هنر فروش کردن

[میلاد صفری]

دو روش برای تایید مجدد قرار ملاقات با مشتری
به دو طریق میتوانید بدون خطر لغو شدن ملاقات اقدام به تایید مجدد بکنید. اول به مشتری زنگ بزنید و با انکه ساعت قرار ملاقات را می دانید از او بپرسید: ببخشید قرار ملاقات ما ساعت 2 بود یا 2:30 ؟ وقتی مشتری جواب داد: قرار ما ساعت 2 بعدازظهر است . شما به او بگویید: بله من هم دقیقا همین فکر را می کردم من راس ساعت 2 در خدمت شما خواهم بود.
راه دوم که بدون خطر از دست دادن قرار ملاقات می توانید برنامه خود را تایید مجدد کنید این است که به منشی او زنگ بزنید و مثلا بگویید: ایا اقای براون تشریف دارند؟ وقتی منشی حضور اقای براون را تایید می کند شما به او می گویید: خواهش می کنم به اطلاعشان برسانید که جان جونز زنگ زد. من فردا راس ساعت 10 طبق قرار قبلی در خدمت ایشان خواهم بود .
امتیاز زنگ زدن و تایید مجدد قرار ملاقات را گرفتن این است که شما یک فروشنده حرفه ای تر ظاهر می شوید. مشتری در این موقعیت نگاهی به تقویمش مب اندازد و مهیای دیدن شما می شود.
بلافاصله برنامه ریزی مجدد بکنید
گاه وقتی برای تایید مجدد قرار ملاقات زنگ می زنید منشی مشتری به شما می گوید: خوشحالم که زنگ زدید خانم مشتری امروز کار فوق العاده ای برایشان پیشامد کرد و نمی توانند شما را ببینند.
شما بلافاصله جواب می دهید: متاسم این حرف را می شنوم اما از اینکه موضوع را به من گفتید متشکرم شاید بهتر باشد وقت دیگری قرار بگذاریم. تقویم در اختیارتان است. ؟
برای تایید مجدد از پست اینترنتی استفاده کنید
می توانید از طریق پست اینترنتی بدون اینکه خطری متوجه قرار ملاقات شما بشود ملاقات خود را تایید کنید. وقتی با مشتری قرار می گذارید ادرس اینترنتی او را بگیرید بعد شب قبل از قرار ملاقات برای او نامه الکترونیک بفرستید و قرار ملاقات خود را به تایید مجدد برسانید.
وقت تلف کن شماره 7: برنامه ریزی جغرافیایی ضعیف
گاه فروشندگان به اشتباه با نقاط مختلفی در شهر تماس می گیرند. نتیجه این میشود که صبح باید به یک سمت شهر بروند و برای ملاقات بعد به نقطه دیگری با فاصله زیاد از محل قرار اول بروند که این وقت انها را تلف می کند.
برای اینکه بر میزان در امد خود بیفزایید برای هر روز یک منطقه محدود از شهر را در نظر بگیرید و با چندین نفر در ان منطقه محدود قرار ملاقات بگذارید اینگونه وقت بسیار کمتری صرف امد و شد می شود و شما با مشتریان بالقوه مواجه می گردید.
یک حکایت جالب درباره موفقیت
وقتی این مطلب را در یک سمینار فروش اموزش دادم یک زن فروشنده بسیار موفق پیش من امد و به حکایت جالبی اشاره کرد. چند سال قبل به عنوان اخرین گزینه تصمیم گرفته بود که به کار فروشندگی روی اورد هیچ تجربه ای در زمینه فروش نداشت اما مجبور بود امرار معاش کند او مدت شش ماه سعی کرد در یک شرکت ملی کاری در زمینه فروش پیدا کند اما موفقیتی نصیب او نشد تا اینکه یکی از فروشندگان ان شرکت استعفا داد از این رو انها تصمیم گرفتند فرصتی به او بدهند در مدت شش ماه این خانم به بزرگترین فروشنده ان شرکت تبدیل شد همه را حیرت زده کرده بود.
او گفت رمز موفقیتش بسیار ساده است او منطقه تحت پوشش خود را به چهار قسمت تقسیم کرد و مصمم شد که هر روز تنها در یک قسمت فعالیت کند او به این نتیجه رسیده بود که نباید از منطقه ای به سراغ منطقه دیگر برود در این شرایط او وقت بیشتری پیدا کرد که هم با مشتریان بیشتری حرف بزند و هم با مشتری وقت بیشتری صرف نماید به این ترتیب با افزودن بر مهارتهای شخصی توانسن مقام اول فروش را در شرکت خود به دست اورد.