دوست عزیز، به سایت علمی نخبگان جوان خوش آمدید

مشاهده این پیام به این معنی است که شما در سایت عضو نیستید، لطفا در صورت تمایل جهت عضویت در سایت علمی نخبگان جوان اینجا کلیک کنید.

توجه داشته باشید، در صورتی که عضو سایت نباشید نمی توانید از تمامی امکانات و خدمات سایت استفاده کنید.
صفحه 4 از 4 نخستنخست 1234
نمایش نتایج: از شماره 31 تا 31 , از مجموع 31

موضوع: یک پاراگراف اضافه...

  1. #31
    کاربر جدید
    رشته تحصیلی
    علوم تجربی
    نوشته ها
    23
    ارسال تشکر
    22
    دریافت تشکر: 71
    قدرت امتیاز دهی
    0
    Array

    پیش فرض پاسخ : یک پاراگراف اضافه...

    آقا حرکت کن نمیبینی چراغ سبزه...!!!!! سرش رو برگردوند عذرخواهی کرد.. پاش رو روگاز گذاشت.. با سرعت میرفت.. اگه کسی از بیرون ماشین رو میدید فکر میکرد کسی تو ماشین نیست یه دفعه به خودش اومد کیلومتر شمار رو 120 بود حول شد پاشو رو ترمز گذاشتو ماشینو زد کنار.. تند تند نفس میکشید.. به روبه روش نگاه میکرد اما هیچی نمیدید.. از حالت شک خارج شد به خودش اومد چند ثانیه هم نشد... بغض تمام وجودش رو فرا گرفت سرشو گذاشت رو فرمون.. یه دل سیر گریه کرد...نفهمید کی از فرط گریه خوابش برد.. چشماشو که باز کرد دید ساعت 7صبحه.. از صحنه شوکه نشد انتظارشو داشت.. استارت زد و به سمت خونش حرکت کرد.. وقتی رسید دوباره به سمت کامپیوترش دوید روشنش کرد و رفت همون ایمیل رو باز کرد.. آره بازش کرد.. زد زیره خنده.. یه خنده از ته دل.. یه ایمیل تبلیغاتی با سابجکت 3روز بیشتر زنده نیستید!!!! خندید.. ولی زیاد طولانی نشد.. باز اشکاش سرازیر شد.. با خودش گفت.. همین یه روز... منو نابود کرد.. یاد نرگس افتاد.. به پاش افتاده بود.. فریاد میزد تنهام نزار تورو خدا نرو...یاد شیوناش افتاد..یاد خیانتی که بهش کرده بود افتاد.. با نفرت انگشتاشو به کف دستش فشار داد.. زمزمه کرد.." پری لعنتی"... رو تختش دراز کشید.. یاد روزای اول دوستیش با نرگس افتاد.. تو دلش گفت... وای خدا... گذشته بود ولی باز هم با یادآوریش قتد تو دلش آب میشد.. اس ام اس های ناگهانی.. بوسه های یواشکی.. چقد قشنگ بود... استرس گرفت بلند شد.. به سمت کشو ی لوازم شخصیش حرکت کرد.. آروم بازش کرد.. آخرین نامه ی نرگس بعد اون خیانت... شروع به خوندنش کرد.. برای هزارمین بار...:
    باز هم بغضو گریه وجودم رو فرا گرفته/بازهم اشک های خیسم گونه هام رو نمناک کرده.. بازهم درمرداب ای کاش ها افتادم... کجایی نجاتم بدی مهربان..بازهم در افسوس ها دست و پامیزنم و تو کنارم نیستی..مگراشک هایم را مقدس نمیخواندی؟ مگر برای قطره ای از آنبه زجه و آه و ناله نمیافتادی؟ ... حالا که در سیل قطره ها غرقم کجایی ای نامهربان؟ حال که در هجوم ناله های دردم کجایی ای نامهربان؟
    تاروپودممیلرزد و بند بند وجودم تورا میخواند و درهرتپش فریاد میزند
    برگرد...اماتو...به قدری درعشق بازی هایت غرقی که گویا فراموش کرده ای هنوزهم عشق منی... تو نیستی و من در دریای خون شب و روز غوتهورم... وفادار! شیون هایم جهنم را خاموش کرد...شیطان را به گریه واداشت اما توبازهم به اشک هایم خندیدی؟!!!!!من دیوانه ام و ... حتی در جهنم هم جایی برای خودنیافتم... همه جایش بوی تورا میداد...زنجیرم کردند...تنم را به آتش کشیدند...امامن تازه به آرامش رسیده بودم...لحظه ای گذشت ناگهان آتش فرو نشست...با تعجب سرم رابرگرداندم...فریاد زدم چرا مرا عذاب نمیدهید؟ تنها صدای آه و ناله و شیون های سرکشفرشتگان نوازشم داد...همه به یک جا خیره شده بودند از برزخیان و بهشتیان تا خودشیطان هق هق میکرد..من هم به آنجا خیره شدم...نامه ی عملم را نشان میدادند...درستبه آنجایی رسیده بود که به پایت افتاده بودم و رفتنت را به تاخیر می انداختم... دربهشت جایی ندارم...حتی جهنم هم مرا رانده بود... در برزخ بودن و نبودن گرفتار شدمو تنها یک سوال عذابم میداد...من را دیوانه کردی و... ... حالا که در سیل قطره هاغرقم کجایی ای نا مهربان؟ حال که در هجوم ناله های دردم کجایی ای نامهربان؟
    از کنارکاجی گذشتم...جویباری دورش حلقه زده بود... او را دیدم و یاد آن شب افتادم... شبیکه به پایت افتاده بودم و آواز نرفتنت را در گوش های بسته ات فریاد میزدم و توبازهم می خندیدی!!! بعد از تو هر شبم یلدا شد و هرروزم عاشورا... ولی همه ی اینهافدای تاری از وجودت...من که رفتم اما تو بمان ولی یادت باشد که... حالا که در سیلقطره ها غرقم کجایی ای نا مهربان؟ حال که در هجوم ناله های دردم کجایی اینامهربان؟
    ویرایش توسط ramtin777 : 14th July 2012 در ساعت 02:11 AM

  2. کاربرانی که از پست مفید ramtin777 سپاس کرده اند.


صفحه 4 از 4 نخستنخست 1234

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •