دوست عزیز، به سایت علمی نخبگان جوان خوش آمدید

مشاهده این پیام به این معنی است که شما در سایت عضو نیستید، لطفا در صورت تمایل جهت عضویت در سایت علمی نخبگان جوان اینجا کلیک کنید.

توجه داشته باشید، در صورتی که عضو سایت نباشید نمی توانید از تمامی امکانات و خدمات سایت استفاده کنید.
صفحه 11 از 11 نخستنخست ... 234567891011
نمایش نتایج: از شماره 101 تا 104 , از مجموع 104

موضوع: هری پاتر و تالار اسرار

  1. #101
    کـــــــاربر فــــعال
    رشته تحصیلی
    مکانیک سیالات
    نوشته ها
    11,179
    ارسال تشکر
    13,156
    دریافت تشکر: 21,945
    قدرت امتیاز دهی
    56319
    Array
    ریپورتر's: خوشحال2

    پیش فرض پاسخ : هری پاتر و تالار اسرار

    و محلي را در چند قدمي صندلي فليچ نشان داد.
    رون دستش را به طرف دستگيره دري دراز كرد، اما فوراً آن را عقب كشيد.
    او گفت:
    - ما نمي تونيم داخل بشيم. اين جا توالت دختران هست.
    هرميون در حالي كه به آنها نزديك مي شد گفت:
    - هيچ كس اونجا نيست. اين جا ميرتل گريان زندگي مي كنه. بياييد، نگاهي به آن جا بندازيم.
    كه روي در بود، آن را باز كرد و وارد شد. « غير قابل استفاده » او بدون توجه به تابلوي
    آن جا شوم ترين توالتي بود كه هري تا به حال به آن قدم گذاشته بود . يك رديف دستشوي ي زير يك آينه
    بزرگ كه از چندين جا شكسته و زنگار بسته بود ، قرار داشت . كف مرطوب آن جا نور ضعيف تعدادي شمع را
    كه درون شمعدان بود منعكس مي كرد. درهاي چوبي توال ت ها پوسيده و يكي از درها هم از جا كنده شده ، فقط
    به يك لولا وصل بود . هرميون انگشتش را به نشانه سكوت ر وي لب هايش گذاشت و به طرف توالت آخر
    رفت.
    او در توالت را باز كرد و گفت:
    - سلام، ميرتل حالت خوبه؟
    هري و رون نگاهي درون توالت انداختند. ميرتل گريان بالاي سيفون توالت در هوا معلق بود.
    او به هري و رون نگاه كرد و گفت:
    - توالت، دخترانه ست. اين ها كه دختر نيستن.
    هرميون با لكنت گفت:
    - نه، من فقط مي خواستم به اونا نشون دهم كه اين جا... چقدر... قشنگه...
    هري با لب خواني گفت:
    - بپرس كه آيا او چيزي ديده.
    ميرتل در حالي كه به او خيره شده بود گفت:
    - تو چي زمزمه مي كني؟
    هري فوراً جوب داد:
    - هيچي، مي خواستم بدونيم كه آيا...
    ميرتل با گريه گفت:
    - من اصلاً دوست ندارم كسي پشت سر من حرف بزنه. با اين كه يك مرده هستم، احساس مي كنم...
    هرميون گفت:
    - كسي نمي خواد تو رو اذيت كنه. هري فقط مي خواست...
    ميرتل با ناله گفت:
    - كسي نمي خواد منو اذيت كنه ! خوبه! زندگيم در اين جا سراسر بدبختي بوده، حالا ميان مرگمو هم خرا ب
    مي كنن.
    هرميون گفت:
    - مي خواستيم بپرسيم تو چيز عجيبي نديدي! شب هالووين يك گربه جلوي اين در مورد حمله قرار گرفته.
    هري پرسيد:

  2. #102
    کـــــــاربر فــــعال
    رشته تحصیلی
    مکانیک سیالات
    نوشته ها
    11,179
    ارسال تشکر
    13,156
    دریافت تشکر: 21,945
    قدرت امتیاز دهی
    56319
    Array
    ریپورتر's: خوشحال2

    پیش فرض پاسخ : هری پاتر و تالار اسرار

    - تو آن شب كسي را توي راهروها نديدي؟
    ميرتل با لحن جدي گفت:
    - متوجه نشدم . بدعنق آن قدر منو عصباني كرده بود ك ه اومدم اين جا تا خودمو بكشم . بعد به خاطر آوردم
    كه من... كه من...
    رون جمله اش را تمام كرد:
    - قبلاً مرده ام.
    ميرتل آن وقت شروع كرد به گريه كردن . او در هوا بلند شد ، چرخي زد و سرش را درون لگن توالت فرو برد
    و سر تا پايش را پر از كثافت كرد.
    هري و رون دهانشان از تعجب باز ماند.
    هرميون شانه هايش را بالا انداخت و گفت:
    - بر خلاف هميشه او امروز تقريباً خوش اخلاق است.
    ميرتل هم چنان به گريه كردن ادامه داد . هري در حالي كه هنوز صداي هق هق گريه ميرتل مي آمد در
    توالت را بست. در همين موقع صداي بلندي هر سه آنها را از جا پراند!
    - رون!
    پرسي جلوي پله ها ايستاده بود.
    او با تعجب گفت:
    - ابن توالت دختران هست! تو اين جا چكار...
    رون پاسخ داد:
    فقط يك نگاه به آن انداختيم. ما دنبال سر نخ هستيم...
    پرسي در حالي كه به سوي آنهاهجوم مي آورد فرياد زد:
    - فوراً از اين جا برين ! آيا متوجه نيستين چك ار مي كنين؟ وقتي بقيه دارن شام مي خورن شم ا مي ياين اين
    جا...
    رون با نگاهي عصبانيت جواب داد:
    - چه كسي جلوي اومدن مارو به اينجا مي گيره؟ ما هرگز به گربه دست نزديم!
    پرسي با عصبانيت گفت:
    - من هم اينو به جيني گفتم . اما او هنوز فكر مي كنه شما اخراج مي شين. هرگز اونو اين قدر نگران نديده
    بودم، او مرتب گريه مي كنه رون ، حداقل به او فكر كن ، تمام شاگردان سال اولي از موقعي كه اين ماجرا اتفاق
    افتاده نگران هستن.
    رون كه تا بناگوش قرمز شده بود گفت:
    - اين تو هستي كه به جيني فكر نمي كني تو فقط مي ترسي كه من شانس تو رو براي شا گرد ارشد شدن از
    بين ببرم.
    پرسي در حالي كه با انگشت به نشان ارشد ياش كه حسابي براق شده بود اشاره مي كرد پاسخ داد:
    - من پنج امتياز از گريفيندور كم مي كنم. اميدوارم درس عبرتي برات باشه! اگه به كارآگاه باز يهايت ادامه
    بدي به مادر نامه مي نويسم!
    سپس با گا مهاي بلند از آن جا دور شد، پشت گردن او هم مثل گو شهاي رون قرمز شده بود.

  3. #103
    کـــــــاربر فــــعال
    رشته تحصیلی
    مکانیک سیالات
    نوشته ها
    11,179
    ارسال تشکر
    13,156
    دریافت تشکر: 21,945
    قدرت امتیاز دهی
    56319
    Array
    ریپورتر's: خوشحال2

    پیش فرض پاسخ : هری پاتر و تالار اسرار

    آن شب وقتي به سالن عمومي برگشتند، هري، رون و هرميون تا حد امكان دور از پرسي نشستند.
    هرميون با صدايي آهسته ادامه داد:
    - براي من اين سؤاله كه چه كسي مي خواد فشفشه ها و فرزندان مشن گها را از هاگوارتز اخراج كنه.
    رون در حالي كه وانمود مي كرد متعجب شده است گفت:
    - بله، اين براي من هم سؤاله كه... چه كسي فكر مي كنه فرزندان مشنگ ها عقب افتاده هستن؟
    او به هرميون كه به نظر نمي آمد باور كرده باشد نگاهي انداخت.
    هرميون گفت:
    - اگر منظورت مالفويه...
    رون با صداي بلند گفت:
    - البته كه منظورم اونه . به زودي نوبت لجن زاده ها مي شه! اين چيزيه كه او گفت ، نه؟ ديدن قيافه زشت او
    كافيه كه بفهميم كه كار اونه...
    هرميون با ترديد زمزمه كرد:
    - مالفوي، وارث اسليترينه؟
    هري گفت:
    - خانواده شو ببين. اونا همه در گروه اسليترين بود ه ان. مالفوي هميشه به اين موضوع افتخار مي كرد . اون ا
    مي تونن از نوادگان اسليترين باشن. پدرش هم به اندازه كافي خرابكاره.
    رون گفت:
    - شايد اونا از قر نها پيش مالك كليد تالار اسرار بود هان. اين كليد بايد از پدر به پسر رسيده باشه.
    هرميون با احتياط گفت:
    - ممكنه.
    هري با قياف هاي گرفته گفت:
    - اما چگونه اين موضوع را ثابت كنيم؟
    هرميون آهسته گفت:
    - شايد راهي وجود داشته باشه . البته، خيلي مشكله و خطرناك ، خيلي خطرناك . مجبوريم خيلي از قوانين
    مدرسه را زير پا بگذاريم.
    رون با بدخلقي گفت:
    - بالاخره مي خواي براي ما توضيح بدي كه چه چيزي تو سرت داري.
    - خيلي خوب ، حالا به حرف هاي من گوش كنين . ما بايد وارد سالن عمومي اسليترين بشيم و بدون اين كه
    مالفوي بفهمه ما هستيم از او سؤالاتي بكنيم.
    هري در حالي كه رون مي خنديد گفت:
    - كاملاً غيرممكنه.
    هرميون پاسخ داد:
    - نه، دقيقاً. ما فقط مقدار كمي معجون مركب لازم داريم.
    هري و رون يكصدا پرسيدند:
    - چي؟

  4. #104
    کـــــــاربر فــــعال
    رشته تحصیلی
    مکانیک سیالات
    نوشته ها
    11,179
    ارسال تشکر
    13,156
    دریافت تشکر: 21,945
    قدرت امتیاز دهی
    56319
    Array
    ریپورتر's: خوشحال2

    پیش فرض پاسخ : هری پاتر و تالار اسرار

    - اسنيپ چند هفته قبل در مورد آن سركلاس صحبت مي كرد...
    رون با غرولند گفت:
    - تو فكر نمي كني كه ما سر كلاس معجو ن ها كارهاي بهتري از گوش دادن به حر ف هاي اسنيپ داشته
    باشيم.
    - اين معجون ها مي تونه يك نفرو به شكل كس ديگري در بياره . كمي فكر كنين ! ما مي تونيم خودمون رو
    به شكل سه نفر از شاگردان اسليترين در بياريم بدون اين كه كسي بفهمه ما هستيم . مطمئناً مالفوي تمام
    چيزهايي كه مي خوايم بدونيم به ما مي گه. او بايد در سالن عمومي تمام وق ت شو به تعريف كردن از خود
    بپردازه.
    رون ابروهايش را در هم كشيد و گفت:
    - به نظر من اين ماجراي معجون كمي خطرناكه . و اگه ما براي هميشه به شكل آن سه نفر اسليتريني
    بمونيم. چي؟
    هرميون اطمينان داد:
    - اثرش بعد از مدتي ازبين مي ره. اما بدست آوردن طرز تهيه اين معجون خيلي مشكله . اسنيپ گفت كه
    وجود داره . اين كتاب مطمئناً در بخش ممنوعه كتاب « قوي ترين معجون ها » طرز تهي ه آن در كتابي به نام
    خانه پيدا مي شه. براي گرفتن يك كتاب از قسمت ممنوعه فقط يك راه وجود داره. اجازه كتبي از استاد.
    رون گفت:
    - گرفتن اجازه كتبي از يك استاد خيلي مشكله.
    هرميون گفت:
    - اگر وانمود كنيم فقط به تئوري كتاب علاقمنديم، شايد شانس بياريم.
    - هيچ يك از استادها حرف ما رو باور نمي كنن، بايد واقعاً احمق باشه!

صفحه 11 از 11 نخستنخست ... 234567891011

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •