دوست عزیز، به سایت علمی نخبگان جوان خوش آمدید

مشاهده این پیام به این معنی است که شما در سایت عضو نیستید، لطفا در صورت تمایل جهت عضویت در سایت علمی نخبگان جوان اینجا کلیک کنید.

توجه داشته باشید، در صورتی که عضو سایت نباشید نمی توانید از تمامی امکانات و خدمات سایت استفاده کنید.
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 1 , از مجموع 1

موضوع: تفسیر داستان شیخ صنعان

  1. #1
    کاربر فعال سایت
    رشته تحصیلی
    روانشناسی بالینی
    نوشته ها
    6,602
    ارسال تشکر
    29,978
    دریافت تشکر: 25,422
    قدرت امتیاز دهی
    43643
    Array
    نارون1's: لبخند

    پیش فرض تفسیر داستان شیخ صنعان

    محمدصادق خادمی


    دانشجوی دکترا و دبیر دبیرستان‌های گرگان و مدرس مرکز تربیت‌معلم گرگان





    چکیده

    داستان شیخ صنعان یکی از زیباترین و بحث‌برانگیزترین داستان‌های منطق‌الطیر عطار است. در این مقاله، اصل داستان به صورت خلاصه آمده و نیز به ابیاتی از داستان که پاسخگوی برخی ابهامات‌اند، استناد شده است. نگارنده قصد دارد تا با استناد به اصل داستان، دیدگاه‌های گوناگون دربارة مأخذ و پیشینة آن و ذکر شواهدی از منابع معتبر، به تحلیل داستان بپردازد و زوایای پنهان آن را بر خواننده آشکار سازد.

    کلیدواژه‌ها: عطّار، منطق‌الطیر، شیخ صنعان



    مقدمه

    پیش از عطار، شاعران دیگر از جمله سنایی غزنوی در دیوان اشعار خود حکایتی مشابه داستان شیخ صنعان را آورده‌اند. دیوان سنایی غزنوی، 871). حکایت «پیرزن با شیخ و نصیحت او» در الهی‌نامه شاید اولین و قدیمی‌ترین داستان در آثار عطار باشد که با زبانی ساده و آشکار، دیدگاه عطار را نسبت به زاهد و عاشق نشان می‌دهد (عطار نیشابوری، 1387: 281).

    در داستان شیخ صنعان و نیز بسیاری از غزل‌های او در دیوان اشعارش (عطار، 1362: 684) همین مضمون تکرار می‌شود؛ یعنی زاهد به خامی متهم می‌گردد و چون عشق را تجربه نکرده است، به داشتن مریدان مغرور می‌شود. خامی زاهد ناشی از حجاب غروری است که از توجه خلق حاصل می‌آید.

    حکایت شیخ صنعان از زیباترین حکایات منطق‌الطیر است. این حکایت در منطق‌الطیر به تصحیح سیدصادق گوهرین با عنوان «حکایت شیخ سمعان» آمده و شامل 408 بیت است. (عطار، 1370: 67-88).

    همین حکایت در منطق‌الطیر با تصحیح و تعلیقات شفیعی‌کدکنی در 401 بیت نقل شده است. (عطار، 1387: 286-302)

    شفیعی‌کدکنی معتقد است که در نسخة اساس، «سمعان» آمده است و چنین می‌نماید که غلط کاتب است؛ زیرا از راه گوش، به او املا می‌شده است و او این متن را کتابت می‌کرده است. بنابراین، صورت «شیخ سمعان هیچ اعتبار تاریخی و علمی ندارد». به ویژه که نام شیخ صنعان، در سراسر منظومة منطق‌الطیر، بیش از همین یک بار نیامده است. در آثار عطار، این‌گونه موارد کم نیست؛ از قبیل «بوالحسین» نامی ناشناخته که با محمود غزنوی، داستانی دارد و همان ابوالحسن خرقانی معروف است. (تعلیقات، بیت 3173) (عطار، 1387: 198)

    عطار در این حکایت داستان پیری بسیار زاهد و عابد و دارای کرامات به نام شیخ صنعان را می‌آورد که با دیدن خواب در چند شب متوالی، عازم سرزمین روم می‌شود و در آنجا دل به عشق دختری ترسا می‌سپارد. او چنان شیفتة دختر شود که به خواستة او بر بت سجده می‌کند، قرآن را می‌سوزاند، شراب می‌نوشد، خوک‌بانی می‌کند و سرانجام به آیین ترسایان درمی‌آید.

