دوست عزیز، به سایت علمی نخبگان جوان خوش آمدید

مشاهده این پیام به این معنی است که شما در سایت عضو نیستید، لطفا در صورت تمایل جهت عضویت در سایت علمی نخبگان جوان اینجا کلیک کنید.

توجه داشته باشید، در صورتی که عضو سایت نباشید نمی توانید از تمامی امکانات و خدمات سایت استفاده کنید.
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 1 , از مجموع 1

موضوع: دو نقد درباره آثار احمد آرام / علي شروقي

  1. #1
    کاربر فعال سایت
    رشته تحصیلی
    روانشناسی بالینی
    نوشته ها
    6,602
    ارسال تشکر
    29,978
    دریافت تشکر: 25,422
    قدرت امتیاز دهی
    43643
    Array
    نارون1's: لبخند

    پیش فرض دو نقد درباره آثار احمد آرام / علي شروقي

    درباره «به چشم‌هاي هم خيره شده بوديم»نوشته احمد آرام

    روايت در چنگ تقدير



    قصه‌هاي احمد آرام را مي‌توان به دو نوع تقسيم كرد: يكي قصه‌هايي با فضاهاي جنوبي و بومي و مولفه‌هاي امروزه آشناي رئاليسم جادويي كه اگر بخواهيم در تاريخ ادبيات داستاني خودمان پيشينه‌اي برايشان جست‌وجو كنيم به كتاب «ترس و لرز» غلامحسين ساعدي مي‌رسيم.

    نوع دوم اما قصه‌هايي است عمدتا بي‌زمان و مكان و با فضاها و عناصر مدرن شهري. مجموعه داستان «به چشم‌هاي هم خيره شده بوديم» مجموعه‌اي است كه در آن مي‌توان نمونه‌هايي از هر دو نوع را خواند. هم قصه‌هايي با مولفه‌هاي بومي و وهم‌انگيز و هم قصه‌هايي با فضاهاي مدرن شهري. اما آنچه در نوشته‌هاي آرام، اين دو نوع شايد در نگاه اول متفاوت و بي‌ارتباط به يكديگر را به هم متصل و آنها را به مجموعه‌اي واحد بدل مي‌كند، بيش از هرچيز، گرفتار بودن آدم‌هاي اين قصه‌ها در چنگ نيروهاي طبيعي يا مصنوعي و ماشيني ناشناخته‌اي است كه زندگي آدم‌ها را به يك چرخه ابدي تباهي دچار كرده‌اند.

    اين نيروها يا مثل قصه‌هاي «فانوس» و «دره‌هاي ماه زده» برآمده از دل طبيعت‌اند يا مثل قصه‌هاي «خرده روايت‌هاي منطقه البروج» و «راگا» عناصري مصنوع و مدرن و گاهي هم مثل «شب به يادماندني»، تلفيقي از اين هر دو، چنانكه در اين قصه روايت به عنوان عنصري ساخته و پرداخته ذهن راوي با طبيعت دست به دست هم مي‌دهد تا آدم‌هاي قصه را به تباهي بكشاند و نكته اين است كه اگر در بسياري از قصه‌هاي شكل گرفته حول محور چرخه‌اي تباه كننده، خود روايت و قصه‌گويي به عنصري مقاوم در مقابل اين چرخه بدل مي‌شود، در قصه‌هاي اين مجموعه، گويا روايت، خود پيشاپيش تباهي و استيلاي قدرت‌هاي مرموز طبيعي و مصنوعي را به عنوان تقديري غيرقابل ابطال پذيرفته است.

    همچون همان قصه «شب به يادماندني» كه در آن راوي به كمك شخصيت‌هايي كه دورش حلقه زده‌اند، قصه‌اي را مي‌سازد و شخصيت قصه‌اش را با همدستي طبيعت نابود مي‌كند يا قصه «راگا» كه در آن سلطه روايت معروف و قديمي اديپ، تقديرش را به شخصيت‌هاي قصه تحميل مي‌كند و ابهام و عدم قطعيت نيز در نهايت نمي‌تواند آن تقدير نهايي را شكست دهد. مساله اصلي در قصه‌هاي آرام تكرار و بازگشت مدام مرگ و تباهي و ناتواني آدم‌ها از بيرون آمدن از چرخه تقدير و مقاومت در برابر آن است.

    بنابراين مي‌توان گفت كه آدم‌هاي اين قصه‌ها با شكلي مطلق و يكپارچه از تقدير مواجه‌اند كه گويا شكست‌شان در مقابل آن حتمي و از پيش مشخص است و بيهوده نيست كه مادر در قصه «فانوس» بي‌اعتنا به تقلاي بچه‌ها براي گريز از پيشروي دريا، بازگشت مرده‌اش را انتظار مي‌كشد تا هرچه زودتر همراه او تسليم تقدير خود شود.

    مقاومت بي‌معناست و به همين دليل آنجا هم كه مثل قصه «خرده روايت‌هاي منطقه البروج»، با روايتي پاره‌پاره و گسسته روبه‌رو مي‌شويم گويا اين گسستگي نه عنصري مقاومت‌كننده در برابر نيرويي واحد و منسجم و يكپارچه كه خود سخت تحت سلطه آن وحدت و يكپارچگي است چنانكه در پس گسست و تكه‌تكه بودن اين قصه تقدير و سرگذشتي واحد قابل شناسايي است.

    تقديري كه به صورت يك مركز ثقل در نهايت تمام عناصر گريزنده و دست به كار گسست و فرار از سرنوشت محتوم را به خود مي‌كشد و به سوي خود باز مي‌گرداند. مثل دره‌هاي ماه زده در قصه آخر كتاب به همين نام. در اين قصه كه يكي از بهترين قصه‌هاي مجموعه است، يحيي علي به راوي مي‌گويد: «من بايد برم عبدالرحيم. تا وقتي كه دره‌هاي ماه زده لعنتي سايه مي‌اندازه بالاي سقف آبادي، نه جوونا مي‌تونن به جايي برسن نه دخترهاي آبادي صاحب شوهر مي‌شن؛ بايد رفت.»

    اما يحيي علي، خود به رغم اين عزم جزم براي گريز از دره‌هاي ماه زده دست آخر در حوالي همين دره‌ها تير مي‌خورد و نعش‌اش سرازير دره‌هاي ماه زده مي‌شود. دره‌هايي كه نمونه نوعي نيروهايي هستند كه آدم‌هاي قصه‌هاي آرام گويا براي ابد در مدارشان گرفتار مانده‌اند چنانكه تمام راه‌هاي گريز از اين نيروها در نهايت به بن‌بست ختم مي‌شود و فراريانِ اديپ‌وار از تقدير گريخته در نهايت به دام مي‌افتند و نابود مي‌شوند.

    قصه‌هاي احمد آرام در مجموعه «به چشم‌هاي هم خيره شده بوديم» گويا حاوي سرنوشت محتومي است كه پيشاپيش رقم خورده و بنابراين روايت نيز به خدمت آن در آمده و به رغم تقلا براي گسست از اين سرنوشت سرانجام مقابل آن سرخم مي‌كند يا از همان آغاز با آن همدست مي‌شود تا تباهي پيشاپيش معين شده را هرچه زودتر به سرانجام برساند.







    احمد آرام، راوي كابوس‌هاي سرزمين جنوب



    احمد آرام نويسنده جنوبي، بوشهري است و در شيراز زندگي مي‌كند. اغلب داستان‌هاي او فضاي بومي و جنوبي دارد. آرام جنوب خود را مي‌سازد: طبيعتي خشن و فضايي وهم‌انگيز. او اولين بار با مجموعه داستان «غريبه در بخار نمك» جنوب خودش را روايت كرد.

    اين مجموعه هفت داستان كوتاه دارد. در داستان «غريبه در بخار نمك» مردي ارمني‌تبار به نام «امانوئل استپانيان» كه آواره و تنهاست به مناطق جنوبي سفر كرده است. او در يكي از بهداري‌هاي منطقه، با وجود شرجي و گرماي هوا، به طبابت مشغول مي‌شود، اما فضاي سنگين جنوب، زندگي كسالت‌بار و تفتيش‌هاي «وكيل حسن» كه دايم او را زير نظر دارد، زندگي او را متحول كرده تا اينكه تصميم به خودكشي مي‌گيرد.



    «مرده‌اي كه حالش خوب است» رماني است كه آرام پس از موفقيت مجموعه داستان «غريبه در بخار نمك» منتشر كرد؛ روايت پسري كه حكايت سه بار مردن پدر خود را بازگو مي‌كند؛ پدري در ظاهر عياش و خوشگذران اما در باطن عجيب و منحصربه‌فرد. او با شيفتگي از اين پدر سخن مي‌گويد و در خلال حرف‌هايش، گويا مي‌خواهد نشان دهد كه در چنين جغرافيايي، چه بهاي سنگيني را بايد براي متفاوت بودن پرداخت. آرام خودش مي‌گويد، «مرده‌اي كه حالش خوب است»، روايت كابوس‌ها و روياهايي است كه سال‌ها با او بوده است.

    رمان آغازي واقع‌گرايانه دارد اما به‌تدريج با كابوس‌هاي سرزمين جنوب درهم مي‌آميزد و حال‌وهوايي وهم‌آلود و جادويي پيدا مي‌كند. مجموعه داستان «آنها چه كساني بودند» كتاب ديگر آرام است. احمد آرام در اين كتاب نيز تجربه نوشتن از جنوب و وهم‌انگيزي‌اش را با روايتي كولاژگونه ادامه مي‌دهد.

    داستان نخست اين مجموعه «جفو» نام دارد. جفو، جواني است كه عقب‌مانده ذهني است. او در شهر ساحلي در حاشيه خليج‌فارس زندگي مي‌كند. مردم اين منطقه باور دارند كه هرازگاهي چيزي داخل دريا مي‌افتد. جفو هم اصرار دارد كه صداي وحشتناكي را شنيده است. «كسي ما را به شام دعوت نمي‌كند» سومين مجموعه داستان احمد آرام، شامل شش داستان كوتاه است.

    «از شما چه پنهان احساس خوشي ندارم»، «چقدر به هم شبيه بوديم»، «كنتراست»، «كافه الكترا»، «كسي ما را به شام دعوت نمي‌كند» و «تعادل» عنوان داستان‌هاي این مجموعه هستند. داستان‌هاي احمد آرام در اين مجموعه نيز تلفيقي از خيال و واقعيت است كه زباني روان و ساده اما روايتي نسبتا پيچيده دارد.

    داستان نسبتا بلند «كسي ما را به شام دعوت نمي‌كند»، روايت مردي است كه پس از 10سال به خانه‌اش بازگشته و خاطراتش را مرور مي‌كند؛ خاطراتي كه انگار بايد تا هميشه بر دوش بكشد. «همين حالا داشتم چيزي مي‌گفتم» نوشته‌ احمد آرام مجموعه داستان ديگر اوست كه پنج داستان كوتاه دارد. شخصيت‌هاي داستان‌ها با سردرگمي و هراس زندگي خود را دنبال مي‌كنند‌.

    تقدير و مرگ مانند بيشتر داستان‌هاي آرام از مفاهيم اصلي مجموعه‌اند. مجموعه داستان «به چشم‌هاي هم خيره شده بوديم»، مجموعه داستان اخير آرام است كه به تازگي در نشر كتابسراي تنديس منتشر شده. داستان‌هاي اين مجموعه تجربه‌اي تازه در تكنيك و استفاده از شيوه رئاليسم جادويي در فضاهاي شهري است و راوي داستان‌هاي آن زنان و مردان مختلف و از اقشار گوناگون جامعه هستند. احمد آرام از پايان رمان تازه‌اش، «بداهه‌گويي حلزون‌هاي پسر» نیز خبر می‌دهد كه قرار است توسط نشر افق منتشر شود.








    شورای گسترش زبان و ادبیات فارسی

    اللَّهُمَّ اجْعَلْنِي أَخْشَاكَ كَأَنِّي أَرَاكَ وَ أَسْعِدْنِي بِتَقْوَاكَ
    مجلـــه رویش ذهــن


  2. کاربرانی که از پست مفید نارون1 سپاس کرده اند.


اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •