سلام
دوستان عزیز در این تاپیک شما میتوانید خاطرات جالبی که از درس ریاضی دارید و یا مطالب طنز مربوط به ریاضیات ( لطیفه ، پیامک و ...) رو قرار بدید .
سلام
دوستان عزیز در این تاپیک شما میتوانید خاطرات جالبی که از درس ریاضی دارید و یا مطالب طنز مربوط به ریاضیات ( لطیفه ، پیامک و ...) رو قرار بدید .
يك رياضيدان، يك فيزيكدان و يك جامعه شناس سوار ترن شده
و هنگامي كه از دهي مي گذشتند، از پنجره ِ ترن يك گوسفند سياهي ديدند.
جامعه شناس: دراين ده گوسفند هاي سياه هستند.
فيزيكدان: اشتباه ست. در اين ده دست كم يك گوسفند سياه است.
رياضيدان: هنوز هم اشتباه ست. در اين ده، دست كم يك گوسفند است، كه دست كم يك طرف آن
سياه است.
دو دوست سوار بالُن بودند و بخاطر مه بسيار غليظ
مسير خود گم كرده بودند و در دهي پايين آمدند.
از كسي كه از آنجا مي گذشت، پرسيدند:
ما كجايم؟
رهگذر پس از مدتي فكر كردن گفت:
شما در سبد يك بالُن هستيد.
يكي از آن دو دوست به ديگري گفت، اين رهگذر بايد
رياضيدان باشد.
چرا؟
1-رهگذر پيش از پاسخ دادن زياد فكر كرد.
2- پاسخش 100% درست است.
3- پاسخش بدرد نخور است و كمكي براي ما نيست.
رياضيداني به همسرش (كه او هم يك رياضيدان بود ) گلي هديه مي دهد و مي گويد:
عزيزم دوستت دارم.
همسرش گل را به سوي شوهرش پرت مي كند و به او ناسزا مي گويد.
چرا؟
او مي بايد مي گفت، عزيزم ترا و تنها ترا دوست مي دارم.
www.hupaa.com
ویرایش توسط Only Math : 4th January 2009 در ساعت 05:04 PM
گوش ندادن برخی از شاگردها به پند های معلم ها :
نیوتون : بجای اینکه همش زیر اون درخت سیب لم بدی یکمی هم بدرس هات برس.
هرتز : تو انگار اگر بطور متناوب کتک نخوری درس نمی خونی
هایزنبرگ :اگر یکبار دیگه سر زنگ ریاضی بیای تو کلاس فیزیک تنبیه می شی
شرودینگر : بار آخرت باشه که سر کلاس گربه میاری
گراهام بل : اینقدر با بقل دستیت در گوشی حرف نزن
اینشتین :اگه یک بار دیگه شاخه های درخت بشکنی و خم کنی با همون شاخه همچین می زنم تو سرت که برق از چشات بپره
لباچفسکی :بار آخرت باشه که روی زین اسب من یادگاری می نویسی
سياه سوار شدن رياضيدانان و فيزيكدانان
گروهي از رياضيدانان و گروهي از فيزيكدانان با هم سوار ترن شده و به همايشي مي روند.
هر فيزيكدان براي خود يك بليط خريده اما رياضيدانان تنها يك بليط خريده اند. ناگهان يكي
از رياضيدانان صدا مي زند كه بازرس بليط دارد مي آيد. آنگاه همه رياضيدانان به دستشويي
ترن مي روند. بازرس پس از ديدن بليط فيزيكدانان مي بيند كه دستشويي آزاد نيست، و تق و تق
به در دستشويي مي زند، يكي از رياضيدانان از زير در ِ دستشويي بليط را نشان داده و بازرس
پس از بازرسي آسوده از آنجا دور مي شود.
هنگام برگشت فيزيكدانان همان ترفند را بكار مي برند و براي گروه خود تنها يك بليط مي خرند.
آنها شگفت زده، مي بينند كه رياضيدانان براي خود هيچ بليطي نخريده اند. ناگهان يك فيزيكدان
صدا مي زند، كه بازرس در حال آمدن است. بازرس مي آيد. فيزيكدانان بي درنگ خود را در
دستشويي زنداني مي كنند و رياضيدانان سلانه سلانه به سوي دستشويي ديگر مي روند و يكي
از رياضيدانان پيش از رفتن به دستشويي، در ِ دستشويي فيزيكدانان را زده و مي گويد:
"لطفا بليط..."
www.hupaa.com
پرفسور رياضيات a مي گويد، b مي نويسد، منظورش c است،
d حساب مي كند، درستش اما e است. (مثل خودم البته از جهت دقت زیاد )
ویرایش توسط Only Math : 17th November 2010 در ساعت 10:13 PM
„Seitdem die Mathematiker über meine Relativitätstheorie
hergefallen sind, verstehe ich sie selbst nicht mehr.“
از آن هنگام كه رياضيدانان "به جان" تئوري نسبيت من افتادند،
ديگر خود نيز از آن سر در نمي آورم.
اَينشتاين
www.hupaa.com
يك رياضيدان، يك فيزيكدان و يك مهندس زنداني مي شوند.
در روز نخست هر يك، يك قوطي كنسرو گوشت براي غذا
مي گيرند. اين قوطي ها بسته اند.
پس از يك ساعت، نگهبان سري به سلول ها مي زند.
در سلول شماره يك مي بيند كه مهندس خوابيده و يك سنگ در
كنار قوطي خالي ست. نگهبان فكر مي كند كه آري، مهندس، از
سنگ ابزاري درست كرده و با آن قوطي را باز كرده است.
در سلول شماره دو، فيزيكدان را سرگرم خوردن غذا وهمه
ديوار سلول را پُر خراش مي بيند. نگهبان با خود مي گويد كه
اين فيزيكدان، قوطي را آنقدر به ديوار پرت كرد تا آنكه قوطي
خراب شد.
در واپسين سلول مي بيند كه رياضيدان در برابر قوطي نشسته و
زير لب مي گويد:"ما فرض مي كنيم كه، اگر اين قوطي باز باشد ... "
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)
علاقه مندی ها (Bookmarks)