    مریدان که در این سفر او را همراهی می‌کرده‌اند، با گریه و زاری، شیخ را ترک می‌کنند و به کعبه باز می‌گردند. در این میان، مریدی که هنگام سفر شیخ به روم در کعبه نبوده است، وقتی از موضوع باخبر می‌شود، به سرزنش دیگر مریدان می‌پردازد که چرا شیخ را تنها رها کرده‌اند.

    همة مریدان به روم باز می‌گردند. پس از چهل شب اعتکاف و ناله و زاری آنها به درگاه حق، خداوند با شفاعت پیامبر (ص)، شیخ را از این دام می‌رهاند. دختر ترسا در خواب می‌بیند که آفتاب در کنارش افتاده است. آفتاب به او می‌گوید: «در پی شیخت روان شو و مذهب او بگیر.» دختر آیین‌ترسایی را ترک می‌کند و در پی شیخ روان می‌شود. با آمدن شیخ، او غش می‌کند. شیخ اشک بر او می‌ریزد و دختر به هوش می‌آید. شیخ، اسلام را بر او عرضه می‌کند. دختر بی‌طاقت می‌شود و از شیخ طلب عفو می‌کند و آن گاه، چشم بر دنیا فرو می‌بندد.



    دیدگاه‌ها دربارة مأخذ داستان شیخ صنعان عطار

    1. شادروان استاد مجتبی مینوی نسخة خطی تحفه الملوکِ منسوب به غزالی را معرفی می‌کند و در آن، یادآور می‌شود که داستان شیخ صنعانِ عطار، برگرفته از این متن است.(مینوی، 1340: 11-15)


    2. استاد فروزانفر حدس استاد مینوی را پذیرفته و با استدلال‌های خویش کوشیده است ثابت کند که «تحفه الملوک» از غزالی است و او آن را در آخرین سال‌های عمرش تألیف کرده است. ایشان، داستان شیخ صنعان را با قصة شیخ عبدالرزاق صنعانی در «تحفه الملوک» مرتبط دانسته است.(عطار، 1387: 182 و 186)


    3. استاد عبدالحسین زرین‌کوب در مقاله‌ای به تفصیل به مقالات استادان مینوی و فروزانفر پرداخته و آنچه از خود بر این موضوع افزوده، این است که ابن جوزی (510- 597) در کتاب «ذَمُّ اَلهوی» حدیثی نقل کرده است با این مضمون که مردی در ساحل دریا سیصدسال، خدای را عبادت کرد و سرانجام عاشق زنی شد و عبادات خود را رها کرد و کافر شد ولی بار دیگر ایمان آورد و توبه کرد. استاد زرین‌کوب نام عبدالرزاق را به عنوان راوی این حدیث، عامل به وجود آمدن داستان شیخ صنعان می‌داند؛ زیرا نام راوی داستان، عبدالرزاق صنعانی بوده است. (زرین‌کوب، 1350: 257 - 266)



    4. استاد شفیعی کدکنی با ذکر دلایل گوناگون، دیدگاهی متفاوت با استادان مینوی، فروزانفر و زرین‌کوب دارد. او می‌گوید: مؤلف «تحفه الملوک» که دو قرنی بعد از غزالی و یک قرن بعد از عطار می‌زیسته، تحت تأثیر «منطق‌الطیر» بوده است؛ زیرا در اوایل قرن هشتم (سال 706) «منطق الطیر» در تمام عالم اسلام شهرت بسیاری داشته و در نواحی مختلف، ما از آن، نسخه‌ها و کتابت‌ها داریم.

    از جمله دو نسخه از نسخه‌های اساس تصحیح ما. دلیل اینکه این یک نسخة منحصر به فردِ «تحفه الملوک» مکتوبِ در آغاز قرن هشتم را به نام غزالی نوشته‌اند، بی‌گمان وجود کتابی به نام «نصیحه الملوک» است که در جمعِ تألیفات غزالی، نام آن را همیشه می‌بینیم و دیگر اینکه بسیاری از مسائل آن در «کیمیای سعادت» نظر داشته است؛ آن‌گونه که همة مؤلفان بعد از غزالی از این تأثیرپذیری بر کنار نمانده‌اند. گذشته از این‌ها، در این کتاب حکایات و روایاتی هم است که با نوع سلیقة غزالی در نقل حکایات و روایات «کیمیا» و «احیا» به کلی متفاوت است.
    (عطار، 1387: 187- 189)







