نويسنده : صدري نيا، باقر
مقدمه
با وجود دلبستگي شهريار به موازين و سنتهاي شعري گذشته ايران، نميتوان او را به تمام معنا شاعر سنت گرا تلقي کرد و تأثير مکتبها و اسلوبهاي ادبي معاصر را در شعر او ناديده گرفت، تأمل در ديوان او اين نکته را مورد تأييد قرار ميدهد که شهريار با شناخت، ارزيابي و نقادي شيوههاي ادبي روزگار خود هر آنچه را که شايسته مييافت برميگزيد و در خلق آثار خويش از آنها بهره ميگرفت.
از ميان مکتبهاي ادبي اروپايي که از دهههاي نخست قرن بيستم در ايران رواج يافته است، او بطور خاص برخي از ويژگيهاي رمانتيسم را که با سرشت شعر فارسي مناسب ميدانست، در آثار خويش به کار ميگرفت. وي ضمن بحثي که در مقدمه ديوان خويش در ارزيابي مکتبهاي ادبي آورده است، (شهريار 1371، ج 1، ص 84 ـ 86 ) به صراحت در اين باب سخن گفته و جنبههايي از رمانتيسم را که از نظر او براي ادبيات ما سودمند تواند بود، نشان داده است.
مقاله حاضر عهدهدار بررسي اجمالي جلوههاي رمانتيسم در شعر شهريار است اما پيش از پرداختن به کيفيت حضور جلوههاي صوري و محتوايي رمانتيسم در شعر او اشاره به پيشينه آشنايي وي با شعر رمانتيک لازم مينمايد.
با تأمل در گفتار و اشعار شهريار به نظر ميرسد که او در آغاز از رهگذر منظومه افسانه نيما و سه تابلو ميرزاده عشقي، با کاربرد اصول رمانتيسم در شعر فارسي آشنايي حاصل کرده است. قراين مشخصي در دست نيست تا مؤيد آشنايي وي با موازين اين مکتب و تأثير پذيري از ديگر پيشگامان شعر رمانتيک پيش از انتشار افسانه و سه تابلو مريم باشد.
از يک منظومه بلند که در ذکر مفاخر ادب و هنر ايران پرداخته و به همين نام در ديوان او به چاپ رسيده است (همان، ج 3، ص 361 ـ 402) چنين بر ميآيد که وي، احتمالاً پس از آشنايي با شعر عشقي و نيما، آثار نويسندگان و شاعران رمانتيک ايران و برخي از نوشتهها و سروده هاي رمانتيکهاي جهان را با دقت از نظر گذرانده و به استنباط مشخصي درباره رمانتيسم و شعر رمانتيک دست يافته است. در اين منظومه او بدرستي يادآور ميشود که رمانتيسم نخستين بار از طريق داستانهاي رمانتيک به ايران راه يافته و مورد توجه شاعران و نويسندگان قرار گرفته است. شهريار در ادامه سخن خويش پس از اشاره به يکي از ويژگيهاي رمانتيسم که وي از آن به تابلوسازي جامع تعبير کرده است، تاکيد ميکند که
نخست شعر کز اين در سزاي سر مشقي است
اگر درست بخواهي ( سه تابلو عشقي ) است
سپـس خـلاصه رمانتيک سبک ثـاني مـاست
که نقش روشـن آن در (افسـانه نيما) ا ست(شهريار، همان،ج 3، ص 398)
آنگاه ‹‹افسانه شب›› خود را نمونه تکامل يافته اين سبک رمانتيک عشقي و نيما ميشمارد و ادعا ميکند که در شعر وي کمترين غرابتي نيست و تازگي آن از صبغه اصيل ايراني برخوردار است
مـرا بـه تکمـله ايـن دو سبـک يـا مـکتب
نمونههــاي ظريفي است چون (فسانه شب)
در اين يکي است که کوچکتر ین غرابت نيست
کـه تازگيـش بـه رنگ اصيـل ايراني است(همان،ج 3، ص 398)
نکته ديگري که شهريار در اين منظومه بدان اشاره ميکند و همين اشاره گواه تأمّل او در پيشينه رمانتيسم و چند و چون رويکرد شاعران ايران به اين مکتب است،مطلبي است که او درباره نــوع تخيل در شعر ميرزا جعفـر خامنهاي آورده است. شهــريار بدرستي ميرزا جعفر خامنهاي را پيشگام بهره گيري از تخيل و فانتزي رمانتيک معرفي ميکند تخيلي که بعدها در افسانه نيما به کمال ميرسد
وليـک خــامنـهاي اسـم کوچکـش جعفـر
شـد از (تخيل و از فـانتزي) يکـي رهبـر
همــانـکه تکـمله آن (فســانه نيمــاست)
که از ( تخيل وحشي و فانتزي ) غوغاست ( همان،ج 3، ص 398)
اين نظر شهريار درباره ميرزا جعفر خامنه اي از آن رو اهميت دارد که او براي نخستين بار به اين ويژگي شعر خامنه اي توجه کرده است. تا آنجا که بررسي ما نشان ميدهد ديگراني که پيش و پس از شهريار راجع به شعر خامنهاي اظهار نظر کردهاند، از توجه به جنبه رمانتيک شعر او غفلت ورزيدهاند (آرينپور، 1372، ج2، ص 453، 454 ـ شمس لنگرودي، 1370، ج1، ص50 ، 55) و همين خود مؤيد دقت نظر شهريار درباره پيشينه حضور رمانتيسم در ايران است
اينکه شهريار پيش از آشنايي با شعر عشقي و نيما، خامنهاي را ميشناخته و به جنبه رمانتيک شعر او وقوف داشته است يا نه ؟ اطلاعات قابل اعتمادي در دست نيست، اما با توجه به اينکه خامنهاي همشهري او بود و اشعار وي در گرماگرم نهضت خياباني در نشريه تجدّد و آزاديستان به چاپ ميرسيد، ميتوان احتمال داد که شهريار با نام و احياناً شعر خامنهاي في الجمله آشنا بوده است. با اين حال به نظر ميرسد وي پس از آنکه مجذوب ‹‹سه تابلو مريم عشقي›› و بخصـوص ‹‹افسانه نيما›› شده و به افسـون و جاذبه رمانتيسم دل سپرده، به برسي پيشينه اين نوع شعر پرداخته است و در اين جستجو به ميرزا جعفر خامنهاي و جنبه رمانتيک شعر او رسيده است
در اينکه آشنايي با افسانه نيما مسير خلاقيتهاي ادبي شهريار را تا حد قابل توجهي دگرگون ساخته ترديدي نيست. او خود بارها به اين نکته اشاره ،صص 40، 41، 141، 222) در بيت زير نيز او به صراحت همين نکته را به تأکيد باز گفته است1379: کرده است (نک: عليزاده
بلي فســانه نيمـا مـرا دگـرگـون کـرد
از آن سپس قلم من به خويش مديون کرد (همان،ج 3، ص 398)
با آثار برخي از رمانتيکهاي جهان نيز به وسيله نيما آشنا شده است، از جمله اهريمن لرمانتف، شاعــر رمانتيک روس، را که شهريار آن را عروس شعر رمانتيک مينامد(ديوان، ج 3، ص 398)، با معرفي نيما به مطالعه گرفته است.(عليزاده، همان، ص143) بدين ترتيب ميتوان گفت که وي با افسانه و سه تابلو مريم به ساحت شعر رمانتيک راه يافته است
از آن پس او نه فقط ‹‹دو مرغ بهشتي›› و ‹‹هذيان دل›› را به عيان تحت تأثير افسانه نيما سرود بلکه در بسياري ديگر از سرودههاي خويش نيز که با عنوان ‹‹مکتب شهريار›› در ديوان او آمده است تأثير افسانه نيما و سه تابلو مريم عشقي را ميتوان ديد، او با همه سنت گرايي مدافع بهرهگيري از برخي وجوه رمانتيسم بود و از ميان آنها بويژه نوع تخيل و تصوير سازي و يا به تعبير خود نقاشي و تابلوسازي رمانتيک را با اهميت ميشمرد و افسانه و سه تابلو مريم را نمونههاي برجسته کاربرد موازين رمانتيسم در شعر فارسي ميدانست
اگر گاهي افسانه نيما را گونهاي شعر امپرسيونيستي مي ناميد، امپرسيونيسم از نظر او چيزي جز خلاصه رمانتيسم نبود و به صراحت تأکيد ميکرد که قطعات ‹‹اي واي مادرم››، ‹‹حيدربابا››، ‹‹هذيان دل›› و ‹‹دو مرغ بهشتي›› را در چارچوب موازين رمانتيسم سروده است. (شهريار، همان، ج1، ص 86 ـ عليزاده، ص 141)
شهريار ضمن اشاره به پيشگامي عشقي و نيما در اين زمينه تصريح ميکرد که ‹‹در ادبيات فارسي از نظر تابلوسازي رمانتيک، اول شعري که ساخته شده سه تابلو عشقي بود و از نظر تخيل و فانتزي جديد و خلاصهنويسي رمانتيسم که خود به اسم مکتب امپرسيونيسم معروف است، اولين شعر افسانه نيما بود››. (شهريار، همان، ص 86)
او که با اين دو شاعر درزمان حياتشان آشنايي داشت، صحنهآرايي و فضـاسازي رمـانتيک را از شعر عشقي فرا گرفت و تخيل رمانتيک را از افسانه نيما و با تلفيق متناسب آنها با يکديگر و بهرهگيري از وجوه محتوايي رمانتيسم توانست آثاري کمال يافتهتر از سرودههاي اين پيشروان پديد آورد
جلوه هاي رمانتيسم
1ـ يکي از وجوه تمايز شعر رمانتيک را در نوع تخيل آن ميتوان ديد، تخيل رمانتيک غالباً رو به سوي افقهاي مه آلوده و مبهم و دوردست دارد، پرواز در فضاي وهمناک و ناشناخته را خوشتر دارد و از همين رو از تخيل کلاسيک که رو به آفاق روشن و آشنا دارد فاصله ميگيرد، محصول تخيل رمانتيک تصوير عوالم پر رمز و راز و وهم آلود است و در آن واقعيت در هالهاي از آنچه فراواقعي مينمايد فرو ميرود، از اين تخيل شهريار، به تخيل جديد تعبير ميکند و افسـانه نيما را نمونهاي از آن ميدانـــد ( شهريار، همان، ص 86)
شهريار در خلق تعدادي از سرودههاي خويش از چنين تخيلي مدد گرفته است از جمله در بسياري از اشعاري که با نام ‹‹مکتب شهريار›› در ديوان او آمده است و نيز در شعر معروف سهنديه جلوههاي اين تخيل را ميتوان ديد
جلوهاي از اين نوع تخيل را از جمله در بندهاي زير که از ‹‹دو مرغ بهشتي›› او انتخاب شده است ميتوان ديد
از طلاي شفق کـرده قايق
شب به نيل فلک راه پويد
بـر لب چشمـه نقـره مـاه
گيسـوان طـلائي بشـويد
صبـح بر جوي شير سپيده
زورقشچون شقايق برويد
بـاز در خنده خود شــود گم
گه معلق زنـد از بر عرش
با کـواکب به درياي سيماب
گه به عريان تنان بهشتي
گرم بـازي در امـواج مهتاب
گه به ابر طلائي نهد زين
گاه برکهکشان ميخورد تاب
بشکفد در گل صبح و مهتاب (شهريار، همان، ص 521)
2ـ از وجوه گونه گون رمانتيسم، شهريار به صحنه آرايي و فضاسازي رمانتيک تأکيد ويژهاي داشت، او از اين نوع صحنه آرايي به نقاشي و تابلوسازي تعبير ميکرد و معتقد بود که در ادبيات گذشته ما اين گونه ‹‹تابلوسازي›› سابقه نداشت
منظور او از تابلوسازي ارائه تصويري بيش و کم دقيق از منظره و موضوعي است که شاعر درصدد توصيف و بيان آن است، با اين تأکيد که آنچه از آن منظره و موضوع وجهه نظر خاص شاعر است، بايد برجسته تر و پررنگتر نشان داده شود. به اعتقاد او تفاوت صحنهآرايي و تابلوسازي رمانتيک با کلاسيک در آن است که توجّه نقاشي و تصويرگري کلاسيک منحصر به نقطه موردنظر است و به اطراف و جوانب آن کاري ندارد. حال آنکه در رمانتيسم همه جوانب در نظر گرفته ميشود و نقطه مـورد توجه با برجستگي خاص به تصوير درميآيد. در عين حال شيوه توصيف و بيان در اين تابلوسازي چنـان است که شاعر جاي جاي آن را با عواطف، آرزوها و احساسات خويش رنگآميزي ميکند و از اين طريق تجارب روحي خود را نيز در معرض ديد خواننده قرار مي دهد
شهريار در منظومه حيدر بابا، سهنديه، هذيان دل، دو مرغ بهشتي، راز و نياز، سرنوشت عشق و بسياري از مثنويهاي خود از اين جنبه رمانتيسم بهره گرفته و صحنهها و تابلوهاي زيبايي آفريده است. در اينجا به منظور پرهيز از اطاله کلام از ذکر نمونه خودداري ميکنيم
3ـ در همــه مکتبهاي ادبــي‹‹کلمه›› به مثابــه ابزار اصلي آفرينش هنري از جايگاه پر اهميتي برخوردار است اما در مکتب رمانتيسم اهميت مضاعفي دارد، چنانکه در مکتب کلاسيسم بيشتر به جنبه رسانگي کلمه توجه ميشود اما در رمانتيسم کلمه به خودي خود نيز واجد اعتبار هنري است و آهنگ و موسيقي و قدرت خيال انگيزي کلمات علاوه بر جنبه رسانگي، ملاک گزينش و استخدام آنها در بافت کلام شمرده ميشود (نک: سيد حسيني 1366، ص 93) و چون هر کلمه و ترکيبي به آساني نميتواند به ساحت شعر راه يابد، شاعر براي جبران محدوديت واژگاني خود در پي يافتن کلمات مناسب و خلق ترکيبات خوش آهنگ و خيال انگيز برميآيد. در پارهاي از شاخههاي شعر رمانتيک فارسي بويژه در شاخهاي که فريدون توللي زعامت آن را بر عهده داشت اين خصيصه بارزتر به چشم ميآيد. (رک صدرينيا، 1382، ص 199-215)
شهريار هر چند در گزينش واژگان شعر خويش به اندازه برخي ديگر از رمانتيکها وسواس نشان نميدهد و از همين رو نيز به برخي از کلمات و اصطلاحات عاميانه به آساني اجازه حضور در ساختمان شعر خود را ميدهد (گرچه اين نيز مي تواند مؤيد گرايش او به وجه ديگر رمانتيسم تلقي شود)، با اين حال در سرودههاي رمانتيک خود، چنان مينمايد که او با وسواس افزونتري به انتخاب عناصر کلام ميپردازد و به موسيقي کلمات اهميت بيشتري ميدهد، علاوه بر آن با واج آرايي خاص و توزيع متناسب صامتها و مصوتها در گستره کلام به غناي موسيقايي کلام خود ميافزايد، اين ويژگي در اشعار ترکي وي، آشکارتر از سروده فارسي او ديده ميشود و در ميان آنها بخصوص سهنديه او، نمونهاي درخور ذکر از توجه شاعر به گزينش سنجيدهتر کلمات و حساسيت نسبت به بعد موسيقايي شعر است. در جاي جاي اين شعر او با مهارت و هنرمندي به گزينش کلمات پرداخته و با تکرار صامتها و مصوتها در فواصل کلام، آهنگ و موسيقي دلکشي به شعر بخشيده است، آنگاه به مدد تخيل خلاق خود صحنه ها و تصويرهاي دلاويزي آفريده است(1). (شهريار1371 ج 4، ص 60-72)
۴ـ رمانتيسم به يک اعتبار زاييده بحران تقابل ميان سنت و مدرنيسم بود، در روزگاري که ابعاد اين بحران به عرصه هاي مختلف حيات فرهنگي،اجتماعي و سياسي دامن ميگسترد و تزلزل مباني ارزشها، تشتت فکري، آشفتگي اجتماعي، بيثباتي اوضاع و تيرگي چشم انداز آينده را در پي ميآورد. براي هنرمند رمانتيک جز نقد و نفي واقعيتهاي موجود و بازگشت به دوران ماقبل مدرنيسم راهي گشوده نميماند. آرزوي بازگشت اشتياق آميز و نوستالژيک به گذشته، در عين حال که از مباني معرفتي ويژهاي سرچشمه ميگرفت مبتني بر ارزيابي رمانتيکها از تيرگي حال و چشمانداز آفاق آينده بود. با چنين نگاه و ارزيابي بود که رمانتيسم به تعبير ژان ژاک روسو ‹‹ بازگشت به طبيعت›› (جعفري، 1378، ص 21) و يا به تعبير ديگر، بازگشت به عصر سنت و دوران ما قبل تجدد را شعار خود ساخت
شهريار به گواهي اشعارش از اين جنبه رمانتيسم نيز تأثير پذيرفته و به صورتهاي مختلف آن را در سروده هاي خود بازتاب داده است. با تأمل در شعر شهريار، جلوههاي گوناگون اين بازگشت نوستالژيک به گذشته را ميتوان در مقولههاي زير صورت بندي کرد
۴-۱-نقد مظاهر و پيامدهاي تمدن جديد و آرزوي بازگشت به دوران ما قبل مدرنيسم
تمدن جديد و دستاوردها و پيامدهاي آن از منظرهاي گونه گون مورد نقادي قرار گرفته است. اين ديدگاهها را ميتوان به دو دسته تقسيم کرد. ديدگاه نخست در عين حال که کليـّت تمدن جديد را به عنوان دستاورد بزرگ بشريت ارج مينهد، آن را از شائبه و نقص مبرا نميداند و با چنين دريافتي به نقادي وجوه ناميمون و پيامدهاي زيانبار آن ميپردازد. اما ديدگاه دوم نه تنها مزيتي در تمدن جديد نمييابد، بلکه آن را ويرانگر مباني ارزشها و تباه کننده اصالتها و سنتهاي اعصار گذشته ميداند، پيروان اين ديدگاه که رمانتيکها نيز از جمله آنانند، بر اين عقيدهاند که زيان مدنيت نوين بيش از نفع آن است، بر اثر رواج مظاهر اين تمدن، بهشت سرشار از عصمت و آرامش و امن و ايمان گذشته جاي خود را به دوزخي دردخيز سپرده و شرنگ آن کام بشريت را تلخ کرده است
شهريار هم در شمار کساني است که با چنين نگرشي به ارزيابي مظاهر تمدن جديد ميپردازد، تمدن از نظر او عامل اصلي ورشکستگي اخلاقي و فروپاشي مباني سنتها و ارزشهاي انساني است، صنعت آن ابعاد قتلعامها را وسعت بخشيده و جغد جنگ را در فضاي تيره و خفقان آلودي که ارمغان ماشين آن است، به پرواز در آورده است، مظاهر اين تمدن هر جا که راه يافته با پيچيدهتر کردن مناسبات اجتماعي به رنجها افزوده است و چون بوم شوم به هر ديار که رسيده، رفاه و آرامش از آن رخت بربسته است. به گفته او
تمدن بشـري جـز عـذاب و لعنت نيسـت
چه جان و جسم که کاهيد و رنج و غم که فزود
چو بــوم شوم که پايش به هر ديــار که رسيد
رفــاه رخت سفــر بسـت و گفـت از او بــدرود(شهريار، 1371، ج2، ص 983)
از نظر شهريار گويي روح شيطان در کالبد اين تمدن حلول کرده، با فريب مردمان ريشه محبت را از دلها کنده است سرنوشت سياهي را براي مردم رقم زده، آنان را به جان هم انداخته و صلح را به خون آغشته است(2). (نک، شهريار 1369، ص 19)
شهريار در چند جاي ديگر نيز تمدن جديد را شيطان ناميده است. اين شيطان تجدد است که به تعبير او قبله ما را تغيير داده، مردم را از راه خدا منحرف کرده و آنان را به چشمه زهر آلود رهنمون شده است، با اين حال بر ما منّت مي نهد که جويبارتان به نهر تبديل شده است، اما ميبينيم که آبها همه مبدل به زهر شده است(3). (نک: همان، ص55)
نقد تمدن در کلام او سر به نفرت و نفرين ميکشد، چنانکه در جاي ديگر(4) به همان سبک و سياق حيدربابا، اما اين بار با صراحتي افزونتر زبان به (شهريار 371، ج 4، ص 52) نفرين آن ميگشايد
گسترش مظاهر تمدن جديد با وعده رفاه و ايجاد بهشت موعود در روي زمين همراه بود، اما آنچه به زعم شهريار در عمل رخ نمود، گسترش آزمنديها، بياعتنايي نسبت به سرنوشت ديگران، زوال صميميت و صفا و وسعت دايره کشتار و ويراني بود، اگر به يمن صنعت آن، رنج تن اندکي کاستي گرفت، در مقابل اندوه دل فزوني يافت و به گفته شهريار
نهاد بر دل، اگر بار برگرفت از دوش
نداد راحت دنيا و دين و داد ربود (شهريار، همان، ج 2، ص 983)
شهريار دلزده از اين جهنم تمدن جديد، پيوسته خواهان بازگشت به ‹‹بهشت سنت ها است. او بارها با شيفتگي شاعرانه اين آرزوي بازگشت به. دوران ما قبل مدرنيسم را تکرار کرده است. شعر ‹‹آرزوهاي شاعرانه›› به صراحت مبين نفرت او از مظاهر تمدن جديد و اشتياق نوستالژيک او براي بازگشت به دوران رواج سنتها و رسمهاي ما قبل تجدد است ابياتي از آن را ميخوانيم
جهـان جهنم جور زمـان شده است اي کـاش
که بـازگشت بــه دوران باستــان بــودي
نــه دود و دوده ايــن زنــدگـي مـاشينــي
نـه ايـن تمـدّن آتش به دودمــان بـــودي
نه درق و بوق و نه اين قتل عام ماشين، کـاش
کـه بــاز قـافلـه و زنـگ کــاروان بـودي
نـه توپ و تانگ و نه جنگ نـژاد و نه تبعيض
جهـــان بـه صلح وصفا غيرت جنان بـودي
نه سنگ بستـن و نه سگ گشــودن قـانـون
نه درد بـر دل و دار و بـه ديلمــان بــودي
نه شهـريار بـه تضمين خواجه مي فـــرمـود
(‹‹که حال ما نهچنين بودي ارچنان بــودي››شهريار، همان، ج3 ص 235)
چنانکه از ابيات فوق و نيز سرودههاي ديگر شهريار استنباط ميشود، او در آرزوي بازگشت به روزگاران سپري شده است، به عصر کاروان و شتر، صميميت و سادگي، فقر و قناعت و بالاخره عصر سنتهاي ماقبل مدرنيسم. شهريار در اشعار خود چنان تصوير دلنوازي از اين گذشته هاي متروک ترسيم مي کند که گويي همه چيز در آن زيبا و سرشار از صفا و سبکبالي و امن و ايمان بود، اگر فقر بود، قناعت هم بود و اگر رنج بود، صبر و تحمل هم بود
شهريار در حيدربابا و بسياري ديگر از سرودههاي خود مرثيه خوان فضيلتهاي فراموش شده است فضيلتهايي که به گمان او با هجوم مظاهر تمدن جديد از شهرها رخت بربسته و تنها در روستاها نشان آن را مي توان جست. نغمهاي که او در ميانه قرن بيستم سرداد، طنين ديگري از همان نغمه اي بود که در قرن هيجده و نوزده، روسو، دوسن پيير، شاتوبريان و … هر يک به زباني ترنم کرده بودند، چنانکه مضامين حيدرباباي او را نيز از جهتي ميتوان با ‹‹کلبه هندي›› و ‹‹پل وويرژيني›› دوسن پيير و بسياري ديگر از آثار رمانتيک آن روزگاران قابل مقايسه دانست.
۴-۲-بازگشت به دامن طبيعت
رمانتيسم به موازات نقد تمدن و نکوهش نمودهاي آن که در زندگي پرتصنع شهري به جلوه درميآيد، منادي بازگشت به طبيعت و زندگي ساده و بيآلايش روستايي و شباني است، اين رويکرد ويژه به طبيعت علاوه بر اينکه آثار رمانتيک را از توصيفهاي ستايشگرايانه طبيعت و مناظر پرنقش و نگار و بکر و وحشي آن سرشار کرده است، به شيوه توصيف طبيعت نيز در اين قبيل آثار صبغه متفاوتي بخشيده است، برخلاف آثار کلاسيک که توصيف بيروني طبيعت را وجهه نظر خود قرار ميدهد، در رمانتيسم اين توصيف با ادراک درونگرايانه طبيعت و همدلي با آن همراه است و حالات و خصوصيات طبيعت به تعبير ليليان فورست در پيوند با احساسات انسان بيان ميشود. (ليليان فورست، 1375، ص53) علاوه بر اين در پرتو دلبستگي به طبيعت، رمانتيکها تمايل افزونتري به کاربرد عناصر طبيعت در کلام خود نشان ميدهند، از اين رو سهم اين عناصر در سخن و صور خيال شاعران رمانتيک داراي بسامد به مراتب بالاتري است.
در شعر شهريار اين ويژگي به صورت کاملاً بارزي جلوهگر است، هم درک درونگرايانه و همدلانه از طبيعت و عناصر و اجزاي آن در بسياري از سرودههاي وي مشهود است، هم در صحنهآراييها و صور خيال او، عناصر طبيعت سهم چشمگيري دارد. بررسي کيفيت رويکرد شهريار به طبيعت و عناصر آن نيازمند تفصيل بيشتر است اما چون در اين باره پيش از اين هر چند به اجمال بحث کردهايم (صدرينيا، 1371) از تفصيل آن در اينجا صرف نظر ميکنيم و براي پرهيز از اطاله کلام تنها دو بند از هذيان دل او را که نشان دهنده نحوه رويکرد او به عناصر طبيعت است، به عنوان نمونه ميآوريم
شب بـود و نهيب باد و طوفان
مي کـوفت در اطـاق بـا مشـت
رگبار بـه شيـشه هـاي الـوان
خوش ضـربه گرفته با سرانگشت
تصويـر چـراغ پشت شيــشه
هي شعلـه کشيده بـاد ميکشت
هم شـوق به دل مرا و هم بيم
آن ابر تنـک بـه يـاد دريــا
بر دامن سبـزه اشک مـيريخت
بـر لاله گـوش شــاخه گل
آويـزه ژالــه چـون در آويخت
لبخند گل عفيف و خاموش
بلبـل بـه غزلسـرايي انگيـخت
من بي تو دلم گرفته چون ابـر (شهريار، همان، ج 1، ص، 570 – 571)
۴-۳-روستا ستايي
وجه ديگر طبيعت گرايي رمانتيک در ستايش روستا و زندگي بدوي روستايي جلوهگر ميشود، در تلقي رمانتيکها روستا در تقابل با شهر، مظهر زندگي طبيعي انسان و يادگار معصوميت از دست رفته عصر سنت است، حال آنکه شهر جلوهگاه زندگي تصنع آميز و رهآورد تمدن پر قساوت بشري است، از همين رو نيز تصوير شهر با پليدي و رنگ و نيرنگ عرضه ميشود. جوهره اين تلقي رمانتيک از شهر و روستا درکلام ويليام کوپر(1800-1731) بازتاب شاعرانه يافته است خداوند روستا را آفريد و انسان شهر را (نک : جعفري،1378،ص86)
روستا در نظر رمانتيکها نمادي از زندگي انسان در دامن طبيعت است و انسان نيز در آنجا به طبيعت خويش نزديکتر است، همان گونه زندگي ميکند که خدا خواسته است، بدون تکلف و زرق و برقي که سراسر زندگي شهري را در خود فرو برده است
شهريار علاوه بر اينکه در جاي جاي آثار خويش از چنين منظري به توصيف و ستايش روستا پرداخته، پرآوازهترين اثر خويش ـ منظومه حيدر بابا ـ را يکسره به توصيف و تصوير روستا و زندگي روستايي اختصاص داده است. و در خلال آن، هم تصاوير بديعي از طبيعت و زندگي سرشار از صفا و صميميت روستايي عرضه داشته و هم از زوال تدريجي اين يادگار عصمت اعصار ناليده است
براي شهريار همه چيز روستا زيبا و دلکش است، نه تنها نغمه پرندگان آن دلنشين است بلکه بانگ گاو و گله آن نيز چنين است
بــانگ گاو و گلــه چوپاني
دلنشيــن موسيــقي دهقــاني (شهريار، همان، ج1، ص 60)
و نه فقط آداب و رسوم صميمي آن دلرباست، چنانکه بسياري از آنها را در حيدرباباي خود به تصوير کشيده است، بلکه طبيعت و کوه و دشت و سيل و باران آن، آسمان روستا هم به اندازه زمين آن زيباست و شبهايش چه بسا بيش از روزهايش. وقتي شهريار از وراي سالها زندگي شهري آن روزگاران را به خاطر ميآورد با تأسف ميگويد
آن زمــان امني و ايمـاني بود
خلــق را صورت خندانــي بود (شهريـار، همان، ص 601)
بررسي شعر و صور خيال او، به وضوح مؤيد آن است که وي تا چه ميزاني در خلاقيت ادبي خود وامدار روستا و طبيعت آن است، چنانکه به جرأت ميتوان گفت اگر شهريار ايام کودکي خود را در روستا و دامن و دامنه طبيعت نميگذرانيد نه تنها به خلق منظومه حيدرباباي خود توفيق نمييافت بلکه بسياري از اشعار ديگر او نيز ناسروده ميماند
شبهاي شعر او نظير افسانه شب، شب و کوه، يک شب خاطره، سيماي شب، شب شاعر، خاطرات شب، فرشته شب، روياي شب و … خود به تنهايي گواه ميزان وامداري او به طبيعت و روستاست، چنانکه اگر تنها تنوع تصاوير ماه و ستاره نيز در شعر او بررسي شود همين نتيجه حاصل خواهد شد. او شب را و آسمان را چنان بديع و زيبا ديده است که تنها در روستا ميتوان ديد و گرنه در شهر، شب و آسمان نيز چنان با دود و دوده تمدن آلوده شده که صفا و طراوت خود را از دست داده است. (نک: صدرينيا، 1371، تأملي در مضامين محوري منظومه حيدربابا)
۴-۴- بازگشت به دوران کودکي
آرزوي بازگشت به دوران کودکي و بهرهگيري از خاطرات آن ايام در خلق آثار ادبي، جنبه ديگر تأثيرپذيري شهريار را از مکتب رمانتيسم نشان ميدهد. پرداختن به بازآفريني خاطرات کودکي و غرق شدن در حلاوت حزنآميز آن، در شعر او نيز همانند برخي ديگر از پيشروان و پيروان رمانتيسم اروپا، به منزله گريز از زندگي تمدنزده شهري و ناملايمات و دلهرههاي آن و پناه بردن به مأمن سنت و سادگي است. بويژه اينکه دوران کودکي شهريار که در عين حال خوشترين ايام حيات وي نيز بوده، در عصر غلبه سنت و رواج رسوم عاري از تکلف دوران ما قبل تجدد سپري شده بود، خاطرات کودکي از يک سو او را به متن سنتها برميگرداند و از سوي ديگر به آغوش صميميت روستا و طبيعت که ايام کودکي او در دامن و دامنه آنها سر آمده بود. در مقابل، ادوار بعدي زندگي وي که با گسترش مظاهر تمدن همراه بود، از نامرادي ها و حسرت و حرمان سرشار بود. از همين رو پرداختن به دوران کودکي در کلام او، همانند رمانتيکهاي ديگر ابعاد فلسفي و اجتماعي مييافت و از خاطره پردازي صرف فراتر ميرفت
شهريار در بسياري از سرودههاي خويش با گونه اي تلقي رمانتيک به دوران کودکي نگريسته و از گنجينه خاطرات کودکي براي خلق مضامين و تصاوير شعر خود بهره برده است،خاطرات اين ايام چنان تأثير جادويي و جاودانه در روح شاعر گذارده بود که او در ادوار بعدي حيات خويش نيز هيچگاه نتوانست از تأثير پرجذبه آن روزگاران برکنار بماند. او در بسياري از سرودههاي خويش ضمن بيان خاطرات دوران کودکي با حسرت از آن روزهاي سپري شده ياد کرده است. نه تنها منظومه «حيدر بابايه سلام» او سراسر شرح و بيان اين خاطرات و حلاوت و حسرت توأمان برخاسته از اين يادکرد است، بلکه در بسياري ديگر از سرودههاي فارسي و ترکي وي نيز اين خاطرهها بازتاب يافته و به کلام او صبغه نوستالژيک بخشيده است. آرزوي بازگشت نوستالژيک به آن روزگاران هم در حيدربابا و هم در آثار ديگر او بارها به صراحت تکرار شده است
قطعه ‹‹در جستجوي پدر›› او هم نمونه ديگري است از آرزوي بازگشت به دوران کودکي ايـن شعر که از حيث محتوا و نوع نگاه به خاطرات گذشته، با منظومه تاک و خانه اثر آلفونس دولامارتين (1790ـ 1869) شاعر رمانتيک پرآوازه فرانسه قابل مقايسه است( نک ايراندوست 1378) حکايت جستجوي ناکام شاعر اندوه زدهاي است که پس از سالهاي دراز به کوي و خانه پدري باز ميگردد تا با تجديد خاطرات دوران کودکي آلام دل خود را تسکين دهد
دلتـنگ غروبي خفـه بيرون زدم از در
در مشت گرفته مچ دست پسرم را
رفتم که بـه کوي پدر و مسکن مألوف
تسکين دهم آلام دل جان بسرم را
گفتم بـه سـر راه همـان خانه و مکتب
تکـرار کنم درس سنيـن صغـرم را
اما هر چه بيشتر مي جويد کمتر نشاني از آن روزگاران مييابد. خانه پدري که اکنون در تملک ديگران است همچنان پا بر جاست اما ‹‹چون بقعه اموات فضايي همه خاموش›› نه همسايهاي در به روي او ميگشايد و نه از ‹‹حبيب و رفقاي ديگر در آن کوچه نشاني مييابد» و سرانجام اشک است که به فرياد ميرسد
يکباره قـرار از کف مـن رفت و نهــادم
بــر سينـه ديـوار در خـــانه سـرم را
اشکم بــه طواف حرم کعبه چنـان گـرم
کــز دل بزدود آنهمه زنگ و کـدرم را
ناگه پسرم گفت چـه ميخواهي از اين در
گفتــم پسـرم بـوي صفـاي پـدرم را (شهريار، 1371،ج 1، 359 /361)
۴-۵- رويکرد عاطفي و شهودي به دين
رمانتيسم به يک اعتبار، جنبشي عليه عقلانيت تجربي عصر روشنگري بود، عقلانيتي که به زعم رمانتيکها جهان را از رمز و راز تهي ميکرد و با انکار آنچه ماورايي بود آن را به پديدهاي بيروح و عاري از شگفتي مبدل ميساخت
در عصر روشنگري، دين و مذهب نيز مانند بسياري از ميراثهاي متعلق به ادوار گذشته، به چالش کشيده شد، تجربه خردستيزانه کليسا و جزميـّت متصلب حاکم بر حوزه انديشه ديني از يک سو و دگرگوني مباني معرفت شناختي پس از رنسانس از سوي ديگر، زمينه مساعدي را براي افول باورها و سنتهاي ديني و رواج تمايلات دينگريزانه فراهم آورده بود. رمانتيسم در واکنش به دينگريزي دوران روشنگري، منادي بازگشت به دين بود، اين دعوت به معناي پذيرش تعاليم شريعتگرايانه کليسا نبود، بلکه نوعي رويکرد شهودي و عاطفي به دين را عرضه ميکرد که با معني دار کردن جهان و آکندن آن از رمز و راز، نياز دروني و قلبي آدمي را به معنويت بر آورده ميساخت. در حقيقت رمانتيکها از طريق احساسات به سوي ايمان ميرفتند و از منظر هنري به دين مينگريستند (نک: سيدحسيني1366 ، ص 94). تلقي ديني رمانتيکها در خلاقيتهاي آنان تأثير روشني بر جاي مينهاد جلوههاي آشکار اين گرايش را در شور و شوق تخيلي و خلاقانه رمانتيکها و آثار ادبي و هنري آنان، در فلسفه نظري، در طبيعت گرايي و در گرايشهاي اجتماعيشان به وضوح ميتوان مشاهده کرد(جعفري، 1378، ص 144، 145)
دينگرايي رمانتيکها، در عين حال متضمن نقد روزگار و تمدن جديد بود، تمدني که از نظر آنان زلال ايمان عصر سنت را با ايدئولوژيها، آيينها و هنجارهاي نابهنجار خود تيره داشته بود. بدين ترتيب دينگرايي رمانتيکها وجه ديگر رويگرداني آنان را از واقعيتهاي عصر جديد، در خود بازتاب ميداد.
نگاه شهريار به دين شباهت قابل توجهي به نگرش بسياري از رمانتيکهاي دينگرا دارد. او نيز از منظر شهودي به دين مينگرد و سيمايي عارفانه از. آن عرضه ميکند. در تلقي او از دين البته تأثير افکار و عقايد عرفاي بزرگ گذشته که وي بـا آثار بسياري از آنها الفتي داشته مشهود است. شهريار ضمن گفتگويي که در سال 1344 منتشر شده است، مدعي است که پس از سالها از عشق مجازي و عشق به طبيعت به عشق بزرگتري دست يافته است مکانها را پشت سر نهاده و به لامکان رسيده است. درهمين گفتگو تصريح ميکند که گذشتن از مرز کثرت و رسيدن به ســرزمين وحدت کاري سخت و دشوار است، مــن سالک اين راهم (عليزاده 1379، ص 43) و در ادامه ميافزايد :‹‹من در راه سيمرغم ! شايد وقتي به سر منزل مقصود رسيدم جز آيينهاي چيزي پيش رويم نبينم، اما شوق يافتن سيمرغ خود عشقي بزرگ است (همان، ص 43)
علاوه بر اينکه در بسياري از سرودههاي مذهبي او اين نگرش شهودي را ميتوان به عيان مشاهده کرد، در آن دسته از اشعارش نيز که متضمن مفاهيم اجتماعي است، بويژه هنگامي که به آسيبشناسي عصر جديد و تمدن آن ميپردازد، مشابهت زاويه ديد او با پيشروان مکتب رمانتيسم به وضوح قابل تشخيص است. او منشاء همه نابسامانيها و دردهاي اجتماعي را در غيبت خدا از دلها و قطع رابطه انسان با خدا ميداند. ابيات زير به نيکي مبين نوع آسيبشناسي عصر جديد و نگرش دين گرايانه اوست
عصريست کز برون همه جشن و عروسي است
امـــا درون آدمـي انـگار کــن عــزاست
بسته بشر بـه زنـدگي ايـن قـدر شـاخ و برگ
کـز احتـکار بـرگ و نــوا سخت بينواست
دارو( قنــاعت ) اسـت کـه از دسـت دادهايـم
بـاقي (رقابت) است که خود درد بي دواست
از عـجب علـــم تـــا کــره مـــاه مــيرود
امــا هنـوز وحشـت و وحشيتش بـه جاست
ديــروز بـــا وجــود نــداري چـنان غنــي
امـروز بــا وجـود تمـوّل چنيــن گـداست
دانــي چگــونه مفلــس ديـــروز در رفــاه
خرسنــد بـود و منعـم امـروز در عنـاست ؟
آن مفلــس شکــور دلـش بــود بــا خــد
ويـن منعـم کفــور دلـش از خـدا جداست (شهريار، 1371، ج 2، ص 1209)
به اعتقاد شهريار تمدن جديد صفاي ايمان گذشته را مکدر ساخته و به جاي دين ايدئولوژيهاي رنگارنگ خود را نشانده است، اين در حالي است که به زعم او هيچ يک از اين ايدئولوژيها گره از کار فروبسته انسان معاصر نگشوده است و ناسيوناليسم با تأکيد بر نژاد پرستي، هويت انساني را از مردمان باز ستانده است
با حبّ نژاد اين شجر شيطاني
آدم عجبـا کـز آدميـت بـرگشت (همان ، ص 1021)
ايدئولوژيهاي بورژوايي و مارکسيسم نيز که در تقابل با آنها پديد آمده، هيچ يک نتوانستهاند آرامش دروني و امن و ايمان راستين براي انسان به ارمغان آورند. او ضمن نفي ايدئولوژيهاي عصر جديد راه چاره و نجات را تنها در دين ميجويد
نــه بـورژوازي و نــه مـارکسيسم قــلابي
کجاست دين که نـه اين بودي و نه آن بودي (همان، ج 3، ص 235)
تأکيد به دينگرايي شهريار البته بدان معنا نيست که او تحت تأثيرآموزههاي رمانتيسم به دين گرويده است، بلکه توجه دادن به اين نکته است که قرائت و تلقي وي از دين شباهت در خور اعتنايي با نوع رويکرد و تلقي پيشروان رمانتيسم اروپايي دارد
از آنچه گذشت ميتوان نتيجه گرفت که شهريار هم از حيث مباني جمال شناختي و وجوه بلاغي و هم از جهت نوع نگاه به گذشته و حال و آينده انسان و نحوه آسيبشناسي و چارهگري اجتماعي از آموزههاي رمانتيسم تأثير پذيرفته است و بر اثر آن دامنه خلاقيتهاي او گسترش يافته و موجبات تشخّص شعر وي را فراهم آورده است
يادداشتها
1- توجه به بعد موسيقايي کلام و توزيع آگاهانه و هنرمندانه صامتها و مصوتها و افزودن بر غناي موسيقايي شعر از جمله در اين بندها از منظومه سهنديه او بوضوح ديده ميشود
دوشلرينده صونالار سينه سي تک شوخ ممهلرده
نه شيرين چشمه لرين وار
او ياشيل تئللري، يئل هورمه ده آينالي سحرده
عشوهلي ائشمه لرين وار
او اتک لرده نه قيزلار ياناغي لالهلرين وار
قوزولار اوتلاياراق، نئي ده نه خوش ناله لرين وار
آي کيمي هالهلرين وار
۲-حيدربابا شيطان بيزي آزديريب
محبـتي اورکلردن قــازديـريب
قره گونون سرنوشتين يازديريب
سالوب خلقي بيربيرينون جـانين
بــاريشيغي بــلشديروب قانين
3- شيطان بيزيم قبلــهميزي چوندهريب
الله دين يولدان بيــزي دونــدهريب
ايلانلي چشمهيه بيـزي گونــدهريب
منت قويور کي آرخنيز نهر اولوب
بيزگوروروک سولار بيزه زهر اولوب
4- تمدنون گوزي گوروم کـــور اولسـون
آغزيندا کي شيرين شربت شور اولسون
بال دا يئسه زهـر اولسون چور اولسـون
آغزيميزين دادين قاپيپ آپاردي
اورکلري چکيب کوکدن قوپاردي
منـــابع
آرين پور، يحيي. از صبا تا نيما، چاپ چهارم، ج 2، انتشارات زوار، تهران 1372.
ايراندوست تبريزي، رضا. خانه پدري و خاطرات کودکي در اشعار لامارتين و شهريار، نشريه دانشکده ادبيات و علوم انساني دانشگاه تبريز، شماره 171، سال 1342.
جعفري، مسعود. سير رمانتيسم در غرب، چاپ اول، انتشارات مرکز، تهران 1378.
سيد حسيني، رضا. مکتبهـاي ادبـي، چاپ نهم، انتشارات نيل و نگاه، تهران 1366.
شمس لنگرودي، محمــدتقي. تاريخ تحليلي شعر نو، چاپ اول، انتشارات مرکز، تهران،1370.
شهريار، سيد محمدحسين. ديوان شهريار، نــاشر کنگره بـزرگداشت شهريار، مجلدات 4،3،2،1، تهران، 1371.
ـــــــــــــــ . حيدربابايه سلام، انتشارات شمس، چاپ دوم، تبريز، 1369.
صدرينيا، باقر. تأملي در مضامين محوري منظومه حيـدربابا، کلمه، شماره 2، 1371.
ــــــــــــــ . پيدايش و تحول شعر رمانتيک در ايران، مجله دانشکده ادبيات و علوم انساني مشهد، شماره 140، بهار 1382.
ـــــــــــــ . چالش سنت و تجدد در شعر شهريار، مجموعه ديدار آشنا، ناشر دبيرخانه مجمع جهاني بزرگداشت شهريار، چاپ اول، تهران 1377.
عليزاده، جمشيد. گفتگو با شهريار، چاپ اول، انتشارات نگاه، تهران 1379.
ليليــان فورست. رمـانتيسم، ترجمه مسعود جعفـري، چاپ اول، انتشارات مرکز، تهران. 1375
پايان مقاله
علاقه مندی ها (Bookmarks)