دوست عزیز، به سایت علمی نخبگان جوان خوش آمدید

مشاهده این پیام به این معنی است که شما در سایت عضو نیستید، لطفا در صورت تمایل جهت عضویت در سایت علمی نخبگان جوان اینجا کلیک کنید.

توجه داشته باشید، در صورتی که عضو سایت نباشید نمی توانید از تمامی امکانات و خدمات سایت استفاده کنید.
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 1 , از مجموع 1

موضوع: جادوی انگشتری‌ در افسانه‌های جن و پری

  1. #1
    همکار تالار ادبیات
    نوشته ها
    262
    ارسال تشکر
    238
    دریافت تشکر: 626
    قدرت امتیاز دهی
    1681
    Array

    پیش فرض جادوی انگشتری‌ در افسانه‌های جن و پری

    رابطهء دیالکتیکی چند جانبه و پیچیده‌ای میان‌ شخصیت‌های جاندار،با اشیا و همین‌طور طبیعت،در داستان‌های کهن وجود دارد.شاید بتوان گفت که‌ ارتباط پیچیدهء انسان و اشیاء از زمانی شکل گرفت‌ که نسلی به نام انسان ابزار ساز پدیدار شد.شکی‌ نیست که به وجود آمدن این ارتباط،ناگهانی و به‌ یکباره نبوده است،اما توقع همیشگی انسان از ابزار و اشیای در اختیارش،برای کارکرد بهتر و پیش بردن‌ راحت‌تر امور،می‌تواند یکی از عوامل مهم و تأثیرگذار در برقراری این ارتباط خاص باشد.همان‌طور که‌ امروزه نیز سخن گفتن با اشیا،به خصوص زمانی‌که‌ کاری به خوبی انجام نمی‌گیرد یا عجله و اضطراب‌ فراوان در کار است،برای ما امری عادی و معمولی‌ است!حتما بارها دیده‌اید(یا شاید برای خود شما هم‌ پیش آمده باشد)که کسی با اتومبیلش صحبت کند و از آن بخواهد که سریع‌تر روشن شود یا حرکت کند.

    از جمله عوامل مؤثر دیگر در برقراری رابطهء بین‌ انسان و شئی شکل‌گیری پیشه‌های گوناگون و تنوع‌ مشاغل است.این همان چیزی است که اندیشه‌ها و ایدئولوژی‌هایی هم‌چون ماتریالیسم دیالکتیک،از آن‌ به عنوان رابطهء دیالکتیک میان انسان و ابزار کار یاد می‌کنند.به این معنا که انسان ابزارساز و پیشه‌وری‌ که شغلی خاص دارد،از اشیای خاصی استفاده می‌کند که مختص آن شغل است و آن اشیا نیز سبب‌ می‌شود که فرد،با ویژگی‌های آن شغل شناخته شود.
    این تفکر را در هنر،با این مثال نشان می‌دهند که همان‌طور که مجسمه‌ساز،مجسمه را می‌تراشد و آن‌را شکل می‌دهد،مجسمه نیز مجسمه‌ساز را می‌تراشد و شخصیت او را به عنوان یک هنرمند شکل می‌دهد.داستان پیسگمالیون را به خاطر بیاورید که چگونه عاشق و شیفتهء آفریدهء خویش شد و با آن‌ وصلت کرد!
    مترلینگ،این مضمون را به گونه‌ای دیگر بیان‌ می‌کند.«خداوند وقتی همهء اشیا را ساخت،به انسان‌ رسید و به انسان که رسید،از خلقت دست کشید و آن‌ را به خود انسان واگذاشت!»(شریعتی،1373:28) این گفته،اگرچه رنگ و نگاهی مذهبی دارد،تعریف‌ جالبی برای انسان هنرمند است.بررسی‌ها از پیدایش‌ مذاهبی متکی«فتی شیسم»حکایت دارد که‌ معتقدان به آن،برای اشیای گوناگون،روح قائل‌ بودند.به عنوان مثال،به دلیل این‌که کمان‌ وسیله‌ای برای پرتاب دورتر تیر بود،آن‌را دارای روح‌ می‌دانستند(پازارگاد،بی‌ت :6)
    هنوز هم وجود اشیای متبرک در ادیان گوناگون‌ (حتی ادیان الهی نظیر مسیحیت،اسلام و...)کاملا واضح و محسوس است.این عقیده در بسیاری از موارد،بسیار محکم و شدید است؛به گونه‌ای که‌ کوچک‌ترین اشیای متبرک،وسیله‌ای برای برآورده‌ شدن دعاها یا شفای بیماران و دفع بلا و حادثه‌ شناخته می‌شوند و اشتراکات فراوانی در میان ادیان‌ مختلف،در این‌باره وجود دارد.
    در این اشیایی که منسوب به‌ شخصیت‌های بزرگ و مهم دینی و مذهبی هستند، اهمیتی صد چندان دارند.به عنوان مثال،شیعیان به‌ وجود پرچم سپاه اسلام در جنگ بدر،و هم‌چنین‌ صفیحهء حضرت فاطمه(س)و ذوالفقاذ امیر المؤمین(ع)در نزد امام زمان(عج)،اعتقاد دارند.در هر حال،هرچه این قبیل اشیا،شخصی‌تر و گران‌بهاتر باشند،اهمیت آن‌ها نیز بیشتر و بالاتر است.
    در میان اشیای شخصی‌ای که از نظر موقیعت‌ اجتماعی و دینی،حائز اهمیت فراوان بوده و هست، انگشتری جایگاه ویژه‌ای دارد.این حلقه فلزی در طول تاریخ،رقم زنندهء اتفاقات گوناگون و داستان‌های‌ جذاب و شیرین بوده است.در گذشته،مهرهای‌ شخصی افراد روی انگشتری‌هایشان کنده‌کاری‌ می‌شد و در واقع انگشتری‌ها،مهرهایی بودند که‌ صاحبان‌شان را پیوسته همراهی می‌کردند.
    انگشتری زنهار،همان انگشتری پادشاهان و حکمرانان بوده است که به وسیلهء آن،نامه‌ها، فرمان‌های حکومتی یا امان‌نامه‌ها را می‌کردند و حاملان این نامه‌ها از نوعی مصونیت در مرزهای‌ جغرافیایی و سیاسی بهره‌مند بودند.گاهی برای اثبات‌ مأموریت این پیام‌رسانان،خود انگشتری را به ایشان‌ می‌سپردند تا با نشان دادن آن،طرف مقابل را از صحت پیام و مأموریت خود مطمئن سازند.این‌ مطلب را در داستان‌ها و روایت‌های زیادی می‌توانیم‌ ببینیم.

    آن‌چه از آن در افسانه‌ها و اساطیر ایرانی،به‌ عنوان خاتم جم(انگشتری جمشید)یاد شده است، در روایت‌های مذهبی،به نام انگشتری سلیمان‌ شناخته می‌شود.به‌طور کلی،پادشاهی عظیم و گستردهء سلیمان نبی که در متون و اقوال مذهبی ذکر شده،بسیاری از آثار طبیعی بزرگ و با عظمت را به او نسبت می‌دهند و مسائل فوق العاده و فوق طبیعی را منسوب به حضرت سلیمان می‌دانند.
    انگشتری سلیمان نیز انگشتری‌ای بوده است‌ که اسم اعظم خداوند بر آن حک شده و او با در دست‌ کردن این انگشتری،قدرت پادشاهی خود را بر حیوانات و وحوش و پرندگان و دیوها اعمال می‌کرده‌ است.دیوها این انگشتری را ربودند و قدرت پادشاهی‌ او را در دست گرفتند،اما سلیمان با دشواری فراوان، آن‌را بازپس گرفت و دیوها را محبوس و مجازات‌ کرد.در چندین داستان از داستان‌های هزار و یک‌ شب،از این دیوهای زندانی در خمره‌های مسین یاد شده است.
    آن‌چه در این مطلب به آن می‌پردازم،نگاهی‌ است به جایگاه انگشتری در چند افسانه که جزو افسانه‌های جن و پری به شمار می‌روند.ضمن این‌ که در موارد لزوم،مقایسه‌ای میان آن‌ها و داستان‌هایی همانند انگشتری سلیمان نبی و دیگر افسانه‌ها و اساطیر مرتبط نیز انجام خواهد شد.امیدآن دارم که این تحقیق،شروع مناسبی باشد برای‌ نگاه دقیق‌تر و موشکافانه‌تر به کارکرد اشیا در داستان‌ها و افسانه‌ها.


    شکونتلا،شاهکاری از سرزمین اسرار

    افسانه شکونتلا،شاهکار«کالیداس» (کالیداسا)،نویسنده و شاعر بزرگ هندی است.

    شکونتلا به معنای«مرغ پرورده»،حکایت دختری‌ است که نطفه‌اش از وصلت پدری راهب و مادری که‌ جزو پریان است،به وجود آمده و پدر،به دلیل‌ پشیمانی از زناشویی با یک پری،فرزندش را در جنگل رها می‌کند و پرندگان،او را دربرمی‌گیرند و می‌پرورند.با گذشت سال‌ها،راهب بزرگ یکی از صومعه‌ها،او را می‌یابد و با خود به صومعه می‌برد.
    شکونتلا در آن‌جا رابطه‌ای عمیق و نزدیک با طبیعت‌ را به نمایش می‌گذارد.از طرفی،پادشاهی به نام‌ دوشیانت که برای شکار رهسپار جنگل شده است،در پی آهویی روانه می‌شود و گذارش به صومعه می‌افتد و در آن‌جا با دیدن شکونتلا،شیفته و دلباختهء او می‌شود.آن دو با یکدیگر ازدواج می‌کنند و هنگام‌ برگشتن دوشیانت به کاخش،انگشتری خود را نزد او به یادگار می‌گذارد و خود روانه می‌شود.شکونتلا به‌ راهب پیری که به صومعه آمده،بی‌توجهی می‌کند و راهب هم او را نفرین می‌کند که تا زمانی‌که‌ همسرش نشانی خودش را نزد او نبیند،وی را به جا نیاورد.
    شکونتلای باردار،برای رفتن نزد همسرش‌ رهسپار می‌شود،اما انگشتری در برکه‌ای که وی در آن آب تنی می‌کند،می‌افتد و او متوجه این موضوع‌ نمی‌شود.دوشیانت به سبب آن نفرین،همسرش را نمی‌شناسد و شکونتلا توسط مادرش به آسمان برده‌ می‌شود.چندی بعد،ماهی‌گیری انگشتری را پیدا می‌کند و معلوم می‌شود که آن‌را از شکم یکی از ماهیانی که صید کرده،به دست آورده است.
    دوشیانت به یاد شکونتلا می‌افتد و در پایان داستان، آن دو درحالی‌که پسرشان دیگر کودکی‌ بازیگوش است،یکدیگر را باز می‌یابند.
    در این داستان،هر حیوان،نماد یکی از عناصر طبیعی باد،آب و خاک به شمار می‌رود.آهوی سیاه، نماد خاک،زنبوری که شکونتلا را می‌آزارد و موجب‌ می‌شود که دوشیانت خود را به او نشان دهد،نماد باد و ماهی‌ای که انگشتری در شکم او یافت می‌شود، نماد آب است.در تعداد زیادی از افسانه‌های جن و پری،شاهد کمک موجوداتی که نماد همین عناصرند، به قهرمانان این داستان‌ها هستیم.
    اما انگشتری در افسانه شکونتلا چه نقشی دارد؟ ترجیح می‌دهم ابتدا آن‌را نماد عنصر چهارم طبیعت، یعنی آتش بدانم تا مجموعه نمادهای ما کامل شوند.
    هرچند که نماد آتش دانستن انگشتری،کمی دشوار به نظر می‌رسد،فراموش نکنیم که قرار نیست همهء اشاره‌هایی که به نمادها می‌شود،کاملا واضح و مستقیم باشد.
    طبیعی است که فلزات با آتش،گداخته و شکل‌ داده می‌شوند و آتش نقش مستقیمی در تبدیل فلزات‌ گران بها به زیورآلات و اشیای تزیینی دارد.گذشته از این،معنایی کنایی نیز برای ارتباط انگشتری و آتش‌ می‌توان یافت و آن،شعلهء آتش عشقی است که این‌ شی‌ء،به عنوان یادگار و نشانه،در میان دو دلدادهء عاشق،گرم و فروزان نگاه می‌دارد و حکایت از تداوم‌ عشق و محبت آن‌ها دارد.
    از سوی دیگر،جنبهء نشانه بودن انگشتری است‌ که اهمیت دارد.انگشتر،حلقهء اتصال عاشق و معشوق به یکدیگر است.همان‌طور که امروزه نیز مرد و زنی که قصد ازداوج دارند،بین یکدیگر حلقه‌هایی رد و بدل می‌کنند و با در دست کردن‌ آن‌ها،همبستگی و تعلق‌شان به هم را نشان‌ می‌دهند.در تعدادی از نقش برجسته‌ها و تصاویر به‌ جای مانده از دوره‌های پیشین(هم‌چون ساسانیان)، پادشاهان را در حال رد و بدل کردن حلقه و یا در دست‌ داشتن حلقه می‌بینیم،مانند نقش رستم در فارس و قسمت‌هایی از نقش برجسته‌های تخت جمشید.


    علاء الدین و چراغ جادو

    علاء الدین و چراغ جادو،از افسانه‌های زیبای‌ شرقی و نقل شده در برخی نسخه‌های«هزار و یک‌ شب»است.این داستان بارها و بارها به صورت‌ مستقل منتشر شده و فیلم‌های سینمایی و انیمیشن‌ فراوانی براساس آن ساخته شده و آن‌را به یکی از داستان‌های مشهور و جهانی تبدیل کرده است.این‌ افسانه،حکایت پسر جوانی به نام علاء الدین است که‌ پدرش را از دست داده،با مادرش زندگی می‌کند.

    جادوگری به شهر آن‌ها می‌آید و ادعا می‌کند که‌ عموی اوست(در برخی روایت‌ها،دوست پدر اوست).او علاء الدین را به محلی بیرون از شهر می‌برد و به درون چاهی می‌فرستد که راه به باغ‌ها و دالان‌هایی شگفت‌انگیز دارد و از او می‌خواهد که‌ چراغ پیه‌سوز کهنه‌ای را که آن‌جاست،برای او بیاورد؛ ضمن این‌که یک انگشتری به او می‌دهد تا در موقع‌ لزوم،از آن استفاده کند.علاء الدین چراغ را می‌آورد، اما در آن آخرین لحظه،از دادن آن به جادوگر خودداری‌ می‌کند و در چاه محبوس می‌شود.وقتی در اثر سرما دست‌هایش را به هم می‌ساید،جن(یا غول‌ کوچکی!)از درون انگشتری بیرون می‌آید و او را به‌ خانه‌اش می‌رساند.او و مادرش متوجه می‌شوند که‌ چراغ جادو،جایگاه غول بزرگی است که آرزوهای‌ صاحبش را برآورده می‌کند.بنابراین،ثروتی از این راه‌ برهم می‌زنند و علاء الدین با دختر پادشاه ازدواج‌ می‌کند.البته جادوگر،با حیله و نیرنگ،چراغ را به‌ دست می‌آورد و قصر و همسر علاء الدین را در اختیار گرفته،آن‌ها را به مکانی دور دست می‌برد.علاء الدین‌ با کمک غول انگشتری،خود را به قصرش می‌رساند و با از بین بردن جادوگر،همسر و مایمکش را باز پس‌ می‌گیرد.
    همان‌گونه که ذکر شد،انگشتری در این داستان، جایگاه جن یا غول کوچکی است ک از توانایی‌هایمحدودتری نسبت به غول چراغ جادو برخوردار است، اما با همین توانایی‌های محدود،علاء الدین را در مواقع خطر یاری می‌کند.البته،کمک او در حد جابه‌جا کردن صاحبش(علاء الدین)از مکانی به‌ مکان دیگر است و این موضوع،یادآور حکایت باد است که تحت حکم سلیمان نبی بود و می‌توانست‌ افراد را به خواست سلیمان،از شهر و دیاری به‌ سرزمینی دیگر ببرد.پس می‌توان نتیجه گرفت که‌ حکایت جن انگشتری در این داستان،با ماجرای‌ سلیمان نبی ارتباط دارد.اما نکتهء دیگر این داستان، جدا نشدن انگشتری از علاء الدین است.او چراغ جادو و غول قدرتمندش را برای مدتی از دست می‌دهد، ولی انگشتری‌ای که همواره آن‌را به همراه دارد،به‌ کمکش می‌آید،درحالی‌که در داستان سلیمان نبی، تمامی نیروی پادشاهی وی در انگشتری‌اش نهفته‌ است و هنگامی‌که آن‌را از دست می‌دهد،قدرتش را نیز از دست می‌دهد.این نکته می‌تواند تذکر دهندهء این موضوع باشد که با استفاده از نیرویی کوچکتر اما در دسترس‌تر،می‌توان به موضعی برتر دست یافت.

    مسئله جالب توجه دیگر دربارهء انگشتری در داستان‌ها و افسانه‌های جن و پری،این است که همواره‌ انگشتری برای«مردان»نماد قدرت و توانایی و هویت به شمار می‌رود و چنین موضوعی دربارهء زنان‌ صدق نمی‌کند.در واقع،انگشتری برای زنان،می‌باید از روزگاران کهن،تنها جنبهء تزیین،زیبایی و زیور داشته باشد و در شمار زیادی از افسانه‌های جن و پری‌ که انگشتری در آن‌ها نقش دارد،زنان به عمد یا ناخواسته،با گرفتن ابزار قدرت و مهابت مردان،تفوق‌ و برتری آنان را دچار خدشه می‌کنند و از بین می‌برند.
    چه بسا اگر علاء الدین،تنها جن انگشتری را در خدمت‌ خود داشت و با یاری او به ثروت و مکنت دست‌ می‌یافت،همسرش انگشتری او را از دست می‌داد؛ هم‌چنان‌که در داستانی دیگر،شاهد این اتفاق‌ هستیم.
    تذکر و یادآوری این موضوع در افسانه‌ها،بدین‌ منظور است که ایشان را متوجه ضرورت حفظ موقعیت و شخصیت(یا به عبارت امروزی‌تر،آبرو و جایگاه و غرور مردانه!)همسران‌شان کند و به آنان‌ بفهماند که اگر زن(یا مرد)در ابتدای زندگی‌ مشترک،سعی بیش از حد در فهمیدن اسرار درونی‌ طرف مقابل داشته باشد،ناچار متضرر می‌شود و باید بهای این زیان را بپردازد تا تعادل دوباره‌ای در زندگی‌ برقرار شود.


    افسانهء پیله‌ور یا علاء الدین ایرانی‌

    افسانهء پیله‌ور،از افسانه‌های زیبا و محلی ایرانی‌ است که به همت فضل الله صبحی مهتدی، گردآوری شده است.این داستان،شباهت فراوانی با حکایت علاء الدین و چراغ‌جادو و از سوی دیگر، با داستان سلیمان نبی ارتباط پیدا می‌کند.

    ماجرای این داستان،از این قرار است که‌ پیله‌وری از دنیا می‌رود و همسرش به تنهایی،فرزند پسرشان را می‌پروراند.هنگامی که پسر به سنین‌ جوانی می‌رسد و آمادهء کار و کسب درآمد می‌شود، مادرش کیسه‌ای را که از زمان پدر باقی مانده،به نزد او می‌آورد و از سی صد سکهء طلای داخل آن،یک‌صد سکه به پسر می‌دهد تا با آن کسبی راه بیندازد.پسر سکه‌ها را می‌برد،اما آن‌را برای آزادی گربه‌ای از چنگ آزار دهندگانش خرج می‌کند.در روزهای دوم و سوم نیز سکه‌هایش را برای آزادی یک سگ و یک‌ مار می‌پردازد.مار که مدیون اوست،وی را به نزد پدرش می‌برد و به او می‌گوید که در ازای کمکش به‌ مار،انگشتری سلیمان نبی را از پدر وی طلب کند.
    جوان چنین می‌کند و انگشتری ره به دست می‌آورد و با کسب ثروتی کلان،دختر پادشاه را به همسری‌ می‌گیرد.از سوی دیگر،پسر پادشاه توران که‌ خواستگار دختر بوده است،از طریق پیرزنی،پی به راز انگشتری می‌برد و هنگامی که دختر،باعث از دست‌ رفتن انگشتری می‌شود،قصر و خانوادهء پسر پیله‌ور را به دست می‌آورد.البته پسر پیله‌ور،با کمک حیواناتی‌ که زمانی باعث آزادی‌شان شده بود،انگشتری و اموال و خانوادهء خود را بازپس می‌گیرد.

    همان‌طور که گفتیم،این داستان شباهت‌ فراوانی با داستان علاء الدین دارد؛با این تفاوت که‌ این انگشتری،از آن حضرت سلیمان است و همان‌ خاصیت را دارد.در واقع،تمام قدرت دارنده‌اش به‌ شمار می‌رود و باز هم زن،موجب از دست رفتن آن‌ می‌شود.این ماجراها از بعدی مذهبی نیز برخوردار است.

    افسانهء هفت کلاغ،روایتی با گرایش مذهبی‌

    افسانهء هفت کلاغ،از جمله افسانه‌های جن و پری گردآوری شده توسط برادران گریم است.

    ماجرای آن از این قرار است که مرد و زنی از پی هفت‌ پسر،صاحب فرزند دختری می‌شوند و او را برای‌ مراسم غسل تعمید می‌برند.پدر از پسرانش‌ می‌خواهد که برای اجرای مراسم آب بیاورند.آوردن‌ آب طول می‌کشد و پدر از سر عصبانیت،آرزو می‌کند که پسر تبدیل به کلاغ شوند.ناگهان هر هفت‌ پسر تبدیل به کلاغ می‌شوند و پر می‌کشند و از آن‌جا می‌روند.پدر از گفتهء خود پشیمان می‌شو،اما خود کرده را تدبیر نیست.دختر،بزرگ و بزرگ‌تر می‌شود و ماجرای برادرانش را می‌فهمد و تصمیم می‌گیرد که‌ برای رهایی و بازگشت آنان اقدام کند.او با کمک‌ ستارگان،به کوهی که برادانش در آن سکونت دارند، می‌رود(کوه بلور)،با از خود گذشتگی به خانهء آنان‌ راه می‌یابد و از غذای هریک از آن‌ها اندکی می‌خورد، اما در کاسهء هفتم،یک انگشتری می‌اندازد.برادران‌ به خانه باز می‌گردند و مشغول خوردن غذا می‌شوند.
    ناگهان،برادر هفتم،انگشتری را می‌بیند و متوجه‌ حضور خواهرشان می‌شود و بدین‌گونه،طلسم آنان‌ شکسته می‌شود و به اتفاق به خانه باز می‌گردند.
    در این داستان نیز انگشتری نقش یادآورد و شناساننده دارد(مانند افسانهء شکونتلا)و برادران، بلافاصله با دیدن آن،متوجه حضور خواهر خود می‌شوند.انگشتری در این افسانه،بیشتر نمادی است‌ زنانه و خاص.شاید به این دلیل که برادران سال‌ها در انتظار دیدار و ملاقات خواهرشان بوده‌اند و کسی جز او نمی‌توانسته است با تحمل مشقات فراوان،خودش‌ را به محل سکونت ایشان برساند.در واقع،منطقی‌ هم نیست که فرد دیگری برای رسیدن به خانهء چند کلاغ،دشواری‌های فراوان را متحمل شود!بنابراین، انگشتری در این افسانه،خلاف خصوصیات‌ مردانه‌اش در افسانه‌های شرقی،(نشانه و نماد قدرت‌ و شخصیت)نماد و معنایی زنانه می‌یابد.

    پوست هزار حیوان و تأکید بر زیبایی درون‌

    این افسانه نیز از جمله افسانه‌های برادارن گریم‌ است و شباهت‌هایی با داستان سیندرلا و همین‌طور روایات مذهبی‌ای هم‌چون داستان یوسف(ع)دارد.
    داستان دربارهء دختر پادشاهی است که مادرش از دنیا رفته و قبل از مرگ با پادشاه عهد کرده که فقط با دختری شبیه او ازدواج مجدد کند.از آن‌جایی که‌ دختر،شباهت فراوانی با مادرش دارد و پادشاه نیز دختر دیگری شبیه همسرش نمی‌یابد،تصمیم‌ می‌گیرد با دخترش ازدواج کند!دختر برای پذیرش‌ ازدواج،از پدر طلب سه پیراهن طلایی،نقره‌ای و پیراهنی با درخشندگی ستارگان و هم‌چنین پیراهنی‌ دوخته شده از پوست هزار حیوان می‌کند!با فراهم‌ شدن آن‌ها،دختر چاره را در فرار از قصر می‌بیند.پس‌ لباس‌ها را در پوست گردویی جای داده،پالتوی پوست‌ هزار حیوان را بر تن می‌کند و با سه قطعه طلا از قصر می‌گریزد و در جنگل،میان شکاف یک درخت،به‌ خواب می‌رود.همراهان پادشاه سرزمینی دیگر که‌ برای شکار آمده بودند،او را پیدا می‌کنند و با خود به‌ قصر می‌برند تا در آشپزخانه خدمت کند.از قضاء مراسم جشنی در قصر برپاست که مدت سه شب‌ ادامه دارد.«پوست هزار حیوان»(نامی که به دخترک‌ داده‌اند)،دوده‌های سر و صورت خود را می‌شوید، لباس طلایی را می‌پوشد و در جشن حاضر می‌شود و سخت نظر پادشاه را به خود جلب می‌کند،اما ناگهان‌ از نظرها پنهان می‌شود،به آشپزخانه می‌رود و پس از آماده کردن غذای پادشاه،را به خود جلب می‌کند،اما ناگهان‌ از نظرها پنهان می‌شود،به آشپزخانه می‌رود و پس از آماده کردن غذای پادشاه،حلقهء طلایی خود را در آن‌ می‌اندازد.شب‌های بعد هم این ماجرا تکرار می‌شود.
    اما در شب‌آخر،پادشاه مخفیانه و هنگام که«پوست‌ هزار حیوان»برای او غذا می‌برد،علی‌رغم این‌که‌ دست و صورت خود را با دوده سیاه کرده است،از انگشتری‌ای که به دست دارد،شناخته می‌شود و با پادشاه وصلت می‌کند.
    در این افسانه نیز انگشتری نقش یادآور و بازشناسانده دارد،اما تفاوت‌هایی میان این داستان و افسانهء هفت کلاغ وجود دارد.در این‌جا شاهزاده،خود،انگشتر را به دست دختر می‌کند و هنگامی که دوباره‌ آن‌را در دست او می‌بیند،باوجوداین‌که صورت و دست‌های او سیاه شده،وی را می‌شناسد.شناخته‌ شده است.از سوی دیگر،انگشتری طلایی در این‌ افسانه،معنایی عمیق‌تر پیدا می‌کند و نمادی است از زیبایی درونی صاحب آن،چرا که پادشاه با دیدن آن، متوجه می‌شود که این دختر که به عنوان پیشخدمت‌ آشپزخانه و با ظاهری ژولیده و دوده‌آلود در مقابل او ایستاده،همان دختر زیبایی است که در جشن حضور داشته.هنوز هم،هنگامی که می‌خواهند وجود و باطن کسی‌را بستایند،وجود او را با طلای ناب‌ مقایسه می‌کنند؛چرا که طلا فلزی است که علاوه‌بر زیبایی ظاهری،زنگ نمی‌زند.پس هم خود انگشتری اهمیت دارد و هم جنس آن.

    حکایت آغازین هزار و یک شب‌

    داستان‌های هزار و یک شب برای ما شرقی‌ها و ایرانی‌ها،یادآور حکایت‌ها و افسانه‌های جذاب و شیرین است.حکایت‌ها و افسانه‌های جذاب و شیرین است.حکایت آغازین این داستان‌ها،دربارهء دو برادر است که هر دو پادشاه هستند و در دو سرزمین‌ به حکومت مشغولند.شهرباز و شاه زمان،پس از آن‌ که متوجه خیانت همسران خود می‌شوند،شهر و دیار را ترک می‌گویند و در کنار دریا روی درختی به‌ استراحت می‌پردازند.ناگهان عفریت یا غولی را می‌بینند که از دریا بیرون آمده است و صندوقی را که‌ بر دوش دارد،بر زمین می‌گذارد.پس از باز کردن در صندوق،دختری از آن بیرون می‌آید و عفریت،سر بر زانوی دختر می‌گذارد و به خواب می‌رود.دختر، سنگی به زیر سر غول می‌گذارد و به آن دو اشاره‌ می‌کند که پایین بیایند و از آن‌ها می‌خواهد که در ازای دادن انگشتری خود به دختر،با وی معاشقه‌ کنند.سپس تعداد زیادی انگشتر به نخ کشیده را به‌ آن‌ها نشان می‌دهد که از مردان رهگذر،به یادگار گرفته است!
    در این داستان،دختر برای نشان دادن تفوق و برتری خود و به منظور انتقام گرفتن از عفریتی که او را در اختیار خود گرفته است،انگشتری مردان را می‌گیرد و نگاه می‌دارد؛درست مانند شوالیه‌هایی که‌ زره رقیبان شکست خوردهء خود را نگاه می‌داشتند یا شکارچیانی که سر شکارهای خود را در خانه‌ نگهداری می‌کردند!
    در واقع او با این کار،خشم درونی خود از محدود شدن و در بند بودن را فرو می‌نشاند و حس‌ برتری طلبی خود را ارضا می‌کند و نماد قدرت و هویت‌ مردان را در اختیار می‌گیرد تا نشان دهد که می‌تواند علی‌رغم محدود شدن،حصارهای پیرامون خود را درهم شکند و حتی بیش از دختران دیگر،از این‌ محدودیت‌ها بگریزد و کسب قدرت کند.
    سایت ادبی طرفداران وحشت

  2. کاربرانی که از پست مفید ثمین20 سپاس کرده اند.


اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. بـوی عیـدی بـوی تـوپ؛ بـوی کاغـذ رنـگی ...
    توسط setayesh shb در انجمن سایر موضوعات هنر هفتم
    پاسخ ها: 3
    آخرين نوشته: 13th February 2015, 01:19 PM
  2. پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: 30th December 2012, 02:22 PM
  3. پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: 31st October 2012, 04:00 PM
  4. استودیو آی وی وی و تولید واقعیت درعصر بازتولید مجازی
    توسط وحید 0319 در انجمن معماری- معماری
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: 31st October 2012, 04:00 PM
  5. گفت‌وگوی اختصاصی آهنگتو با بهنام صفوی درباره‌ی شايعه‌ی غيرمجاز
    توسط LaDy Ds DeMoNa در انجمن معرفی هنرمندان موسیقی
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: 8th December 2009, 01:02 PM

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •