دوست عزیز، به سایت علمی نخبگان جوان خوش آمدید

مشاهده این پیام به این معنی است که شما در سایت عضو نیستید، لطفا در صورت تمایل جهت عضویت در سایت علمی نخبگان جوان اینجا کلیک کنید.

توجه داشته باشید، در صورتی که عضو سایت نباشید نمی توانید از تمامی امکانات و خدمات سایت استفاده کنید.
صفحه 3 از 21 نخستنخست 12345678910111213 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 21 تا 30 , از مجموع 204

موضوع: اشعار سیمین بهبهانی

  1. #21
    یار قدیمی
    رشته تحصیلی
    مدیریت دفاعی
    نوشته ها
    5,334
    ارسال تشکر
    19
    دریافت تشکر: 4,062
    قدرت امتیاز دهی
    552
    Array
    بهـمن's: جدید28

    پیش فرض پاسخ : اشعار سیمین بهبهانی

    خون بها
    مرکبی از توانگری مغرور
    آفتی شد به جان طفلی خرد
    طفل در زیر چرخ سنگینش
    جان به جان آفرین خویش سپرد
    پدر و مادر فقیرش را
    خلق از این ماجرا خبر دادند
    آن دو بدبخت روزگار سیاه
    شیون و آهو ناله سر دادند
    مادر از جانگدازی آن داغ
    بر سر نعش طفل رفت از هوش
    خشک شد اشک دیدگان پدر
    خیره در طفل ماند ،‌ لال و خموش
    وان توانگر پیام داد چنین
    که : به در شما دوا بخشم
    غرق خون شد اگر چه طفل شما
    غم چه دارید ؟ خون بها بخشم
    ئای از این سفلگان که اندیشند
    زر به هر درد بی دواست ،‌ دوا
    زر به همراه داغ می بخشند
    داغ را زر ، دوا کجاست ، کجا ؟
    بار اول ،‌ جواب آن پیغام
    بود پیدا که غیر عصیان نیست
    لیک معلوم شد ضعیفان را
    پنجه با زورمند ، آسان نیست
    عاقبت خون بها قبول افتاد
    زانکه جز آن چه رفت ، چاره نبود
    که به رد عطیه و انعام
    طفل را هستی ی دوباره نبود
    روزی آن داغدیده مادر را
    دوستی بی خبر ز یار و دیار
    فارغ از ماجرای محنت دوست
    آمد از بهر پرسش و دیدار
    نگهی خیره ، هر طرف ،‌ افکند
    خانه را با گذشته کرد قیاس
    با گلیمی اتاق زینت داشت
    روی در بود پرده یی کرباس
    در زوایای فقر ، این ثروت
    سخت در چشم زن بعید آمد
    نگهش زیرکانه می پرسید
    کاین تجمل چسان پدید آمد ؟
    مادر داغدیده گفتی خواند
    که چه پرسش به دیدگان زن است
    کرد دیوانه وار ناله و گفت
    وای !‌این خون بهای طفل من است
    انجمن تخصصی علوم کشاورزی ( کشاورزی ، دام، طیور ، ماشین آلات و ...)
    سایت دامکده



  2. #22
    یار قدیمی
    رشته تحصیلی
    مدیریت دفاعی
    نوشته ها
    5,334
    ارسال تشکر
    19
    دریافت تشکر: 4,062
    قدرت امتیاز دهی
    552
    Array
    بهـمن's: جدید28

    پیش فرض پاسخ : اشعار سیمین بهبهانی

    گمشده
    به زیبنده و نازنین کودکی
    پلیدان ناکس نظر دوختند
    ربودند او را به افسون و رنگ
    به ناکس تر از خویش بفروختند
    پدر رنج برد و به هر سوی گشت
    ز گمگشته اما نشانی ندید
    ببارید مادر بسی خون ز چشم
    بسی جامه از تاب دوری درید
    بر این داستان روزگاری گذشت
    پژوهیدن و جستن از یاد رفت
    که خویشان گمگشته پنداشتند
    که آن نوگل تازه بر باد رفت
    در آن ناامیدی در آمد کسی
    که دارم ز گمگشته کودک نشان
    بتابید از این مژده از نو فروغ
    به غمخانه ی تیره ی خامشان
    پدر ، شادمان ،‌ همره رهنما
    شتابان به دیدار کودک دوید
    به بیغوله یی دید فرزند را
    چه دیدن !‌ که ای کاش هرگز ندید
    پسر ، لیک چون دختران ، دلفریب
    دو رخ پرز گلگونه ، چون دلبران
    دو لب بوسه جوی و ز نخ بوسه بخش
    دو گیسو فروهشته چون دختران
    پسر را نگه بر پدر اوفتاد
    در آن تیره روزی پدر را شناخت
    برافروخت رخسارش از تاب شرم
    ولی آشنایی هویدا نساخت
    پدر را مگر خوار و ننگین نخواست
    که بر خورد او با پدر سرد بود
    نگاهش ، ولی داستان ها سرود
    که جانسوز ، از نغمه ی درد بود
    مرا تا برقصم بر ناکسان
    به مشت و به سیلی فرو کوفتند
    مرا ،‌ تا بخوانم به بزم خسان
    به دشنام و تندی برآشوفتند
    به خون دلم ، بر رخ زدند
    که سوی فرومایگان رو کنم
    مرا خار کردند بستر ، مگر
    به همبستری با خسان خو کنم
    پدر خواند افسانه ی درد را
    ز چشمان افسانه پرداز او
    دلش خون شد از رنج آن داستان
    که انجام او بود ،‌ آغاز او
    به او مهر او گفت :‌ چهرش ببوس
    از این دام ننگین ، رهاییش ده
    دگر باره بیگانه اش کن ز بند
    به آزادگی آشناییش ده
    به او خشم او گفت :‌ خونش بریز
    که این مایه ی زردی ی روی توست
    گواهت به پستی بر دشمنان
    همین کودک روسبی خوی توست
    پدر خسته جان ،‌ شرمگین ،‌ دردمند
    نه یارای مهر و نه پروای خشم
    نبینند تا اشک اندوه او
    بتابید روی و بگرداند چشم
    پسر را همان گونه بر جا نهاد
    وز آنجا غمش را به همراه برد
    به آن رهنما گفت : فرزند من
    نه این است .... او دیرگاهی ست ... مرد
    انجمن تخصصی علوم کشاورزی ( کشاورزی ، دام، طیور ، ماشین آلات و ...)
    سایت دامکده



  3. #23
    یار قدیمی
    رشته تحصیلی
    مدیریت دفاعی
    نوشته ها
    5,334
    ارسال تشکر
    19
    دریافت تشکر: 4,062
    قدرت امتیاز دهی
    552
    Array
    بهـمن's: جدید28