    پیشینة داستان شیخ صنعان

    زنجیرة داستان‌هایی که بر پیرنگ شیخ صنعان شکل گرفته‌اند و از حدود قرن چهارم، اسناد آنها باقی است، تا روزگاری نزدیک به عصر عطار ادامه داشته و آخرین نمونة آنها همان داستان این سقّاست که مورخان در اسنادِ مربوط به زندگی‌نامة خواجه یوسف همدانی، به آن اشاره کرده‌اند. عطار احتمالاً به دو دلیل از آن داستان هم با خبر بوده است:

    1. نزدیکی زمان او به زمان خواجه یوسف همدانی (در گذشته به سال 535: هـ.ق)

    2. آگاهی او از حکایات مرتبط با زندگی این عارف که چند نمونه از آنها را در منظومة منطق‌الطیر آورده است: «حکایت یوسف همدان امام روزگار» (عطار، 1387: 383 و 384) و حکایت «یوسف همدان که چشم به راه داشت» (عطار، 1387: 398 و 399)


    همة مورخان قرن ششمی که سرگذشت ابن‌سقّا را نقل کرده‌اند، تنها به همین بسنده کرده‌اند که وی سرانجام به دین مسیح درآمد و بر این آیین از جهان رفت. در هیچ کدام از منابع قدیمیِ نزدیک به روزگار ابن‌سقّا، از عشق او به دختر پادشاه و نصرانی شدنش در راه عشق سخن به میان نیامده است!

    استاد شفیعی‌کدکنی در تصحیح و تعلیقات منطق‌الطیر بر آن است که اصل داستان ابن‌سقّا، فقط رفتن به روم و مسیحی شدن بوده و آن بخش که به عشق دختر پادشاه مربوط می‌شود، ترکیبی است که یک قرن بعد، قصه‌پردازان از روی دیگر پیرنگ‌های شیخ صنعان - که به روزگاری بسیار کهن باز می‌گردد و روایاتی از آن در قرن پنجم مکتوب شده است - ساخته و به آن افزوده‌اند. (عطار، 1387: 196 و 197)



    سه داستان

    1 . راقِدُ اللّیل،

    2. ولیِّ خانقاهِ سمرقند و

    3. مُؤَذِّن بلخ با مضمون داستان شیخ صنعان از کتاب منتخب «رونق المجالس2» (رجایی 38-42) که اصل آن در قرن پنجم تألیف شده، به احتمال زیاد، جزءِ منابع عطار بوده است. داستان‌های مذکور، در موارد زیر با داستان شیخ صنعان وجه اشتراک دارند.



    1- در این داستان‌ها، زاهدی مشهور به زهد و دین‌ورزی به دلیل عشق به زنی غیرمسلمان از دین اسلام خارج می‌شود.

    2- در این داستان‌ها همة کارهایی را که شیخ صنعان انجام داده است، می‌توان دید:

    الف) خمر خوردن،

    ب) سجده کردن به صلیب،

    پ) زنّار بستن،

    ت) خوردن گوشت خوک (عطار در این مورد تصریحی ندارد)،

    ث) خوکبانی به مدت معیّن برای رسیدن به معشوق،

    ج) فراموش کردن قرآن و

    چ) در همة این داستان‌ها «قضای الهی» عامل خروج زاهدان از دین اسلام و ورود آنها به مسیحیّت است.

    در داستان‌های یاد شده، تصریح نشده است که معشوق ترسایی به دین اسلام در آمده است. تنها در کتاب «روح‌الارواح» (سمعانی 1368: 31)

    داستانی به نام «درویش در بازار بغداد» آمده است که زمینه‌ای بسیار نزدیک به ماجرای شیخ صنعان دارد. وجوه شباهت این داستان با داستان شیخ صنعان در سه نکتة اساسی است: اول، دلدادگی مسلمانی به معشوق مسیحی، دوم، خریدن زُنّار و آمادگی قبول کفر و زُنّار بستن، و سوم - که نقطة محوری داستان هم هست - مسئلة «موافقت» در کار عشق؛ یعنی نخست، عاشق با معشوق موافقت می‌کند و در مرحلة بعد، معشوق است که با عاشق از در موافقت در می‌آید و سرانجام، موافقت میان عاشق و معشوق، کار را به اسلام آوردن معشوق می‌کشاند.




    ***استاد زرین‌کوب، داستان شیخ صنعان را داستانی رمزی می‌داند:

    «به عقیدة بنده، داستان شیخ صنعان - صرف‌نظر از اینکه اصل قالب آن را عطار از کجا گرفته باشد - یک داستان رمزی است. سرگذشت روح پاکی است که از دنیای جان به عالم ماده می‌آید، در آنجا گرفتار دام تعلقات می‌گردد، به همه چیز آلوده می‌شود و به هر گناه دست می‌زند، حتی اصل و گوهر آسمانی خود را فراموش می‌کند و با آلایش‌های مادی انس می‌گیرد. اما جذبة غیبی او را سرانجام درمی‌یابد، دست او را می‌گیرد و او را از آلایش‌ها پاک می‌کند، به دنیای عُلوی، به دنیای صفا و پاکی می‌برد و نجات می‌دهد.» (زرین‌کوب، شیخ صنعان، 175)

    گذشته از مطالب عرفانی که عطار در این داستان گنجانده و به اقتضای موضوع آنها را بسط داده است، این نکتة مبهم در خود داستان بی‌پاسخ بی‌پاسخ می‌ماند که چرا خداوند، شیخ صنعان را که پیری زاهد و صاحب کرامات است، به دام چنین عشقی گرفتار می‌کند که آن همه در کفر و ضلالت پیش رود و سرانجام او را نجات می‌دهد.

    گرفتاری شیخ با تکرار و دیدن رویایی حاکی از سجده بر بتی در روم آغاز می‌شود که شیخ را در پدید آمدن آن هیچ تقصیر و اراده‌ای نیست. این گرفتاری با رویایی به پایان می‌رسد که در آن، پیامبر(ص) به مریدی مخلص مژده می‌دهد که خداوند به شفاعت او، شیخ را بخشیده و نجات داده است. بنابراین، تمام ماجرای شیخ ناشی از تقدیری از عالم غیب است اما چه حکمتی در این ماجرا، نهفته است؟

    نخستین علتی که به ذهن می‌آید، بلایی است که خداوند بر مقرّبان خود روا می‌دارد تا ناخالصی‌هایشان را فرو نهند و شایستگی وصال حق را پیدا کنند. به همین سبب، در آثار صوفیه به حدیث «البلاءُ موکلّ بالانبیاءِ ثم بالاولیاء ثم الامثل فالا مثل» و احادیث مشابه آن مکرر اشاره شده است؛ از جمله در «کشف المحبوب» (علی بن عثمان هجویری، 1380: 504).


    در بسیاری از آثار صوفیه، بلا ناشی از غیرت معشوق و غیرت معشوق، ناشی از عشق عاشق یا ادعای عشق عاشق به معشوق، نیز توجه معشوق به عاشق است. به همین سبب این بلا، ستودنی است و هر سالکی را توفیق بلاکشی و ابتلا نیست. در کتاب «تمهیدات» فصلی کامل و شورانگیزی در عشق و بلا آمده است و نویسنده در آن، آیات و احادیث و اقوال بزرگان متصوفه را در جهت عظمت عشق و بلا و پیوند آن دو را به شکلی گیرا تفسیر و تأویل کرده است:


    «دریغا تو پنداری که بلا هر کس را دهند؟ تو از بلا چه خبر داری؟ باش تا جایی رسی که بلای خدای را به جان بخری. مگر مصطفی از اینجا گفت: «اِنّ الله یُجَرّبُ المؤمنین بِالبلا کَما یُجِّرب اَحَدُکم الذُّهَبَ بالنّارِ». باید که مؤمن چندان بلا کشد که عین بلا شود و بلا عین او شود، آنگه از بلا بی‌خبر ماند...

    دریغا اول حرفی که در لوح محفوظ پدید آمد، لفظ «محبّت» بود. پس نقطة «ب» با نقطة «نون» متصل شد؛ یعنی «محنت» شد. (عین القضات همدانی، بی‌تا: 245)

    عشق مجازی شیخ‌صنعان به دختر ترسا و رنجی که شیخ در این راه تحمل می‌کند، تصویری قابل درک از عشق حقیقی میان سالک مخلص راه طریقت و حق، و حاکی از بلاهای مترتب بر آن است که باید سرانجام به تزکیة نفس از راه شکستن غروری بینجامد که بر زهد و تعبّد خشک و رعونت حاصل از آن تکیه دارد.

    حکایت‌هایی که هُدهُد برای مرغان می‌گوید، وجود راهی پنهان و میان عاشق و معشوق و جدا نبودن آنان از یکدیگر را متمثل می‌کند. مرغان از هدهد می‌خواهند تا به آنان که خود را ضعیف می‌پندارند، راه بنماید تا حق سیر به سوی یار را ادا کنند. هدهد شرط نمودن راه را جان‌بازی و از همه چیز حتی از جان و ایمان - گذشتن می‌داند:


    گر تو را گویند از ایمان برآی

    ور خطاب آید تو را کز جان برآی

    تو که ای، هم این و آن را برفشان

    ترک ایمان گیر و جان را برفشان

    منکِری گوید که این بس مُنکَر است

    عشق از کفر و ایمان برتر است

    عشق را با کفر و با ایمان چه کار؟

    عاشقان را لحظه‌ای با جان به کار؟

    عاشق آتش بر همه خرمن زند

    ارّه بر فرقش نهند او تن زند؟

    درد و خونِ دل بباید عشق را

    قصه‌ای مشکل بباید عشق را

    ساقیا خون جگر در جام کن

    گر نداری درد از ما وام کن

    عشق را دردی بباید پرده سوز

    گاه جان را پرده در، گه پرده دوز

    ذرّه‌ای عشق از همه آفاق به

    ذرّه‌ای درد از همه عشّاق به

    عشق مغزِ کاینات آمد مُدام

    لیک نبود عشق، دردی بی‌تمام

    قدسیان را عشق هست و درد نیست

    درد را جز آدمی در خورد نیست

    هر که را در عشق، محکم شد قدم

    درگذشت از کفر و از اسلام هم

    عشق سویِ فقر در بگشایدت

    فقر سویِ کفر ره بنمایدت

    چون تو را این کفر و این ایمان نماند

    این تن تو گم شد و این جان نماند

    بعد از آن مردی شوی این کار را

    مرد باید این چنین اسرار را

    پای در نِه همچون مردان و مترس

    درگذر از کفر و ایمان و مترس

    (عطار نیشابوری، 1387: 285)





    کفر و ایمان و گذشتن از آن دو در راه عشق، درواقع به معنای گذشتن از اسلام و ایمان است. همان‌طور که در دو کلمة معطوف به هم «ننگ و نام» غالباً مفهوم نام و آبرو و اعتبار موردنظر است، در دو واژة «کفر و ایمان» در آثار صوفیه نیز منظور از این دو کلمه، مفهوم «ایمان» است. داستان شیخ صنعان پس از ابیات فوق آغاز می‌شود و شاهدی بر درستی و مثالی بر توضیح و تفسر همان بیت‌هاست؛ یعنی در راه عشق از ایمان و اسلام گذشتن و نترسیدن از بلاها و خطراتی که بر آن مترتّب خواهد بود.

    عین‌القضات در تمهید نُهم از کتاب خود با عنوان «بیان حقیقت ایمان و کفر» از ارتباط عشق و کفر و از ایمان و اسلام گذشتن نیز سخن می‌گوید: «دریغا سوختگان عشق، سودایی می‌باشند و سودا نسبتی دارد با جنون راه با کفر دارد.» (عین القضات، بی‌تا: 204)

    شیخ صنعان با عاشق دختر ترسا شدن از ایمان می‌گذرد و دوباره به ایمان باز می‌گردد. اما این ایمان آوردن دوباره با ایمان زهد آمیز پیشین او بسیار متفاوت است. ایمان پیشین در مقایسه با ایمان پسین، کفر است و مهم‌ترین نکتة داستان شیخ صنعان نیز همین موضوع است.

    پس از چهل شبانه روز ناله و زاری مریدان، وقتی پیامبر (ص) برای نجات شیخ به خواب یکی از مریدان می‌آید. می‌گوید:


    مصطفی گفت ای به همت بس بلند

    رو که شیخت را برون کردم ز بند

    همّتِ عالیه کار خویش کرد

    دم نزد تا شیخ را در پیش کرد

    در میان شیخ و حق از دیرگاه

    بود گردی و غباری بس سیاه

    آن غبار از راهِ او برداشتم

    در میانِ ظلمتش نگذاشم

    کردم از بهر شفاعت شبنمی

    منتشر بر روزگار او همی

    آن غبار اکنون زره برخاسته‌ست

    توبه بنشسته گنه برخاسته‌ست

    تو یقین می‌دان که صد عالم گناه

    از تف یک توبه برخیزد ز راه

    بحر احسان چون درآید موج زن

    محو گرداند گناهِ مرد و زن ...


    (عطار نیشابوری، 1387: 299)



    با توجه به اینکه شیخ صنعان، مظهر علم، ایمان، اسلام و زهد است، با چهارصد مرید صاحب کمال، پنجاه سال معتکف حرم بوده و نماز و روزة او بی‌اندازه است و نفس او شفای بیماران و در شادی و غم پیشوای مردم است:

    هم عمل هم علم با هم یار داشت

    هم عیان هم کشف هم اسرار داشت

    قربِ پنجهِ حج به جای آورده بود

    عُمره عمری بود تا می‌کرده بود

    خود صلات و صوم بی‌حد داشت او

    هیچ سنّت را فرو نگذاشت او

    پیشوایانی که در پیش آمدند

    پیش او از خویش بی خویش آمدند

    موی می بشکافت مرد معنوی

    در کرامات و مقاماتِ قوی

    هر که بیماری و سستی یافتی

    از دَم او تندرستی یافتی

    خلق را فی‌الجمله در شادی و غم

    مقتدایی بود در عالَم عَلَم (همان: 286)


    پس چه غباری میان حق و شیخ صنعان است؟ آخرین بیت از ابیات فوق بر اقبال خلق بر شیخ و خوش‌نامی او در میان مردم دلالت دارد. عطار شیخ صنعان را نمونة اعلای تصوف زاهدانه معرفی می‌کند که با تمام کمالات معنوی، بهره‌ای از عشق ندراد و به همین دلیل گرفتار بلای عشق می‌شود و این گرفتاری برای آن است که شیخ از ایمان بگذرد و پای در راه کفر نهد. رها کردن ایمان و کافر شدن، بدنامی، رسوایی و ملامت شدن را در پی خواهد داشت و در پرتو همین ملامت است که غرور ناشی از خوش‌نامی می‌شکند و آخرین حجاب میان سالک و حق برداشته می‌شود و این، همان غبار بسیار سیاه و حجابی است که پیامبر (ص) به مرید مخلص می‌گوید که میان شیخ و حق از دیر باز بوده و به او بشارت می‌دهد که این حجاب و غبار نیز برداشته شده است. از طریق عشق دختر ترسا و ملامت خلق از غم نام و ننگ و سالوس و ریای مستتر در آن آزاد می‌شود:




    آن دگر گفتش که هر ک آگاه شد

    گوید این پیر این چنین گمراه شد

    گفت من بس فارغم از نام و ننگ

    شیشة سالوس بشکستم به سنگ (همان: 290)



    داستان شیخ صنعان شیخ زاهد با یک خواب گرفتار عشق و بلاهای آن می‌شود و این، عنایت حق است تا پردة غرور از میان برخیزد. در غزل‌های بسیاری از عطار، حق یا مهین فرشتة حق، جبرئیل، در صورت‌های زیبای انسانی، ترسا، ترسا بچه، وشاق اعجمی، ترک و نگار بر زاهد آشکار می‌شود و او را گرفتار شراب عشق می‌کند و از مسجد و صومعه سلامت بیرون می‌آورد و پس از سرگردانی در کوچه‌های خطربار ملالت، به وصال یار می‌رساند.




    نتیجه‌گیری

    نتیجه اینکه حکایات مشابه حکایت «شیخ صنعان» در آثار شاعران و نویسندگان پیش از عطار آمده است. البته استاد شفیعی کدکنی دربارة وجوه اشتراک و افتراق و تأثیرپذیری عطار از حکایات پیشین، دیدگاهی متفاوت با دیگر استادان گران‌قدر دارد که در متن مقاله، به آن پرداخته‌ایم. با خواندن این حکایت، که حکایتی رمزی است، درمی‌یابیم که غرور ناشی از عبادات و خوشنامی، حجاب و غباری است میان بنده و خداوند و جذبة غیبی باید، تا این حجاب برداشته شود و برنده، مقبول درگاه حق گردد.

    همان‌گونه که می‌بینیم، خداوند شیخ صنعان را، که به دلیل علم، ایمان، اسلام و زهد، بندة خاص او بود، گرفتار بدنامی، رسوایی و ملامت می‌سازد و ملامت می‌سازد تا حجاب و غبار میان او و حق، که همان غرور است، از میان برداشته شود و این، عین عنایت حق است.
    پی‌نوشت‌ها

    1- از جمله المنتظم، ابن‌جوزی در وقایع 535 (10/94-95)؛ الکامل، ابن‌اثیر، وقایع 535 (11/80)؛ تاریخ الاسلام، ذهبی، وقایع 521 - 540 (398)؛ سَیر اعلام النَُبِلّا، ذهبی، 20/66-69 به نقل از منطق‌الطیر، تصحیح و تعلیقات محمدرضا شفیعی‌کدکنی، چ چهارم، 1387، صفحة 195.

    2- اصل این کتاب به زبان عربی به نام «رونق المجالس» اثر ابوحفض عمربن حسن النیشابوری المعروف بالسمرقندی است که مرحوم دکتر رجایی، آن را به فارسی ترجمه کرده است. به نقل از منطق‌الطیر، تصحیح و تعلیقات محمدرضا شفیعی‌کدکنی، صص 199-204.



    منابع و مأخذ

    1. پورنامداریان، تقی؛ رمز و داستان‌های رمزی در ادب فارسی، چ سوم، تهران، انتشارات علمی و فرهنگی، 1368.

    2. پورنامداریان، تقی؛ دیدار با سیمرغ، چ سوم، تهران، انتشارات پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، 1382.

    3. زرین‌کوب، عبدالحسین؛ یادداشت‌ها و اندیشه‌ها، چ دوم، تهران، سازمان چاپ و انتشارات جاویدان.

    4. زرین‌کوب، عبدالحسین؛ شیخ صنعان، مجلة یغما، ش 5، 1350.

    5. سمعانی، ابوالقاسم احمدابن منصور؛ روح‌الارواح؛ به کوشش نجیب مایل هروی، تهران، انتشارات علمی و فرهنگی، 1368.

    6. سنایی غزنوی، ابوالمجد مجدودابن آدم؛ دیوان اشعار، تصحیح مدرس رضوی، تهران، انتشارات سنایی، بی‌تا.

    7. عین القضات همدانی؛ تمهیدات، مقدمه و تصحیح از عفیف عسیران، چ دوم، انتشارات منوچهری، بی‌تا.

    8. عطار نیشابوری، فریدالدین محمد؛ منطق‌الطیر، به اهتمام سیدصادق گوهرین، چه هفتم، تهران، انتشارات علمی فرهنگی، 1370.

    9. عطار نیشابوری، فریدالدین محمد؛ الهی‌نامه، تصحیح و تعلیقات از محمدرضا شفیعی کدکنی، چ سوم، تهران، انتشارات سخن، 1387.

    10. عطار نیشابوری، فریدالدین محمد؛ دیوان اشعار، به اهتمام و تصحیح تقی تفضّلی، تهران، انتشارات علمی و فرهنگی، 1362.

    11. عطار نیشابوری، فریدالدین محمد؛ منطق‌الطیر، تصحیح و تعلیقات از محمدرضا شفیعی‌کدکنی، چه چهارم، تهران، انتشارات سخن، 1387.

    12. فروزانفر، بدیع‌الزمان؛ شرح احوال و نقد و تحلیل آثار شیخ فریدالدین عطار، چه دوم، تهران، انتشارات دهخدا، 1352.

    14. مینوی، مجتبی؛ از خزاین ترکیه، مجلة دانشکدة ادبیات دانشگاه تهران، سال هشتم، ش 3، فرودین 1340.

    15. هجویری، ابوالحسن علی‌بن عثمان؛ کشف‌المحجوب، به تصحیح ژوکوفسکی، چه هفتم، تهران، انتشارات طهوری، 1380.

    اللَّهُمَّ اجْعَلْنِي أَخْشَاكَ كَأَنِّي أَرَاكَ وَ أَسْعِدْنِي بِتَقْوَاكَ
    مجلـــه رویش ذهــن


  2. 4 کاربر از پست مفید نارون1 سپاس کرده اند .


اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. پاسخ ها: 1
    آخرين نوشته: 11th May 2013, 05:08 PM
  2. پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: 2nd August 2012, 11:17 PM
  3. پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: 13th April 2012, 07:53 AM
  4. آهنگ جدید و بسیار زیبای افشین سیاهپوش با نام زمستان ...
    توسط MR_Jentelman در انجمن موسیقی ایرانی
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: 7th February 2011, 11:05 PM

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •