داستان خانوادگی و طنز

[Capitan Totti]

خانواده حاج منصور دلال باشی سریع باشید!!
5دیقه دیگه وقت دارید و بعدش نوبت ماست

[ارگان]

بابایی گندمک همش تو کابینته دنباله تشریحو کشفه راههای جدیده

این گیس گلابتونم باید یه بار گیساشو بکشم تا دیگه انقدر گستاخی نکنه با بابا

آخی خوب بابا جون یه روز دعوتشون کن بیان ببینیمشون یکم بخندیم

خیلی وقته با دوستات تماس نداشتی

مفتش سیبیل هیچی نگفت؟
دعوت نکرد؟
اول بریم خونه اونا خراب شیم بیشتر خوش میگذره
نه بچه ها؟؟

[ریپورتر]

خب دیگه بچه ها من میرم کمی استراحت کنم مامانتون اومد خبرم کنین . البته این غذا رو اماده کنین .خونه رو هم منفجر نکنین نبینم تا من بخوابم گیس های همدیگه رو بکشین.افرین.فعلا میرم بخوابم خیلی خسته کمی میخوابم

[shiny7]

سلام....به منصور خان خودمون!خسته نباشی!!
آخی خستگیم در رفت این مدیتیشن چقدر خوبه!!
گیس گلابتون گل خودم اون کولرو یکم بزن دور تندش دهن روزه هلاک شدم از گرما!!
چطورین بچه ها؟من نبودم چه کردین؟...
ها؟؟!؟!؟!؟!؟!..........اه!!!!!!......د� �تر تو شله زردت نمک ریختی چرا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟خاک عالم اینطوری میخوای واسه بابات عزیز بشی؟؟؟؟
خوبه اول من خوردم یکم!!!!!
منصور ببین این دخترت چه شاهکاری کرده!!!!!
این شله زده یا شوره زرد؟؟؟؟؟؟
گندمک کابینت شکست بیا بیرون!!!
اون مواد شیمیایی هاتو همه رو ریختم بیرون!همه فاسد شده بودن نگرد اون تو دنبالشون!!
محمد و مجید کوشن پس؟

[ریپورتر]

والا شماره اش رو گرفتم .قرار شد بعدا هماهنگ کنیم رفت و امد داشته باشیم.حالا دیگه چیزی نگین من کمی استراحت کنم
افرین

[ghalbeyakhi]

بابا جای خاصی رو به اتیش نکشوندم فقط یه اتفاقی افتاد که من گفتم شما در جریان باشی دیروز دوستم مهتاب با مخاطب خاصـــــش رفته بود کــــوه پسره لبه پرتگــــاه پاهاش سُر میخوره مهتاب دستاشـــو میگیره که نره
اما بعد یادجمله ای میفته که من بهش گفته بودم که عشقتـــــو رها کن اگه برگشت که
مال توئه اگه نه از اولــــم مال تو نبوده
مهتاب هم دستاشــــو رها میکنه پسره هم هنوز برنگشته یعنی مهتاب رو نمیخواسته بیشعور ! پسرای این دوره زمونه اینطوری شدند دیگه می بینی تو رو خدا پدر چه زمونه ای شده؟

[shiny7]

خب دیگه بچه ها من میرم کمی استراحت کنم مامانتون اومد خبرم کنین . البته این غذا رو اماده کنین .خونه رو هم منفجر نکنین نبینم تا من بخوابم گیس های همدیگه رو بکشین.افرین.فعلا میرم بخوابم خیلی خسته کمی میخوابم

آقــــــــــا؟؟؟ دارم با شما صحبت می کنم خب چرا تحویل نمی گیری؟؟!!
مطمئنی حاج مفتشو دیدی؟؟نکنه یکی دیگه رو دیدی هوش از سرت پریده منو یادت رفته؟؟
گیس گلاب جان به محمد زنگ بزن بگو اومدنی سر راهش یه کاسه حلیم بخره واسه افطار بخوریم....واسه پوست دخترام خوبه!!
قربونشون برم مـــــــــــــن!!!

[Capitan Totti]

خب دیگه
اعضای خانواده ی حاج منصور سهمیه اتون تموم شد!!
ایشالا تا مهمونی....
ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ــ
هوشنگ دراز با قیافه ای خسته از در خانه وارد شده
پوتین هایش را به سختی در آورده و وارد خانه میشود

سلام مامان گل پری ای فدای تو سوسک پری!
سلام آبجی های چش سفید!! قربونتون برن یه جعبه سیب
(قافیه رو داشتی؟؟!)

آی مامان خسته ام! امروز دور تا دور پادگان رو دوئیدیم
الان بابا مفتش زنگ زد گفت امروز تو میوه فروشی حاج منصور همون دلاله رو دیده
و گفت حتما برو ازشون دعوت کن بیان خونه
بچه ها یه چایی لطفا !

[ghalbeyakhi]

مامان گلم سلام اومدی؟ خسته نباشی مامان تمام کولرهای خونه رو روشن کردم فقط کولر اتاق بابا و ابجی گیتی ناز و ابجی گل مهتاب رو خاموش کردم کولرهای توی اتاق شما و خودم و سالن با ولتاژ برق بیشتری کار کنه و خونه رو خنک کنه در ضمن مامان تو مگه روزه نبودی چرا شوره زرد گیتی ناز رو خوردی؟؟؟؟؟؟ حواست نبود؟ ایرادی نداره روزتون باطل نشده

[سونای]

واهااااااااااااای
خدابده برکت پدر جان انقد بچه داری که یکیش تلف بشه برات مهم نیست !! نیم ساعته دارم داد میزنم پدرررررررررررررررررررر بابا گیییییییییر کردم!!!!
اگه میتونستم بیام بیرون به جان مادرم اصواتمو به ارتعاش درنمیاوردما !!!!

پدررررررررررر یه سوسک سوسری پیدا کردم!!
رفت و رفت ! منم رفتمو رفتم!!!
اومد تو کابینت منم محو زیباییش اومدم دنبالش!!
پدر فیس توو فیس شدیم !!
پدررررر فوق العاده بود!!!
بمن نگاه کرد ! بهش نگاه کردم!
پدر!!
نفسشو حبس کرد! نفسمو حبس کردم!!
پدر !!
چرخید دور زد رفت بیرون ! منم چرخیدم دور زدم ولی نتونستم بیام بیرون!!!!
اینجا بود که متوجه شدم گیر کردم!!!

اینجا باید گفت هییییییییییییی که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکلها!!!!

بابایی گندمکت به جان مادرش داره خفه میشه!!! بابا زیر ظرفشویی ام!!