دام تزوير كه گسترديم بهر صيد خلق كرد مارا پايبند و خود شديم آخر شكار
نوع: ارسال ها; کاربر: علی اصغر فخری; کلمات کلیدی:
دام تزوير كه گسترديم بهر صيد خلق كرد مارا پايبند و خود شديم آخر شكار
تو را یک شب نشد ساز و نوا در رادیو تعطیل
ترا تنبور و تنبک بر فلک میشد مرا شیون
'گفتم نخوانند!!
با اینکه معلم تازه درس رو شروع کرده بود.بچه های ردیف اول هم شروع به خمیازه کشیدن کرده بودن.معلم داشت با صدای بلند درس می داد و چندبار اون رو تکرار میکرد:جهنم هفت در داره......در این لحظه یهو برگشت و...
ببخشید ولی رمز میخواد.......
باد درختان را به جان هم انداخته بود.من تازه وارد كلاس شده بودم.مستقيم رفتم نزديك پنجره نشستم.چشمم مدام به پنجره بود:من باد را دوست دارم !همه در كلاس نشسته بوديم كه صداي جيغ ديوارها ما را به خودمان...
ثانیه ها در پی هم می روند
نیست کسی در پی آنها رود
ل
دل دردمند ما را كه اسير توست،يارا
به وصال مرهمي نه،چو به انتظار خستي
درویش مکن ناله ز شمشیر احبا
کاین طایفه از کشته ستانند غرامت
تا مگر جرعه فشاند لب جانان بر من
سال ها شد که منم بر در میخانه مقیم
آن لعل در آبگینه ساده بیار
و آن محرم و مونس هر آزاده بیار
چون میدانی که مدت عالم خاک
باد است که زود بگذرد باده بیار
مي خور كه ز دل كثرت و قلت برود
و انديشه ي هفتاد و دو ملت برود
پرهيز مكن ز كيميايي كه از او
يك جرعه خوري هزار علت ببرد
وقت سحر است خیزای طرفه پسر
پر باده لعل کن بلورین ساغر
کاین یکدم عاریت در این گنج فنا
بسیار بجویی و نیابی دیگر
تا چند اسیر عقل هر روزه شویم
در دهر چه صدساله چه یکروزه شویم
در ده تو بکاسه می از آن پیش که ما
در کارگه کوزه گران کوزه شویم
یک جرعه ز ملک کاووس به است
از تخت قباد و ملکت طوس به است
هر ناله که رندی به سحرگاه زند
از طاعت زاهدان سالوس به است
روزیست خوش و هوا نه گرم است نه سرد
ابر از رخ گلزار همی شوید گرد
بلبل به زبان پهلوی با گل زرد
فریاد همی کند که می باید خورد
در یک پادگان دور افتاده،خبر مرگ مادر امیر را به فرمانده دادند.فرمانده که او را دوست داشت نمی دانست چگونه این خبر را به او بدهد.مدتی در فکر فرو رفت.بعد دستور داد همه در حیاط به صف بایستند،خودش هم سر...
در یک پادگان دور افتاده،خبر مرگ مادر امیر را به فرمانده دادند.فرمانده که او را دوست داشت نمی دانست چگونه این خبر را به او بدهد.مدتی در فکر فرورفت.بعد دستور داد همه در حیاط به صف بایستند،خودش هم سر...
دارنده چو ترکیب طبایع آراست
از بهر چه افکندش اندر کم و کاست
گر نیک آمد شکستن از بهر چه بود
ور نیک نیامد این صور عیب کراست؟
من اگر چه پیرم و ناتوان،تو ز آستان خودم مران
که گذشته در غمت ای جوان،همه روزگار جوانی ام
ناید این بار،چه بر ماه افتاد؟
راه گم کرده مگر چاه افتاد
منکسف ماه و بر او هاله ی خونبار محیط
طرحی از فتنه ی دور قمر آورده برون
من چه گویم؟یک رگم هوشیار نیست
شرح آن یاری که او را یار نیست
من چگونه هوش دارم پیش و پس
چون نباشد نور یارم پیش و پس
درد عشق تو که جان می سوزدم
گر همه زهر است ازجان خوش تر است