جناب پرسا
برای روشن شدن بعضی مسائل باید ترتیب منطقی بحث روشن بشود.
تا علاوه بر بحثی که انجام می شود به خواننده هم از این مباحث چیزی عائد شود.
رد این بیان شما خیلی واضح تر از آن است که بخواهیم استدلالات معرفت شناختی بیاوریم
به این علت که ما در معرفت شناسی چیزی به نام تسامح و مماشات نداریم
یا ادراک و تفسیر درست است (طبق مبانی معرفت شناختی) یا درست نیست!
همچنین یک استدلال وقتی درست است که همه مقدماتش نیز درست باشند و الا نتیجه آن ارزشی نخواهد داشت.
اما برای اینکه مستدل هم باشد :
اولا در معرفت شناسی جای بحث تقدس نیست.
بلکه بحث ارزشهای شناختی مطرح می باشد که ارزش هم فهم و ادراک هم به اندازه صحت آن است.
دوما طبق ادعای خود شما که قائل به تسامح می شوید دلیلی برای پاسخ دادن به نظر شما وجود ندارد چون سخن شما، خودش را نقض می کند. چون یک ادراک ذهنی است و ارزشی ندارد! دلیلی هم ندارد که ما آن را تحمل کنیم چون قائل به تسامح نیستیم!
سوما قدرت ذهنی انسان در درک حقایق خلاصه نمی شود! بلکه خیال پردازی و تصویر سازی هایی که مبنایی واقعی ندارند نیز از قدرت های ذهنی انسان محسوب می شوند مثل تصور اینکه کره زمین روی شاخ گاو باشد!
لذا معرفت های ذهنی هم می تواند خیالی باشد هم می تواند واقعی باشد.
آن قسمت از معرفت های ما که واقعی هستند، بخاطر تناسبی که با واقعیت بیرونی دارند واقعی شمرده می شوند.
مثل فهم ما از قواعد ریاضی حاکم بر طبیعت که قابل نقض هم نیستند! 2+2=4
و از آنجایی که در معرفت شناسی جای بحث تقدس نیست و ارزش گذاری طبق صحت و سقم یک ادراک انجام می شود ما باید به دنبال صحت و سقم ادارک ها باشیم
و گفتیم که صحت و واقعی بودن یک ادراک به خاطر تناسب آن با واقعیت بیرونی (خارج از ذهن) است
پس هر مقداری که شناخت ما با واقعیت بیرونی (طبیعت ) تطابق داشته باشد حمل بر صحت شده و دارای ارزش بوده و قابلیت احترام و عمل کردن را دارا می باشد.
این در مباحث طبیعی است.
اما در مباحث فرا طبیعی (ماورائی):
ما در زندگانی روزمره یکسری قضاوت ها و استدلالهایی داریم.
مثل همینکه شما برخی از حرف دیگران را رد می کنید یعنی قضاوت کرده اید و آن حرف را قبول ندارید!
اگر بحث را در مباحث دینی و اخلاقی مطرح کنیم باز هم همین قضیه اتفاق می افتد
که ما رفتاری های اخلاقی برخی را مورد نقد یا رد قرار می دهیم
یا حتی از کارهای خود پشیمان می شویم!
یا تصمیم به کاری دیگر می گیریم جهت جبران گذشته و اشتباهات
مثلا به خودمان می گوییم این کار را نباید انجام می دادم یا باید فلان کار را انجام بدهم
این قضاوت ها و رفتارهای روزمره ی ما نشانگر یک واقعیت بیرونی است
که ما بر طبق آن واقعیت کارهای خودمان را ارزش گذاری می کنیم و قضاوت می کنیم
و این واقعیت های بیرونی نشانه وحدت گرایی اخلاقی و دینی است
چرا که اگر مبنایی برای باید ها و نباید های (اخلاقی و دینی) که برای خود نباشد این ویژگی در نهاد ما انسانها فعال نمی شود که روی این امور ارزش گذاری و قضاوت کنیم.
چهارما یکسری برداشت ها و ادراکاتی برای ما اتفاق می افتد که یک رفتاری را در ما به دنبال دارد یعنی ما خود را ملزم به نشان دادن یک رفتار خاص میکنیم، مثلا وقتی در حال رانندگی تابلوی به پرتگاه نزدیک می شوید را ببینیم لاجرم برای محافظت از جان خود هم که شده سرعت خود را کم می کنیم.
این رفتار ما نشان می دهد که برای ادراک خود ارزش قائل شده و آن را معتبر می دانیم.
و این ادراک معتبر بخاطر آن تابلو می باشد
آن تابلو هم قراردادی است.
پس یکسری مفاهیم قراردادی وجود دارند که منشا ادراکات و شناخت های ما می شوند و واقعیت آنها به اندازه همان قراردادی بودن آنهاست.
به همین صورت وقتی یک افسر مافوق دستوری می دهد در ذهن سرباز یک ادراک شکل می گیرد و ان دستور را اجرا می کند. اجرا کردن دستور مافوق به خاطر ادراکی که این سرباز از دستور دارد می باشد که می داند لزوم آور است. و آن را دارای ارزش دانسته و معتبر می داند. این دستور هم منشا شناخت واقع شد و واقعیت این شناخت به اندازه ی ارزش آن دستور می باشد.
همچنین گاهی ما رفتار خود را بر طبق احساس و سلیقه ی خود ارزش گذاری می کنیم، مثلا میگوئیم چون غذای بی نمکی است نمی خورم! یا چون ترش است می خورم و ..
پس یکسری از ادراکات ما و رفتارهای ما بر طبق احساس بوده و ارزش آنهم به همان مقدار است.
حال
باز هم یکسری شناخت ها برای ما وجود دارد که خارج از مبنای دستور، قرارداد، احساس و سلیقه می باشند.
مثل خوب بودن عدالت مثل بد بودن ظلم و ستم مثل مجازات ظالم و ...
این باید ها و نباید های اخلاقی که برای خود مطرح می کنیم و آنها را دارای ارزش می دانیم بخاطر مصلحت خود و به عبارتی کمال خود است.
و هر چه توجه ما به خود و کمالات خود بیشتر باشد میزان این باید ها و نبایدهای اخلاقی در ما بیشتر می شود
در مباحث دینی هم دوست داشتن خود و دوست داشتن کمال نفس موجب می شود که ما با یکسری رفتارهایی که آنها را انتخاب می کنیم به آن سمت و سو حرکت کنیم
همه اینها نشان از این واقعیت دارد که فراتر از این ادراکات ما واقعیتی به نام کمال نهایی وجود دارد که ما سعی می کنیم خودمان را به آن برسانیم.
و وقتی شناختهای دینی و اخلاقی ما و ادراک ما دارای ارزش خواهد بود که ما را به آن کمال نزدیک و نزدیک تر کند.
لذا برای ارزش سنجی شناخت ها و برداشت های دینی، متناسب با آن کمال نهایی معیار وجود دارد که این شناخت ها را ارزش گذاری می کند.
ما در مباحث دینی منشا این کمال را خداوند می دانیم و او را دارای نهایت کمال. چون منشا خود دین نیز خداوند می باشد.
پس معیار ارزش گذاری روی شناخت های دینی ما هم به خداوند بر می گردد. و از آنجایی که در تفکر دینی خداوند وجودی کامل و مبرای از هر نوع نقص می باشد هر شناختی که منشا آن این ذات کامل باشد دارای ارزش و صحت می باشد. و مباحث غیر شناختی و اثباتی آن در کلام اسلامی مطرح می شود.
نتیجتا
جایی برای کثرت گرایی دینی باقی نمی ماند
وحدت گرایی دینی از متن زندگی روزمره ما قابل اثبات است
هر سخن قضاوت گونه و باید و نباید داری این نظریه کثرت گرایی را نفی می کند چون هر قضاوت و باید و نبایدی از یک مبنای واحد نشات می گیرد و از آنجا که مقدمه کثرت گرایی عدم مبنا برای ارزش گذاری روی شناخت ها می باشد خود به خود این نظریه رد می شود.
شناخت هایی که منشا آن خداوند می باشد دارای ارزش و صحت خواهند بود.
این گوشه ای از مباحث شناخت شناسی دینی بود
که به صورت خلاصه مطرح شد.
علاقه مندی ها (Bookmarks)