    پیش فرض پاسخ : اشعار سیمین بهبهانی

    بستر بیماری
    همراز من !‌ ز ناله ی خود هر چند
    چشم تو را نخفته نمی خواهم
    یک امشبم ببخش که یک امشب
    نالیدن نهفته نمی خواهم
    بر مرغ شب ز ناله ی جانسوزم
    امشب طریق ناله بیاموزم
    تب ، ای تب !‌ از چه شعله کشی در من ؟
    آتش به خرمنم ز چه اندازی؟
    شب ،‌ ای شب !‌ از سیاهی تو آوخ
    من رنگ بازم و تو نمی بازی
    مردم ز درد ، رنجه مرا بس کن
    بس کن دگر ، شکنجه مرا بس کن
    عمری به سر رسید ، سراسر رنج
    حاصل ز عمر رفته چه دارم ؟ هیچ
    امشب اگر دو دیده فرو بندم
    از بهرکودکان چه گذارم ، هیچ
    این شوخ چشم دختر گل پیکر
    فردا که را خطاب کند مادر ؟
    راز درون تیره ی من داند
    این سایه یی که بر رخ دیوار است
    این سایه ی من است و به خود پیچد
    او هم ، چو من ،‌ دریغ که بیما است
    آن پنجه های خشک ، چه وحشت زاست
    وان گیسوی پریش ، چه نازیباست
    پاشدیه ام به خاک و ، نمی دانم
    شیرین شراب جام چه کس بودم
    بس ‌آرزو که در دل من پژمرد
    آهنگ ناتمام چه کس بودم ؟
    در عالمی ز نغمه ی پر دردم
    آشوب دردخیز به پا کردم
    حسرت نمی برم که چرا جانم
    سرمست از شراب نگاهی نیست
    یا از چه روی ، این دل غمگین را
    الفت به دیدگان سیاهی نیست
    شد خاک ، این شرار و به دل افسرد
    وان خاک را نسیم به یغما برد
    زین رنج می برم که چرا چون من
    محکگوم این نظام فراوان است
    بندی که من به گردن خود دارم
    دیگر سرش به گردن ایشان است
    آری !‌ به بند بسته بسی هستیم
    از دام غم نرسته بسی هستیم
    همبندی های خسته و رنجورم
    پوسیدنی است بند شما ، دانم
    فردا گل امید بروید باز
    در قلب دردمند شما ،‌ دانم
    گیرم درخت رنگ خزان گیرد
    تا ریشه هست ، ساقه نمی میرد
    انجمن تخصصی علوم کشاورزی ( کشاورزی ، دام، طیور ، ماشین آلات و ...)
    سایت دامکده



  4. #24
    یار قدیمی
    رشته تحصیلی
    مدیریت دفاعی
    نوشته ها
    5,334
    ارسال تشکر
    19
    دریافت تشکر: 4,062
    قدرت امتیاز دهی
    552
    Array
    بهـمن's: جدید28

    پیش فرض پاسخ : اشعار سیمین بهبهانی

    زن در زندان طلا

    مرا زین چهره ی خندان مبینید
    که دل در سینه ام دریای خون است
    به کس این چشم پر نازم نگوید
    که حال این دل غمدیده چون است
    اگر هر شب میان بزم خوبان
    به سان مه میان اخترانم
    به گاه جلو و پاکوبی و ناز
    اگر رشک آفرین دیگرانم
    اگر زیبایی و خوشبویی و لطف
    چو دست من ،‌ گل مریم ندارد
    اگر این ناخن رنگین و زیبا
    ز مرجان دلفریبی کم ندارد
    اگر این سینه ی مرمرتراشم
    به گوهرهای خود قیمت فزوده
    اگر این پیکر سیمین پر موج
    به روی پرنیان بستر ، غنوده
    اگر بالای زیبای بلندم
    به بالا پوش خز ، بس دلفریب است
    میان سینه ی تنگم ، دلی هست
    که از هر گونه شادی بی نصیب است
    مرا عار ‌اید از کاخی کهدر آن
    نه آزادی نه استقلال دارم
    مرا این عیش ، از اندوه خلق است
    ولی آوخ زبانی لال دارم
    نه تنها مرکب و کاخ توانگر
    میان دیگران ممتاز باید
    زن اشراف هم ملک است و این ملک
    ظریف و دلکش و طناز باید
    مرا خواهد اگر همبستر من
    دمادم با تجمل آشناتر
    مپندار ای زن عامی مپندار
    مرا از مرکب او پربهاتر
    چه حاصل زین همه سرهای حرمت
    که پیش پای کبر من گذارند ؟
    که او فردا گرم از خود براند
    مرا پاس پشیزی هم ندارند
    لبم را بسته اند اندیشه ام نیست
    که زرین قفل او یا آهنین است
    نگوید مرغک افتاده در دام
    که بند پای من ، ابریشمین است
    مرا حسرت به بخت آن زن اید
    که مردی رنجبر همبستر اوست
    چننین زن ، زرخرید شوی خود نیست
    که همکار و شریک و همسر اوست
    تو ، ای زن ای زن جوینده ی راه
    چراغی هم به راه من فراگیر
    نیم بیگانه ، من هم دردمندم
    دمی هم دست لرزان مرا گیر


    انجمن تخصصی علوم کشاورزی ( کشاورزی ، دام، طیور ، ماشین آلات و ...)
    سایت دامکده



  5. #25
    یار قدیمی
    رشته تحصیلی
    مدیریت دفاعی
    نوشته ها
    5,334
    ارسال تشکر
    19
    دریافت تشکر: 4,062
    قدرت امتیاز دهی
    552
    Array
    بهـمن's: جدید28

    پیش فرض پاسخ : اشعار سیمین بهبهانی

    من با توام
    من با تو ام ای رفیق ! با تو
    همراه تو پیش می نهم گام
    در شادی تو شریک هستم
    بر جام می تو می زنم جام
    من با تو ام ای رفیق ! با تو
    دیری ست که با تو عهد بستم
    همگام تو ام ،‌ بکش به راهم
    همپای تو ام ، بگیر دستم
    پیوند گذشته های پر رنج
    اینسان به توام نموده نزدیک
    هم بند تو بوده ام زمانی
    در یک قفس سیاه و تاریک
    رنجی که تو برده ای ز غولان
    بر چهر من است نقش بسته
    زخمی که تو خورده ای ز دیوان
    بنگر که به قلب من نشسته
    تو یک نفری ... نه !‌ بیشماری
    هر سو که نظر کنم ، تو هستی
    یک جمع به هم گرفته پیوند
    یک جبهه ی سخت بی شکستی
    زردی ؟ نه !‌ سفید ؟ نه !‌ سیه ، نه
    بالاتری از نژاد و از رنگ
    تو هر کسی و ز هر کجایی
    من با تو ، تو با منی هماهنگ
    انجمن تخصصی علوم کشاورزی ( کشاورزی ، دام، طیور ، ماشین آلات و ...)
    سایت دامکده



  6. #26
    یار قدیمی
    رشته تحصیلی
    مدیریت دفاعی
    نوشته ها
    5,334
    ارسال تشکر
    19
    دریافت تشکر: 4,062
    قدرت امتیاز دهی
    552
    Array
    بهـمن's: جدید28

    پیش فرض پاسخ : اشعار سیمین بهبهانی

    سنگ گور
    ای رفته ز دل ، رفته ز بر ، رفته ز خاطر
    بر من منگر تاب نگاه تو ندارم
    بر من منگر زانکه به جز تلخی اندوه
    در خاطر از آن چشم سیاه تو ندارم
    ای رفته ز دل ، راست بگو !‌ بهر چه امشب
    با خاطره ها آمده ای باز به سویم؟
    گر آمده ای از پی آن دلبر دلخواه
    من او نیم او مرده و من سایه ی اویم
    من او نیم آخر دل من سرد و سیاه است
    او در دل سودازده از عشق شرر داشت
    او در همه جا با همه کس در همه احوال
    سودای تو را ای بت بی مهر !‌ به سر داشت
    من او نیم این دیده ی من گنگ و خموش است
    در دیده ی او آن همه گفتار ، نهان بود
    وان عشق غم آلوده در آن نرگس شبرنگ
    مرموزتر از تیرگی ی شامگهان بود
    من او نیم آری ، لب من این لب بی رنگ
    دیری ست که با خنده یی از عشق تو نشکفت
    اما به لب او همه دم خنده ی جان بخش
    مهتاب صفت بر گل شبنم زده می خفت
    بر من منگر ، تاب نگاه تو ندارم
    آن کس که تو می خواهیش از من به خدا مرد
    او در تن من بود و ، ندانم که به ناگاه
    چون دید و چها کرد و کجا رفت و چرا مرد
    من گور ویم ، گور ویم ، بر تن گرمش
    افسردگی و سردی ی کافور نهادم
    او مرده و در سینه ی من ،‌ این دل بی مهر
    سنگی ست که من بر سر آن گور نهادم
    انجمن تخصصی علوم کشاورزی ( کشاورزی ، دام، طیور ، ماشین آلات و ...)
    سایت دامکده



  7. #27
    یار قدیمی
    رشته تحصیلی
    مدیریت دفاعی
    نوشته ها
    5,334
    ارسال تشکر
    19
    دریافت تشکر: 4,062
    قدرت امتیاز دهی
    552
    Array
    بهـمن's: جدید28

    پیش فرض پاسخ : اشعار سیمین بهبهانی

    آنجا و اینجا
    آنجا نشسته دخترکی شاداب
    با گونه های چون گل نسرینش
    لغزیده بر دو شانه ی او آرام
    انبوه گیسوان پر از چینش
    زان دیدگان شوخ و سیه ریزد
    افسون دلستانی و دلداری
    وان لعل نوش بار سخن گوید
    از عشق و اشتیاق و وفاداری
    نزدیکتر ، عروس فریبایی است
    اما دریغ !‌ شاد و سخنگو نیست
    آزرده ، سرفکنده ز غم در پیش
    افسرده ، لب گزیده که این او نیست
    آهسته آنچنان که نبیند کس
    اشکی نشسته بر سر مژگانش
    وان اشک را زدوده به انگشتان
    تا کس نداند از غم پنهانش
    اینجا زنی است خامش و سنگین دل
    کز سرد و گرم دهر خبر دارد
    خود را ز یاد برده که اینک او
    یک ناز دختر و دو پسر دارد
    بر کنده چشم های هوس کز پی
    چشمی به کرده ها نگران دارد
    بنشانده شعله های هوا در دل
    کاین دل ، سپرده ی دگران دارد
    قلب خموش و سینه ی آرامش
    تابوت عشق و گور جوانی هاست
    اما از آن گذشته ی بی حاصل
    در خاطرش هنوز نشانی هاست
    زن نیست او ، که شمع شب افروزی ست
    روشن چو روز کرده حریمی را
    از عمر خویش و عمر شبی تاریک
    آرام و نرم کاسته نیمی را
    گردش چهار تن همگی دلبند
    شادان که شمع خانه برافروزد
    غافل که شمع بر سر این سودا
    از جان خویش کاهد و تن سوزد
    انجمن تخصصی علوم کشاورزی ( کشاورزی ، دام، طیور ، ماشین آلات و ...)
    سایت دامکده



  8. #28
    یار قدیمی
    رشته تحصیلی
    مدیریت دفاعی
    نوشته ها
    5,334
    ارسال تشکر
    19
    دریافت تشکر: 4,062
    قدرت امتیاز دهی
    552
    Array
    بهـمن's: جدید28

    پیش فرض پاسخ : اشعار سیمین بهبهانی

    آرزو
    آه ، ای تیر ای تیر دلدوز
    باز در زخم جانی نشستی
    آه ، ای خار ای خار جانسوز
    باز در دیدگانم شکستی
    .ای ، ای گرگ ای گرگ وحشی
    چنگ و دندان به جانم فشردی
    این جگرگاه بود ،‌ آن جگر بود
    این که بشکافتی ، آن که خوردی
    آتش ای آتش ای شعله ی مرگ
    سوختی ، سوختی پیکرم را
    مشت خاکستری ماند از من
    سوختی باز خاکسترم را
    ای توانسوز ،‌ درد روانکاه
    رفت جانم ، ز جانم چه خواهی ؟
    ناله ام مرد در ناتوانی
    از تن ناتوانم چه خواهی ؟
    غیرت و رشک او آتشم زد
    جان پر مهر من کینو جو شد
    آرزویش به دل مرد و زین پس
    مرگ او در دلم آرزو شد
    دیده ی دیده بر دیگرانش
    سرد و خاموش و بی نور ، خوشتر
    لعل خندیده بر دمشنانش
    بسته در تنگی ی گور ، خوشتر
    انجمن تخصصی علوم کشاورزی ( کشاورزی ، دام، طیور ، ماشین آلات و ...)
    سایت دامکده



  9. #29
    یار قدیمی
    رشته تحصیلی
    مدیریت دفاعی
    نوشته ها
    5,334
    ارسال تشکر
    19
    دریافت تشکر: 4,062
    قدرت امتیاز دهی
    552
    Array
    بهـمن's: جدید28

    پیش فرض پاسخ : اشعار سیمین بهبهانی

    موریانه ی غم
    خنده ی شیرین من ،‌ ریا و فریب است
    در دل من موج می زند غم دیرین
    چهره ی شادان من ثبات ندارد
    داروی تلخم نهان به ظاهر شیرین
    اینه ی چشم های خویش بنازم
    کز غم من پیش خلق ، راز نگوید
    هر چه در او خیره تر نگاه بدوزی
    با تو به جز حالت تو باز نگوید
    زان همه دردی که پاره کردم دلم را
    خاطر کس رابه هیچ روی خبر نیست
    غنچه ی نشکفته ام که پای صبا را
    بر دل صد چک من توان گذر نیست
    آه شما دوستان کوردل من
    دیده ی ظاهر شناس خویش ببندید
    سر خوشی ی خویشتن ز غیر بجویید
    رنجه مرا بیش از این ز خود مپسندید
    دست بردارید ، از سرم که در این شهر
    کس چون من آشفته و غمین و دژم نیست
    در دل من این چنین عمیق نکاوید
    زانکه دلم را به جز تباهی ی غم نیست
    من بت چوبین کهنه معبد عشقم
    جسم مرا موریانه خورد و خراشید
    دست ازین پیکر تباه بدارید
    قالب پوسیده را به خاک مپاشید
    انجمن تخصصی علوم کشاورزی ( کشاورزی ، دام، طیور ، ماشین آلات و ...)
    سایت دامکده



  10. #30
    یار قدیمی
    رشته تحصیلی
    مدیریت دفاعی
    نوشته ها
    5,334
    ارسال تشکر
    19
    دریافت تشکر: 4,062
    قدرت امتیاز دهی
    552
    Array
    بهـمن's: جدید28

    پیش فرض پاسخ : اشعار سیمین بهبهانی

    سکوت سیاه
    ابرو به هم کشیدم و گفتم
    چون من در این دیار بسی هست
    رو کن به دیگری که دلم را
    دیگر نه گرمی هوسی هست
    رنجور و خسته گفتی : اگر تو
    بینی به گرد خویش بسی را
    من نیز دیده ام چه بسا لیک
    غیر از تو دل نخواست کسی را
    جانم کشید نعره که : ای کاش
    این گفته از زبان دلت بود
    ای کاش عشق تند حسودم
    یک عمر پاسبان دلت بود
    اینک در سکوت شبانگاه
    در گوش من صدای تو اید
    در خلوت نهان خیالم
    یادی ز چشم های تو اید
    آن چشم ها که شب همه ی شب
    عمری به چهره ام نگران بود
    چشمی که در سکوت سیاهش
    صد ناگشوده راز نهان بود
    چشمم ز چشم های تو خواهد
    کان گفته را گواه بیارد
    دردا که این سیاهی ی مرموز
    جز موج راز ، هیچ ندارد
    انجمن تخصصی علوم کشاورزی ( کشاورزی ، دام، طیور ، ماشین آلات و ...)
    سایت دامکده



صفحه 3 از 21 نخستنخست 12345678910111213 ... آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. برگزیده اشعار سیمین بهبهانی
    توسط تووت فرنگی در انجمن قطعات ادبی
    پاسخ ها: 33
    آخرين نوشته: 21st February 2011, 06:29 PM
  2. مقاله: سبک اشعار بهار ( قسمت اول )
    توسط AreZoO در انجمن نقد و بررسی ادبی
    پاسخ ها: 1
    آخرين نوشته: 1st October 2010, 02:30 PM
  3. مقاله: از رند حافظ تا کولی سیمین ( قسمت اول )
    توسط AreZoO در انجمن نقد و بررسی ادبی
    پاسخ ها: 1
    آخرين نوشته: 12th September 2010, 07:37 PM
  4. مقاله: شعــــــر و ادب پـــــارســـــــــی
    توسط AreZoO در انجمن تاریخ ادبیات ایران و جهان
    پاسخ ها: 7
    آخرين نوشته: 12th September 2010, 02:11 PM
  5. اشعار سیمین بهبهانی
    توسط ElaBel در انجمن قطعات ادبی
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: 5th July 2010, 06:39 PM

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •