بازگشت
این روح سوگوار جنوبی
بالای ابرها هم
ما را رها نمی کند
در ابر نیز دریا می بیند
در دریا مرگ
دریای مرده خاک فروان دارد اما
بخت کدام چشم است
که بی خطا بشناسد
دریای مرده را از رعشه ی سراب ؟
و از سراب و ریگ روان
دریای زنده را ؟
بخت کدام چشم است
که آبهای جادو را
از موج های شن بشناسد
تا بشناسد انسان را
از سایه های جادو
و نخل ها و درختان را از وهم
وهمی که راه می سپرد
با ریشه های جادو و برگ های واقعی
در آبهای هیچ ؟
باید که از کویر بپرسم
باید که از سراب بپرسم
این رازهای راز آمیز را
باید
از گردباد بپرسم
راز سوارهای گمشده را در کویر خوابهای مهنایی
علاقه مندی ها (Bookmarks)