کـــــلافه که باشی ... دلتنگِ کسی هستی ، که نیست!
حوصله کسی را نداری ؛ که هست...
کـــــلافه که باشی ... دلتنگِ کسی هستی ، که نیست!
حوصله کسی را نداری ؛ که هست...
رنگین کمونِ 6 رنگ
-----------------------------
سوالات مربوط به بخش هنر و شهرسازی
با ما در ارتباط باشید
قفس داران سكوتم را شكستند
دل دائم صبورم را شكستند
به جرم پا به پاي عشق رفتن
پر و بال عبورم را شكستند
مرا از خلوتم بيرون كشيدند
چه بي پروا حضورم را شكستند.
خدایا هرآنچه کن که خود صلاح میدانی
که من
به هرآنچه تو کنی راضی ام
از خدا پرسیدم : خدایا چطور می توان بهتر زندگی کرد؟ خدا فرمود :
گذشته ات را بدون هیچ تاسفی بپذیر،
با اعتماد زمان حال ات را بگذران
و بدون ترس برای آینده آماده شو.
ایمان را نگهدار
و ترس را به گوشه ای انداز .
شک هایت را باور نکن
و هیچگاه به باورهایت شک نکن .
زندگی کوتاه است اما طولانی ترین چیزیست که در اختیار ما انسانها قرار دارد...
قویی که شنا میکرد در برکه ی چشمانت / موجی که رها میشد در بستر چشمانت / قلبی که نفس میزد در دام گریبانت / من بودم و خواهم بود همواره پریشانت
سر زد به دل دوباره غم کودکانه ای
آهسته میتراود از این غم ترانه ای
باران شبیه کودکی ام پشت شیشه هاست
دارد دل هوای گریه ، خدایا بهانه ای .....
زندگی
یکی شاد یکی در حال کار یکی مثل من پی شادی
یکی هم ممکنه عزیزشو از دست داده باشه
زندیگی
میتونیم حسش کنیم ؟
من بشنوم زبونم و گاز میگیرم ولی ممکنه
الان چه حالی داره
ممکنه یکی باباشو از دست داده باشه
الان بی باباس یعنی
درک نمیشه کرد
ولی رفتنی ها رفتن،
چی بگی بهش
چجوری اروم کنی، زبان ما جواب میده؟!
فکر نکنم،اگه کسی رو که دیروزش دیدی الان بدن بیجونش جلوت باشه چیکار میکنی
در میری؟ یا سعی میکنی فکر نکنی
شاید میری لا به لای صفحه ی اینتر نت قایم میشی؟
هر کس اندازه ای داره
کی میدونه
بازم شکر خدا
تا کاسه ی من تموم نشده شکرت
امیدوارم ما رو ببخشی ، میگیم ترس نداره ولی داره یعنی یکم خوف داره
خوف اینکه خوب نبودی...
مبر ز موی سپیدم گمان به عمـــــــــــــــر دراز
جوان ز حادثه ای پـــــــــــــــــیر می شود گاهی
چقدر زود دیر می شود...
تو بخــــواه تا به سویتـــ ز هـوا سبکــــ ـتر آیـــم ...
دلم یه شکم سیر گریه میخواد
<زندگی یا امید به زندگی کدامیک از اینها؟شایدم سربازی.
یک شبی مجنون نمازش را شکستبی وضو در کوچه لیلا نشست
عشق آن شب مست مستش کرده بود
فارغ از جام الستش کرده بود
سجده ای زد بر لب درگاه او
پر زلیلا شد دل پر آه او
گفت یا رب از چه خوارم کرده ای
بر صلیب عشق دارم کرده ای
جام لیلا را به دستم داده ای
وندر این بازی شکستم داده ای
نشتر عشقش به جانم می زنی
دردم از لیلاست آنم می زنی
خسته ام زین عشق، دل خونم مکن
من که مجنونم تو مجنونم مکن
مرد این بازیچه دیگر نیستم
این تو و لیلای تو ... من نیستم
گفت: ای دیوانه لیلایت منم
در رگ پیدا و پنهانت منم
سال ها با جور لیلا ساختی
من کنارت بودم و نشناختی
عشق لیلا در دلت انداختم
صد قمار عشق یک جا باختم
کردمت آوارهء صحرا نشد
گفتم عاقل می شوی اما نشد
سوختم در حسرت یک یا ربت
غیر لیلا برنیامد از لبت
روز و شب او را صدا کردی ولی
دیدم امشب با منی گفتم بلی
مطمئن بودم به من سرمیزنی
در حریم خانه ام در میزنی
حال این لیلا که خوارت کرده بود
درس عشقش بیقرارت کرده بود
مرد راهش باش تا شاهت کنم
صد چو لیلا کشته در راهت کنم.
زندگی کوتاه است اما طولانی ترین چیزیست که در اختیار ما انسانها قرار دارد...
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)
علاقه مندی ها (Bookmarks)