دوست عزیز، به سایت علمی نخبگان جوان خوش آمدید

مشاهده این پیام به این معنی است که شما در سایت عضو نیستید، لطفا در صورت تمایل جهت عضویت در سایت علمی نخبگان جوان اینجا کلیک کنید.

توجه داشته باشید، در صورتی که عضو سایت نباشید نمی توانید از تمامی امکانات و خدمات سایت استفاده کنید.
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 1 , از مجموع 1

موضوع: تنظیم فرهنگی هیجان

  1. #1
    کاربر فعال سایت
    رشته تحصیلی
    روانشناسی بالینی
    نوشته ها
    6,602
    ارسال تشکر
    29,978
    دریافت تشکر: 25,422
    قدرت امتیاز دهی
    43643
    Array
    نارون1's: لبخند

    پیش فرض تنظیم فرهنگی هیجان

    تنظیم فرهنگی هیجان


    هیجان‌ها برای حفظ روابط اجتماعی حیاتی هستند (جانکویاک و فیشر، 1992؛ فریجدا و مسکویتا، 1994؛ کلنر و هایدت، 1999؛ اُتلی و همکاران، 2006؛ مسکویتا، 2010).با ابراز هیجان‌ها می‌توانیم در موقعیت‌های اجتماعی موضع خاصی گرفته و نگرانی‌ها‌یمان را ابراز کنیم. به علاوه، با استفاده از هیجان‌ها است که امکان آشکار ساختنراهبردها، اهداف و نیّات‌فراهم می‌شود (فریدجا، 1986، 2007؛ سولومون، 2004؛ گریفیس و اسکارانتینو، 2009).

    برای مثال اگر مریم خودش را مسئول ناراحتی بهرام(شوهرش)بداند، احساس گناه کرده و با این کار به او می‌فهماندکه برایش ارزش قایل بودهو مصمم است تا هر آنچه که اشتباه بوده است را اصلاح کند. در مقابل اگر مریم، بهرام را مسئول برخی از اتفاقات ناگواربداند، از دست او عصبانی شده و بدین وسیله به بهرام نشان می‌دهد که احساس می‌کند به حقوق و استقلال شخصی‌اش تجاوز شده و قصد دارد که با او برخورد کند.

    بنابراین،داشتن هیجان‌های خاص می‌تواند به معنای درگیر شدن به شیوه‌ای خاص در روابط باشد. وقتی که مریم احساس گناه می‌کرد، روابطش با بهرام متفاوت از وقتیبود که از دست او عصبانی شد. برای ادارهروابط‌مان با دیگران لازم است تا هیجان‌های معینی را ابراز کنیم. تنظیم هیجانی اشاره به تمامی فرآیندهایی دارد که کمک می‌کند تا امکان دسترسی به تجربه‌های هیجانی که به لحاظ فرهنگی مناسب (یا کارآمد) هستند، فراهم گردد.به نظر می‌رسد تنظیم هیجانی به وسیله‌ی نیاز افراد برای برقراری و حفظ روابط مناسب و شایسته با دیگران برانگیخته می‌شود (تامپسون، 1991؛ گراس، 2006).




    تفاوت‌های فرهنگی در روابط باارزش


    با در نظر گرفتن تفاوت‌های فرهنگی در اینکه چه روابطی برای افراد باارزش است، بالطبع هیجان‌هایی که در هماهنگ کردن روابط افراد، مفید یا کارآمد تلقی می‌شوند نیزمتفاوت خواهند بود. نشان دادندیدگاه‌های متفاوت درباره‌ی روابط ایده‌آلدر فرهنگ‌های غرب و شرقمورد خوبی برای نشان دادن این تفاوت‌ها است.

    در فرهنگ آمریکایی/ اروپایی، «رابطه‌ی ایده‌آل»، رابطه‌ای است که در آن هر زوج مستقل از یکدیگر باقی مانده و در عین حال هر کدام نقاط قوّت و استقلال دیگری را تقویت کنند (تریندیس، 1995؛ کیم و مارکوس، 1999؛ راتنبام و همکاران، 2000). به همین دلیل در این فرهنگ‌ها بر بالا بردن عزت‌نفس تاکید می‌شود (هاشچایلد، 1995، هین و همکاران، 1999).در فرهنگ‌ آمریکایی/ اروپایی زوج‌هاازاختلافات پیش‌ آمده در طول رابطهفرار نمی‌کنند بلکه به این اختلافات به عنوان موانعیضروری در مسیر روابط خویشاوندی (نَسَبی) می‌نگرند (کاناری و همکاران، 1995).

    به علاوه، در چنین فرهنگ‌هایی هیجان‌هایی مثل غرور و خشم کارآمد و مفید به نظر می‌رسند زیرا به وسیله‌ی آن‌ها می‌توان ارزش و استقلال شخصی را ابراز کرد.از سوی دیگرهیجان‌هایی مثل احساس گناه و شرم ارزش کم‌تری دارند زیرا به نوعی تهدید‌کننده‌ی دیدگاه مثبت درباره خود است.


    در مقابل، در اکثر فرهنگ‌های آسیای شرقی «رابطه‌یایده‌آل» رابطه‌ای است که طی آن زوج‌هابه طور متقابل به یکدیگر وابسته بوده و در تعامل با یکدیگرند. به علاوه، در این فرهنگ‌هازوج‌ها تلاش می‌کنند تا خود را با انتظارات یکدیگر سازگار کنند (لبرا، 1992، هین و همکاران، 1999، کیم و مارکوس، 1999، اویشی و دینر، 2003). در چنین محیط‌هایی، افراد برای برآوردن انتظارات یکدیگر نیاز دارند تا از نقاط ضعفیکدیگر آگاه شده و آن‌ها را بهبود بخشند. از این رو، بر اطلاعات منفی و کمبودهای یکدیگر تمرکز می‌کنند (کیتایاما و همکاران، 1997).

    در فرهنگ‌های آسیای شرقی، هیجان‌هایی نظیر احساس گناه و شرم در ایجاد روابط مستحکم نقشی سازنده دارند زیرا با این هیجان‌هامی‌توان بر عیوب و نقاط ضعف و بدین وسیله، بر سازگار کردن خود با قواعد اجتماعی تمرکز کرد. در چنین فرهنگ‌هایی، هیجانی مثل خشم بسیار ناخوشایند به نظر می‌رسند زیرا هارمونی و هماهنگینَسَبی را تهدید می‌کند.

    هم‌چنین، پژوهش‌ دی‌لیرزنایدر و همکاران (2011) نشان می‌دهد کهمردم فرهنگ‌های شرقی مقیم کشورهای غربی، تلاش می‌کنند تا الگوهای هیجانی فرهنگ کشور میزبان را آموخته و به کار گیرند. جالب اینجاست که طبق یافته‌های پژوهش کیتایاما و همکاران (2006)، آمریکایی/ اروپایی‌ها وقتی که هیجان‌هایی مثل خشم و غرور و ژاپنی‌ها وقتی که هیجان‌هایی نظیر شرم و مهربانی را تجربه می‌کردند، بهزیستی جسمی و روانی بیش‌تری را نشان می‌دادند. چنین الگوهای فرهنگی به وسیله‌ی تقویت‌کننده‌هایی که افراد از همنوعان خود می‌گیرند، تایید شده و تداوم می‌یابد.


    در ادامه، برای نشان دادن نقش فرهنگ در تنظیم هیجانی، دو فرآیندوابسته به تنظیم هیجانی یعنی انتخاب موقعیتو ارزیابیکه بر فراخوانیو ماهیت هیجان تاثیر می‌گذارندرا در سه سطح انفرادی، نَسَبی (خویشاوندی) و شرایط ساختاری[1] مورد بحث قرار می‌دهیم.انتخاب موقعیت یعنی نزدیکی یا اجتناب از افراد، مکان‌ها یا اشیای خاصی به منظور تنظیم هیجان‌ها (گراس، 1998،ص 283).

    ارزیابی نیز شامل گرفتن موضعی قضاوتی است (سولومون، 2004).انتخاب موقعیت ممکن است در هر سه سطح یعنی انفرادی، نَسَبی و ساختاری رخ دهد و فرهنگ می‌تواند در هر سه سطح نقش مهمی ایفا کند.





    انتخاب موقعیت


    مریم چون می‌داندمشاهده رفتار خصمانه بهرام، او را عصبانی می‌کند، از مشاهده‌ی آن اجتناب می‌کند. این کار نمونه‌ای از انتخاب موقعیت برای تنظیم هیجانی است. در سطح نَسَبی تنظیم هیجانی وقتی رخ می‌دهد که افراد خانواده و آشنایان یکدیگر را به اجتناب یا جستجوی موقعیت‌های خاص ترغیب می‌کنند.

    برای مثال افرادقبیله‌ایاسکیمویی واقع در قطب شمالبرای پرهیز از خشونت،تعاملاتشان را به گونه‌ای ساختار می‌دادند که در تمام شرایطاز تعارض اجتناب کنند. در شرایط آب و هوایی سختی مثل آنجا، پرهیز از خشونت و تقویت انسجام اجتماعی جز ضروریات زندگی است. سازمان ساختار یافته‌یزندگی روزمره نیز نقش مشابهی را ایفا می‌کند. به عنوان مثال، قواعد مودبانه رفتار کردن در برخی از جوامع امکان تجربه خشمی که در صورت تداوممی‌توانست منجر به تعارض شود را کاهش می‌دهند (کوهن، 1999).





    سطح انفرادی


    انتخاب موقعیت در سطح انفرادی، مطابق با تجربه‌های هیجانیرخ می‌‌دهد. این تجربه‌ها خودتوسط کانون انگیزشی[2]تعیین می‌شوند.کانون انگیزشیترغیبی[3] به هنگام موفقیت منجر به شادی شده و به هنگام شکست خوردن به افسردگی می‌انجامد، در حالی که کانون منع کننده[4] (مانع شونده)به هنگام موفقیت منجر به احساس آرامش و در زمانشکست به اضطراب می‌انجامد (هیگینز و همکاران، 1997؛ لی و همکاران، 2000).

    پژوهش در این زمینه نشان می‌دهد فرهنگ‌هایی که به استقلال و فردیت به عنوان اهداف روابط اهمیت می‌دهند (برای مثال ایالات متحده) بیش‌تر بر دستیابی به پیامدهای مثبت تاکید می‌کنند در حالی که در فرهنگ‌هایی که بر هارمونی و تعهد تاکید می‌کنند (مثل شرق آسیا و روسیه) بیش‌تر درگیر اجتناب از پیامدهای منفی هستند (لی و همکاران، 2000؛ الیوت و همکاران، 2001).


    به علاوه، انسان‌هاموقعیت‌هایی را دنبال می‌کنند که عواطف و هیجان‌های به لحاظ فرهنگی «ایده‌آل» را بر می‌انگیزد. در فرهنگ‌های مختلف هیجان‌های متفاوتی مثبت تلقی می‌شوند. آمریکایی/ اروپایی‌ها هیجان‌هایی مثبت با سطح برانگیختگی بالا(مثل شور ونشاط)را ترجیح می‌دهند زیرا این هیجان‌ها پیش‌زمینه‌ی تجارب فردی بوده و افراد رابرای ابراز خودشان و تاثیر گذاشتن بر دیگران آماده می‌کنند (تسای و همکاران، 2007).


    در مقابل، مردم فرهنگ‌های شرقی هیجان‌های مثبت با سطح برانگیختگی پایین (مثل آرامش) را ترجیح می‌دهند زیرا این حالات هیجانی توجّه فرد را به سمت محیط جلب کرده و افراد را جهت تطابق رفتارشان با نیازهای دیگران آماده می‌کنند.

    در همین راستا، پژوهش‌های زمینه‌یابی نشان می‌دهند که مردم آمریکای شمالی به سوی فعّالیت‌های انفرادی فعّال (مثل رانندگی)، آهنگ‌هایشاد و داروهای محرک‌ (مثل آمفتامین و کوکائین) و مردم آسیای شرقی به سمتفعّالیت‌های جمعی منفعلانه (مثل دیدن مناظر و پیک‌نیک رفتن)، آهنگ‌هایآرام‌بخش و داروهای مسکن‌ (مثل افیون‌ها) گرایش دارند (گوبستر و دلگادو، 1992، تسای، 2007). بنابراین افراد مختلف در فرهنگ‌های متفاوت موقعیت‌هایی را انتخاب می‌کنند که بر حسب الگوی فرهنگی خودشان به هیجان‌هایمناسب و کارآمدختم شود.






    سطح نَسَبی


    در بسیاری از مواقع انتخاب موقعیت به هنگام رابطه ما با دیگران اتفاق می‌افتدزیرا تعامل با دیگران می‌تواند تجربه‌‌ی هیجانی ما را شکل دهد (بویجر و مسکویتا، 2012). اگرچه این اتفاق در سراسر طول عمر رخ می‌دهد (مسکویتا، 2010)، اما در اوایل زندگی نقش پررنگ‌تری دارد. به نظر می‌رسد والدین تلاش دارند تا امکان رخداد موقعیت‌هایی را برای کودکانشان بیش‌تر کنند که هیجان‌های به لحاظ فرهنگی باارزش را فرا می‌خواند. (برای مثال گودناو، 1997؛ گانگور و همکاران، 2011).

    والدین با این کارشان موقعیت و هیجان‌‌های معینی را در کودکان پررنگ‌تر می‌کنند که به آن تنظیم نَسَبی هیجانگفته می‌شود. این کار در واقع تلاش والدین برای برقراری رابطه بین تجارب هیجانی کودک با هیجان‌هایی است که به لحاظ فرهنگی باارزش توصیف می‌شوند و به کودکان کمک می‌کند تا به شکلی موفقیت‌آمیز به روابط اجتماعی‌شان جهت دهند.


    به نظر می‌رسد در فرهنگ‌های مختلف، والدین موقعیت‌های متفاوتی را برای کودکان انتخاب می‌کنند.به عنوان مثال، والدین تایلندی معتقدند زمانی که کودکان پیش‌دبستانیِ آن‌ها قواعد اجتماعی را نادیده می‌گیرند، لازم است تا بر هیجانی مثل شرم تاکید گردد (وانگ، 1992؛ فونگ، 1999؛ فونگ و چن، 2002).

    چنین تاکیدی بر هیجان شرم پدیده‌ایجهان شمول نیست.والدین بالتیموریبه ندرت اهمال‌کاری‌های کودکانشان را تایید کرده و با این کارفعّالانه امکان ایجاد موقعیت‌هایشرم‌آور برای آن‌ها را کم می‌کنند. در موارد نادر نیز که این والدین با کودکانشان درباره چنین اهمال‌کاری‌هایی حرف می‌زنند، با آن‌ها طوری برخورد نمی‌کنند که گویی اشتباه بزرگی انجام داده‌اند.

    مردم فرهنگ‌های مختلف حتی در به یادآوردنخاطرات هیجانی درباره کودکانشان نیز با یکدیگر متفاوتند. وانگ (2001) به این نتیجه رسید که مادران آمریکایی/ اروپایی و چینی نه تنها در ماهیت خاطرات به یادآوردهبلکه در نحوه ابراز آن متفاوتند. مادران غربی بیش‌تر خاطرات شخصی و غیراجتماعی و مادران چینی بیش‌تر خاطرات اجتماعی را به یاد می‌آوردند.

    مادران غربی این کار را با شرح و تفصیل بسیار انجام داده و بر نقش کودکشان در آن موقعیت و هم‌چنین دیدگاه‌ و هیجان‌های او(اکثراً غرور و خشم) تاکید می‌کردند. در مقابل، مادران چینی جزییات کم‌تری را فاش ساخته و بیش‌تر بر دیدگاه افراد دیگر حاضر در آن موقعیت و رفتار اجتماعی مناسب تاکید داشتند. به علاوه، آن‌ها کودکا‌نشان را برای تجربه هیجان‌های اجتماعی مثل شرم و احترام تقویت می‌کردند.




    سطح ساختاری


    عادات و رویدادهای رخ داده طیزندگی روزمره در فرهنگ‌های مختلف، متفاوت بوده و بالطبع هیجان‌های رایج نیز متفاوت است. برای مثال، مشخصه‌ی زندگی اجتماعی آمریکا/ اروپایی‌ها توسط یک‌سریرفتارهایی مشخص می‌شود که به افراد احساس فردیت و منحصر به فرد بودن می‌دهد. این رفتارها منجر به احساس خوب و مثبتی درباره فرد (احساس استقلال) می‌گردد (دی‌آندرید، 1984؛ نیزبت، 2003). در مقابل، بسیاری از رفتارهای فرهنگی در ژاپن تقویت کننده‌ی احساس شرم و خجالت است.

    این گفته با مدل فرهنگی ژاپن که برای پاسخ‌دهی به انتظارات دیگران بر سرزنش خود تاکید می‌کند، همخوان است (هین و همکاران، 1999). به عنوان مثال در این کشور،در پایان هر روز کودکان مدرسه‌ایدر تمرین هانسی[5]شرکت می‌کنند. این تمرین به نوبه خود منجر به احساس شرم و خجالت می‌گردد (لویس، 1995).




    ارزیابی

    همان طور که می‌دانیدنحوهبرداشت و تفسیر علل رفتار دیگران می‌تواند بر هیجان و رفتار ما تاثیر بگذارد. چنانچه مریم رفتار خصمانه بهرام را به خاطر استرس وارده بر اوبداند و نه علامت سرزنش خود، مطمئناً هیجان و رفتارش تغییر خواهد کرد. این نمونه‌ای از تنظیم هیجانی از طریق ارزیابی است.




    سطح انفرادی

    باورهای افراد درباره دنیا، تفاسیر و ارزیابی‌هایشان را هدایت می‌کند. به عنوان مثال، اگر دنیا را غیرقابل پیش‌بینی و غیرقابل کنترل بدانیمدر مقایسه با وقتی که آن را قابل کنترل و قابل پیش‌بینی، ارزیابی‌هایمتفاوتی درباره رویدادها خواهیم داشت. به علاوهمی‌دانیم ادراک کنترل‌پذیری (یا همان منبع کنترل)، در ایجاد هیجان‌هایی مثلخشم و ناکامی نقش اصلی را ایفا می‌کنند.

    پژوهش روزمن و همکاران (1995) و هم‌چنینلوی (1978) نشان می‌دهد ایده‌آل‌های فرهنگی در آمریکا و اروپا بر کنترل و قابل پیش‌بینی بودنو بر دیدن دنیا به عنوان جایی انعطاف‌پذیرتاکید می‌کنند اما در میان هندی‌ها چنین الگویی دیده نمی‌شود.

    هم‌چنین، فرهنگ‌های مختلف بر حسب اسناد موفقیت یا شکست نیز متفاوتند. آمریکایی/ اروپایی‌ها تمایل دارند تا موفقیت را به خود و شکست را به افراد و موقعیت‌های دیگر نسبت دهند. مطالعه‌ی ایمادا و الس‌ورث (2011) به ارزیابی این ایده پرداخت که تفاوت‌های فرهنگی در ارزیابی عامل علّی با تجربه‌های هیجانی متفاوت رابطه دارد.

    از دانشجویان آمریکایی/ اروپایی خواسته شد تا موقعیت‌هایی که طی آن شکست خورده یا در آن موفق بوده‌اند را به یاد بیاورند، بیان کنند که آیا این موفقیت یا شکست به خاطر خود، دیگران یا شرایط دیگر بوده و هم‌چنین شدت هیجانشان را درجه‌بندی کنند. همان طور که انتظار می‌رفت آمریکایی/ اروپایی‌ها موفقیت را به خودشان و ژاپنی‌ها آن را به شرایط دیگر نسبت می‌دادند.

    در مورد شکست، ژاپنی‌ها خودشان و آمریکا/ اروپایی‌ها دیگران را سرزنش می‌کردند. این تفاوت‌های فرهنگی، در هیجان‌هایی که این افراد تجربه می‌کردند نیز بازتاب می‌یافت. آمریکایی/ اروپایی‌ها زمانی که موفق و ناموفق بود‌ند به ترتیب احساس غرور/ خشم واحساس بدشانسی می‌کردند اما ژاپنی‌ها به هنگام موفقیت احساس خوش‌شانسی و به هنگام شکست احساس شرم می‌کردند.




    سطح نَسَبی

    مسلماً یکی از مهمترین افرادی که نحوه‌ی ارزیابی و تفسیر کودکان از موقعیت‌ها را به آن‌ها می‌آموزند، والدین هستند.شواهد پژوهشی دال بر این است که فرهنگ می‌تواند منجر به تفاوت‌هایی در شکل این نوع آموزش‌ شود. والدین ژاپنی برای اداره خشم کودکانشان بر اینکه دیگران چه احساسی دارند تاکید می‌کنند (برای مثال کانروی و همکاران، 1980).

    والدین ژاپنی به کودکانشان کمک می‌کنند تا این دیدگاه «از بیرون به درون» که در میان بزرگسالان رایج است را بپذیرند. ارزیابی مجدد به این شیوه می‌تواند تبیین‌کننده‌ی سطوح پایین خشم در ژاپن باشد (زان- واکسلر و همکاران، 1996).

    در کل، بسیاری از راهبردهای تنظیم هیجان توسط والدین در این کشور می‌تواند به افزایش همدلی و تقویت هیجان‌های مرتبط با احساس خجالت مثل شرم و احساس گناه بیانجامد (زان- واکسلر و همکاران، 1979).

    در مقابل، در محیط‌های استقلال‌پروری مثل آلمان رفتار والدین، ارزیابی‌های ناکام کننده را در کودک تقویت می‌کند که همین امر منجر به سطوح بالای خشم و تعارض میان والد/ فرزند می‌گردد (ترامس‌دارف و کورنات، 2003). هم‌چنین، زمانی که والدین به هیجان‌های کودک توجّه می‌کنند و بنابراین بهبرداشت و ارزیابی کودک از موقعیت اعتبار می‌نهند، این روند تقویت می‌شود.


    برای مثال، مادران آلمانی که شاهد رویداد ناگواری برای فرزندشان هستند، بر احساس آشفتگی و پریشانی کودک تمرکز کرده و بدین وسیله به طور ضمنی تایید می‌کنند که کودک دلیل موجهی برای ابراز هیجان منفی در آن موقعیت داشته است. در عوض، مادران ژاپنی و هندی هیجان‌های منفی کودک را نادیده گرفته و بدین وسیله‌ی ارزیابی کودک را از آن موقعیت به عنوان موقعیتی استرس‌آور به چالش می‌کشند (ترامس‌دارف و فردمیر، 1993، 2010؛ ترامس‌دارف، 2006).


    پژوهش‌ها نشان می‌دهد که گاهی اوقات حتی در یک محیط نسبتاً کوچک نیز می‌توان دو فرهنگ متفاوت و بالطبع دو شیوه‌ی تنظیم هیجانی مختلف را نظاره کرد. در مطالعه‌ای، پژوهشگران به این نتیجه رسیدند که در میان دو گروه قومی بودایی(تامانگ‌ها و برهمن‌ها) والدین به شیوه‌های متفاوتی به هیجان‌های کودکانشان واکنش نشان می‌دهند (کول و تامانگ، 1998؛ کول و همکاران، 2006).

    اگرچه این دو گروه دارای ارزش‌های فرهنگی بنیادین مشترک بودند اما والدین تامانگی به خشم کودکانشان با توجه‌برگردانی و استدلال آوردن واکنش نشان می‌دادنددر حالی که والدین برهمنیبه شکل مثبت به دوره‌های خشم بچه‌هایشان توجه نشان داده و ارزیابی آن‌ها را با گفتن اینکه حتماً دلیلیموجهی برای خشمگین شدن وجود دارد، تاییدمی‌کردند.

    وقتی که کودکان هیجان‌هایی مثل شرم و خجالت را تجربه می‌کردند والدین تامانگی تلاش می‌کردند آن را منطقی جلوه داده و از کودکانشان مراقبت کنند در حالی که والدین برهمنیبه طور گسترده‌ای علایم شرم و خجالت را نادیده گرفته و به طور ضمنی این پیام را به کودکانشان منتقل می‌کنند که «تجربه و نشان دادن هیجان‌های این چنینی خوشایند و مطلوب نیست». در این موارد، والدین به کودکانشان کمک کردند موقعیت را به گونه‌ای ارزیابی (ارزیابی مجدد) کنند که هیجان‌های به لحاظ فرهنگی ارزشمند تقویتگردد.





    شرایط ساختاری

    در نهایت، این احتمال وجود دارد که محیط شخص به صورتی شکل گرفته باشد که بر معانی یا ارزیابی‌هایی خاصی تاکید می‌کند. باز هم هدف از این کار هماهنگی با هیجان‌هایی است که به لحاظ فرهنگی مناسب تشخیص داده می‌شوند. در تایید این گفته، ساوانی و همکاران (2011) نشان دادند که شرکت‌کنندگان پس از مواجهه با تعداد زیادی از موقعیت‌های فرهنگ بیگانه، طرحواره‌هایبین‌فردیآن فرهنگ‌ را به کار می‌برند.

    در این آزمایش، ساوانی و همکاران (2011) دانشجویان آمریکایی و هندی را با موقعیت‌هایی مواجه کردند که از هر دو فرهنگ انتخاب شده بود. موقعیت‌های مربوط فرهنگ آمریکایی بیش‌تر در رابطه با نفوذ و تاثیر گذاشتن بر افراد دیگرو موقعیت‌های مرتبط با فرهنگ هندی بیش‌تر بر اهمیت سازگاریتاکید می‌کرد. در ابتدا آزمایش، هندی‌ها سازگاری و آمریکایی‌هاتوانایی نفوذ و تحت تاثیر قرار دادن بیش‌تری گزارش کردند اما پس از 100 بار مواجهه با موقعیت‌هایی از فرهنگ متفاوت، این تفاوت‌ها از بین رفت.

    یافته‌های این پژوهش دلیل موجهی برای این ایده است که شرایط ساختاری موجب ارزیابی‌های خاصی می‌شوند که به نوبه خود با تجربه‌ هیجانی متفاوت ارتباط دارد.

    به نظر می‌رسد فرهنگ نقش بیش‌تری نسبت به آنچه که روان‌شناسان تاکنون بدان توجه کرده‌اند، در فرآیند تنظیم هیجانی ایفا می‌کند.به دلیل تاثیر انکار ناپذیر فرهنگ بر عوامل مختلف، این نقش می‌تواند خودش را در سطوح مختلف نشان دهد. افراد، خویشاوندان و ساختار موقعیت‌های اجتماعی از جمله عوامل گوناگونی هستند که این اجازه را به فرهنگ می‌دهند.



    Reference

    De Leersnyderj D, Boiger M, & Mesquita B. Cultural regulation of emotion: individual, relational, andstructural sources. Front Psychol. 2013; 4: 55.

    آکادمی روانشناسی بالینی


    [1]. منظور از شرایط ساختاری رویدادهای زندگی روزمره است که برخی از انواع موقعیت‌های هیجانی معین را موجب شده و مانع از بروز بقیه موقعیت‌ها می‌گردد.

    [2]. Motivational Focus

    [3]. Promotion

    [4]. Prevention

    [5]. در این تمرین بر کمبودها و نقاط ضعف کودک تاکید شده و کودک را برای بهبود بخشیدن به این کمبودهای تشویق می‌کنند

    اللَّهُمَّ اجْعَلْنِي أَخْشَاكَ كَأَنِّي أَرَاكَ وَ أَسْعِدْنِي بِتَقْوَاكَ
    مجلـــه رویش ذهــن


  2. 3 کاربر از پست مفید نارون1 سپاس کرده اند .


اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •