ديرينه شناسي رابطهي عاشقانه
داريوش اجابنيان
درآمد – هر كجا كه از عشق سخن به ميان ميآيد، رابطهاي دوسره به ذهن متبادر ميشود كه يك سر آن عاشق است و سرِ ديگر، معشوق.
عشق از جنسِ رابطه است و رابطه، معلولِ دوئيت. از منظر هستيشناختي، تنها ذات واجب حق تعالي كه منزه از دويي و تكثر است، فارغ از رابطه و علل وجودي آن است. زيرا در آن مرتبه، نه اجزا يا تركيبي موجود است و نه تفكيكي، كه وجود نسبت يا رابطهاي را ميان آنها ضرورت بخشد. در مراتب آفرينش، هر گاه تكثر آغاز شود به تبع آن نسبت و رابطهاي ميان قسمتها برقرار ميگردد.
در سلسله مراتب خلقت يا قوس نزول، پس از حضرت ذات احديت كه يكتايي محض است، مرتبهاي آشكار ميشود كه از آن به “عالم وحدت” ياد ميكنند. در اين نشئهي وجودي، خداوند با نظر در آينهي جمال خويش، به خويش مينگرد. و از اين “نظر” نطفهي آفرينش كيهان بسته ميشود. در اين مرحله، ناظر و منظور يكي است.
به عبارت ديگر در ظاهر كثرت است ولي در حقيقت وحدت است. به همين خاطر ابن عربي عبارت “وحدت در كثرت” را به آن اطلاق مي كند. به زعم متصوفه، كثرت امري اعتباري است از اعتبارات وحدت. و به واسطهي تجلي ظهوري از ذات به صور كثرات ظاهر ميگردد. اين مرتبه را در ترتيب عوالم و حضرات، عالم لاهوت (وحدت ذات و صفات) مينامند كه پس از عالم ذات الهي يا هاهوت قرار دارد.
در منظومهي آفرينش، فعل خلق و صدور از اين عالم صورت ميپذيرد و اول چيزي كه بدين ترتيب از ذات واجب ظاهر ميگردد، در اصطلاح حكما، صادر اول است كه برخي آن را عقل يا عقل كلي نام نهادهاند. شيخ اشراق (ره) بر طبق فرشتهشناسي زرتشتي آن را ملك بهمن (نور اقرب) مينامد.
پس دوگانگي و كثرت به هر روي در اولين مخلوق باريتعالي كه در عين حال با ذات وي يگانه است راه مييابد. دوگانگي، وجود رابطه و نسبت را ضرورت ميبخشد كه حكماي اشراق اين رابطه را عشق نام نهادهاند. از طرفي ذات احد، از هر گونه دوئيت منزه است و يكتاست. گنجي پنهان است كه از شدت لبريزي، فيضان ميكند و هستي ميآغازد.
بدين سان رنگ ِ كثرت بر دامنِ يگانگياش ميپاشد. به عبارت ديگر ابتداي هستي، آغاز جدايي و انفكاك مخلوق از خالق است. چرا كه تا پيش از اين نه خالق بود و نه مخلوق. تنها يكي وجود بود و غير او هيچ نبود. لذا ابتداي خلقت كه پيداييِ اعتبار دويي است به همان سان آغاز نسبت و رابطهاي است كه لاجرم ميان اين دو ميبايست حادث شود. و اين نسبت و رابطه به تعبيري همان عشق است. از اين منظر است كه عشق را علت پيدايش جهان و منتهاي آن ميدانند.
آفــــتابي در هــزاران آبگــينه تاخــته / پس به رنگي هر يكي تاب دگر انداختند
جمله يك نوري است لكن رنگهاي مختلف / اختلافي در مـيان اين و آن انداختند
علاقه مندی ها (Bookmarks)