دوست عزیز، به سایت علمی نخبگان جوان خوش آمدید

مشاهده این پیام به این معنی است که شما در سایت عضو نیستید، لطفا در صورت تمایل جهت عضویت در سایت علمی نخبگان جوان اینجا کلیک کنید.

توجه داشته باشید، در صورتی که عضو سایت نباشید نمی توانید از تمامی امکانات و خدمات سایت استفاده کنید.
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 18

موضوع: داستانی در این باره بنویسید : 5 ثانیه مونده بود تا سبز شدن چراغ، میخواستم پامو بذارم رو کلاچ که...

Threaded View

پست قبلی پست قبلی   پست بعدی پست بعدی
  1. #12
    همکار تالار مذهبی
    رشته تحصیلی
    معلمی دبستان....
    نوشته ها
    1,036
    ارسال تشکر
    4,124
    دریافت تشکر: 2,447
    قدرت امتیاز دهی
    1265
    Array
    مهندس نوجوان's: جدید71

    پیش فرض پاسخ : داستانی در این باره بنویسید : 5 ثانیه مونده بود تا سبز شدن چراغ، میخواستم پامو بذارم رو کلاچ که...

    نقل قول نوشته اصلی توسط مدیر تالار ادبیات نمایش پست ها
    5 ثانیه مونده بود تا سبز شدن چراغ، میخواستم پامو بذارم رو کلاچ که...
    دیدم چراغ قرمز روی همون پنج دقیقه مونده ، اعصابم خورد شد ، حدود ده دقیقه پشت چراغ قرمز وایسادم اما مثل اینکه خیال سبز شدن نداشت . از اون طرف ماشین های پشت سرمان هم حوصله شان سر رفته بود و مرتب بوق می زدند .
    از عصبانیت قرمز شده بودم . واقعا عجله داشتم و این چراغ قرمز دیلاق انگار خیال درست شدن نداشت
    پایم را گذاشتم روی کلاج تا فشار بدهم و از وسط چهار راه عبور کنم ، فوقش یک پلیس مرا میدید و جریمه ام میکرد بهتر از مزحکه شدنم پشت چراغ قرمز بود
    تا آمدم پایم را روی پدال فشار بدهم سمند نقره ای سمت راستم پیش دستی کرد و گازش را گرفت و رفت ولی یکهو ( نمیدانم چه شد ، اصلا خیلی غیر منتظره بود) با یک موتور سوار که بنده خدا داشت طبق چراق سبز شده از آن طرف چهار راه می آمد برخورد کرد . یعنی سرم را چرخاندم تا صحنه حادثه را نبینم
    بالاخره راضی شدم تا گوشه چشمم را باز کنم
    موتور که آش و لاش شده بود و راننده اش هم وسط خیابان ولو شده بود . راننده سمند هم حاج و واج از ماشینش بیرون آمد .
    چراغ سبز شد ...
    زیر لب ناسزایی به آن پراندم و پیاده شدم تا موتور سوار بدبخت را سوار سمند کنم تا ببردش بیمارستان
    خدا خیرش بدهد ، حداقل مثل این جوان های امروزی فرار نکرد
    هیچی دیگر خدا را شکر کردم که فکر رد شدن از چراغ زودتر به ذهنم نرسید وگرنه خدا می داند که چه میشد
    الکی که نگفته اند دیر رسیدن بهتر از هرگز نرسیدن است

    ببخشید خوب نبود ها ، فی البداهه بود
    در آستانه مهر قلم ها گوش تیز می کنند تا در دفتر انتظار اینگونه دیکته کنند ، ابری نیست ، ماه پشت ابر نیست ، او آمد ، او در باران آمد ...

  2. 6 کاربر از پست مفید مهندس نوجوان سپاس کرده اند .


اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. چربی مرغ، سوخت هواپیماهای آینده
    توسط Almas Parsi در انجمن هواپیماهای غیر نظامی
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: 21st June 2013, 11:02 PM
  2. سوال: هرکلمه،جمله تاریخی و باستانی بلدید بنویسید
    توسط بلدرچین در انجمن تالار گفتگوی آزاد
    پاسخ ها: 1
    آخرين نوشته: 21st February 2013, 04:10 PM
  3. پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: 24th December 2012, 12:53 PM
  4. پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: 12th February 2012, 03:02 PM
  5. مقاله: سیمرغ، پرنده دانش و حکمت
    توسط AreZoO در انجمن ادبیات غنایی
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: 8th September 2010, 11:31 AM

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •