دوست عزیز، به سایت علمی نخبگان جوان خوش آمدید

مشاهده این پیام به این معنی است که شما در سایت عضو نیستید، لطفا در صورت تمایل جهت عضویت در سایت علمی نخبگان جوان اینجا کلیک کنید.

توجه داشته باشید، در صورتی که عضو سایت نباشید نمی توانید از تمامی امکانات و خدمات سایت استفاده کنید.
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 1 , از مجموع 1

موضوع: شعر و ادبیات » ضرب المثل های پارسی بخش اول

  1. #1
    کـــــــاربر فــــعال
    رشته تحصیلی
    اقتصاد
    نوشته ها
    8,281
    ارسال تشکر
    21,844
    دریافت تشکر: 45,916
    قدرت امتیاز دهی
    82822
    Array
    Almas Parsi's: جدید94

    smilee1 ضرب المثل : شعر و ادبیات » ضرب المثل های پارسی بخش اول

    ضرب المثل های پارسی بخش اول


    ضرب المثل هایی از دور دنیا در مورد ازدواج :

    از میان ضرب‌المثل‌های ملل مختلف و همین طور سخنان شخصیت‌های بزرگ جهان پیرامون ازدواج ، تعدادی را انتخاب كرده‌ام .

    بسیاری از این حرف‌ها جنبه شوخی و مزاح دارد اما تعداد دیگری از آنها شاید وصف حال من و شما باشد!

    همین طور قسمت دیگری از این گفته‌ها می تواند برای عده‌ای حكم كلید راهنما را داشته باشد.



    1) هنگام ازدواج بیشتر با گوش‌هایت مشورت كن تا با چشم‌هایت. (ضرب‌المثل آلمانی)

    2) مردی كه به خاطر پول زن می‌‌گیرد، به نوكری می‌رود. (ضرب‌المثل فرانسوی)

    3) لیاقت داماد ، به قدرت بازوی اوست. (‌ضرب‌المثل چینی)

    4) زنی سعادتمند است كه مطیع شوهر باشد. (ضرب‌المثل یونانی)

    5) زن عاقل با داماد بی‌پول خوب می‌سازد. (ضرب‌المثل انگلیسی)

    6) زن مطیع فرمانروای قلب شوهر است. (ضرب‌المثل انگلیسی)

    7) زن و شوهر اگر یكدیگر را بخواهند در كلبه‌ی خرابه هم زندگی می‌كنند. (ضرب‌المثل آلمانی)

    8) داماد زشت و با شخصیت به از داماد خوش‌صورت و بی‌لیاقت. (ضرب‌المثل لهستانی)

    9) دختر عاقل، جوان فقیر را به پیرمرد ثروتمند ترجیح می‌دهد. (ضرب‌المثل ایتالیایی)

    10) داماد كه نشدی از یك شب شادمانی و عمری بداخلاقی محروم گشته‌ای. (ضرب‌المثل فرانسوی)

    11) دو نوع زن وجود دارد : با یكی ثروتمند می‌شوی و با دیگری فقیر. (ضرب‌المثل ایتالیایی)

    12) در موقع خرید پارچه حاشیه آن را خوب نگاه كن و در موقع ازدواج درباره مادر عروس تحقیق كن. (ضرب‌المثل آذربایجانی)

    13) برای یافتن زن می‌ارزد كه یك كفش بیشتر پاره كنی. (ضرب‌المثل چینی)

    14) تاك را از خاك خوب و دختر را از مادر خوب و اصیل انتخاب كن. (ضرب‌المثل چینی)

    15) اگر خواستی اختیار شوهرت را در دست بگیری اختیار شكمش را در دست بگیر. (ضرب‌المثل اسپانیایی)

    16) اگر زنی خواست كه تو به خاطر پول همسرش شوی با او ازدواج كن اما پولت را از او دور نگه‌دار. (ضرب‌المثل تركی)

    17) ازدواج مقدس‌ترین قراردادها محسوب می‌شود. (ماری آمپر)

    18) ازدواج مثل یك هندوانه است كه گاهی خوب می‌شود و گاهی هم بسیار بد. (ضرب‌المثل اسپانیایی)

    19) ازدواج ، زودش اشتباهی بزرگ و دیرش اشتباه بزرگتری است. (ضرب‌المثل فرانسوی)

    20) ازدواج كردن و ازدواج نكردن هر دو موجب پشیمانی است. (سقراط)

    21) ازدواج مثل اجرای یك نقشه جنگی است كه اگر در آن فقط یك اشتباه صورت بگیرد جبرانش غیرممكن خواهد بود. (بورنز)

    22) ازدواجی كه به خاطر پول صورت گیرد، برای پول هم از بین می‌رود. (رولاند)

    23) ازدواج همیشه به عشق پایان داده است. (ناپلئون)

    24) انتخاب پدر و مادر دست خود انسان نیست، ولی می‌توانیم مادر شوهر و مادر زنمان را خودمان انتخاب كنیم. (خانم پرل باك)

    25) با زنی ازدواج كنید كه اگر مرد بود ، بهترین دوست شما می‌شد . (بردون)

    26) با همسر خود مثل یك كتاب رفتار كنید و فصل‌های خسته‌كننده او را اصلاً نخوانید. (سونی اسمارت)

    27) برای یك زندگی سعادتمندانه ، مرد باید كر باشد و زن لال . (سر وانتس)

    28) ازدواج بیشتر از رفتن به جنگ ، شجاعت می‌خواهد. (كریستین)

    29) تا یك سال بعد از ازدواج ، مرد و زن زشتی‌های یكدیگر را نمی‌بینند. (اسمایلز)

    30) پیش از ازدواج چشم‌هایتان را باز كنید و بعد از ازدواج آنها را روی هم بگذارید. (فرانكلین)

    31) خانه بدون زن، گورستان است. (بالزاك)

    32) تنها علاج عشق، ازدواج است. (آرت بوخوالد)

    33) ازدواج پیوندی است كه از درختی به درخت دیگر بزنند، اگر خوب گرفت هر دو « زنده » می‌شوند و اگر « بد » شد هر دو می‌میرند. (سعید نفیسی)

    34) ازدواج عبارتست از سه هفته آشنایی، سه ماه عاشقی، سه سال جنگ و سی سال تحمل! (تن)

    35) شوهر « مغز » خانه است و زن « قلب » آن . (سیریوس)

    36) عشق ، سپیده‌دم ازدواج است و ازدواج شامگاه عشق. (بالزاك)

    37) قبل از ازدواج درباره تربیت اطفال شش نظریه داشتم، اما حالا شش فرزند دارم و دارای هیچ نظریه‌ای نیستم. (لرد لوچستر)

    38) مردانی كه می‌كوشند زن‌ها را درك كنند، فقط موفق می‌شوند با آنها ازدواج كنند. (بن بیكر)

    39) با ازدواج ، مرد روی گذشته‌اش خط می كشد و زن روی آینده‌اش. (سینكالویس)

    40) خوشحالی‌های واقعی بعد از ازدواج به دست می‌آید . (پاستور)

    41) ازدواج كنید، بهر وسیله‌ای كه می‌توانید. اگر زن خوبی گیرتان آمد بسیار خوشبخت خواهید شد و اگر گرفتار یك همسر بد شوید فیلسوف بزرگی می‌شوید. (سقراط)

    42) قبل از رفتن به جنگ یكی دو بار و پیش از رفتن به خواستگاری سه بار برای خودت دعا كن. (یك دانشمند لهستانی)

    43) مطیع مرد باشید تا او شما را بپرستد. (كارول بیكر)

    44) من تنها با مردی ازدواج می‌ كنم كه عتیقه‌شناس باشد تا هر چه پیرتر شدم، برای او عزیزتر باشم. (آگاتا كریستی)

    45) هر چه متأهلان بیشتر شوند، جنایت‌ها كمتر خواهد شد. (ولتر)

    46) هیچ چیز غرور مرد را به اندازه‌ی شادی همسرش بالا نمی‌برد، چون همیشه آن را مربوط به خودش می‌داند . (جانسون)

    47) زن ترجیح می‌دهد با مردی ازدواج كند كه زندگی خوبی نداشته باشد، اما نمی‌تواند مردی را كه شنونده خوبی نیست، تحمل كند. (كینهابارد)

    48) اصل و نسب مرد وقتی مشخص می‌شود كه آنها بر سر مسائل كوچك با هم مشكل پیدا می‌كنند. (شاو)

    49) وقتی برای عروسی‌ات خیلی هزینه كنی، مهمان‌هایت را یك شب خوشحال می‌كنی و خودت را عمری ناراحت! (روزنامه‌نگار ایرلندی)

    50) هیچ زنی در راه رضای خدا با مرد ازدواج نمی‌كند. (ضرب‌المثل اسكاتلندی)

    51) با قرض اگر داماد شدی با خنده خداحافظی كن. (ضرب‌المثل آلمانی)

    52) تا ازدواج نكرده‌ای نمی‌توانی درباره‌ی آن اظهار نظر كنی. (شارل بودلر)

    53) دوام ازدواج یك قسمت رویِ محبت است و نُه قسمتش روی گذشت از خطا. (ضرب‌المثل اسكاتلندی)

    54) ازدواج پدیده‌ای است برای تكامل مرد. (مثل سانسكریت)

    55) زناشویی غصه‌های خیالی و موهوم را به غصه نقد و موجود تبدیل می‌كند . (ضرب‌المثل آلمانی)

    56) ازدواج قرارداد دو نفره ای است كه در همه دنیا اعتبار دارد. (مارك تواین)

    57) ازدواج مجموعه‌ای از مزه‌هاست هم تلخی و شوری دارد؛ هم تندی و ترشی و شیرینی و بی‌مزگی. (ولتر)


    آشی برایت بپزم که يک وجب روغن رویش باشد

    توی کتاب «سه سال در دربار ايران» نوشته دکتر فووريه٬ پزشک مخصوص ناصرالدين شاه مطلبی نوشته شده که پاسخ اين مسئله يا اين ضرب المثل رايج بين ماست.
    او نوشته :
    ناصرالدين شاه سالی يکبار (آنهم روز اربعین) آش نذری می​​پخت و خودش درمراســــم پختن آش حضور می​یافت تا ثواب ببرد.
    در حياط قصر ملوکانه اغلب رجال مملکت جمع مي شدند و برای تهيه آش شله قلمکار هريک کاری انجام مي دادند. بعضی سبزی پاک ميکردند. بعضی نخود و لوبيا خيس مي کردند. عده​ای ديگ​های بزرگ را روی اجاق ميگذاشتند و خلاصه هرکس برای تملق و تقرب پيش ناصر الدين شاه مشغول کاری بود. خود اعليحضرت هم بالای ايوان مي نشست و قليات مي كشيد و از آن بالا نظاره​گر کارها بود.
    سر آشپزباشی ناصرالدين شاه مثل يک فرمانده نظامی امر و نهی مي کرد.
    بدستور آشپزباشی در پايان کار به در خانه هر يک از رجال کاسه آشی فرستاده ميشد و او می​بايست کاسه آنرا از اشرفی پرکند و به دربار پس بفرستد.
    کسانی را که خیلی می خواستند تحویل بگیرند روی آش آنها روغن بیشتری می ریختند.
    پرواضح است آنکه کاسه کوچکی از دربار برايش فرستاده مي شد کمتر ضرر ميکرد و آنکه مثلا يک قدح بزرگ آش (که یک وجب هم روغن رویش ریخته شده) دريافت مي کرد حسابی بدبخت ميشد.
    به همين دليل در طول سال اگر آشپزباشی مثلا با يکــــــــــی از اعيــــان و يا وزرا دعوايش مي شد٬ آشپزباشی به او مي گفت: بسيار خوب! بهت حالی ميکنم دنيا دست کيه! آشی برات بپزم که يک وجب روغن رويش باشد


    دو كس با حسرت بميرد

    دو كس با حسرت بميرد: يكى آنكه داشت و نخورد، ديگر آنكه دانست و نكرد.

    امام صادق عليه السلام : خداوند اين سرمايه هاى فراوان را به شما اعطاء فرمود تا در راه خدا مصرف كنيد، نه اينكه رويهم انباشته و ذخيره نمائيد.
    اگر مردم مال حلال را در راه حرام به مصرف برسانند، از آنان نمى پذيرد. چنان كه اگر مال حرام را در راه حلال مصرف كنند نمى پذيرد. بلكه بايد مال از راه حلال بدست آيد و در راه حلال صرف گردد

    بلبلی که خوراکش زردآلو هلندر باشه بهتر این نمی خونه

    هنگامی که کارفرما به کارگرش مزدی ناچیز بدهد و از او مؤاخذه کند که چرا خوب کار نکرده‌ای یا وقتی که ارباب به نوکر خود پرخاش کند که فلان دستور مرا چرا خوب انجام ندادی و نوکر از مزد خود رضایت نداشته باشد، در جواب او این مثل را می‌گوید.

    سه نفر برای دزدیدن زردآلوی شکرپاره وارد باغی شدند. ولی در بین درختان آن باغ فقط یک درخت زردآلوی هلندر میوه داشت و از زردآلوی شکرپاره اثری دیده نمی‌شد، به ناچار تن به دزدیدن نقد موجود در دادند. یک نفر از آن­ها برای تکاندن شاخه‌‌ها بالای درخت رفت. دو نفر برای جمع کردن میوه در پای درخت ماندند. در این بین سر و کله باغبان از دور پیدا شد، دو نفری که در پای درخت بودند پا به فرار گذاشتند ولی چون فرصت نکردند از باغ خارج شوند یکیشان به زیر شکم الاغی که در گوشه­ی باغ بسته بود پناه برد. دیگری خود را در جوی کوچکی به رو انداخت و دراز کشید.
    باغبان نزد اولی رفت و گفت : «مردک کی هستی و این­جا چه می‌کنی ؟»
    مرد جواب داد : «من کره‌خرم»
    باغبان گفت: «احمق نادان ! این خر که نر است»
    گفت: «باشد. مانعی ندارد. من از پیش ننه‌ام قهر کرده‌ام آمده‌ام پیش بابام»
    باغبان پیش دومی رفت و گفت : «تو دیگر کی هستی ؟»
    مرد گفت : «من سگم»
    باغبان گفت : «این­جا چه می‌کنی ؟»
    گفت : «معلومه، سگی از این طرف عبور می‌کرد. مرا اینجا گذاشت و رفت»
    باغبان رفت پیش سومی که خود را روی درخت جمع و گرد کرده بود و پشت شاخه‌‌ها قایم شده بود. گفت : «تو بگو ببینم کی هستی ؟»
    گفت : «من بلبلم»
    باغبان گفت: «اگر بلبلی یک نوبت آواز بخوان ببینم»
    مردکه نره غول با صدای نکره و زشتی که داشت، بنای آوازخوانی گذاشت. باغبان گفت : «خفه شو ! بلبل که به این بدی نمی‌خواند»
    گفت : «احمق مگر نمی‌دانی بلبلی که خوراکش زردآلو هلندر است بهتر از این نمی‌خواند ؟»
    بالاتر از سياهی رنگی نيست

    عبارت بالا هنگامی به کار برده می­شود که آدمی در انجام کار دشواری تهور وجسارت را به حد نهایت رسانیده باشد.

    البته آن تهور و جسارتی در این­جا منظور نظر است و می­تواند مصداق ضرب المثل بالا واقع شود که مبتنی بر اجبار و اضطرار بوده عامل عمل را کارد به استخوان رسیده باشد. در این­گونه موارد اگر عواقب شوم متصوره را متذکر شوند و عامل را از اقدام به آن کار خطیر باز دارند جواب به ناصح مشفق این است که : «بالاتر از سیاهی رنگی نیست.» از سیاهی منظورشکست یا مرگ است که می­خواهد بگوید از آن ترس و بیم ندارد.
    پیداست وقتی که معلوم می­شود ممنظور از سیاهی چیست طبعا ریشه­ی تاریخی مطلب به دست خواهد آمد.
    ریشه­ی عبارت مثلی بالا از دو جا مایه می­گیرد و دو عامل در به وجود آوردن آن موثر بوده است. یکی عامل فیزیکی و دیگری عامل تاریخی که البته در علت تسمیه ضرب المثل بالا با توجه به قدمت آن عامل تاریخی منظور نظر است نه عامل فیزیکی که کشف علمی آن قدمت چندانی ندارد. با این وصف، بی­فایده نیست که عامل فیزیکی آن هم دانسته شود.

    عامل فیزیکی : به طوری که می­دانیم نور خورشید از مجموعه الوان مختلفه ترکیب و تشکیل شده است که چون بر جسمی بتابد هر رنگی که از آن جسم تشعشع می­کند جسم مزبور به همان رنگ دیده می­شود چنان­چه تمام رنگ­های نور خورشید از آن متصاعد شود جسم به رنگ سفید نمایان می­شود که روشن­ترین رنگ­هاست، ولی اگر هیچ رنگی از آن جسم تشعشع نکند و تمام نور خورشید را در خود نگه دارد در این صورت جسم به رنگ سیاه نمایان می­گردد. پس ملاحظه می­شود که رنگ سیاه از آن جهت که تمام رنگ­ها را در خود جمع دارد مافوق تمام رنگ­هاست و به همین سبب است که گفته­اند: «بالاتر از سیاهی رنگی نیست.»

    عامل تاریخی : استاد سخن حکیم نظامی که گفته­اند: بالاتر از سیاهی رنگی نیست. داستانسرای نامی ایران راجع به ریشه­ی تاریخی ضرب المثل بالا در قسمت هفت پیکر از کتاب خمسه­اش داد سخن داده، واقعه­ی جالب و آموزنده از زندگانی بهرام گور ساسانی را به رشته نظم کشید که سرانجام به این شعر منتهی می­شود :

    هفت رنگ است زیر هفت اورنگ نیست بالاتر از سیاهی رنگ


    با سلام و صلوات

    با سلام و صلوات وارد شدن یا وارد کردن، کنایه از تجلیل و بزرگداشتی است که هنگام ورود شخصیتی ممتاز به مجلس یا شهر و جمعیتی نسبت به آن شخصیت به عمل می­آید.

    فی المثل می­گویند: «فلانی را با سلام و صلوات وارد کردند»
    یا به اصطلاح دیگر: «از فلانی با سلام و صلوات استقبال به عمل آمد»

    اما ریشه تاریخی این مثل :

    اخلاق و عادات و سنن جوامع بشری در احترام به یکدیگر از قدیمی­ترین ایام تاریخی، همیشه متفاوت بوده است و هم اکنون نیز این احترام متقابل در میان ملل و اقوام جهان به صور و اشکال مختلفه تجلی می­کند. بعضی­ها در موقع برخورد و ملاقات با یکدیگر درود و سلام می­گویند. برخی ضمن درود گفتن با یکدیگر دست می­دهند، که در حال حاضر این سنت و رویه در همه جا و تقریبا تمام کشورهای جهان معمول و متداول است.
    هندی­ها کف دست­ها را به هم می­چسبانند و آن­ها را محاذی صورت نگاه می­دارند.
    ژا پنی­ها خم می­شوند و تعظیم می­کنند.
    بعضی اقوام در خاور دور بینی­ها را به هم می­مالند... و قس علی هذا.

    در ایران قدیم بر طبق نوشته­های مورخین یونانی، احترام به یکدیگر با وضع حاضر تفاوت فاحشی داشت.
    هرودوت درباره­ی اخلاق و عادات ایرانیان قدیم می­گوید : «وقتی در کوچه­ها به یکدیگر می­رسند از کردار آن­ها می­توان دانست که طرفین مساوی­اند یا نه، زیرا درود با حرف به عمل نمی­آید بل آن­ها یکدیگر را می­بوسند، و هرگاه طرفی از طرف دیگر خیلی پست­تر باشد به زانو در آمده پای طرف دیگر را می­بوسد.»
    محقق معاصر آقای «علیقلی بهروزی» ضمن نامه­ی محبت آمیزی راجع به ریشه­ی تاریخی سلام و صلوات، نظر و عقیده­ی دیگری اظهار داشته­اند که عینا درج می­گردد :
    «... از قرن­ها پیش هرگاه کسی به مکه و یا یکی از اعتاب مقدسه مشرف می­شد - و این توفیق عظیمی بود - وقتی که به شهر خودش برمی­گشت بیرون شهر اقامت می­کرد ویا قبلا به خانواده­ی خود روز ورود خویش را خبر می­داد و لذا عده­ی زیادی از اقوام و اقارب و دوستان و حتی اهل محل به پیشواز او می­رفتند. در شهرها کسانی بودند که آن­ها را «چاوش» می­نامیدند. یکی از این چاوش­ها را هم با خود می­بردند. این چاوش از همان­جا شروع می­کرد به اشعار مذهبی با صدای بلند و آواز خواندن. بعد از هر بیت مردمی که با او بودند صلوات می­فرستادند. این جمعیت با چاوش زائر را جلو انداخته تا خانه­اش او را با سلام و صلوات می­بردند. این ضرب المثل با سلام و صلوات از این رسم پسندیده که هنوز هم در روستاها و بعضی شهرک­ها رواج دارد گرفته شده است.»


    شعر و ادبیات » ضرب المثل های پارسی بخش دوم



    منبع : گروه جارچی
    ویرایش توسط Almas Parsi : 22nd July 2013 در ساعت 01:57 PM

  2. 4 کاربر از پست مفید Almas Parsi سپاس کرده اند .


اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •