می آید
    بیار باده که بوی بهار می آید

    هزار غم ز تو دارم به دل، بیا ای گل
    که گل شکفته و بانگ هزار می آید

    طرب میانه ی خوش نیست با منش چه کنم
    خوشا غم تو که با ما کنار می آید

    نه من ز داغ تو ای گل به خون نشستم و بس
    که لاله هم به چمن داغدار می آید

    دل چو غنچه ی من نشکفد به بوی بهار
    بهار من بود آن گه که یار می آید

    نسیم زلف تو تا نگذرد به گلشن دل
    کجا نهال امیدم به بار می آید

    بدین امید شد اشکم روان ز چشمه ی چشم
    که سرو من به لب جویبار می آید

    مگر ز پیک پرستو پیام او پرسم
    وگرنه کیست که از آن دیار می آید

    دلم به باده و گل وا نمی شود، چه کنم
    که بی تو باده و گل ناگوار می آید

    بهار سایه تویی ای بنفشه مو باز آی
    که گل به دیده ی من بی تو خار می آید
    آشوبم آرامشم تویی
    به هر ترانه ای سر می کشم تویی
    بیا که بی تو من غم دو صد خزانم

  14. 3 کاربر از پست مفید م.محسن سپاس کرده اند .


  15. #18
    یار همیشگی
    رشته تحصیلی
    مکانیک - طراحی جامدات
    نوشته ها
    3,892
    ارسال تشکر
    3,247
    دریافت تشکر: 14,584
    قدرت امتیاز دهی
    29855
    Array

    پیش فرض پاسخ : چكامه ها؛ هوشنگ ابتهاج (ه . الف . سايه )

    همیشه بهار

    گذشتم از تو که ای گل چو عمر من گذرانی
    چه گویمت که به باغ بهشت گم شده مانی

    به دور چشم تو هر چند داد دل نستاندم
    برو که کام دل از دور آسمان بستانی

    گذشتم به جگر داغ عشق و از تو گذشتم
    به کام من که نماندی به کام خویش بمانی

    بهار عمر مرا گر خزان رسید تو خوش باش
    که چون همیشه بهار ایمن از گزند خزانی

    تو را چه غم که سوی پایمال عشق تو گردد
    که بر عزای عزیزان سمند شوق برانی

    چگونه خوار گذاری مرا که جان عزیزی
    چگونه پیر سندی مرا که بخت جوانی

    کنون غبار غم برفشان ز چهره که فردا
    چه سود اشک ندامت که بر سرم بفشانی

    چه سال ها که به پای تو شاخ گل بنشستم
    که بشکفی و گلی پیش روی من بنشانی

    تو غنچه بودی و من عندلیب باغ تو بودم
    کنون به خواری ام ای گلبن شکفته چه رانی

    به پاس عشق ز بد عهدی ات گذشتم و دانم
    هنوز ذوق گذشت و صفای عشق ندانی

    چه خارها که ز حسرت شکست در دل ریشم
    چو دیدمت که چو گل سر به سینه ی دگرانی

    خوشا به پای تو سر سودنم چو شاهد مهتاب
    ولی تو سایه برانی ز خود که سرو رانی
    آشوبم آرامشم تویی
    به هر ترانه ای سر می کشم تویی
    بیا که بی تو من غم دو صد خزانم

  16. 3 کاربر از پست مفید م.محسن سپاس کرده اند .


  17. #19
    یار همیشگی
    رشته تحصیلی
    مکانیک - طراحی جامدات
    نوشته ها
    3,892
    ارسال تشکر
    3,247
    دریافت تشکر: 14,584
    قدرت امتیاز دهی
    29855
    Array

    پیش فرض پاسخ : چكامه ها؛ هوشنگ ابتهاج (ه . الف . سايه )

    آخر دل است این

    دل چون توان بریدن ازو مشکل است این
    آهن که نیست جان من آخر دل است این

    من می شناسم این دل مجنون خویش را
    پندش مگوی که بی حاصل است این

    جز بند نیست چاره ی دیوانه و حکیم
    پندش دهد هنوز، عجب عاقل است این

    گفتم طبیب این دل بیمار آمده ست
    ای وای بر من و دل من، قاتل است این

    کنت چرا نهیم که بر خاک پای یار
    جانی نثار کردم و ناقابل است این

    اشک مرا بدید و بخندید مدعی
    عیبش مکن که از دل ما غافل است این

    پندم دهد که سایه درین غم صبور باش
    در بحر غرقه ام من و بر ساحل است این
    آشوبم آرامشم تویی
    به هر ترانه ای سر می کشم تویی
    بیا که بی تو من غم دو صد خزانم

  18. 4 کاربر از پست مفید م.محسن سپاس کرده اند .


  19. #20
    یار همیشگی
    رشته تحصیلی
    مکانیک - طراحی جامدات
    نوشته ها
    3,892
    ارسال تشکر
    3,247
    دریافت تشکر: 14,584
    قدرت امتیاز دهی
    29855
    Array

    پیش فرض پاسخ : چكامه ها؛ هوشنگ ابتهاج (ه . الف . سايه )

    سایه ی گل

    ز پرده گر بدر آید نگار پرده نشینم
    چون اشک از نظر افتد نگارخانه ی چینم

    بسازم از سر زلف تو چون نسیم به بویی
    گرم ز دست نیابد که گل ز باغ تو چینم

    مرو به ناز جوانی گره فکنده بر ابرو
    که پیر عشقم و زلف تو داده چین به جبینم

    ز جان نداشت دلم طاقت جدایی و از اشک
    کشید پرده به چشمم که رفتن تو نبینم

    ز تاب آن که دلم باز سر کشد ز کمندش
    کمان کشیده نشسته ست چشم او به کمینم

    اگر نسیم امیدی نبود و شبنم شوقی
    گلی نداشت خزان دیده باغ طبع حزینم

    به ناز سر مکش از من که سایه ی توام ای سرو
    چو شاخ گل بنشین تا به سایه ی تو نشینم
    آشوبم آرامشم تویی
    به هر ترانه ای سر می کشم تویی
    بیا که بی تو من غم دو صد خزانم

  20. 2 کاربر از پست مفید م.محسن سپاس کرده اند .


صفحه 2 از 16 نخستنخست 123456789101112 ... آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •