دوست عزیز، به سایت علمی نخبگان جوان خوش آمدید

مشاهده این پیام به این معنی است که شما در سایت عضو نیستید، لطفا در صورت تمایل جهت عضویت در سایت علمی نخبگان جوان اینجا کلیک کنید.

توجه داشته باشید، در صورتی که عضو سایت نباشید نمی توانید از تمامی امکانات و خدمات سایت استفاده کنید.
صفحه 2 از 3 نخستنخست 123 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 11 تا 20 , از مجموع 23

موضوع: شب شعر همراه با نقد

  1. #11
    دوست آشنا
    رشته تحصیلی
    باغبانی
    نوشته ها
    259
    ارسال تشکر
    1,293
    دریافت تشکر: 1,645
    قدرت امتیاز دهی
    295
    Array

    پیش فرض پاسخ : شب شعر همراه با نقد

    حتما باید شعر فارسی باشه؟؟

    - - - به روز رسانی شده - - -

    حتما باید شعر فارسی باشه؟؟

  2. #12
    دوست آشنا
    رشته تحصیلی
    الکترونیک
    نوشته ها
    936
    ارسال تشکر
    2,911
    دریافت تشکر: 4,686
    قدرت امتیاز دهی
    4483
    Array
    hadi elec's: جدید50

    پیش فرض پاسخ : شب شعر همراه با نقد

    نقل قول نوشته اصلی توسط somayehfaridi نمایش پست ها
    حتما باید شعر فارسی باشه؟؟

    - - - به روز رسانی شده - - -

    حتما باید شعر فارسی باشه؟؟
    بله
    و بیشتر هم هدف تفسیر اشعار کلاسیک هست
    ولی شعر نو هم میشه گفته بشه
    موضوع بحث همونطور که در پست اول هم اعلام شد اشعار و ابیات زیبا هستند
    این شامل متن ترانه ها و .... نمیشه
    با تشکر
    ویرایش توسط hadi elec : 22nd March 2013 در ساعت 04:36 PM

  3. 5 کاربر از پست مفید hadi elec سپاس کرده اند .


  4. #13
    یار همراه
    رشته تحصیلی
    مهندسی برق-الکترونیک
    نوشته ها
    1,622
    ارسال تشکر
    6,930
    دریافت تشکر: 5,062
    قدرت امتیاز دهی
    7457
    Array

    پیش فرض پاسخ : شب شعر همراه با نقد

    سلام
    مرسی از تاپیک خوبتون
    میشه بر این بیت از سومین شعر نقد شده هم توضیحی داشته باشین؟
    همچو صبحم یک نفس باقی ست با دیدار تو چهره بنما دلبرا تا جان بر افشانم چو شمع

    در کتابی خوندم که در جامع نسخ دیوان حافظ " بی دیدار تو" اومده که بر متن ترجیح داره(نظر نویسنده) با این حساب معنی این بیت چیه؟
    ممنون

    و همه ی ما خاطره ایم.....


  5. 2 کاربر از پست مفید چکامه91 سپاس کرده اند .


  6. #14
    دوست آشنا
    رشته تحصیلی
    الکترونیک
    نوشته ها
    936
    ارسال تشکر
    2,911
    دریافت تشکر: 4,686
    قدرت امتیاز دهی
    4483
    Array
    hadi elec's: جدید50

    پیش فرض پاسخ : شب شعر همراه با نقد

    نقل قول نوشته اصلی توسط H1994 نمایش پست ها
    سلام
    مرسی از تاپیک خوبتون
    میشه بر این بیت از سومین شعر نقد شده هم توضیحی داشته باشین؟
    همچو صبحم یک نفس باقی ست با دیدار تو چهره بنما دلبرا تا جان بر افشانم چو شمع

    در کتابی خوندم که در جامع نسخ دیوان حافظ " بی دیدار تو" اومده که بر متن ترجیح داره(نظر نویسنده) با این حساب معنی این بیت چیه؟
    ممنون
    سلام

    خب پس دو حالت به وجود اومد

    همچو صبحم یک نفس باقیست با دیدار تو******چهره بنما دلبرا تا جان بر افشانم چو شمع

    همچو صبحم یک نفس باقیست بی دیدار تو ***** چهره بنما دلبرا تا جان بر افشانم چو شمع


    بیت اول فکر کنم کامل تر باشه
    چون میشه اینجور تفسیرش کرد که
    اگر حافظ رو تو شب هجران در نظر بگیریم
    از اول غزل توی فضای شب داریم میریم جلو و الان که نسبتا به اخر شعر داریم میرسیم
    در واقع شب هجران داره به سوی سحر وصال پیش میره و داره سحر میشه
    میگه مثل صبح که یک نفس باقی مونده تا اون
    با دیدار تو هم یک نفس باقی مونده
    در مقابل شب هجران سحر وصال داریم
    هرچه قدر شب رو تو هجران گذروند سحر و صبح رو زمان وصال در نظر گرفته
    تو مصرع دوم میگه اگر حالا این سحر بیاد و وصال انجام بشه و تو چهره بنمایی
    جان فدا میکنم مثل شمع

    حالت دوم یه کم کارو سخت میکنه
    یعنی درک سخت میشه
    حالت دوم رو میشه اینطور در نظر گرفت که
    مثل صبحی که داره تموم میشه و به شب میرسه
    در واقع مثل صبحی که داره به اخر عمرش میرسه از عمر منم یک نفس باقیست بدون دیدار تو
    ولی خب دیگه مصرع دوم بی معنی میشه
    جان بر افشاندن= جان فشانی کردن
    یعنی همون فدا کردن جان
    دیگه تو حالتی که مرگ داره میرسه جان فشانی بی معنا میشه
    جان فشانی زمانی مهم بود که امید به زندگی وجود داشت

    این تحلیل نظر شخصیه خودم بود

  7. 6 کاربر از پست مفید hadi elec سپاس کرده اند .


  8. #15
    یار همراه
    رشته تحصیلی
    مهندسی برق-الکترونیک
    نوشته ها
    1,622
    ارسال تشکر
    6,930
    دریافت تشکر: 5,062
    قدرت امتیاز دهی
    7457
    Array

    پیش فرض پاسخ : شب شعر همراه با نقد

    نقل قول نوشته اصلی توسط hadi elec نمایش پست ها
    سلام

    خب پس دو حالت به وجود اومد

    همچو صبحم یک نفس باقیست با دیدار تو******چهره بنما دلبرا تا جان بر افشانم چو شمع

    همچو صبحم یک نفس باقیست بی دیدار تو ***** چهره بنما دلبرا تا جان بر افشانم چو شمع


    بیت اول فکر کنم کامل تر باشه
    چون میشه اینجور تفسیرش کرد که
    اگر حافظ رو تو شب هجران در نظر بگیریم
    از اول غزل توی فضای شب داریم میریم جلو و الان که نسبتا به اخر شعر داریم میرسیم
    در واقع شب هجران داره به سوی سحر وصال پیش میره و داره سحر میشه
    میگه مثل صبح که یک نفس باقی مونده تا اون
    با دیدار تو هم یک نفس باقی مونده
    در مقابل شب هجران سحر وصال داریم
    هرچه قدر شب رو تو هجران گذروند سحر و صبح رو زمان وصال در نظر گرفته
    تو مصرع دوم میگه اگر حالا این سحر بیاد و وصال انجام بشه و تو چهره بنمایی
    جان فدا میکنم مثل شمع

    حالت دوم یه کم کارو سخت میکنه
    یعنی درک سخت میشه
    حالت دوم رو میشه اینطور در نظر گرفت که
    مثل صبحی که داره تموم میشه و به شب میرسه
    در واقع مثل صبحی که داره به اخر عمرش میرسه از عمر منم یک نفس باقیست بدون دیدار تو
    ولی خب دیگه مصرع دوم بی معنی میشه
    جان بر افشاندن= جان فشانی کردن
    یعنی همون فدا کردن جان
    دیگه تو حالتی که مرگ داره میرسه جان فشانی بی معنا میشه
    جان فشانی زمانی مهم بود که امید به زندگی وجود داشت

    این تحلیل نظر شخصیه خودم بود


    سپاس بیکران از لطفتون

    با توضیحات بیت اول که فرمودین کاملا موافقم متشکر

    اما واسه نگارش دوم....
    شخصا وقتی بیت رو خوندم به این صورت معنی کردم
    مصرع اول
    گفتم شب سحر شدن یک لحظه اس یعنی صبح یک دمه
    حافظ گفته جدا از روی تو که مثل صبح یک دم هست یک نفس برای باقی مونده (در واقع یک نفس موندنو به یک دم صبح تشبیه کرده)
    حالا مصرع دوم
    جان فشانی رو جان تسلیم کردن معنا کردم یعنی به این صورت که بیا که من رخ ببینم تا شمع حیاتم(چو شمع) خاموش بشه

    فکر کنم اینجوری مصرع دوم بی معنی نمیشه اما سخت معنی شدنو قبول دارم(البته نظر خودم بود ممکنه کاملا غلط باشه)
    ویرایش توسط چکامه91 : 25th March 2013 در ساعت 01:50 PM

    و همه ی ما خاطره ایم.....


  9. 5 کاربر از پست مفید چکامه91 سپاس کرده اند .


  10. #16
    همكار تالار اخبار
    رشته تحصیلی
    مهندسي مديريت پروژه
    نوشته ها
    641
    ارسال تشکر
    4,842
    دریافت تشکر: 3,026
    قدرت امتیاز دهی
    3470
    Array

    پیش فرض پاسخ : شب شعر همراه با نقد

    صبحدم مرغِ چمن با گلِ نوخاسته گفت
    ناز کم کن که درین باغ بسی چون تو شکفت

    گل بخندید که از راست نرنجیم ولی
    هیچ عاشق سخن سخت به معشوق نگفت

    گر طمع داری از آن جام مرصع میِ لعل
    ای بسا دُر که به نوکِ مژه ات باید سفت

    تا ابد بوی مَحَبت به مشامش نرسد
    هر که خاکِ درِ میخانه به رخساره نرفت

    درگلستانِ ارم دوش چو از لطفِ هوا
    زلفِ سنبل به نسیمِ سحری می آشفت


    گفتم ای مسندِ جم ،جامِ جهان بینت کو
    گفت افسوس که آن دولتِ بیدار بخفت

    سخنِ عشق نه آن است که آید به زبان
    ساقیا می ده و کوتاه کن این گفت و شنفت

    اشکِ حافظ خرَد و صبر به دریا انداخت
    چه کند سوزِ غمِ عشق نیارست نهفت


    حافظ


    سلام
    من این شعرو خوندم این برداشت رو ازش کردم دوستان اگه نظری داشتن خوشحال میشم

    مرصع ینی جواهرنشان
    دُر سفتن : مرواريد سوراخ كردن
    نرفت : جارو نزد
    می آشفت: پریشان میشد
    نیارست: قادر نشد
    نهفت : پنهان کرد

    این شعر میگه که هیچ عاشقی با معشوقش سخت صحبت نمیکنه ینی اگه عاشقی نباید این سخن رو میگفتی.

    و میگه برای رسیدن به معشوق باید خیلی تلاش و سعی داشته باشی و سختیش و اینطور بیان میکنه که مثل اینکه با نوک مژه مروارید رو سوراخ کنی.

    و اینکه هیچ موقع به محبتش نمیرسی تا اینکه خاک در میخانه رو با چشمانت جارو بزنی

    عشق اون چیزی نیست که همش ازش دم بزنی . اگر از معشوق دور باشی این غم و سوز رو نیمتونی پنهانش کنی

    عاشق گمان میکنه که ی قدم بیشتر با معشوق فاصله نداره اما بین عاشق و معشوق حجابی وجود داره و این حجاب شاید حس خودخواهی عاشق باشه.




    دلی که در دو جهان جز تو هیچ یارش نیست
    گرش تو یار نباشی جهان به کارش نیست


  11. 5 کاربر از پست مفید ✿elnaz✿ سپاس کرده اند .


  12. #17
    دوست آشنا
    رشته تحصیلی
    الکترونیک
    نوشته ها
    936
    ارسال تشکر
    2,911
    دریافت تشکر: 4,686
    قدرت امتیاز دهی
    4483
    Array
    hadi elec's: جدید50

    پیش فرض پاسخ : شب شعر همراه با نقد

    نقل قول نوشته اصلی توسط ✿elnaz✿ نمایش پست ها
    صبحدم مرغِ چمن با گلِ نوخاسته گفت
    ناز کم کن که درین باغ بسی چون تو شکفت

    گل بخندید که از راست نرنجیم ولی
    هیچ عاشق سخن سخت به معشوق نگفت

    گر طمع داری از آن جام مرصع میِ لعل
    ای بسا دُر که به نوکِ مژه ات باید سفت

    تا ابد بوی مَحَبت به مشامش نرسد
    هر که خاکِ درِ میخانه به رخساره نرفت

    درگلستانِ ارم دوش چو از لطفِ هوا
    زلفِ سنبل به نسیمِ سحری می آشفت


    گفتم ای مسندِ جم ،جامِ جهان بینت کو
    گفت افسوس که آن دولتِ بیدار بخفت

    سخنِ عشق نه آن است که آید به زبان
    ساقیا می ده و کوتاه کن این گفت و شنفت

    اشکِ حافظ خرَد و صبر به دریا انداخت
    چه کند سوزِ غمِ عشق نیارست نهفت


    حافظ


    سلام
    من این شعرو خوندم این برداشت رو ازش کردم دوستان اگه نظری داشتن خوشحال میشم

    مرصع ینی جواهرنشان
    دُر سفتن : مرواريد سوراخ كردن
    نرفت : جارو نزد
    می آشفت: پریشان میشد
    نیارست: قادر نشد
    نهفت : پنهان کرد

    این شعر میگه که هیچ عاشقی با معشوقش سخت صحبت نمیکنه ینی اگه عاشقی نباید این سخن رو میگفتی.

    و میگه برای رسیدن به معشوق باید خیلی تلاش و سعی داشته باشی و سختیش و اینطور بیان میکنه که مثل اینکه با نوک مژه مروارید رو سوراخ کنی.

    و اینکه هیچ موقع به محبتش نمیرسی تا اینکه خاک در میخانه رو با چشمانت جارو بزنی

    عشق اون چیزی نیست که همش ازش دم بزنی . اگر از معشوق دور باشی این غم و سوز رو نیمتونی پنهانش کنی

    عاشق گمان میکنه که ی قدم بیشتر با معشوق فاصله نداره اما بین عاشق و معشوق حجابی وجود داره و این حجاب شاید حس خودخواهی عاشق باشه.




    شعر شعر خیلی قشنگیه
    ولی از جنس شعرای پروین اعتصامیه با این تفاوت که بیشتر مفهوم عاشقانه هست تا اینکه بخواد روابط اجتماعی رو توضیح بده

    تقریبا منم نظر شما رو دارم

    البته جور دیگه ای هم میشه نگاه کرد

    میگه صبحدم مرف چمن به گل تازه شکوفه زده میگه که حواست باشه که مغرور نشی چون گل های زیادی مثل تو هر روز اینجا شکوفه میزنن

    نمیشه گفت که حرف حرف عاشق و معشوق هست
    چون مرغ چمن سنخیتی با گل نداره
    حتی همنشین هم نیستن

    شاید بشه از دید اجتماعی نگاه کرد
    نه عاشق و معشوق
    بلکه همنیشن
    همسایه
    دوست

    شاید منظور این باشه تو باغ مرغ چمن جای خودشو داره و گل هم جای خودشو
    شاید مرغ چمن بخیل بوده
    جنس نگاهی که مرغ داره درست و سالم نیست

  13. 5 کاربر از پست مفید hadi elec سپاس کرده اند .


  14. #18
    دوست آشنا
    رشته تحصیلی
    الکترونیک
    نوشته ها
    936
    ارسال تشکر
    2,911
    دریافت تشکر: 4,686
    قدرت امتیاز دهی
    4483
    Array
    hadi elec's: جدید50

    پیش فرض پاسخ : شب شعر همراه با نقد

    یه شعر سه بیتی پروین اعتصامی داره که درباره خودش سروده

    واقعا شعر قشنگیه و طبق معمول و مثل تمام شعرهای دیگه پروین این شعر هم حرف برای گفتن زیاد داره

    شعر رو اول با هم بخونیم

    ای گل تو ز جمعیت گلزار چه دیدی؟
    جز سرزنش و بد سری خار چه دیدی؟

    ای شمع دل افروز تو با این همه پرتو
    جز مشتری سفله به بازار چه دیدی؟

    رفتی به چمن لیک قفس گشت نصیبت
    غیر از قفس ای مرغ گرفتار چه دیدی؟


    همنشین گل همیشه خار هست
    حالا چی میشه اگر همین خار هم بنای ناسازگاری داشته باشه

    گلی حتی از گلهای گلزار هم خوبی ندیده باشه دیگه نمیتونه به خوش نشینی خار امید داشته باشه


    ای گل تو ز حمعیت گلزار چه دیدی؟
    جر سرزنش و بد سری خار چه دیدی
    ؟

    بیت بالا دقیقا همین منظور رو داره

    بعد میگه شمعی که کلی پرتو و جلوه داره همنشین و خریداری بهتر از مشتری سفله(بی ارزش) چرا نباید داشته باشه




    ای شمع دل افروز تو با این همه پرتو
    جز مشتری سفله به بازار چه دیدی؟





    مرغی که به امید رسیدن به هوای تازه و وسعت سبز میره به سمت چمن تا پرواز و زندگی شاد رو تجربه کنه
    و در نهایت قفس نصیبش میشه




    رفتی به چمن لیک قفس گشت نصیبت
    غیر از قفس ای مرغ گرفتار چه دیدی؟




    منظور در نهایت مشکلاتی هست که همنشینان به وجود میارن و شاید حتی بشه گفت بخاطر جبر زمانه هم باشن

  15. 6 کاربر از پست مفید hadi elec سپاس کرده اند .


  16. #19
    دوست آشنا
    رشته تحصیلی
    الکترونیک
    نوشته ها
    936
    ارسال تشکر
    2,911
    دریافت تشکر: 4,686
    قدرت امتیاز دهی
    4483
    Array
    hadi elec's: جدید50

    پیش فرض پاسخ : شب شعر همراه با نقد

    با سلام و عرض تسلیت
    به مناسبت سالروز شهادت حضرت علی (ع) میخوایم تو این جلسه یک شعر آیینی در وصف این بزرگوار رو نقد کنیم
    این شعر سروده ی خودم هست
    سرودن شعر آیینی به نظر خودم یه سری جزییات و شرایطی داره که هر کسی که تجربه سرودن شعر معمولی و آیینی رو داشته باشه خوب درک میکنه
    منه شاعر بعضی وقتا میخوام موضوعی رو به زبان شعر بیان کنم ولی هر کاری میکنم قافیه جور نمیشه
    و اصطلاحا شعر نمیاد
    ممکنه یک هفته بگذره
    یا حتی یک ماه ولی باز شعر راحت و خوب کامل نمیشه و چکش کاری زیاد لازم داره
    ولی وقتی قرار باشه شعر آیینی در خصوص ائمه سروده بشه کلا وضعیت فرق میکنه
    مطلع شعر خودش پیدا میشه
    مصرع ها پر محتوی پشت سر هم میان
    قافیه همیشه جوره و پیدا میشه
    در نهایت هم وقتی شعر تموم میشه ادم متعجب میمونه این شعر چجوری و از کجا اومد
    چجوری میشه شعری یک ساعته کامل بشه و به نتیجه برسه
    اینجاست که باید گفت شعر به شاعر رسونده میشه و شاعر فقط مینویسه
    حتی متوجه هماهنگی کلمه ها و پیوستگی مضمون هم نمیشه
    ( مطالب فوق صرفا نظرات شخصی هستند)
    اینکه میخوام شعر خودمو تفسیر کنم چون به نظرم هیچ مفسری نمیتونه شعر شاعری رو بهتر از خود شاعر تفسیر کنه
    بخصوص در زمینه شعر آیینی که تفسیر سخت تر هم هست

    با این توضیحات یک بار شعر رو میخونیم بعد شروع به تفسیرش میکنیم
    :


    خواستم تا که غمت را به غزل وصف کنم

    تیغ آمد به سرش قافیه ام باخته شد


    آنچنان در نفس هرم غمت غمزده ام

    اشک، باران شد و بر چشم ترم تاخته شد


    باز هم بار دگر کوچه شود فرش رهت؟

    یا که با ضربت او کار فلک ساخته شد؟


    چشم ایتام به راهت که بیایی شب تار

    چشم ،خون ریز و بسی ناله چنان فاخته شد


    صحبتی بود میان در و مرغابی ها

    کاندرآن مسئله بر هجر تو پرداخته شد


    چاه، حتما که شبی بهر تو فریاد زند

    نغمه فاتحه بر عاطفه بنواخته شد


    آسمان زیر قدمهاش، زمین شرم زده

    بعد پرواز، علی بر همه بشناخته شد


  17. کاربرانی که از پست مفید hadi elec سپاس کرده اند.


  18. #20
    دوست آشنا
    رشته تحصیلی
    الکترونیک
    نوشته ها
    936
    ارسال تشکر
    2,911
    دریافت تشکر: 4,686
    قدرت امتیاز دهی
    4483
    Array
    hadi elec's: جدید50

    پیش فرض پاسخ : شب شعر همراه با نقد

    همونطور که مشخص هست قالب شعر قطعه هست
    چون فقط مصرع های زوج با هم هم قافیه هستن

    در اولین مصرع گفته میشه:

    خواستم تا که غمت را به غزل وصف کنم

    اینجا هدف اینطور نشون داده میشه که قراره غزلی سروده بشه
    و خواننده منتظر خواندن غزل هست
    ولی در ادامه میبینیم:


    تیغ آمد به سرش قافیه ام باخته شد


    میبینیم که قافیه تغییر کرد و ظاهرا خبری از غزل نیست
    با توجه به معنی که گفته شده: تیغ آمد به سرش قافیه باخته شد
    متوجه این نکته میشیم که شاعر به نیت سرودن غزل قلم به دست گرفته ولی با استعاره از ضربت خوردن حضرت علی گویا ضربتی هم به سر غزل وارد شده و
    قافیه گم شده
    میشه اینطور که گفت که

    قافیه را در غـــــــم تو تاب نبود
    بی تو در چشم غزل خواب نبود


    از شدت ضربه یا از صرف خود ضربه ویا از غصه ضربه قافیه بس باخته شد
    البته میشه جور دیگه ای هم گفت وقتی گفته شده : تیغ آمد به سرش
    منظور از سرش همون غزل هست
    حالا میتونیم بگیم : تیغ آمد به سرت
    یا: تیغ آمد به سرم
    پس میشه 3 نوع بیان کرد با 3 نوع مفهوم متفاوت ولی مرتبط
    فضای شعر کامل مشخص میشه
    و بی مقدمه وارد طرح موضوع شدیم



    آنچنان در نفس هرم غمت غمزده ام

    اشک، باران شد و بر چشم ترم تاخته شد


    شدت به هم ریختگی شاعر اینجا کاملا عیان میشه و نشون داده میشه که اون غمی که قرار بود در وصفش غزلی گفته بشه
    چقدر بوده و قراره چجوری بیان بشه
    میگه انقدر در هوای غم تو غم دارم که اشک مثل باران روی صورتم میچکه و انگار به چشمم حمله کرده

  19. کاربرانی که از پست مفید hadi elec سپاس کرده اند.


صفحه 2 از 3 نخستنخست 123 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •