دوست عزیز، به سایت علمی نخبگان جوان خوش آمدید

مشاهده این پیام به این معنی است که شما در سایت عضو نیستید، لطفا در صورت تمایل جهت عضویت در سایت علمی نخبگان جوان اینجا کلیک کنید.

توجه داشته باشید، در صورتی که عضو سایت نباشید نمی توانید از تمامی امکانات و خدمات سایت استفاده کنید.
صفحه 2 از 697 نخستنخست 12345678910111252102502 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 11 تا 20 , از مجموع 6969

موضوع: دلنوشته ...

  1. #11
    دوست آشنا
    نوشته ها
    634
    ارسال تشکر
    4,089
    دریافت تشکر: 3,118
    قدرت امتیاز دهی
    253
    Array
    Ehsan M's: جدید92

    پیش فرض پاسخ : دلنوشته ...

    ﻣﺎ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺻﺪﺍﻫﺎﯼ ﺑﻠﻨﺪ ﺭﺍ ﻣﯿﺸﻨﻮﯾﻢ، ﭘﺮﺭﻧﮓ ﻫﺎ ﺭﺍ
    ﻣﯿﺒﯿﻨﯿﻢ، ﺳﺨﺖ ﻫﺎ ﺭﺍ ﻣﯿﺨﻮﺍﻫﯿﻢ . ﻏﺎﻓﻞ ﺍﺯﯾﻨﮑﻪ
    ﺧﻮﺑﻬﺎ ﺁﺳﺎﻥ ﻣﯿﺂﯾﻨﺪ، ﺑﯽ ﺭﻧﮓ ﻣﯽ ﻣﺎﻧﻨﺪ ﻭ ﺑﯽ ﺻﺪﺍ
    ﻣﯽ ﺭوند...



  2. #12
    دوست آشنا
    نوشته ها
    634
    ارسال تشکر
    4,089
    دریافت تشکر: 3,118
    قدرت امتیاز دهی
    253
    Array
    Ehsan M's: جدید92

    پیش فرض پاسخ : دلنوشته ...

    زندگي دفتري از خاطرهاست
    يك نفر در دل شب
    يك نفر در دل خاك
    يك نفر همدم خوشبختي هاست
    يك نفر همسفر سختي هاست
    چشم تا باز كنيم عمرمان مي گذرد
    ما همه همسفريم ..





  3. #13
    دوست آشنا
    نوشته ها
    634
    ارسال تشکر
    4,089
    دریافت تشکر: 3,118
    قدرت امتیاز دهی
    253
    Array
    Ehsan M's: جدید92

    پیش فرض پاسخ : دلنوشته ...

    یه مرد هیچوقت نمیشکنه ، داغون می‌شه ...!







  4. #14
    دوست آشنا
    رشته تحصیلی
    computer-software
    نوشته ها
    1,431
    ارسال تشکر
    8,825
    دریافت تشکر: 5,728
    قدرت امتیاز دهی
    3259
    Array

    پیش فرض پاسخ : دلنوشته ...

    به یک جایی از زندگی که رسیدی،می فهمی اونی که زود میرنجه،زود میره،زود هم بر میگرده....
    اما اونی که دیر میرنجه،دیر میره و دیگه بر نمیگرده.




  5. #15
    دوست آشنا
    رشته تحصیلی
    computer-software
    نوشته ها
    1,431
    ارسال تشکر
    8,825
    دریافت تشکر: 5,728
    قدرت امتیاز دهی
    3259
    Array

    پیش فرض پاسخ : دلنوشته ...

    من از اعدام نمی ترسم!
    نه از "چوبش" نه از "دارش"
    من از پایان بی دیدار می ترسم!!!




  6. #16
    کـــــــاربر فــــعال
    رشته تحصیلی
    معماری
    نوشته ها
    12,119
    ارسال تشکر
    25,003
    دریافت تشکر: 20,366
    قدرت امتیاز دهی
    2457
    Array

    پیش فرض پاسخ : دلنوشته ...

    دلتنگم ...

    به نام آنکس که اگر چشمانم برای دلتنگی و بندگی اش می گرید قلبم آرامش ابدی می یابد
    خدایا ! خدایا چه بنویسم که قلمم پر از نوشتن است و دفترم بی تاب سیاه شدن برای توست
    دلم سرشار از غم و اندوه دوری و سرم چون گرداب دریاهایت متلاطم و خروشان است . دیگر نه صورتی برایم باقی مانده است و نه سیرتی که توان آمدنم در نزدت باشد ٬ تا آبروی آمدنم در کنارت باشد . روسیاه روسیاهم . دل آمدن دارم ٬ پای آمدن دارم ٬ اما روی آنرا ندارم . وجودم پر تلاطم گشته از آوارگی در این دنیا . خواهان آن دنیایم و ترسان و لرزان از آن
    برای رسیدن به آسمانهایت و رهایی از این خاک بدنبال بالهایی همچون بال سیمرغ هستم تا با چند باز و بسته کردنش از زیر سلطه بودن این خاک رهایی یابم . آری من از خاکم اما نه از آنم که دل بستگی عمیق من غل و زنجیر به دست و پایم شود و مانع رسیدنم به اوج
    دلم از دریا خروشان تر است که بخواهم به دریا زنمش و از زمین برکنمش و به اوج رسانمش
    دست و پایم لرزان و سرد گشته از اسیری و غربت و بی تاب گرم شدن با قربت است
    من همانم که اشرف مخلوقات گشتم و ملائکه معصوم درگاهت برای من سر به سجده نهادند؟نه ! من آن نیستم . من آن اشرف مخلوقات نیستم . سینه ام جای الماسی درخشان از جانب تو بود و ذره ذره بدنم نگهبان آن الماس درخشان . درخشندگی اش چشم عالم را کور می کرد و عالم را روشنایی می بخشید . اما اکنون ذره ذره بدنم در مقابلت شرمنده و رو سیاه که دیگر هیچ خبری از آن الماس درخشان درون سینه ام نیست
    سرگشته و حیران چون مجنون دیوانه وار به کوه و صحرا زده ام تا به تو برسم . تشنه رحمت توام ! سیرابم کن . تشنه مهربانی و بخشندگی توام و تمام امیدم به توست که سیرابم کنی .نردبانی برای رسیدن می خواهم . توان بال زدنم نیست شاید که توان بالا آمدنم از نردبان معرفت وجودی تو را داشته باشم
    درهایت همه بازند اما شرمزده به کجا بیایم ؟ با دلی سیاه و آلوده به کجا بیایم ؟ با وجودی متلاطم و مضطرب به کجا بیایم ؟خدایا ! تنها نجات بخش من ! اینبار هم همانند همه لحظه های پیشینم تنها می گویم
    " الهی العفو ٬ الهی العفو ٬ الهی العفو "دل از این دنیا از این هستی پر از نیستی برکندم و مشتاق و بی تاب رسیدنمالهی العفو گویان به نزدن می آیم تا مثل تمام لحظه های زندگی ام نه دست رد بر سینه ام که دست مهربانی بر سرم بکشی و روح مرده و بی جانم را جان تازه عطا کنیمن نه با نقاب نورانی که با همین صورت سیاه خویش خواهم آمد تا با سیرتی ابدی در کنارت بمانممن برآنم که اینبار بمانم بر سر همه عهد و پیمانم . که اینبار بمانم بر سر آدمیتم . نه ! اینبار خوشمزگی میوه ممنوعه را نمی خواهم . اینبار به دنبال عصیان و سرکشی نیستم . اینبار به دنبال سرگشتگی ام . به دنبال دیوانگی ٬ دیوانه بودن همچون مجنون ٬ به دنبال مجنون وار تو را خواندن و به تو رسیدنم
    می خواهم چون مرغ شباهنگ حق حق کنان به سراغت آیم و چون پروانه ای در شمع وجودت آب گردمم و گم شوم
    من به دنبال توام . دل از این زمین برکندم ٬ غل و زنجیرها را گشودم و پا بر روی اولین پله از نردبان معرفتت نهادم
    باشد که در دریای مهربانی ات گم شوم







    ​​



  7. #17
    دوست آشنا
    رشته تحصیلی
    computer-software
    نوشته ها
    1,431
    ارسال تشکر
    8,825
    دریافت تشکر: 5,728
    قدرت امتیاز دهی
    3259
    Array

    پیش فرض پاسخ : دلنوشته ...

    من از تو چیزی نمی خواهم،فقط
    گاهی نگاهی اشتباهی!!!




  8. #18
    دوست آشنا
    نوشته ها
    636
    ارسال تشکر
    1,630
    دریافت تشکر: 3,246
    قدرت امتیاز دهی
    299
    Array
    *tara*'s: جدید110

    پیش فرض پاسخ : دلنوشته ...

    گريه کنم يا نکنم حرف بزنم يا نزنم
    من از هواي عشق تو دل بکنم يا نکنم

    با اين سوال بي جواب پناه به آينه ميبرم
    خيره به تصوير خودم ميپرسم از کي بگذرم

    يه سوي اين قصه تويي يه سوي اين قصه منم
    بسته بهم وجود ما تو بشکني من ميشکنم

    نه از تو ميشه دلبريد نه با تو ميشه دلسپرد
    نه عاشق تو موند نه فارغ از تو ميشه بود

    هجوم بن بست رو ببين هم پشت سر هم رو به رو
    راه سفر با تو کجاست من از تو ميپرسم بگو

    تو بال بسته مني من ترس پرواز توام
    براي آزادي عشق از اين قفس من چه کن
    آدم برفی از خجالت آب شد ... وقتی که دید ... کودکی گرسنه به هویج دماغش زل زده


  9. #19
    دوست آشنا
    نوشته ها
    636
    ارسال تشکر
    1,630
    دریافت تشکر: 3,246
    قدرت امتیاز دهی
    299
    Array
    *tara*'s: جدید110

    پیش فرض پاسخ : دلنوشته ...

    حکایت من حکایت کسیست که عاشق دریا بود ولی قایق نداشت
    دلباخته سفر بود ولی همسفر نداشت

    کسی که زخم داشت اما ننالید
    گریه کرد اما اشک نریخت
    حکایت کسیست که پر از فریاد بود ولی سکوت کرد....
    آدم برفی از خجالت آب شد ... وقتی که دید ... کودکی گرسنه به هویج دماغش زل زده


  10. #20
    دوست آشنا
    نوشته ها
    634
    ارسال تشکر
    4,089
    دریافت تشکر: 3,118
    قدرت امتیاز دهی
    253
    Array
    Ehsan M's: جدید92

    پیش فرض پاسخ : دلنوشته ...

    خسته ،
    خودخواه ،
    بی‌شکیب
    از این جهان فقط همین‌ها را برایم باقی گذاشته‌اند
    با من مدارا کن !

    بعدها ...
    دلت برایم تنگ خواهد شد ...


صفحه 2 از 697 نخستنخست 12345678910111252102502 ... آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •