دوست عزیز، به سایت علمی نخبگان جوان خوش آمدید

مشاهده این پیام به این معنی است که شما در سایت عضو نیستید، لطفا در صورت تمایل جهت عضویت در سایت علمی نخبگان جوان اینجا کلیک کنید.

توجه داشته باشید، در صورتی که عضو سایت نباشید نمی توانید از تمامی امکانات و خدمات سایت استفاده کنید.
صفحه 1 از 42 1234567891011 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 420

موضوع: اشعار یغما گلرویی

  1. #1
    یار قدیمی
    رشته تحصیلی
    مدیریت دفاعی
    نوشته ها
    5,334
    ارسال تشکر
    19
    دریافت تشکر: 4,062
    قدرت امتیاز دهی
    552
    Array
    بهـمن's: جدید28

    پیش فرض اشعار یغما گلرویی

    در این تاپیک اشعار استاد یغما گلرویی قرار میگیره
    قبل از همه چیز خواستم گذری بر زندگینامه استاد داشته باشیم . و جایی رو بهتر از سایت ایشون پیدا نکردم در این لینک میتونید زندگی نامه ایشون رو مشاهده کنید


    هفته ی بی آهو

    مرثیه ی امرداد

    قصه ی باغ پسته


    گفتم بمان ! نماند


    مگر تو با ما بودی؟


    پرنده بی پرنده


    زندگی به شرط چاقو


    من وارث تمام بردگان جهانم


    زیر سبیل میر غضب


    عرض حال


    چشم های تو یعنی وطن



    منبع اشعار : آ و ا ی آ ز ا د
    انجمن تخصصی علوم کشاورزی ( کشاورزی ، دام، طیور ، ماشین آلات و ...)
    سایت دامکده




  2. #2
    یار قدیمی
    رشته تحصیلی
    مدیریت دفاعی
    نوشته ها
    5,334
    ارسال تشکر
    19
    دریافت تشکر: 4,062
    قدرت امتیاز دهی
    552
    Array
    بهـمن's: جدید28

    پیش فرض پاسخ : اشعار یغما گلرویی

    هفته بی آهو


    شنبه


    ناظم ما می گفت
    پیش بزرگترها فضولی موقوف
    و من فضول بودم
    نه وسعت به سینه ی سکوت
    نه سربراه مشق مسیر مدرسه
    تجدیدی هزار مرتبه نوشتن تکرار نخواهد شد
    تجدیدی دوستت دارم گوشه ی کتاب جبر
    تجدیدی مداوم ترکه و تنبیه
    تجدیدی برپا ناشنیده ی معلم
    تجدیدی برجا نماندن زنگ آخر
    تجدیدی دیوار کوتاه ته حیاط
    فراش فربه مدرسه به گرد گریز من هم نمی رسید
    بر نیمکت سبز همان پارک سوت و کور می نشستم
    جریمه های عاشقانه ی خود را رج می زدم
    آن زن ستاره دارد
    آن زن عشق دارد
    آن زن ترانه دارد
    سوالهای ساده قد می کشیدند
    چرا آن ماهی سیاه به دامنه ی دور دریا نرسید ؟
    چرا پدربزرگ که با دعاهای مداوم من زنده نشد ؟
    چرا کسی گوش آقای مدیر را نمی کشد
    وقتی داد می زند و حرفهای بد می گوید ؟
    مگر خط کش برای خط کشی کردن دفاتر نیست ؟
    پس چرا آقای ناظم راه استفاده از آن را نمی داند ؟
    این خطوط خون مرده از کف دستهای من چه می خواهند ؟
    دانستن مساحت مثلث به چه درد من می خورد ؟
    و هیچکس از کسان من نمی دانست
    که با همین سوالهای ساده بی حصار
    راهی به سواحل ستاره باز خواهم کرد
    راهی به رهایی رویا
    و خانه ی شاعری بزرگ
    که رئ به اینه دعا می کرد
    انجمن تخصصی علوم کشاورزی ( کشاورزی ، دام، طیور ، ماشین آلات و ...)
    سایت دامکده



  3. 17 کاربر از پست مفید بهـمن سپاس کرده اند .


  4. #3
    یار قدیمی
    رشته تحصیلی
    مدیریت دفاعی
    نوشته ها
    5,334
    ارسال تشکر
    19
    دریافت تشکر: 4,062
    قدرت امتیاز دهی
    552
    Array
    بهـمن's: جدید28

    پیش فرض پاسخ : اشعار یغما گلرویی

    یکشنبه



    در دیدار نخست آن همه خورشید
    دستادست تو بودم
    گفتی : سه قلب سر به زیر نشانی خانه ی اوست
    و باد بی قرار
    روسری سیاه تو را به نام من دزدید
    در زدیم
    صدای سرفه خبر از آمدنش می داد
    به نگاهی درد تمام ترکه ها را از خاطرم برد
    گفتم : آزادی ام ‚ آزادی ات ‚ آزادی مان
    صرف آرزو چه دشوار است پدر
    جوابش تلخ بود دردی هزار ساله
    جمجمه ی پدرانمان خشت مناره ی چنگیز است
    بهترین خاطراتمان از اسکندر به جا مانده
    در بهار بی بار و برگی زیسته ایم
    چگونه می خواهی چنارمان سبز باشد ؟
    در پناه سه استکان حقیقت گریستیم
    پاسفت کرده بود
    انجمن تخصصی علوم کشاورزی ( کشاورزی ، دام، طیور ، ماشین آلات و ...)
    سایت دامکده



  5. 16 کاربر از پست مفید بهـمن سپاس کرده اند .


  6. #4
    یار قدیمی
    رشته تحصیلی
    مدیریت دفاعی
    نوشته ها
    5,334
    ارسال تشکر
    19
    دریافت تشکر: 4,062
    قدرت امتیاز دهی
    552
    Array
    بهـمن's: جدید28

    پیش فرض پاسخ : اشعار یغما گلرویی

    دوشنبه



    باد دلواپس آذرماه رابه یاد آر
    کوچه های عریض آشتی کنان
    همصدایی دف ها و دست ها را
    گفتم : آن چشم ها را
    از کدام آهوی رو به چاقو امانت گرفته یی ؟
    گفتی : گواه گریه خدا داد است
    بعد از آن بود که معنی نمناکی آسمان را فهمیدم
    بعد از آن بود که ارتفاع علاقه ایمان آوردم
    بعد از آن بود که دستهای من
    موطن تمام ترانه های باران شد
    واپسین سطر تمام نامه ها
    به هزار بوسه ی ساده می انجامید
    به دل دل دوباره ی دیدار
    به عبور سر نیزه ی نیاز از بناگوش گناه
    به نگاه رسواگر ماه از درز پرده ها
    به فاصله یی کوتاه و سوسوی سیگاری که فروغ
    زندگی می نالیدش
    چه قدر آرامش قبل بعد طوفان زیبا بود
    نه نیازی به رسیدن رویا
    نه میلی به خلاصی خواب
    تنها سرانگشت نوازش عطر آشنای علاقه و
    سکوت سکرآوری در حوالی خواب و بیداری
    کاش از آغوش آن همه آسودگی بیرون نمی آمدیم
    انجمن تخصصی علوم کشاورزی ( کشاورزی ، دام، طیور ، ماشین آلات و ...)
    سایت دامکده



  7. 16 کاربر از پست مفید بهـمن سپاس کرده اند .


  8. #5
    یار قدیمی
    رشته تحصیلی
    مدیریت دفاعی
    نوشته ها
    5,334
    ارسال تشکر
    19
    دریافت تشکر: 4,062
    قدرت امتیاز دهی
    552
    Array
    بهـمن's: جدید28

    پیش فرض پاسخ : اشعار یغما گلرویی

    سه شنبه



    از قدیم گریه در قبیله ی ما می گفتند
    وقتی که باد قاصدک سیاهی را با خود بیاورد
    گوشه ای از اینه آسمان می شکند
    من همیشه از زنگهای ناغافل تلفن ترسیده ام
    در عبور این همه زمستان زمهریر
    حتی یک خبر از بیداری باغ
    تولد تابستان به من نرسید
    غزال پا در گریز گریه ها
    پر
    بامداد نخستین آخرین
    پر
    اما کلاغ سیاه شب
    از بام ما پر نمی زند
    انجمن تخصصی علوم کشاورزی ( کشاورزی ، دام، طیور ، ماشین آلات و ...)
    سایت دامکده



  9. 11 کاربر از پست مفید بهـمن سپاس کرده اند .


  10. #6
    یار قدیمی
    رشته تحصیلی
    مدیریت دفاعی
    نوشته ها
    5,334
    ارسال تشکر
    19
    دریافت تشکر: 4,062
    قدرت امتیاز دهی
    552
    Array
    بهـمن's: جدید28

    پیش فرض پاسخ : اشعار یغما گلرویی

    چهارشنبه



    یادت هست می گفتی صدای من
    این من در سوگ سلام ستاره نشسته
    به آواز غمگنانه ی قنات خشکیده می ماند ؟
    وقتی که اسبهای عرق کرده ی باد یالایال می تازند
    و چاه های تشنه عبورشان را
    های می کشند
    در برهوت شنپوش
    تو اما صدایت گواه بیداری بود
    پس چرا به دخمه پریدی ؟ خش نوا مرغ
    بی بی بهشت بابونه
    خاتون نور
    در گرماگرم آن شوریده سری
    تن به باد سپردنت چه بود ؟
    به خدا نوشتن از بادبک باد برده ی بوسه دشوار است
    ساده نیست سوگ شمار شهامت شن ها بودن
    وقتی دریا
    با جاروی بلند موجش مدام
    دامنه ها را درو می کند
    بگو چه بگویم در تداوم تاراج این همه تبردار ؟
    بگو چه بگویم در خاموشی خورشید ؟
    انجمن تخصصی علوم کشاورزی ( کشاورزی ، دام، طیور ، ماشین آلات و ...)
    سایت دامکده



  11. 14 کاربر از پست مفید بهـمن سپاس کرده اند .


  12. #7
    یار قدیمی
    رشته تحصیلی
    مدیریت دفاعی
    نوشته ها
    5,334
    ارسال تشکر
    19
    دریافت تشکر: 4,062
    قدرت امتیاز دهی
    552
    Array
    بهـمن's: جدید28

    پیش فرض پاسخ : اشعار یغما گلرویی

    پنجشنبه


    چراغش در بی چراغی این خانه می سوخت
    و دلش از بی خیالی این جماعت
    تنها در این خانه گربه ها شاخ می زدند
    تنها در این خانه
    سکوت علامت بیداری ترانه بود
    وقتی درخت را به جرم جوانه قرنطینه می کردند
    و طبیبان بی شرم شوکران
    تشخیصشان گشودن رگها بود
    وقتی سلاخان حرفه یی
    شمع را در شقاوت میدان گردن می زدند
    تنها در پناه سایه ی او ایمن بودیم
    حالا مرا ببین که در این غروب ممتد
    مترسک باغستانی را مانم کارگرانش گرسنه
    کلاغ ها دیگر نمی آ’ند
    بر افسانه هی بذرپاشان حلقه زنانند
    حلقه زنان
    انجمن تخصصی علوم کشاورزی ( کشاورزی ، دام، طیور ، ماشین آلات و ...)
    سایت دامکده



  13. 15 کاربر از پست مفید بهـمن سپاس کرده اند .


  14. #8
    یار قدیمی
    رشته تحصیلی
    مدیریت دفاعی
    نوشته ها
    5,334
    ارسال تشکر
    19
    دریافت تشکر: 4,062
    قدرت امتیاز دهی
    552
    Array
    بهـمن's: جدید28

    پیش فرض پاسخ : اشعار یغما گلرویی

    جمعه


    تنها برای تو می نویسم بی بی باران
    سیاه پوس دل سفید
    دل سفید مو سیاه
    مو سیاه رو سفید
    رو سفید آسمان و اینه
    گفتی ناقدان نادان این کرانه
    در علت اعتمادت به دریا خیالبافی خواهند کرد
    حق با تو بود پیشگوی شریف گریه ها
    بسیاری در جواب به دریا زدنت جفنگ می بافند
    بگذار که این راز
    تنها سر به مهر صندوق بغض های من باشد
    می دانم که در پس کرباس سفید
    به کلمه ی تالمات روحی دلقکان می خندیدی
    حالا مرا ببین در هجوم همهمه ی اینهمه هوچی
    تمام حرفهاشان زیر خط کمربند است
    مدام برایم از صفوف چپ و راست این کرانه می گویند
    من اما دست چپ راستم را هم نمی شناسم
    تنها می دانم که به قول فروغ
    روشنی خواب است
    می دانم که ماست
    به حرف هیچ سایه ای سیاه نخواهد شد
    می دانم که زیر طاقهای پل های سنگی این شهر
    هنوز خوابگاه کودکان گرسنه
    می دانم که به دستبوس هیچ سروری نخواهم رفت
    می دانم که هنوز رهایی عریان رویا میسر نیست
    جناح من نگاه تو بود بی بی باران
    تو را او بامداد را
    تا طنین واپسین ترانه ی نانوشته به یاد خواهم داشت
    هراسم نیست از شب و
    بیدلی اهالی خنیا و خرناسه
    که آنچه می نویسم آنچه خوانده می شود را
    کودکان عاشق فردا
    با چشمهای بیدار و عادلشان قضاوت خواهند کرد
    پس یک دقیقه فریاد به پاس صبوری ستاره ها
    هزار ترانه صدا
    به احترام آن همه خاطره ی زخمی
    تو به من آموختی
    که در مرگ نور
    نباید سکوت کرد
    انجمن تخصصی علوم کشاورزی ( کشاورزی ، دام، طیور ، ماشین آلات و ...)
    سایت دامکده



  15. 15 کاربر از پست مفید بهـمن سپاس کرده اند .


  16. #9
    یار قدیمی
    رشته تحصیلی
    مدیریت دفاعی
    نوشته ها
    5,334
    ارسال تشکر
    19
    دریافت تشکر: 4,062
    قدرت امتیاز دهی
    552
    Array
    بهـمن's: جدید28

    پیش فرض پاسخ : اشعار یغما گلرویی

    مرثیه ی امرداد

    مرثیه ی امرداد amordad




    تبسم نخست این سپیده را
    چه کسی دزدیده ؟
    آنک !‌همیشه ای دیگر
    بیدار باش دوباره ی دشنه
    سنگ سار فانوس اینه
    خاک تیره
    بامداد واپسین را
    آغوش گشوده است
    مرداد درد را چگونه تاب آریم ؟
    تولد تگرگ و ترانه های ترس
    مدار نقطه چین تا نهایت دنیا
    تابستان بی خورشید
    مرداد سرد را چگونه تاب آوریم ؟
    آخر او آبروی جهان بود
    تنها چراغ این خانه ی بی چراغ
    قاصد سلام و سرود
    تا گهواره ی چند هزاره ی دیگر
    نوسان بیداری یکی چو او باشد
    مرداد سکوت را چگونه تاب آوریم ؟
    برای گفتن نه
    باید هزار بله گوی بی بته را حریف بود
    آموزگار بی ترکه ی ترانه ها
    خورشید را پیش چشم این اهالی نابینا گرفتی
    مگر که گرمایش
    عظمت نور را به ضمیرشان بنشاند
    دریغا دریغ که آنان
    حرارت حقیقت را
    شراره ی خوفنک دوزخی دور پنداشته بودند
    مرداد حماقت را چگونه تاب آریم ؟
    رسام خط سرنوشت نسلی بودی
    زاده شدم
    بیشه از آوار ناگاه ملخ می نالید
    پدران می گفتند
    در پس پشت پسته های نرسیدن باغی ست
    کآذین شاخ درختانش
    میوه های سرخ جاودانگی ست
    و آنجا سروری نیست
    کآدمی را
    به چیدن میوه های باغ کیفر دهد
    من از تمامی آن غم چاله ها گذشتم
    نه به آز بلعیدن میوه های باغ سودای جاودانگی
    که جاودانگی
    به هنگامی که هر ثانیه چون دشنه ای بی مرهم فرود می اید
    حماقتی ست دردآلود
    تمامی راه را درنوشتم
    به دیدن چهره ی خود در اینه ی چشمه ی باغ
    چهره ای که سایه ای عظیم را بر گرده ندارد
    و آندم که از مخاوت راه در می غلتیدم
    دست های بزرگ تو
    سرپناه من شد
    مرداد بی پناه را چگونه تاب آریم ؟
    زوال دریچه ها را بنگر
    بنگر که بی تو
    چگونه به مسلخ صخره می کشانندمان با دو موج
    شاعران تملق را بنگر
    ستارگان یکایک شهاب می شوند
    و اینان هنوز سوگوار خون سیاوش اند
    مدح خال هندویش می کنند سر به سرودی نو
    یا لب فرو می بندند
    تا مبادا از ما بهتران
    به دمب قباشان خورد
    و یا به زبانی چرب
    چو سعدی
    ساز پند بازرگان کودک می کنند
    مرداد لال را چگونه تا آریم ؟
    ساده نیست شبزیان را
    بر بام های عربده دیدن
    به خاطر نیک دارم
    که چه شب ها
    گریان و مظلومانه وار
    به در کوفتی قرصی نان طلب می کردند
    و پدران ما چه با سخاوت
    نان سفره را به قاتلان فرزندان خویش می دادند
    و مادرانمان از غصه می گریستند
    که چه مفلوک زادگانی به دنیا هست
    پدربزرگ شاهنامه می خواند
    مدح رستمی که پسرش را
    پاره ی تنش را
    ناجوانمردانه کشته بود
    و تو آن روزها
    از بیداد پنجه زار خزان
    بر گلوی شقایق ها
    می گریستی
    مرداد بغض را چگونه تاب آریم ؟
    گریستن را گاهی توان آن نیست
    تا ترجمه ی اندوه آدمی باشد
    هزار دریا را به بدرقه ات گریستند
    این خلق ناسپاس
    که اینه ی خاموشی ایشان بودی
    تنها سروی که بار گران برف را
    سر خم نکرد
    در زمهریر دیر سال این گستره
    اما جذامیان اینه را دوست نمی دارند
    چرا که شوکران حقیقت خویش را
    در آن می نوشند
    هیچ دستی سپر بلای ت نبود
    در میانه ی آن همه سنگ انداز
    مرداد بیداد را چگونه تاب آریم ؟
    قناری مغموم حنجره ات
    نرده های ناگزیر را
    باور نداشت
    این خلق در سوگ خویش می گریستند
    آری
    که سرگذشت ایشان
    همه در سکوتی بلند
    از سر گذشته بود
    مگر به دقایقی زودگذر
    که چوپان دروغگوی تازه ای را
    به بع بعی دیگر
    سپاس گفته بودند
    مرداد بی فریاد را چگونه تاب آریم ؟
    ما
    شرمساران ابدی تاریخیم
    تو اما
    صدایی همیشه ای
    در دامنه ی زبان بریدگان
    کودکان هزار تقویم نیامده
    حسرت به خواب هایی می برند
    که تو در بیداری می دیدی
    طلیعه ی همیشه ی بامدادی
    کلامت به رنگ سپیده دمان است
    و عاشقان
    در سایه ی عظیم تو آفتاب می گیرند
    با من بگو
    مرداد بی بامداد را چگونه تاب آریم ؟
    انجمن تخصصی علوم کشاورزی ( کشاورزی ، دام، طیور ، ماشین آلات و ...)
    سایت دامکده



  17. 14 کاربر از پست مفید بهـمن سپاس کرده اند .


  18. #10
    یار قدیمی
    رشته تحصیلی
    مدیریت دفاعی
    نوشته ها
    5,334
    ارسال تشکر
    19
    دریافت تشکر: 4,062
    قدرت امتیاز دهی
    552
    Array
    بهـمن's: جدید28

    پیش فرض پاسخ : اشعار یغما گلرویی

    قصه ی باغ پسته


    قصّه ی باغ ِ پـِسّه


    دیشب با چشم ِ بَسّه
    رفتم به باغ ِ پسّه
    دیدم گلای باغ ُ
    مُرشدْ باشی شکـَسّه

    با سبیلای خنجری
    گوشاش مِثِ نون بربری
    ترکه ی آلبالو به دست
    نِشَسّه ترک ِ یه خَری

    دور ُ ورِش هزار هزار
    بچّه نشسّه بی قرار
    مرشدم آروغ می زدُ
    قصّه می گف از یه سَوار

    بچّه های غم تو گَلو
    با لـُپّای مث ِ هلو
    نشسّه بودن کیپ ِ هم
    با دل های اسیر ِ غم

    مُرشد ِ هی می چرخید ُ
    جیباشونُ اَلک می کرد
    هر بچّه یی سکـّه نداش
    می بستش ُ فلک می کرد

    بچه ها از ترس ِ فلک
    سکـّه می ریختن پیش ِ پاش
    تا هی نیاد سراغشون
    آروم بشینه سر ِ جاش

    رفتم کنار ِ بچّه ها
    بچّ های شکسّه پا
    کنارشون نشسّمُ
    دَسُّ پام ُ کردم جا به جا

    گفتم :« - بگین ببینم!
    نـَذری پزونه این جا ؟
    چرا گـُلا شکـَسّن ؟
    فصل ِ خزون ِ این جا ؟

    ای! بچه های خسّه!
    چرا دلاتون شکسّه؟

    احوال ُ حال چطوره ؟
    گردش ِ سال چطوره ؟

    تازه خبر چی دارین ؟
    خبر مَبَر چی دارین؟

    مرشد باشی چی میگه ؟
    هی قصّه از کی میگه ؟

    واسه ی چی پول می گیره ؟
    چرا نزول می گیره ؟

    میون ِ باغ پسّه
    با این درای بسّه،
    شُماها چرا نِشسّین ؟
    منتظرِ کی هـَسّین ؟ »

    لـُپْ گلیای غمگین
    با سینه های سنگین،
    گفتن که : « - چِش به راه ِ سر زدن ِ غباریم!
    منتظر ِ سوار ِ یه رَخش ِ بی قراریم! »

    گفتم : «- بگین کدوم مَرد ؟
    کدوم سوار ِ پُر گرد ؟ »

    لُپّ گلیای غمگین،
    نگا به من دَووندن!
    دست ِ من ُ گرفتن،
    با چشم ِ بسّه خوندن :


    «- رستم خوب ِ قصه ها!
    گردن کـُلـُفت ِ با صفا!
    سوار ِ رخش ِ زین ْ طلا،
    میاد به سوی شهر ما !

    رستم که تک سوار بیاد،
    خزون می ره ، بهار میاد،
    یه در تو اَبرا وا می شه،
    روز ِ ستاره دار میاد!»

    گفتم : «- یه دَم نخونین!
    گوش بکـُنین ! بدونین :
    رستم قصّه ها کیه ؟
    رخش ِ یراقْ طلا کیه؟

    سوار ِ شاهنومه کـُجاس ؟
    پهلوون ِ خونه کجاس ؟
    کلید ِ قـُفلِ آسمون ،
    فقط تو مُشتِ بچّه هاس!

    مُرشد اینا رُ گفته ؟
    اینا همه حرف ِ مُـفته!

    مرشد میگه : «- غبار بیاد، بهار میاد، رستم تک سوار میاد»،
    انگار به بُزبُزک بگی: بُزک نمیر بهار میاد، کـُمبُزه و ُ خیار میاد!

    آخه مرشد آدمه شما بهش گوش می کنین؟
    صفا یادتون می ره، فکر ُ فراموش می کنین‌؟

    آخه بچّه ها! شما مرشد ِ پیر ُ نمی شناسین ؟
    گوش بدین بِتون بگم تا دیگه سکـّه نندازین :

    قدیما مرشد با جِنـّا گـُلْ یا پوچ بازی می کرد ،
    هِی می بُردُ شیطون ُ با بُردنش راضی می کرد،

    بعدشم پولاشو جمع کرد ُ یه دونه خر خرید،
    خری که به غیر اون کسی رُ هم ْ صداش ندید!

    توی باغ قصّه می ساخ از یاعالـَم عربده زَن،
    همه حیرونش بودن، پیر ُ جوون ُ مرد ُ زن!

    قصّه از رستمی که بچّه ش ُ خنجر می زنه ،
    قصّه از دیو ِ سپید که با سپیدی دشمنه ،

    قصّه از سیاوَش ُ آتیش ُ‌ عشق ِ آبکی ،
    قصّه از افراسیاب ُ رجزای الکی ،

    قصّه از زال ُ یه سیمرغ روی قلـّه های قاف‌،
    قصّه از جام ِ طلا و قشم ِ بدون ِ قاف !

    شیطونم موقع ِ قصّه مردُما رُ خر می کرد،
    وقتِ مردن ِ سیاوش چشماشونُ تر می کرد!

    مردا هم تو زورخونه هِی زور ِ بی خود می زدن ،
    فکر می کردن که همه فوت ُ فنا رُ‌ بلدن!

    کم ْ کمک هوا ورِش داش که شاید یک پُخی هَس،
    شیطونم گـُف که : «- پاشو برو ! نذار دس روی دس!»

    مرشدم کلاهشُ سرش گـُذاش پاشنه کشید،
    رف توی میدون ِ باغ، مردم ِ باغ ُ اون جا دید!

    رَف رو یه سکـّو و ُ داد زد که : «- من آقای شُمام!
    مالک جونتونم من، جلد ِ دوم ِ خدام!

    عزراییل رفته مرخصی ُ من جاش اومدم!
    واسه اَنجوم دادن ِ تموم ِ کاراش اومدم!

    رستم قصّه به من گفته بیام سراغتون!
    گفته آتیش بزنم به غنچه های باغتون!

    گفته هر چی پول دارین بدین به من برای اون!
    گفته من هر کاری خواستم بکنم به پای اون!

    هر کی اَم جیک بزنه دیوِ سپید می خوردش!
    وقتی اومد سر ِ راه هر کی رُ دید می خوردش!

    دیگه از امروز ُ حالا باغتون مال منه!
    هر کی از دیو نمی ترسه می تونه جیک بزنه! »

    آره ! بچه های قصّه ! مرشد ِ خیلی خره !
    بعد از اون روز از تو باغ هر چی دِلِش خواس می بَره!

    زنای باغ صیغه شن ، مردا ر ُ زنجیر کشیده!
    روی باغ ِ سبزه مون رنگ ِ سیاهی پاشیده !

    شماهام جلدی بـُلن شین ! انتظار نون نمیشه!
    واسه فاطی فکر ِ رُستم حتـّا تـُنبون نمیشه!

    اگه دس به دس بدین دیو ُ می شه فراری داد!
    می شه گوشش ر ُ بُرید به گربه یادگاری داد!

    اگه از جا بِپّرین ، مرشد ُ بیرون بکنین،
    سکـّه ها ر ُ بگیرین، خونه ش ُ ویرون بکنین،

    می بینین که هر کدوم یه پّا سوارین واسه باغ!
    هر کدومتون مث ِ باد بهارین واسه باغ!

    می بینین که هر کدوم همْ‌ پای صد تا رُستمین!
    می تونین با یه اشاره شاخ ِ دیوُ بشکنین!

    دیگه حرفِ‌ من تمومه ! موقع ِ کار ِ شُماس!
    موقع ِ وا شدن ِ چشمای بیدار ِ شماس!

    وقتشه بُـلن شین ُ مرشد ُ بیرون بکـُنین!
    سکـّه ها رُ بگیرین، خونه ش ُ ویرون بکنین!»

    بچه ها بـُلن شدن مرشد ُ بی صدا کنن!
    با کلید ِ فکرشون قفل ِ طلسم ُ وا کنن!

    مردشم اونا ر ُ‌دید خواس از تو باغ فرار کنه!
    بشینه ترک ِ خرش فرارُ برقرار کنه!

    بچه ها اینُ‌ دیدن، دیگه دس رو دس نموندن،
    دسّای هم ُ‌گرفتن ، با صدای تازه خوندن:

    «- سواری ِ دولـّا دولـّا ، چاره نمیشه مرشد!
    ما همه مثل ِ سنگیم، تو مثل ِ شیشه مرشد!

    دستای ما یه سدّ ِ ! راه ِ فرار نداری!
    به جز خَرِت تو این باغ، رفیق ُ‌یار نداری!

    بونه گرفتی از ما، ترکه زدی به پامون!
    خیال می کردی لالیم، در نمیاد صدامون؟

    فکر نمی کردی یک شب، زندونی ِ کلک شی؟
    فکر نمی کردی آخر، یه شب خودت فلک شی؟»

    بچه ها تیز پریدن، مرشد ُ پایین کشیدن،
    سبیلای خنجریش ُ جلدی با قیچی چیدن!

    رو کول ِ اون نشستن،
    دس پای اون ُ بستن،

    قلم ُ دوات آوُردن،
    یه با سوات آوُردن،
    رو پیشونیش نوشتن :« - مرشد رفیق ِ شیطونه !
    تو باغ ِ هر کس که بره، فکر می کنه مال اونه !

    عاشق حبس ُ بندِ ! مخلص ِ بوی گندِ!
    کارش چاخان پاخانه! مرشد ِ خالی بندِ !»

    بچه ها شعر ُ خوندن،
    دماغِش ُ سوزوندن،
    چَپَکی رو خر نشوندن،
    تا دم ِ باغ دووندن،
    بعد یه کمی نِشادُر،
    اون جای خر چَپوندن!

    خرِ اُلاغ ِ مرشد،
    صاحب ِ هَش تا سُم شد!
    مرشد ِ باغ ُ وَرداش،
    تو دشت ُ صحرا گـُم شد!

    بچه ها جا نموندن،
    پشت ِ سرش می خوندن:

    « - آهای! آهای! مرشد باشی!
    دوباره این جا نباشی!
    هر جا خرت می خواد برو!
    پِی ِ نشون ِ باد برو!

    هر جا بری می دونن،
    از پیشونیت می خونن،
    که خیلی خالی بندی!
    عاشق ِ پول ِ نقدی!»

    تو باغ ِ سبز ِ پسّه، هلهله ها به پا شد!
    برگا شدن شکوفه، دسّای بسّه وا شد!

    بچه ها باز می خوندن،
    همْ پای ساز می خوندن :

    «- اتل متل چه حالیه! مرشد باشی فراریه!
    چپکی رو خر تلو تلو، مثل ِ فشنگ می ره جلو !

    اتل متل هوار! هوار! اومد به باغمون بهار!
    داریه و ُ دمبک بزنین! تموم شد آخر انتظار!

    اتل متل توتوله شد! مرشد باشی روونه شد!
    قصه ی پیروزی ما، ورد ِ زبون ِ خونه شد!

    بچه ها شاد بودن ُ داریه وُ دُمبک می زدن!
    از خوشی می رقصیدن، وارو و ُ پُشتک می زدن!

    کم کمک روز می شد نور سفیدی سر می زد!
    خورشیدم اومده بود دم ِ در ِ باغ ُ در می زد!

    در ُ وکردم ُ خورشید رَف تو آسمون نشست!
    درای آفتاب ُ وکرد، در ِ تاریکی رُ بست...

    یهو دنگ ُ دنگ ِ ساعت توی گوش ِ من صدا کرد!
    خواب ِ باغ ُ با خودِش برد، چشمای بسَّم ُ وا کرد!

    همه ی اینا یه خواب بود، خواب ِ مرشد با الاغش!
    اما باز صدای مرشد، توی بیداری میادش!

    آره ! باز تو میدون ِ باغ، مرشد عین خر نشسّه !
    پای خورشید ُ بریده، دست ِ شاعرا رُ بسّه !

    باز دوباره بچه ها رُ، اون نشونده پای قصه ،
    دوباره رستم دستان، دوباره پُل ِ شِکسّه!

    من باید برم بشینَم، پیش ِ بچه های خسّه،
    بهشون بگم که مرشد، واسه چی تو باغ نشسّه!

    بچه ها باید بدونن، قصه های اون دروغه!
    قصه ی شاهنومه خونا، قصه ی کشک و ُ دوغه!

    تا دوباره مثل ِ اون خواب، همه دس تو دس بذارن!
    همه هم صدا بلن شن، دخل ِ مرشد رُ بیارن!

    وقتشه که راه بیفتم، پیش بچه ها بشنم،
    خواب ِ هشیاری باغ ُ ، توی بیداری ببینم!

    تهران / اردی بهشت ِ 80
    انجمن تخصصی علوم کشاورزی ( کشاورزی ، دام، طیور ، ماشین آلات و ...)
    سایت دامکده



  19. 15 کاربر از پست مفید بهـمن سپاس کرده اند .


صفحه 1 از 42 1234567891011 ... آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. عطر ولایت در اشعار
    توسط MR_Jentelman در انجمن نقد و بررسی ادبی
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: 23rd June 2011, 12:10 AM
  2. خبر: گریه یک مرجع تقلید از دست برخی مداحان
    توسط باستان شناس در انجمن مذهبی
    پاسخ ها: 3
    آخرين نوشته: 5th February 2011, 07:58 PM
  3. مقاله: سبک اشعار بهار ( قسمت اول )
    توسط AreZoO در انجمن نقد و بررسی ادبی
    پاسخ ها: 1
    آخرين نوشته: 1st October 2010, 02:30 PM
  4. مقاله: نقد و بررسی کتاب نگاهی به دیوان اشعار ادیب نیشابوری
    توسط AreZoO در انجمن نقد و بررسی ادبی
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: 25th September 2010, 05:47 PM
  5. مقاله: شعــــــر و ادب پـــــارســـــــــی
    توسط AreZoO در انجمن تاریخ ادبیات ایران و جهان
    پاسخ ها: 7
    آخرين نوشته: 12th September 2010, 02:11 PM

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •