جمعبنديِ نهايي از منظر فقه
از اين مجموعه روايات و سيره ضمنيِ پيامبر در تحسين شاعراني كه شعر حق ميگفتند و نيز سيره ائمّه(ع) در تشويق شاعراني كه شعر در
مدح ائمّه و نيز دفاع از حريم اسلام ميگفتند، برميآيد كه بحث كراهت مطلق شعر كه در بند قبل به آن پرداخته شد، نميتواند مقبوليّتِ قطعيِ
فقهي داشته باشد و شعر اگر در مدح اسلام و دفاع از کيان دين باشد، مستحب است و بايد به آن پرداخته شود. از همين روست كه اساساً فقها
بحث در مورد كراهت يا استحباب شعر را مشمول «قاعده تسامح» ميدانند و مسئله غامض و مهمّي را در آن نميبينند. در «حدائق الناضره»،
«بحار الانوار»، «جواهر الكلام» و مانند آن، كراهت شعر به استناد محتوا و مضمون حق يا باطل آن صورت متفاوت پيدا ميكند.
اما از منظر ديگر، اساساً بحثهاي مربوط به كراهت شعر به طور مطلق، مربوط به اشعاري است كه جنبه خيالبافانه داشته و «تخيّل» در آن ها باشد،
كه هر چند حق باشند، امّا چون بحث خيال و اغراق و مانند آن در آن ها هست مكروه دانسته ميشوند. بر اين اساس، شعر «مستحب» نيز، شعري
ست كه موزون و مقفّا باشد، اما از تخيّل و اغراق در آن، كه مستند قول دروغي باشد، چيزي نباشد، بلكه مثلاً فضايل و مناقب اهلبيت(ع) در جامه
وزن و قافيه ريخته و سروده شود. كساني مانند «فاضل نراقي» اين نظريه را پذيرفتهاند و آن را جمع بين روايات متضاد در باب شعر دانستهاند
(مستند الشيعه، ج 10،ص 315).
(از «محقّق كركي» نيز نقل است كه: اگر كسي معتقد شود، شعر مشتمل بر موعظه يا مدح پيامبر، ائمه يا رثاي امام حسين(ع) و مانند آن جايز است،
حرف بعيدي نزده است. چون اين اشعار همگي عبادت هستند و منافيِ غرض از ساختن مساجد (و مانند آن) نيستند و پيشينيان هم حتماً اينگونه
شعرها را در مساجد ميخواندهاند» (جامع المقاصد، ج 2، ص151.)
بدين سان، با وجود اختلافنظری که در متن روايات و ديدگاههای فقهی وجود دارد و در پارهای موارد به صدور احکام مختلف فقهی در مورد شعر و
شاعری انجاميده است، میتوان سرانجام اينگونه موضوع را جمعبندی نمود که اولاً شعر در شرع، اساساً «مباح» است و ثانياً اگر حکمی بر کراهت
شعر در ميان اقوال فقهاء ديده ميشود، نخست درمورد اشعار مذموم است که متضّمن مفسدهای شرعی باشند و دوم برای آن است که اشتغال
به شعر و شاعری، فرد را از امور معنوی باز ندارد. نظريه اخير مقاله نيز براي جمع بين تضّاد روايات، بر اين قرار گرفت، که کسانی که در اين راه
کوشيدهاند، شعری را که ماده مقوّمِ آن خيال باشد، مکروه و شعری را که از خيال و خيالپردازي تهی باشد و بيانِ واقع در جامه وزن و قافيه باشد،
مستحب و بل که گاه در مواضعی واجب ميدانند.
منبع
علاقه مندی ها (Bookmarks)