تنها غزل کلاسمان بود و رفت
انگار که اهل آسمان بود و رفت
دلتنگ شدم براش آموزش گفت
او ترم گذشته میهمان بود و رفت
تنها غزل کلاسمان بود و رفت
انگار که اهل آسمان بود و رفت
دلتنگ شدم براش آموزش گفت
او ترم گذشته میهمان بود و رفت
همیشه رفتن رسیدن نیست.ولی برای رسیدن باید رفت در بن بست هم راه آسمان باز است پس پرواز را بیاموزیم
‰‼‾ω™№€₧₤₣σ µ τ φ θ ω δ ∞ φ ε
α ß γ π σ •… » ↨ ∩ ± ≥ ≤
ζξςστφωϊ ‡◊ ₧ⁿ№ωω δ ∞ φ ε
◦◙◘●○◊∞√∙∕−∑⌠⌡ ™‡•†∞∩∫≈≠≡ ▪▫ όώΐδθ
ترجمه !
مهم نیست
چه مدرکى دارید
مهم این است که چه درکى دارید !
م . ت 90
توحرف مفت میزنی و من مفتی حرف میزنم و هر 2 به این تفاهم خود می بالیم !
رسم ما آوارگان ترک وفای دوست نیست.رسم ما دریا دلان خشکیدن احساس نیست.ما محبت را به نام دوست ارزان میکنیم. تا صداقت زنده است ما هم رفاقت میکنیم
آناهیتا
8:45
20/5/1390
دنیا
پا به ماه ِلبخند توست
بخند
بگذار زندگی بدنیا بیاید...
زندگی بافتن یک قالی است
نه همان نقش و نگاری که خودت میخواهی
نقشه از قبل مشخص شده است
تو در این بین فقط میبافی
نقشه را خوب ببین خوب بباف
نکند آخر کار قالی بافته ات را نخرند
ویدا
10:02
20/5/1390
The Great Thing In This World Is Not So much Where We Are
But In What Direction We Are Moving
گر می نخوری طعنه مزن مستان را
بنیاد مکن تو حیله و دستان را
تو غره بدان مشو که می می نخوری
صد لقمه خوری که می غلام است ان را
عشق در آغوش کشیدن است
در آغوش خفتن است
و در آنجا در آغوش سوختن است
و در آغوش مردن است.
پرنده،
هی پرندهی بیپروا!
در پی آن فوج گمشده بر مه
آشيانه مساز!
من ساختم،
باد آمد و همهی روياها را با خود برد
سحر
12:39
11/8/2011
ویرایش توسط S h a D o w : 11th August 2011 در ساعت 12:12 PM
گر روح خداوندی دمیده در روان آدم و حوا
پس ای مردم خدا اینجاست
خدا در قلب انسانهاست
به خود آ تا که در یابی خدا در خویشتن پیداست
نرگس
13:1
08/11/2011
ویرایش توسط kebriya : 11th August 2011 در ساعت 12:38 PM
وطـنم /ایـــرانم/!
عیـد آن روز مبارک بـادم
کـه تو آبادی و مـن آزادم ...
نكندشكوفه روزی
به كویردل ببندد
نكندپرش بریزد
نكندلبش نخندد
نكندكه سینه سرخی
دل ازآسمان بگیرد
همه جابهارباشد
دل من ولی بمیرد
شب وآن هزارچشمی
كه دوباره می درخشد
"نكندكه خواب باشم وخدا مرا نبخشد... "
ویرایش توسط deepdrip : 11th August 2011 در ساعت 02:40 PM
چون با امید زنده ایم ، ارزنده ایم.
به آنکه اعتراض میکند که چرا دانشجویان دست میزنند و صلوات نمیفرستند میگویم: صلوات نفرستادن جوانان گناه توست. چرا که خود میدانی صلوات را به چه صورتی درآوردهای و برایش چه مصرفهایی درست کردی.
یکی اینکه تا شخصیت گندهای وارد مجلس شده صلوات فرستادی. مصرف دیگرش حرکت تابوت و جنازه است در میان زندگان، مصارف دیگرش هو کردن یک سخنران، پایین کشیدن یک منبری و مسخره کردن کسی. اینهاست مصارفی که تو برای صلوات ساختهای.
تو هرگز به دست بوسیدن اعتراض نکردی حالا به دست زدن اعتراض میکنی!؟”
دکتر شریعتی
هیوا
جمعه 12:35
90/5/21
ویرایش توسط «hiva» : 12th August 2011 در ساعت 02:12 PM
ஜ hiva ஜ
همۀ ما
فقط حسرت بی پایان یک اتفاق ساده ایم
که جهان را، بی جهت، یک جور عجیبی
جدی گرفته ایم ...
"سید علی صالحی"
آزاده
17:36
90/05/21
درخت دافعه دارد که
سیب می افتد
وگرنه هیچ سقوطی نشان جاذبه نیست
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)
علاقه مندی ها (Bookmarks)