خوشبختی یعنی ....
دوستایی باشن که وقتی نیستی هم به یادت باشن
نوع: ارسال ها; کاربر: رضوس; کلمات کلیدی:
خوشبختی یعنی ....
دوستایی باشن که وقتی نیستی هم به یادت باشن
اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم
در دیگران میجویی ام
اما بدان ای دوست
هرگز نمیابی ز من
حتی نشان ای دوست
من در تو گم گشتم
مرا در خود صدا میزن
تا پاسخت را بشنوی
پژواک ساز ای دوست
برگشتن به جایی که یه زمانی بیش اوقاتتو اونجا میگذروندی یه حس عجیب به آدم میده
به نام یکتای بی همتا
سلامٌ علیکم و لعنت و الله و مرضاته :))
من آمده ام وای وای من آمده ام
مجید فریاد کند[khandeshadid]
من آمده ام صندلی بنیاد کنم :))
خب چه خبرا؟؟
به به، به به
میبینم که گذر پوست به دباغ خونه افتاده :))
باز امیرعلی رو کاشتی رفتی؟
تنها گذاشتی رفتی؟
دروغ نگم به جز ما یکی دیگه داشتی رفتی :))
میرسم خدمتت و تا چشتو در نیارم ولکن نیستم...
دفتر سوم
متهم کردن آن شیخ را با دزدان وبریدن دستش را
بیست از دزدان بدند آنجا و بیش
بخش میکردند مسروقات خویش
شحنه را غماز آگه کرده بود
مردم شحنه بر افتادند زود
دفتر سوم
مضطرب شدن فقیر نذر کرده بکندن امرود از درخت و گوشمال حق رسیدن بی مهلت
پنج روز آن باد امرودی نریخت
ز آتش جوعش صبوری میگریخت
بر سر شاخی مرودی چند دید
باز صبری کرد و خود را وا کشید
دفتر سوم
تشبیه بند و دام قضا به صورت پنهان به اثر پیدا
بینی اندر دلق مهتر زادهای
سر برهنه در بلا افتادهای
در هوای نابکاری سوخته
اقمشه و املاک خود بفروخته
دفتر سوم
بیان آنک علم را دو پرست و گمان را یک پرست ناقص آمد ظن به پرواز ابترست مثال ظن و یقین در علم
علم را دو پر گمان را یک پرست
ناقص آمد ظن به پرواز ابترست
مرغ یکپر زود افتد سرنگون...
دفتر سوم
عذر گفتن نظم کننده و مدد خواستن
ای تقاضاگر درون همچون جنین
چون تقاضا میکنی اتمام این
سهل گردان ره نما توفیق ده
یا تقاضا را بهل بر ما منه
دفتر سوم
حکایت
همچنان کاینجا مغول حیلهدان
گفت میجویم کسی از مصریان
مصریان را جمع آرید این طرف
تا در آید آنک میباید بکف
دفتر سوم
به میدان خواندن بنی اسرائیل برای حیلهٔ ولادت موسی علیه السلام
ای اسیران سوی میدانگه روید
کز شهانشه دیدن و جودست امید
چون شنیدند مژده اسرائیلیان
تشنگان بودند و بس مشتاق آن
دفتر سوم
قصهٔ خواب دیدن فرعون آمدن موسی را علیه السلام و تدارک اندیشیدن
جهد فرعونی چو بی توفیق بود
هرچه او میدوخت آن تفتیق بود
از منجم بود در حکمش هزار
وز معبر نیز و ساحر بیشمار
دفتر سوم
دعوت باز بطان را از آب به صحرا
باز گوید بط را کز آب خیز
تا ببینی دشتها را قندریز
بط عاقل گویدش ای باز دور
آب ما را حصن و امنست و سرور
دفتر سوم
بقیهٔ داستان رفتن خواجه به دعوت روستایی سوی ده
شد ز حد هین باز گرد ای یار گرد
روستایی خواجه را بین خانه برد
قصهٔ اهل سبا یک گوشه نه
آن بگو کان خواجه چون آمد به ده
دفتر سوم
باقی قصهٔ اهل سبا
آن سبا ز اهل صبا بودند و خام
کارشان کفران نعمت با کرام
باشد آن کفران نعمت در مثال
که کنی با محسن خود تو جدال
دفتر دوم
بقیهٔ قصهٔ طعنه زدن آن مرد بیگانه در شیخ
آن خبیث از شیخ میلایید ژاژ
کژنگر باشد همیشه عقل کاژ
که منش دیدم میان مجلسی
او ز تقوی عاریست و مفلسی
دفتر دوم
دعوی کردن آن شخص کی خدای تعالی مرا نمیگیرد به گناه و جواب گفتن شعیب علیه السلام مرورا
آن یکی میگفت در عهد شعیب
که خدا از من بسی دیدست عیب
چند دید از من گناه و جرمها
دفتر دوم
بقیهٔ قصهٔ ابراهیم ادهم بر لب آن دریا
چون نفاذ امر شیخ آن میر دید
ز آمد ماهی شدش وجدی پدید
گفت اه ماهی ز پیران آگهست
شه تنی را کو لعین درگهست
دفتر دوم
امتحان هر چیزی تا ظاهر شود خیر و شری کی در ویست
یک نظر قانع مشو زین سقف نور
بارها بنگر ببین هل من فطور
چونک گفتت کاندرین سقف نکو
بارها بنگر چو مرد عیبجو
دفتر دوم
متردد شدن در میان مذهبهای مخالف و بیرونشو و مخلص یافتن
همچنانک هر کسی در معرفت
میکند موصوف غیبی را صفت
فلسفی از نوع دیگر کرده شرح
باحثی مر گفت او را کرده جرح
دفتر دوم
عنف کردن معاویه با ابلیس
گفت امیر ای راهزن حجت مگو
مر ترا ره نیست در من ره مجو
رهزنی و من غریب و تاجرم
هر لباساتی که آری کی خرم
دفتر دوم
باز جواب گفتن ابلیس معاویه را
گفت ابلیسش گشای این عقدهها
من محکم قلب را و نقد را
امتحان شیر و کلبم کرد حق
امتحان نقد و قلبم کرد حق
دفتر دوم
پرسیدن موسی از حق سر غلبهٔ ظالمان را
گفت موسی ای کریم کارساز
ای که یکدم ذکر تو عمر دراز
نقش کژمژ دیدم اندر آب و گل
چون ملایک اعتراضی کرد دل