دوست عزیز، به سایت علمی نخبگان جوان خوش آمدید

مشاهده این پیام به این معنی است که شما در سایت عضو نیستید، لطفا در صورت تمایل جهت عضویت در سایت علمی نخبگان جوان اینجا کلیک کنید.

توجه داشته باشید، در صورتی که عضو سایت نباشید نمی توانید از تمامی امکانات و خدمات سایت استفاده کنید.
صفحه 1 از 5 12345 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 50

موضوع: اگه به خوندن کتاب علاقه داری، بیا تو ...

Hybrid View

پست قبلی پست قبلی   پست بعدی پست بعدی
  1. #1
    همکار بخش مذهبی
    نوشته ها
    4,395
    ارسال تشکر
    7,424
    دریافت تشکر: 12,850
    قدرت امتیاز دهی
    7192
    Array

    پیش فرض اگه به خوندن کتاب علاقه داری، بیا تو ...

    سلام بر دوستان گرامی

    تو این مدت کوتاهی که تو انجمن هستم و مطالب عزیزان رو می خوندم ، احساس کردم ،جای این قسمت تو انجمن خالیه که با کمک شما خوبان امیدوارم به سر انجام خوبی برسه .

    هدف: معرفی انواع کتاب های موجود در حیطه های مختلف


    نوع فعالیت : گذاشتن خلاصه یا جملات قشنگ از کتاب هایی که تا حالا مورد مطالعه قرار گرفته .

    ( لزوما بنا نیست گزینش عاطفی توش دخیل باشه.هر کدوم به یادتون اومد یا دم دستون بود رو ثبت کنید.) ...

    فکر و ذهنتان پرفروغ و تابنده
    اللهم عجل لولیک الفرج و العافیه و النصر



  2. #2
    همکار بخش مذهبی
    نوشته ها
    4,395
    ارسال تشکر
    7,424
    دریافت تشکر: 12,850
    قدرت امتیاز دهی
    7192
    Array

    پیش فرض پاسخ : اگه به خوندن کتاب علاقه داری، بیا تو ...

    زندگی ریاکارانه


    به‌منظور رسیدگی به حقیقت خشم خود، شما می‌باید هیچ نوع قضاوتی روی آن نداشته باشید.

    زیرا به محض اینکه متضاد آن‌را در ذهن متصور می‌شوید، در واقع، آن‌را محکوم می‌کنید و درنتیجه، قادر نیستید آن‌را همان‌گونه که «هست»، ببینید.

    هنگامی که می‌گویید شخصی را دوست ندارید یا از او متنفر هستید، این خود، یک حقیقت است. اگرچه به نظر وحشتناک می‌رسد.

    اگر به آن نگاه کنید و به‌طور کامل، به ژرفای آن فرو روید، این احساس، متوقف می‌شود. اما شما می‌گویید: «من نباید متنفر باشم، من باید در قلب خود، عشق را جای دهم.»

    درنتیجه، شما در یک دنیای ریاکارانه با استانداردهای مضاعف، زندگی می‌کنید. زندگی با تمامیت و ژرفا در زمان حال یعنی زندگی کردن با «آنچه که هست»،

    یعنی زندگی با واقعیت، بدون هیچ‌گونه ملامت و توجیه. در آن‌صورت، کاملاً درمی‌یابید که این مسئله در شما پایان یافته است، وقتی به وضوح و روشنی «ببینید»،

    مسئله حل شده است...



    برگرفته از كتاب:

    رهايي از دانستگي؛

    مورتي، كريشنا؛
    ویرایش توسط طلیعه طلا : 8th October 2011 در ساعت 05:54 AM
    اللهم عجل لولیک الفرج و العافیه و النصر


  3. 11 کاربر از پست مفید طلیعه طلا سپاس کرده اند .


  4. #3
    همکار بخش مذهبی
    نوشته ها
    4,395
    ارسال تشکر
    7,424
    دریافت تشکر: 12,850
    قدرت امتیاز دهی
    7192
    Array

    پیش فرض پاسخ : اگه به خوندن کتاب علاقه داری، بیا تو ...

    خدای عشق


    اگرچه خدایان همه سعادتمند و جاویدان‌اند، اما اگر صدای من به اعلان این حقیقت بزرگ رسا باشد، می‌گویم که خدای عشق، ‏سزاوارتر و زیباتر از دیگر خدایان است.

    چه همیشه نورسیده و ‏نازک‌طبع است و بدین سبب از هر چیز کهنه و سالخورده گریزان می‌باشد و بر خدای عشق دست نمی‌توان یافت

    و عشق را با پیری دشمنی است و پیری را پیش عشق جایی نیست، اما جوانی و عشق پیوسته با هم زیست می‌کنند

    و به مصداق مثل معروف که گفته‌اند: ‏«هر موجودی جنس خود را همچون کاه و کهرباست» ‏آشکار می‌شود که از یک جنس‌اند...



    برگرفته از كتاب:

    ضيافت

    افلاطون؛
    اللهم عجل لولیک الفرج و العافیه و النصر


  5. 10 کاربر از پست مفید طلیعه طلا سپاس کرده اند .


  6. #4
    همکار بخش مذهبی
    نوشته ها
    4,395
    ارسال تشکر
    7,424
    دریافت تشکر: 12,850
    قدرت امتیاز دهی
    7192
    Array

    پیش فرض پاسخ : اگه به خوندن کتاب علاقه داری، بیا تو ...

    هنگام درخواست از کسی، مصالح او را هم در نظر بگیرید


    کافی نیست که فقط درخواست خود را با کسی مطرح کنید و انتظار داشته باشید که خواسته‌ی شما را برآورده نماید.

    حساب کنید که چگونه می‌توانید ابتدا خدمت یا کمکی به او بکنید. اگر فکری در زمینه‌ی کسب و کار دارید و به آن منظور به پول احتیاج دارید،

    راهش این است که کسی را پیدا کنید که هم بتواند کمک کند و هم خودش منتفع شود. برای او روشن سازید که این فکر تا چه حد می‌تواند

    به سود او و شما باشد. مصالح و منافع طرف مقابل ممکن است جنبه‌ی مادی نداشته باشد. ممکن است فقط نوعی احساس، یا درک یا رؤیا باشد،

    که اغلب همین مقدار کافی است...


    برگرفته از كتاب:

    به سوي كاميابي (نيروي بيكران)؛

    آنتونی رابینز
    اللهم عجل لولیک الفرج و العافیه و النصر


  7. 10 کاربر از پست مفید طلیعه طلا سپاس کرده اند .


  8. #5
    همکار بخش مذهبی
    نوشته ها
    4,395
    ارسال تشکر
    7,424
    دریافت تشکر: 12,850
    قدرت امتیاز دهی
    7192
    Array

    پیش فرض پاسخ : اگه به خوندن کتاب علاقه داری، بیا تو ...

    اولین درس دوران کودکی من

    «درد را دوست ندارم، هرگز هم آن را دوست نخواهم داشت، ولی باید اذعان کنم که آموزگار خوبی است.»

    ... برای دانستن باید بهایش را پرداخت، این اولین درس دوران کودکی‌ام بود. به این ترتیب بود که خواندنِ ساعت را روی صفحه‌ی ساعت‌های دیواری یاد گرفتم.

    سه ساله بودم یا سه سال‌و‌نیمه، یک ماه تمام، مادرم هر روز دو ساعت پشت سر هم ناپدید می‌شد. هرگز ندانستم کجا می‌رفت،

    پدرم دراین‌باره هرگز جوابی به من نداد. در آن روزها قیافه‌ی عجیبی داشت، می‌ترسیدم، از هیچ چیز سر درنمی‌آوردم، و اگر مادرم برنمی‌گشت،

    پدرم ساعت دیواری را نشانم می‌داد و می‌گفت: نگاه کن، وقتی عقربه‌ی کوچک اینجا برسد و عقربه‌ی بزرگ اینجا، فلان ساعت خواهد بود و مامان خندان مثل همیشه برمی‌گردد.

    به این ترتیب بود که خواندن ساعت را یاد گرفتم و به همین ترتیب بود که بقیه‌ی چیزها را آموختم. با کمبود و با حضور درد در وجودم. درد را دوست ندارم،

    هرگز هم آن را دوست نخواهم داشت، ولی باید اذعان کنم که آموزگار خوبی است...


    برگرفته از كتاب:

    ديوانه‌بازي

    كريستين،بوبن
    اللهم عجل لولیک الفرج و العافیه و النصر


  9. 9 کاربر از پست مفید طلیعه طلا سپاس کرده اند .


  10. #6
    همکار بخش مذهبی
    نوشته ها
    4,395
    ارسال تشکر
    7,424
    دریافت تشکر: 12,850
    قدرت امتیاز دهی
    7192
    Array

    پیش فرض پاسخ : اگه به خوندن کتاب علاقه داری، بیا تو ...

    در انتظار خرگوش

    در قلمروِ پادشاهيِ سونگ، روزي روستايي‌مردي به هنگام كار در كشتزار خرگوشي را ديد كه هراسان از صداي پاي او به شتابِ تيري از پس بوته‌يي برجست،

    به درختي كشن برخورد گردنش بشكست و بر جاي سرد شد.

    روستايي، بي‌زحمت و رنجي روزيِ نامنتظر را برداشت و با خود به خانه برد.

    از آن روز باز، روستاييِ نادان هر بامداد به كشتزار رفته زير درخت بر زمين مي‌نشست و زانو در بغل مي‌گرفت و انتظار مي‌كشيد. – انتظار خرگوشي ديگر

    كه از جايي بر جسته با درخت اثابت كند و گردنش بشكند.

    خرگوش ديگري به چنگ روستايي نيامد. اما او خود ديري اسباب خنده‌ي مردم شد كه در قلمروِ پادشاهيِ سونگ مي‌زيستند...


    برگرفته از كتاب:

    مجموعه‌ي آثار، دفتر سوم: ترجمه‌ي قصه و داستان‌هاي كوتاه

    احمد شاملو
    ویرایش توسط طلیعه طلا : 8th October 2011 در ساعت 01:35 PM
    اللهم عجل لولیک الفرج و العافیه و النصر


  11. 7 کاربر از پست مفید طلیعه طلا سپاس کرده اند .


  12. #7
    همکار بخش مذهبی
    نوشته ها
    4,395
    ارسال تشکر
    7,424
    دریافت تشکر: 12,850
    قدرت امتیاز دهی
    7192
    Array

    پیش فرض پاسخ : اگه به خوندن کتاب علاقه داری، بیا تو ...

    تو به زندگی‌ات معنا می‌دهی

    «تو هستی که با نوع ‏احساس خودت به هر چیزی معنا می‌دهی.»

    تو به هر چیزی در زندگی معنا می‌دهی. هیچ وضعیتی با برچسب خوب یا بد ‏نمی‌آید. همه چیزخنثی است. رنگین‌کمان یا رعد و برق نه خوب است و نه بد.

    ‏آن‌ها صرفاً رنگین‌کمان و رعد و برق هستند. تو هستی که با چگونگی حال و ‏هوای خودت در مورد رنگین‌کمان به آن مفهوم می‌دهی. تو هستی که با نوع ‏احساس

    خودت به هر چیزی معنا می‌دهی. هر شغلی نه خوب است و نه بد. صرفاً شغل است. اما چگونگی احساس تو در مورد شغل، مشخص می‌کند که این شغل برای تو

    خوب است یا نه.

    هر رابطه‌ای نه خوب است و نه بد. صرفاً یک رابطه است. اما چگونگی احساس تو در مورد ارتباط است که ثابت می‌کند آیا این ارتباط برای تو خوب است یا بد...

    برگرفته از كتاب:

    قدرت

    راندا برن
    اللهم عجل لولیک الفرج و العافیه و النصر


  13. 7 کاربر از پست مفید طلیعه طلا سپاس کرده اند .


  14. #8
    همکار بخش مذهبی
    نوشته ها
    4,395
    ارسال تشکر
    7,424
    دریافت تشکر: 12,850
    قدرت امتیاز دهی
    7192
    Array

    پیش فرض پاسخ : اگه به خوندن کتاب علاقه داری، بیا تو ...

    مهر ناب

    عطا کردنِ مهر ناب همواره توأم با شعف است. اگر پس از ‏بخشیدن، به این سبب که تقدیر یا تملق ندیده‌اید یا نام‌تان در جراید نیامده، دل‌ریش شدید،

    آن‌گاه بدانید که نخوت موجب بخشش‌تان شده و نه مهر و این‌که تنها به این جهت می‌بخشیدید که چیزی دریافت کنید. به‌واقع نمی‌بخشیدید، بلکه حرص می‌ورزیدید.

    ‏خویشتن را وقف سعادت دیگران نموده و در هرچه می‌کنید، خود را فراموش نمایید؛ این سرّ سعادت ماندگار است.

    ‏همواره مراقب باشید که از خودپرستی حذر کنید و آموزه‌هایی از ‏خودگذشتگی درونی را صمیمانه فرا بگیرید. آن‌گاه بر بلندترین بلنداهای ‏سعادت صعود خواهید نمود و

    در آفتاب بی‌ابر شعف عالمگیر و ملبس به جامه‌ی تابان جاودانگی باقی خواهید ماند.


    برگرفته از كتاب:

    مسير رفاه

    جیمز آلن
    اللهم عجل لولیک الفرج و العافیه و النصر


  15. 9 کاربر از پست مفید طلیعه طلا سپاس کرده اند .


  16. #9
    همکار بخش مذهبی
    نوشته ها
    4,395
    ارسال تشکر
    7,424
    دریافت تشکر: 12,850
    قدرت امتیاز دهی
    7192
    Array

    پیش فرض پاسخ : اگه به خوندن کتاب علاقه داری، بیا تو ...

    نقاشِ آب


    ‏او روی آب نقاشی می‌کرد. این اختراع او بود. ‏ یعنی مثل نقاش‌های گذشته نمی‌گذاشت آبِ رنگین روی کاغذ بریزد. او برای آویزان کردن، نقاشی نمی‌کشید.

    اصلاً ‏تابلویی نقاشی نمی‌کرد. آن چیزی را که تا زمان اختراعش به عنوان تصویر ‏شناخته شده بود، نقاشی نمی‌کرد.

    ‏او روی آب نقاشی می‌کرد. روی همه نوع آب. روی حوضچه‌های بارانی، روی دریا، روی دیگِ لبالب از آب، روی سطحِ آبی که از گلدان بیرون ریخته و دوروبرش جمع شده بود،

    روی آب دریاچه، روی آبِ حمام. روی آب صاف نقاشی می‌کرد. روی آبِ روشن، روی آب گل‌آلودِ پُر از رسوبات و خزه. سایه‌ها و بازتاب نور خورشید. حتی، اگر دم دست بود،

    روی آب رنگی. هرگز (آنچه که بیگانگان می‌توانستند حدس بزنند) روی نوع دیگری از مایعات نقاشی نمی‌کرد. حتماً می‌بایست آب بوده باشد.

    ‏گاهی آنچه دم دستِ او بود، ارضایش نمی‌کرد و به سفرهای طولانی می‌رفت، تا آبِ درست و حسابی پیدا کند. گاهی هم به آنچه قابل دستیابی بود، رضا می‌داد.

    ممکن بود یک صفحه‌ی لکه‌دار میز تحریر که آب دورش را ‏گرفته بود، سِحرش کند. ممکن بود به آن دریاچه‌ی کوهستانی وسطِ سراشیبی‌های تاریک از جنگل نیاز پیدا کند.

    گاهی برای نقاشی کردن به زانو زدن در شنِ ساحل یا دراز کشیدن روی یک پلِ کوچک قانع بود. گاهی ساعت‌ها قایق می‌راند تا نور و محل مناسب بیابد.

    مدت‌ها از یک کلک، که در وسطش یک چهارگوش بریده شده بود، استفاده می‌کرد. در نقاشی، شیوه‌های متفاوتی به کار می‌برد. اغلب چند نوع عصا داشت.

    در کنارش به تخته، تکه‌های صمغ، برس، شانه، مگس‌کُش و نیز قلم احتیاج داشت. برخی اوقات هم نیارمندِ پرگار و خط کش بود. او را می‌دیدند که ساعت‌ها روی

    امواجی که به طرف ساحل می‌آمد یا روی سطح دریا که به خاطر طوفان خشماگین بود، خط‌های تمیزِ راست و قوس‌های پرپیچ و خم می‌کشد.

    با انگشت و دست‌های گشوده نقاشی می‌کرد. با پاها یا حتی با تمام تنش.

    ‏به ندرت با رنگ نقاشی می‌کرد. رنگ را در آبِ جاری می‌چکاند یا آن را با قلم یا با عصا روی آب می‌کشید. دیگ دیگ رنگ در آب می‌ریخت.

    یک بار از قلمِ خودنویس استفاده کرد.

    ‏تابلوهایش، همان‌طور که گفته شد، تابلو نبودند. بازی‌هایی بودند از پیچ و خم، امواج، بازتاب، سایه‌هایی از ردپاها و ردپاهایی از ردپاها.

    یک‌بار که کوشید نقاشی روی آب را با سایه‌ی پلاستیک تکمیل کند، شاهد بازگشت به وضعِ پیشین شد. پس از این‌که از سایه‌های ساده به سمت

    سایه‌های ممزوج و رنگی رفت، مچِ خودش را در حال شروع کردن به عکاسی سایه‌ی پلاستیک در یکی از وضعیت‌های تغییر یافته‌اش، گرفت.

    این همان بازگشت به وضع پیشین بود. محفوظ نگه‌داشتن، محکم گرفتن، برای دیگران به یادگار گذاشتن، نمایش دادن. این همان بازگشت به

    وضعِ پیشین بود. این همان بیهودگی بود.

    ‏پس از آن برای مدتی کاری نکرد. احتمالاً می‌خواست با پرهیز، خودش را مجازات کند. شاید هم چیزی از درون این بازگشت به وضعِ ‏پیشین،

    در درون او تلاش می‌کرد به قدرتِ تخیلِ ناب‌تری دست پیدا کند. اما در این صورت این پیشرفت به چشم نمی‌آمد. بلکه پس از این وقفه‌ی سرشار از

    بی‌تفاوتی ظاهری یا حقیقی، دوباره ‏شروع کرد به نقاشی روی آب. شاید تنها یک بیننده‌ی بسیار دقیق (که وجود نداشت) این تغییر جزئی را در او می‌دید.

    یک تعللِ ساده در میانه‌ی حرکت؛ توقفی در چیزی تقریباً آغاز نشده...


    برگرفته از كتاب:

    داستانك‌ها

    هلموت هایسن بوتل
    اللهم عجل لولیک الفرج و العافیه و النصر


  17. 6 کاربر از پست مفید طلیعه طلا سپاس کرده اند .


  18. #10
    همکار بخش مذهبی
    نوشته ها
    4,395
    ارسال تشکر
    7,424
    دریافت تشکر: 12,850
    قدرت امتیاز دهی
    7192
    Array

    پیش فرض پاسخ : اگه به خوندن کتاب علاقه داری، بیا تو ...

    قربانیِ ترس از ناشناخته‌ها

    «باید ترس‌هایتان را کنار بگذارید و به خودتان و رؤیایتان اعتماد داشته باشید.»

    ‏ترس احساس نیرومندی ‏است. احساس ترس در برابر خطر از ما محافظت می‌کند، ولی همین احساس ممکن است به ما اجازه ‏ندهد که کارهای تازه ‏و جالبی

    انجام بدهیم. اکثر ما وقتی ندانیم که چه اتفاقی قرار است بیفتد، دلشوره پیدا می‌کنیم، ولی بعضی اوقات برای اینکه از درجازدن در زندگی بپرهیزیم،

    با اینکه نمی‌دانیم چه اتفاقی قرار است بیفتد، باید با اطمینان قدم برداریم.

    ‏آیا تا به حال هوس کرده‌اید که کار تازه‌ای را شروع کنید، مجسمه‌ساز شوید یا اینکه دور دنیا سفر کنید؟ برای اینکه هر یک از این آرزوها به واقعیت تبدیل شوند،

    باید ترس‌هایتان را کنار بگذارید و به خودتان و رؤیایتان اعتماد داشته باشید. شاید موفق شوید، شاید هم شکست بخورید، ولی حداقل سعی کرده‏اید که رؤیایتان

    را به حقیقت تبدیل کنید.

    ‏ما همیشه در زندگی‌مان مثل رودخانه با تنه‌ی درخت‌هایی روبرو می‌شویم که به‌راحتی از سر جایشان حرکت نمی‌کنند. مسئله این نیست که آیا با این تخته پاره‌ها

    مواجه می‌شویم یا خیر. مهم این است که بتوانیم موانع را از سر راهمان برداریم تا زندگی‌مان مجدداً جریان پیدا کند. برای شروع این کار، یک روش عالی این است

    که بفهمیم کدام رفتارهای ما باعث می‌شوند که در زندگی درجا بزنیم...


    برگرفته از کتاب:

    راه‌های نو از استادان بزرگ برای زندگی بهتر(جلد 2)؛

    دیوید ریکلان
    اللهم عجل لولیک الفرج و العافیه و النصر


  19. 9 کاربر از پست مفید طلیعه طلا سپاس کرده اند .


صفحه 1 از 5 12345 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. پاسخ ها: 8
    آخرين نوشته: 12th February 2014, 09:51 PM
  2. پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: 5th February 2011, 12:17 AM
  3. پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: 2nd August 2010, 08:46 AM
  4. پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: 19th April 2010, 08:20 PM
  5. پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: 8th November 2009, 02:27 PM

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •