گاهی بهتر هست تنهایت را
با هیچ کس تقسیم نکنی
بگذار
ادمها
خودشان انتخاب کنند
اگر میخواهند بمانند
بگذار بمانند
و اگر میخواهند بروند
حتی اگر دلت هم می شکند
رو برگردان تا رفتنشان را نبینی
اینگونه
راحت میتوانی خودت را آزاد کنی از تمام دیدنها
گاهی بهتر هست تنهایت را
با هیچ کس تقسیم نکنی
بگذار
ادمها
خودشان انتخاب کنند
اگر میخواهند بمانند
بگذار بمانند
و اگر میخواهند بروند
حتی اگر دلت هم می شکند
رو برگردان تا رفتنشان را نبینی
اینگونه
راحت میتوانی خودت را آزاد کنی از تمام دیدنها
ادمها را از ظاهرشان نشناسید بلکه از قلبشان بشناسید
آدمــی کــه بـخـواهـد بــرود..... مـیـرود!
داد نـمـیـزنــد کـه مــن دارم مــیـروم !!!
آدمـی کــه رفـتـنـشـو داد مـیـزنه نــمـیـخـواد بــره!
داد مـیـزنه کـه نـگـذارنـد بــرود!!!
خدایا تو آنی که آنی توانی جهانی چپانی ته استکانی.
زندگی را نفسی ارزش غم خوردن نیست/آنقدر سیر بخند که غم از رو برود
برگرد ای توسل شب زندهدارها
پایان بده به گریهی چشم انتظارها
از یک خروش نالهی عشاق کوی تو
حاجت روا شوند هزاران هزارها
یک بار نیز پشت سرت را نگاه کن
دل بسته این پیاده به لطف سوارها
از درد بیحساب فقط داد میزنم
آیا نمیرسند به تو این هوارها ؟!
ما را به جبر هم که شده سر به زیر کن
خیری ندیدهایم از این اختیارها
باید برای دیدن تو مهزیار شد
یعنی گذشتن از همگان، محض یارها
شبها بدون آمدنت صبح میشوند
برگرد ای توسل شب زندهدارها
این دستها به لطف تو ظرف گداییاند
یا ایهالعزیزِ تمام ندارها..
دلم خیلی گرفته خدااااا
- - - به روز رسانی شده - - -
تو یعنی آرامش در اوج دلواپسی
عشق در اوج تنهایی
و سلام در آخرین لحظه که دیگر هیچ امیدی به آمدنش نیست!
علیرضا مشورت.
..هر کجایی، شعر باران را بخوان/ ساده باش و باز هم کودک بمان..
عزیز خوب من !
تو هرگز دیر مکن !
حوادث اما اگر دیر کردند،
چارهای نیست ... صبور باش !
یار ! نمیشود عمری نشست و حسرت خورد که :
« ای کاش این واقعه زودتر اتفاق افتاده بود،
و آن حادثه ،
قدری پیش از آن،
و آن یار كه میطلبیدم،
زودتر به دیدارم میآمد و این مال ،
که حال به من تعلق گرفته است ، پارسال میگرفت. »
نمیشود یارا !
اینها که حسرت خوردنیست ابلهانه و باطل ،
حق آدمیان کمعقل است ..
باید دوید، رسید، حادثهای دیر را در آغوش کشید و گفت : دیر آمدی ای نگار سرمست، زودت ندهیم دامن از دست ..
تو هرگز دیر مکن یارا !
بگذار که حوادث دیر کنند ..
اگر که ناگزیر ، دیر کردنی هستند ..
تو هیچ راهی را به سوی رسیدن نبند ؛ بگذار که راهبندان ، اگر بیرون ارادهی توست، کار خودش را بكند ..
آنگاه تو بشتاب و بگو :
اگر من خطا کرده بودم ، هرگز نرسیدن بسیار خوبتر از کمی دیر رسیدن بود ، اما حال، دیر رسیدن، بهتر از هرگز نرسیدن است ؛ چرا که تاخیر ، خارج از ارادهی من و تو بوده است ...
{ نادر ابراهیمی }
..هر کجایی، شعر باران را بخوان/ ساده باش و باز هم کودک بمان..
در چـشمِ من حـال و هـوایم را نخواهی دید
تـبعـیـدِ بغضِ بـی صـدایـم را نـخواهی دیـد
آری به یغمـا برده ای ، سرمایه یِ من را
ای کاش! نه! چـون و چرایم را نخواهی دید
یک شب کنارم باش ، میدانی که بعد از آن
یـکـبار دست از پا خطایم را نـخواهی دیـد
در سـجده هایم جز خـدا چیزی نـدارم چون
این ظاهـرِ ، بـی ادعـایـم ، را نـخواهی دیـد
گر سـالکِ راهت منم ، پس وای بر ایـن دل
سجـاده ام ، مهـرم ، ردایم را نـخواهی دیـد
عکسِ مرا سوزانده ای ، با عکس جــانـم را
تــو آتـش بـی انـتـهـایم را ، نـخواهی دیـد
در هر غزل رازی برایت هست ، اما حیف
هـرگـز رمـوزِ ، واژه هایم را نـخواهی دید
قلـب تـو ، اشعار مـرا ، بـاور نخواهد کرد
شعری که فردا می سرایم را نخواهی دیـد
امیر_طاهری
..هر کجایی، شعر باران را بخوان/ ساده باش و باز هم کودک بمان..
دارم سکته میکنم
کاش بودن منم برای کسی مهم بودم
کاش یکی هم برای من دلش تنگ میشه ونگران من شد
فکر کنم حس خوبی باشه وقتی خودتو لوس میکنی میگی منو دوست داره آره
...........................................
..............................
یه حرفای دل ادمو میشکونه ،چطور فراموش کنم بدیهاتون رو چطور
ویرایش توسط ایلین1366 : 19th October 2014 در ساعت 01:02 PM
من از بين همه ى شما منتظر کسى بودم که نيامد..
سيدعلى جان صالحى
ویرایش توسط تووت فرنگی : 19th October 2014 در ساعت 05:32 PM
دلم تنگه پرتقالِ من!
خُــدایــا...
میـــــدانَم این روزهـــا از دستـَــــم خستـــه ای
کـــــمی صبـــر کُن خـــــوب میشــــوم....
بُگـــــذار بــــاران بزنــَــــد...
دلـــــم بگیـــــرَد...
میـــــروم زیر آسمــــانَت...
دستــــــهایَم را میسپــــارم به دستـَــت...
ســـرم را میـــگیرم به سمتـَت...
قلـــــبَم مال تو...
اشکــــــهایم که جاری شَــود...
میشــــوم هَمانی کــــه دوســـت داری...
پـــــاک،استــــوار،امیــ ـــــدوار...
بــُـــــگذار بــــاران بــــــزَنــــد.....
در واپسین پیچ احساس،
منِ غربت زده ی عاشقی
با قطره های باران اشتیاق
زخم کهنه ی انتظار را ...
مرهمی دوباره می نهد
تا در پشت شیشه ی بهترین پنجره ی دنیا
بهترین حضور را به نظاره بنشینم
من
به شوق دیدن آبی ترین لحظه ها
که با حضور بهترینمان ... رقم خواهد خورد
بر بال های پنجره تا صبح
در پشت دیوار انتظار
منتظر خواهم ماند...
دلی که در دو جهان جز تو هیچ یارش نیست
گرش تو یار نباشی جهان به کارش نیست
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)
علاقه مندی ها (Bookmarks)