دوست عزیز، به سایت علمی نخبگان جوان خوش آمدید

مشاهده این پیام به این معنی است که شما در سایت عضو نیستید، لطفا در صورت تمایل جهت عضویت در سایت علمی نخبگان جوان اینجا کلیک کنید.

توجه داشته باشید، در صورتی که عضو سایت نباشید نمی توانید از تمامی امکانات و خدمات سایت استفاده کنید.
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 1 , از مجموع 1

موضوع: شوق پرواز

Hybrid View

پست قبلی پست قبلی   پست بعدی پست بعدی
  1. #1
    کاربر فعال سایت
    رشته تحصیلی
    روانشناسی بالینی
    نوشته ها
    6,602
    ارسال تشکر
    29,978
    دریافت تشکر: 25,422
    قدرت امتیاز دهی
    43643
    Array
    نارون1's: لبخند

    پیش فرض شوق پرواز


    کبوتر بچه‌ای با شوق پرواز
    بجرئت کرد روزی بال و پر باز
    پرید از شاخکی بر شاخساری
    گذشت از بامکی بر جو کناری
    نمودش بسکه دور آن راه نزدیک
    شدش گیتی به پیش چشم تاریک
    ز وحشت سست شد بر جای ناگاه
    ز رنج خستگی درماند در راه
    گه از اندیشه بر هر سو نظر کرد
    گه از تشویش سر در زیر پر کرد
    نه فکرش با قضا دمساز گشتن
    نه‌اش نیروی زان ره بازگشتن
    نه گفتی کان حوادث را چه نامست
    نه راه لانه دانستی کدامست
    نه چون هر شب حدیث آب و دانی
    نه از خواب خوشی نام و نشانی
    فتاد از پای و کرد از عجز فریاد
    ز شاخی مادرش آواز در داد
    کزینسان است رسم خودپسندی
    چنین افتند مستان از بلندی
    بدن خردی نیاید از تو کاری
    به پشت عقل باید بردباری
    ترا پرواز بس زودست و دشوار
    ز نو کاران که خواهد کار بسیار
    بیاموزندت این جرئت مه و سال
    همت نیرو فزایند، هم پر و بال
    هنوزت دل ضعیف و جثه خرد است
    هنوز از چرخ، بیم دستبرد است
    هنوزت نیست پای برزن و بام
    هنوزت نوبت خواب است و آرام
    هنوزت انده بند و قفس نیست
    بجز بازیچه، طفلان را هوس نیست
    نگردد پخته کس با فکر خامی
    نپوید راه هستی را به گامی
    ترا توش هنر میباید اندوخت
    حدیث زندگی میباید آموخت
    بباید هر دو پا محکم نهادن
    از آن پس، فکر بر پای ایستادن
    پریدن بی پر تدبیر، مستی است
    جهان را گه بلندی، گاه پستی است
    به پستی در، دچار گیر و داریم
    ببالا، چنگ شاهین را شکاریم
    من اینجا چون نگهبانم و تو چون گنج
    ترا آسودگی باید، مرا رنج
    تو هم روزی روی زین خانه بیرون
    ببینی سحربازیهای گردون
    از این آرامگه وقتی کنی یاد
    که آبش برده خاک و باد بنیاد
    نه‌ای تا زاشیان امن دلتنگ
    نه از چوبت گزند آید، نه از سنگ
    مرا در دامها بسیار بستند
    ز بالم کودکان پرها شکستند
    گه از دیوار سنگ آمد گه از در
    گهم سرپنجه خونین شد گهی سر
    نگشت آسایشم یک لحظه دمساز
    گهی از گربه ترسیدم، گه از باز
    هجوم فتنه‌های آسمانی
    مرا آموخت علم زندگانی
    نگردد شاخک بی بن برومند
    ز تو سعی و عمل باید، ز من پند

    اللَّهُمَّ اجْعَلْنِي أَخْشَاكَ كَأَنِّي أَرَاكَ وَ أَسْعِدْنِي بِتَقْوَاكَ
    مجلـــه رویش ذهــن


  2. کاربرانی که از پست مفید نارون1 سپاس کرده اند.


اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •